گنجور

غزل شمارهٔ ۷۴۲

دلا برخیز و پائی بر بساط خود نمائی زن
برندی سر برار آتش درین زهد دریائی زن
در آدر حلقه مستان و در کش یکدو پیمانه
بمستی ترک هستی کن دم از فرمانروائی زن
کمر بر بند در خدمت چونی از خویش خالی مشو
ز بی برگی بجو برگ و نوای بی نوائی زن
اسیر نفس بودن در خراب آباد تن تا کی
قدم در عالم جان نه در از خود رهائی زن
بخلوتخانه وحدت درا از خویش یکتا شو
بسوز این خرقه یا چاکی برین دلق دو تائی زن
زره گم گشتن اندر ظلمت آباد هوس تا چند
براه آی آتش اندر آرزوهای هوائی زن
بیفکن آنچه در سر داری و پای اندرین ره نه
گدائی کن درین درگاه و کوس پادشائی زن
بمردی وارهان خود را ازین بیگانگان بگسل
بشهر آشنائی آ صلای‌ آشنائی زن
ز پا افتادهٔ در راه وصل دوست خیزای فیض
دو دست استعانت در جناب کبریائی زن

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلا برخیز و پائی بر بساط خود نمائی زن
برندی سر برار آتش درین زهد دریائی زن
هوش مصنوعی: ای دل، از جا برخیز و به دنیا نشان بده که چه درون پرباری داری. سر خود را به بلندای آتش ببرد که در این زهد و بی‌اعتنایی، جایگاه بزرگی برای تو وجود دارد.
در آدر حلقه مستان و در کش یکدو پیمانه
بمستی ترک هستی کن دم از فرمانروائی زن
هوش مصنوعی: به می‌نوشان و در جمعشان به سرخوشی بپرداز و با هر دو پیمانه‌ای که می‌نوشی، غم‌های خود را فراموش کن. برای یک لحظه از خود و دنیای مادی دور شو و به فرمانروایی شادی و خوشحالی بپرداز.
کمر بر بند در خدمت چونی از خویش خالی مشو
ز بی برگی بجو برگ و نوای بی نوائی زن
هوش مصنوعی: به خودت تکیه کن و در خدمت دیگران باش، از درون خود خالی نشو. از کمبودها و نداشتن‌ها نترس و به دنبال زیبایی و صدای تازه باش.
اسیر نفس بودن در خراب آباد تن تا کی
قدم در عالم جان نه در از خود رهائی زن
هوش مصنوعی: زندگی در دنیای مادی و ظاهری، مانند یک خرابه است که انسان در آن زندانی شده است. این وضع نمی‌تواند برای همیشه ادامه یابد. وقت آن رسیده که از این حالت رها شویم و به عالم روح و جان خود قدم بگذاریم.
بخلوتخانه وحدت درا از خویش یکتا شو
بسوز این خرقه یا چاکی برین دلق دو تائی زن
هوش مصنوعی: در عزلت‌گاهِ یکتایی، خود را تنها کن و از ان شخصیت دوگانه‌ات رها شو. این لباس کهنه را بسوزان یا اگر می‌خواهی، پارگی‌اش را درآور.
زره گم گشتن اندر ظلمت آباد هوس تا چند
براه آی آتش اندر آرزوهای هوائی زن
هوش مصنوعی: در تاریکی و غم‌انگیز زندگی، از دست دادن آرزوها و امیدها چه مدت ادامه خواهد داشت؟ ای عشق، برایم شعلۀ امید را در دل آرزوها روشن کن.
بیفکن آنچه در سر داری و پای اندرین ره نه
گدائی کن درین درگاه و کوس پادشائی زن
هوش مصنوعی: چیزی را که در دل داری رها کن و پای در این راه بگذار. در این درگاه گدایی نکن، بلکه همچون پادشاهی بایست.
بمردی وارهان خود را ازین بیگانگان بگسل
بشهر آشنائی آ صلای‌ آشنائی زن
هوش مصنوعی: خودت را از این بیگانگان جدا کن و به سرزمین آشنایی برو که در آنجا با آشنایان متحد شوی.
ز پا افتادهٔ در راه وصل دوست خیزای فیض
دو دست استعانت در جناب کبریائی زن
هوش مصنوعی: از حال کسی که در مسیر رسیدن به دوست دچار مشکل شده، برخواه و با دو دست به سوی خداوند بزرگ کمک بخواه.

حاشیه ها

1397/07/09 13:10
محمد سالمی

سلام. به نظر حقیر بیت دوم با نگارش زیر صحیح است
درآ در حلقه مستان و درکش یکدو پیمانه
بمستی ترک هستی کن دم از فرمانروائی زن

1399/10/18 22:01
محمد سالمی

همچنین به نظر حقیر، موارد اصلاحی زیر نیز مقتضی است:
در مصرع اول از بیت سوم به جای "بر بند" باید "بربند" درج شود.
در مصرع اول از بیت ششم به جای "زره" باید "ز ره" درج گردد.