گنجور

غزل شمارهٔ ۲۹۶

خوشا آن دل که مأوای تو باشد
بلند آن سر، که در پای تو باشد
فروناید به مُلک هر دو عالم
هر آن سر را که سودای تو باشد
سرا پای دلم شیدای آن است
که شیدای سرا پای تو باشد
غبار دل به آب دیده شویم
کنم پاکیزه تا جای تو باشد
خوش آن شوریدهٔ شیدای بی‌دل
که مدهوش تماشای تو باشد
دلم با غیر تو کی گیرد آرام
مگر مستی که شیدای تو باشد
نمی‌خواهد دلم گل گشت صحرا
مگر گل گشت که شیدای تو باشد
خوشی در عالم امکان ندیدم
مگر در قاف عنقای تو باشد
ز هجرانت به جان آمد دل فیض
وصالش ده اگر رای تو باشد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خوشا آن دل که مأوای تو باشد
بلند آن سر، که در پای تو باشد
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که در جایگاه بلندی قرار دارد و سر او در زیر پای تو است.
فروناید به مُلک هر دو عالم
هر آن سر را که سودای تو باشد
هوش مصنوعی: هیچ چیز نمی‌تواند بر قدرت و سلطه‌ی کسی که در دلش عشق به تو را دارد، تأثیر بگذارد.
سرا پای دلم شیدای آن است
که شیدای سرا پای تو باشد
هوش مصنوعی: تمام وجود من عاشق کسی است که خودش تمام وجودش عاشق تو باشد.
غبار دل به آب دیده شویم
کنم پاکیزه تا جای تو باشد
هوش مصنوعی: غبار دل را با آب چشم شستشو می‌کنم تا فاصله‌ای از تو باقی نماند.
خوش آن شوریدهٔ شیدای بی‌دل
که مدهوش تماشای تو باشد
هوش مصنوعی: خوشا به حال آن عاشق دیوانه‌ای که به خاطر زیبایی تو، دچار شور و شوق شده و غرق تماشای توست.
دلم با غیر تو کی گیرد آرام
مگر مستی که شیدای تو باشد
هوش مصنوعی: دل من با هیچ‌کس جز تو آرام نمی‌گیرد، مگر اینکه کسی مانند عاشق تو مست و دیوانه باشد.
نمی‌خواهد دلم گل گشت صحرا
مگر گل گشت که شیدای تو باشد
هوش مصنوعی: دل من نمی‌خواهد که در بیابان گل بکارم، مگر اینکه آن گل فقط برای تو باشد.
خوشی در عالم امکان ندیدم
مگر در قاف عنقای تو باشد
هوش مصنوعی: در دنیا هیچ خوشی‌ای ندیدم، جز اینکه شاید در وجود تو باشد که مانند قاف و عنقا نادر و خاص هستی.
ز هجرانت به جان آمد دل فیض
وصالش ده اگر رای تو باشد
هوش مصنوعی: دلم از دوری تو به شدت آزار می‌بیند، اگر نظر تو این است که فایده‌ی وصالت را به من بدهی.