گنجور

غزل شمارهٔ ۶۷۹

هر جمالی که بر افروخت خریدار شدیم
هر که مهرش دل ما برد گرفتار شدیم
کبریای حرم حسن تو چون روی نمود
چار تکبیر زدیم از همه بیزار شدیم
پرتو حسن تو چون تافت برفتیم از هوش
چونکه هوش از سر ما رفت خبردار شدیم
در پس پردهٔ پندار بسر می‌بردیم
خفته بودیم زهیهای تو بیدار شدیم
ساغری ساقی ارواح فرستاد از غیب
نشاءه‌اش بیخودئی داد که هشیار شدیم
بار دانش که چهل سال کشیدیم بدوش
بیکی جرعه فکندیم و سبکبار شدیم
مصحف روی و حدیث لبت از یاد برد
هر چه خواندیم و دگر بر سر تکرار شدیم
شربت لعل لبت بود شفای دل ما
بعبث ما ز پی نسخهٔ عطار شدیم
روز ما نیکتر از دی دی ما به ز پریر
سال و مه خوش که به از بار وز پیرار شدیم
هر چه دادند بما از دگری بهتر بود
تا سزاوار سراپردهٔ اسرار شدیم
در دل و دیدهٔ ما نور تجلی افروخت
تا به نیروی یقین مظهر انوار شدیم
سر ز دریای حقایق چه برون آوردیم
بر سر اهل سخن ابر گهر بار شدیم
راه رفتیم بسی تا که بره پی بردیم
کار کردیم که تا واقف این کار شدیم
آشنا فیض ازینگونه سخن بهره برد
نزد بیگانه عبث بر سر گفتار شدیم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر جمالی که بر افروخت خریدار شدیم
هر که مهرش دل ما برد گرفتار شدیم
هوش مصنوعی: هر زیبایی که توجه ما را جلب کرد، به آن علاقه‌مند شدیم و هر کسی که محبتش دل ما را تسخیر کرد، ما در دام او گرفتار شدیم.
کبریای حرم حسن تو چون روی نمود
چار تکبیر زدیم از همه بیزار شدیم
هوش مصنوعی: وقتی زیبایی و شکوه حرم حسن جلوه‌گر شد، ما از همه‌چیز رخت بربستیم و در حال خوشحالی و شکرگزاری، با صدای بلند تکبیر (الله‌اکبر) گفتیم.
پرتو حسن تو چون تافت برفتیم از هوش
چونکه هوش از سر ما رفت خبردار شدیم
هوش مصنوعی: وقتی زیبایی تو مانند پرتو نور تابید، ما از خود بی‌خود شدیم؛ چون هوش و حواس‌مان را از دست دادیم، بعد متوجه شدیم که چه اتفاقی افتاده است.
در پس پردهٔ پندار بسر می‌بردیم
خفته بودیم زهیهای تو بیدار شدیم
هوش مصنوعی: ما در دنیای خیال و تصورات خود غرق بودیم و بی‌خبر به خواب رفته بودیم، اما با بیدار شدن از تأثیرات تو، چشم‌هامان باز شد و واقعیات را دیدیم.
ساغری ساقی ارواح فرستاد از غیب
نشاءه‌اش بیخودئی داد که هشیار شدیم
هوش مصنوعی: پیشکش‌های دل‌انگیزی از عالم غیب برای ما فرستاده شد که باعث شد دچار حالتی از مستی شویم و از حالت هوشیاری خارج شویم.
بار دانش که چهل سال کشیدیم بدوش
بیکی جرعه فکندیم و سبکبار شدیم
هوش مصنوعی: ما چهل سال بار علم و دانش را به دوش کشیدیم، اما یک جرعه از معرفت را که نوشیدیم، از آن بار سنگین رهایی یافتیم و سبکبال شدیم.
مصحف روی و حدیث لبت از یاد برد
هر چه خواندیم و دگر بر سر تکرار شدیم
هوش مصنوعی: روی تو قرآن و سخنان لبت را فراموش کرده‌ایم، هر چه را خواندیم باز هم در تکرار آن باقی مانده‌ایم.
شربت لعل لبت بود شفای دل ما
بعبث ما ز پی نسخهٔ عطار شدیم
هوش مصنوعی: شربت قرمز لب‌های تو درمان دل ماست، ما بیهوده در پی دارویی از عطار گشتیم.
روز ما نیکتر از دی دی ما به ز پریر
سال و مه خوش که به از بار وز پیرار شدیم
هوش مصنوعی: امروز ما بهتر از دیروز است و روزهای ما از سال و ماه هم خوش‌تر است، زیرا به جای باران و سختی، به روزهای آرام و دلنشین رسیده‌ایم.
هر چه دادند بما از دگری بهتر بود
تا سزاوار سراپردهٔ اسرار شدیم
هوش مصنوعی: هر چه از دیگران به ما رسید، بهتر از آن بود که شایستهٔ درک رازها و اسرار گردیم.
در دل و دیدهٔ ما نور تجلی افروخت
تا به نیروی یقین مظهر انوار شدیم
هوش مصنوعی: در دل و چشمان ما نور الهی روشن شد، تا با قدرت یقین به نمایان شدن نورهای الهی دست یابیم.
سر ز دریای حقایق چه برون آوردیم
بر سر اهل سخن ابر گهر بار شدیم
هوش مصنوعی: از عمق حقایق، آنچه به دست آوردیم، مانند بارانی از جواهرات بر سر اهل سخن نازل شدیم.
راه رفتیم بسی تا که بره پی بردیم
کار کردیم که تا واقف این کار شدیم
هوش مصنوعی: ما مدت زیادی را در مسیر قدم زدیم و تلاش کردیم تا به حقیقتی پی ببریم و در نهایت به نتیجه‌ای دست یافتیم که به این کار واقف شدیم.
آشنا فیض ازینگونه سخن بهره برد
نزد بیگانه عبث بر سر گفتار شدیم
هوش مصنوعی: در اینجا سخن از این است که وقتی با کسی آشنا هستیم، می‌توانیم از لطافت و زیبایی کلام بهره‌مند شویم، اما وقتی با کسی که به ما نزدیک نیست صحبت می‌کنیم، این گفتگو ممکن است بی‌فایده و بی‌نتیجه به نظر برسد.