گنجور

غزل شمارهٔ ۳۰۵

دلی کز دلبری دیوانه باشد
بکیش عاشقان فرزانه باشد
دلی کو از غمی باشد پریشان
کلید عیش را دندانه باشد
غم آمد مایه شادی در این راه
خوشا آندل که غمرا خانه باشد
نخواهم من بهشت و کوثر و حور
بهشت من غم جانانه باشد
خیالش حور و اشکم نهر کوثر
شرابم عشق و دل پیمانه باشد
چو پروازی کنم یا جای گیرم
پر و بالم غم و غم لانه باشد
غم عشقی که پایانی ندارد
دل و جان منش کاشانه باشد
دلم جز درد و غم چیزی نخواهد
چرا خواهد مگر دیوانه باشد
مبادا غم دلی را جز دل من
که جای گنج در ویرانه باشد
اگر جای دگر مسند کند غم
دلم چون آستین خانه باشد
بر من غیر غم افسون وزرقست
بر من غیر عشق افسانه باشد
کسی را کو دمی بی غم سرآید
نباشد آشنا بیگانه باشد
بهر جا هر غمی باشد بهل فیض
که جز جان منش کاشانه باشد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلی کز دلبری دیوانه باشد
بکیش عاشقان فرزانه باشد
هوش مصنوعی: دل کسانی که به معشوق علاقه‌مندند، به شدت دچار جنون و دیوانگی می‌شود و آنها به مانند عاشقان خردمند هستند.
دلی کو از غمی باشد پریشان
کلید عیش را دندانه باشد
هوش مصنوعی: اگر دلی از غم و اندوهی رنج می‌برد، نمی‌تواند خوشی‌ها و لذت‌های زندگی را درک کند.
غم آمد مایه شادی در این راه
خوشا آندل که غمرا خانه باشد
هوش مصنوعی: غم به عنوان یک عامل شاد کننده در این مسیر آمده است. خوشا به حال کسی که غم را در دل خود جا داده و آن را به منزلی برای خود تبدیل کرده است.
نخواهم من بهشت و کوثر و حور
بهشت من غم جانانه باشد
هوش مصنوعی: من بهشت و نعمت‌های آن را نمی‌خواهم؛ تنها آرزوی من این است که غم عمیق و واقعی‌ام را داشته باشم.
خیالش حور و اشکم نهر کوثر
شرابم عشق و دل پیمانه باشد
هوش مصنوعی: تصویر او مانند حوریان بهشتی است و اشک‌هایم همچون نهر کوثر زلال و شیرین می‌باشد. عشق من به مانند شراب است و دل من مانند پیمانه‌ای برای آن می‌باشد.
چو پروازی کنم یا جای گیرم
پر و بالم غم و غم لانه باشد
هوش مصنوعی: هر کجا که پرواز کنم یا جایی توقف کنم، همواره غم و اندوه همراه من خواهد بود و مثل لانه‌ای در کنارم خواهد بود.
غم عشقی که پایانی ندارد
دل و جان منش کاشانه باشد
هوش مصنوعی: غم عشق بی‌پایانی که دارم، خانه دل و جانم باشد.
دلم جز درد و غم چیزی نخواهد
چرا خواهد مگر دیوانه باشد
هوش مصنوعی: دل من جز درد و غم چیزی نمی‌خواهد؛ چرا که اگر غیر از این بخواهد، باید دیوانه باشد.
مبادا غم دلی را جز دل من
که جای گنج در ویرانه باشد
هوش مصنوعی: مبادا کسی غم خود را با من در میان بگذارد، چرا که دل من تنها جایی است برای نگهداری درد و غم، و همچون یک گنج در یک ویرانه می‌ماند.
اگر جای دگر مسند کند غم
دلم چون آستین خانه باشد
هوش مصنوعی: اگر غم دل من در جایی دیگر جا بگیرد، مانند این می‌شود که آستین خانه‌ای باشد.
بر من غیر غم افسون وزرقست
بر من غیر عشق افسانه باشد
هوش مصنوعی: غیر از غم و مشکلات، هیچ چیز دیگری نمی‌تواند من را مجذوب یا فریب دهد و بدون عشق، زندگی فقط یک داستان بی‌معناست.
کسی را کو دمی بی غم سرآید
نباشد آشنا بیگانه باشد
هوش مصنوعی: هرکس که لحظه‌ای بدون غم زندگی کند به خوبی نمی‌تواند با دیگران ارتباط برقرار کند، او از دیگران دور است و هیچ دوستی ندارد.
بهر جا هر غمی باشد بهل فیض
که جز جان منش کاشانه باشد
هوش مصنوعی: هرجا که غم و اندوهی وجود داشته باشد، باید به لطف و رحمت خداوند توجه کرد، زیرا جز روح من، هیچ چیز دیگری برایم اهمیت ندارد و منزلگاه من همین است.