گنجور

غزل شمارهٔ ۱۸۲

چو دل قرار در آن زلف بیقرار گرفت
جنون عشق زدست دل اختیار گرفت
قرارگاه بسی جستم و نشد حاصل
به بی قراری آخر دلم قرار گرفت
سپاه حسن بفن ملک دل گرفت از من
باختیار ندادم به اضطرار گرفت
زعلم دم نزنم یاز عقل لاف دگر
که هر چه بود مرا زین متاع یار گرفت
مراز کشتهٔ امسال هیچ نیست بدست
زپیش حاصل صدساله عشق یار گرفت
در آن بدم که مگر پی بسر کار برم
که سرّ کار زدستم عنان کار گرفت
بر آن شدم که زدهر اعتبار بستانم
چنان شدم که زمن دهر اعتبار گرفت
خیال بستم کز دل غبار بزدایم
ازین خیال که بستم دلم غبار گرفت
بیا بیا زسخن های فیض فیض ببر
که هر چه گفت و نوشت او زکردگار گرفت
زپیش خویش نگوید حدیث و بنویسد
که در طریق ادب راه هشت و چارگرفت

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو دل قرار در آن زلف بیقرار گرفت
جنون عشق زدست دل اختیار گرفت
هوش مصنوعی: زمانی که دل آرامش را در آن موی بی‌قراری یافت، عشق دچار جنون شد و دل اختیار خود را از دست داد.
قرارگاه بسی جستم و نشد حاصل
به بی قراری آخر دلم قرار گرفت
هوش مصنوعی: من به دنبال جای آرامی می‌گردم، اما نتوانسته‌ام به آن دست یابم؛ در پایان، ناامیدی و بی‌قراری دل من را تسخیر کرده است.
سپاه حسن بفن ملک دل گرفت از من
باختیار ندادم به اضطرار گرفت
هوش مصنوعی: سپاه حسن، قلب من را به تصرف خود درآورده، اما من به اختیار خود و بدون هیچ گونه فشار یا نیرویی تسلیم نشدم.
زعلم دم نزنم یاز عقل لاف دگر
که هر چه بود مرا زین متاع یار گرفت
هوش مصنوعی: من از علم حرفی نمی‌زنم و از عقل هم boasting نمی‌کنم، چون هر چیزی که داشتم را دوست محبوبم از من گرفت.
مراز کشتهٔ امسال هیچ نیست بدست
زپیش حاصل صدساله عشق یار گرفت
هوش مصنوعی: این بیت بیان می‌کند که آنچه در امسال به دست آمده و تجربه شده، ناچیز و بی‌ارزش است در مقایسه با دستاوردهایی که از محبت یار در سال‌های گذشته به دست آورده‌ایم. در واقع، ارزش عشق و علاقه‌ای که در طول زمان ایجاد شده بسیار بیشتر از یک تجربه جدید است.
در آن بدم که مگر پی بسر کار برم
که سرّ کار زدستم عنان کار گرفت
هوش مصنوعی: من در آن روزی بودم که شاید برای کارهایم قدم بردارم، اما ناگهان راز کار از دستم خارج شد و کنترل کارها از دستم رفت.
بر آن شدم که زدهر اعتبار بستانم
چنان شدم که زمن دهر اعتبار گرفت
هوش مصنوعی: من تصمیم گرفتم اعتبار و احترام را از زمان بربایم، اما به شکلی در آمدم که خودم نیز از اعتبار زمان برخوردار شدم.
خیال بستم کز دل غبار بزدایم
ازین خیال که بستم دلم غبار گرفت
هوش مصنوعی: چشم‌انداز خوبی در ذهنم داشتم که می‌خواستم از دل خستگی‌ها و ناراحتی‌ها پاکش کنم، اما همین فکر کردن به آن خیال، باعث شد که دلم بیشتر غمگین و پر از ناراحتی شود.
بیا بیا زسخن های فیض فیض ببر
که هر چه گفت و نوشت او زکردگار گرفت
هوش مصنوعی: بیایید و از سخنان فیض بهره‌مند شوید، زیرا هر چه او گفته و نوشته، از خالق گرفته است.
زپیش خویش نگوید حدیث و بنویسد
که در طریق ادب راه هشت و چارگرفت
هوش مصنوعی: از خود در حالتی که در اخلاق و ادب قدم برمی‌دارند، داستانی نمی‌گوید و آن را نمی‌نویسد، زیرا در مسیر ادب هشت و چهل را انتخاب کرده است.