غزل شمارهٔ ۲۲۶
کشد هر جنس جنس خود سخن گرد سخن گردد
دل از خود چون بتنک آید بگرد آن دهن گردد
چو گردم تشنهٔ معنی دلم ز آن لب سخن گوید
چو آب زندگی جویم در آن خط و ذقن گردد
می و مستی اگر خواهم ز چشمانش دهد ساغر
ز حال دل خبر گیرم در آن زلف و شکن گردد
که از ضد دل بضد آید که ضد گردد بضد پیدا
ز قد راستش پرسم بدور قد من گردد
اگر در انجمن باشم کشد دل جانب خلوت
چو در خلوت نشینم دل بگرد انجمن گردد
روم سوی چمن گر من ز آهم میشود صحرا
بصحرا گر روم صحرا ز اشک من چمن گردد
چنانم از پریشانی که گر خواهم بلب آرم
زبان از حرف جمعیت پریشان در دهن گردد
دلم گم کرده چیزی را نمیداند چه چیز است آن
اگر بوئی برد از خود بگرد خویشتن گردد
دلی کو در جهان گل نباشد وصل را قابل
بیاد صاحب منزل بر اطلال و دمن گردد
حجابش ما و من باشد چو بشناسد من و ما را
شناسد گر من و ما را بگرد ما و من گردد
بود حب وطن ز ایمان وطن جان را بود جانان
وطن را گر شناسد جان بقربان وطن گردد
ز یاران فیض میخواهد جوابی چون غزل گوید
دهن گرد سخن گردد سخن گرد دهن گردد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کشد هر جنس جنس خود سخن گرد سخن گردد
دل از خود چون بتنک آید بگرد آن دهن گردد
هوش مصنوعی: هر چیزی با مشابه خود حرف میزند و از آن صحبت میکند، وقتی دل از خود غافل شود مانند سنگ سفت و سخت میشود و سپس به حرفهایی میپردازد که به آن دقت نمیکند.
چو گردم تشنهٔ معنی دلم ز آن لب سخن گوید
چو آب زندگی جویم در آن خط و ذقن گردد
هوش مصنوعی: وقتی که به عمق معنا تشنه میشوم، دلم مانند آب، سخن میگوید و به دنبال زندگی و جان تازهای هستم که در آن کلمات و بیان موجود است.
می و مستی اگر خواهم ز چشمانش دهد ساغر
ز حال دل خبر گیرم در آن زلف و شکن گردد
هوش مصنوعی: اگر بخواهم می و شوری از او بگیرم، باید از چشمانش ساغر را پر کنم و از حال دل خودم در آن زلف و حالت متوجه شوم.
که از ضد دل بضد آید که ضد گردد بضد پیدا
ز قد راستش پرسم بدور قد من گردد
هوش مصنوعی: اگر چیزی از ضد و مقابل خود بگذرد، آن ضد به وجود میآید. اگر بپرسم که قد راستش چیست، آن وقت قد من هم در دور خواهد بود.
اگر در انجمن باشم کشد دل جانب خلوت
چو در خلوت نشینم دل بگرد انجمن گردد
هوش مصنوعی: اگر در جمع حضور داشته باشم، قلبم به سمت تنهایی میرود و اگر تنها باشم، قلبم به سمت جمع و انس و الفت میگردد.
روم سوی چمن گر من ز آهم میشود صحرا
بصحرا گر روم صحرا ز اشک من چمن گردد
هوش مصنوعی: اگر به سمت باغ بروم، با آهم آنجا تبدیل به دشت خواهد شد. و اگر به دشت بروم، با اشکهایم چمن خواهد شد.
چنانم از پریشانی که گر خواهم بلب آرم
زبان از حرف جمعیت پریشان در دهن گردد
هوش مصنوعی: حالت من از ناامیدی و سردرگمی به حدی است که اگر بخواهم صحبت کنم، زبانم از بین حرفهای پراکنده و بیربط دیگران گیر میکند و درست نمیتواند بیان شود.
دلم گم کرده چیزی را نمیداند چه چیز است آن
اگر بوئی برد از خود بگرد خویشتن گردد
هوش مصنوعی: دل من چیزی را گم کرده و نمیداند آن چیز چیست. اگر بویی از آن به مشامش برسد، به دور خود خواهد گشت تا آن را پیدا کند.
دلی کو در جهان گل نباشد وصل را قابل
بیاد صاحب منزل بر اطلال و دمن گردد
هوش مصنوعی: دل کسی که در این دنیا به وصال دست نیافته، در نزد صاحب خانه، قابل توجه نیست و تنها به یادآوری و درد دل میپردازد.
حجابش ما و من باشد چو بشناسد من و ما را
شناسد گر من و ما را بگرد ما و من گردد
هوش مصنوعی: اگر حجاب او به «من» و «ما» باشد، وقتی «من» و «ما» را بشناسد، به حقیقت آنها پی خواهد برد. اگر «من» و «ما» را طوری بشناسد که به سمت «ما» و «من» برگردد، درک عمیقتری از یکدیگر خواهد داشت.
بود حب وطن ز ایمان وطن جان را بود جانان
وطن را گر شناسد جان بقربان وطن گردد
هوش مصنوعی: عشق به وطن از ایمان ناشی میشود و اگر دل انسان وطن را بشناسد، جانش را فدای آن خواهد کرد.
ز یاران فیض میخواهد جوابی چون غزل گوید
دهن گرد سخن گردد سخن گرد دهن گردد
هوش مصنوعی: دوست از یاران میخواهد که جوابی مانند غزل بدهد؛ هنگامی که سخن آغاز میشود، دهان تبدیل به منبعی از حرف و سخن میشود.