گنجور

بخش ۲

چنان بد که هر شب دو مرد جوان
چه کهتر چه از تخمهٔ پهلوان
خورشگر ببردی به ایوان شاه
همی ساختی راه درمان شاه
بکشتی و مغزش بپرداختی
مر آن اژدها را خورش ساختی
دو پاکیزه از گوهر پادشا
دو مرد گرانمایه و پارسا
یکی نام ارمایل پاک‌دین
دگر نام گرمایل پیشبین
چنان بد که بودند روزی به هم
سخن رفت هر گونه از بیش و کم
ز بیدادگر شاه و ز لشکرش
و زان رسم‌های بد اندر خورش
یکی گفت ما را به خوالیگری
بباید بر شاه رفت آوری
و زان پس یکی چاره‌ای ساختن
ز هر گونه اندیشه انداختن
مگر زین دو تن را که ریزند خون
یکی را توان آوریدن برون
برفتند و خوالیگری ساختند
خورش‌ها و اندازه بشناختند
خورش خانهٔ پادشاه جهان
گرفت آن دو بیدار دل در نهان
چو آمد به هنگام خون ریختن
به شیرین روان اندر آویختن
از آن روزبانان مردم‌کشان
گرفته دو مرد جوان را کشان
زنان پیش خوالیگران تاختند
ز بالا به روی اندر انداختند
پر از درد خوالیگران را جگر
پر از خون دو دیده پر از کینه سر
همی بنگرید این بدان آن بدین
ز کردار بیداد شاه زمین
از آن دو یکی را بپرداختند
جز این چاره‌ای نیز نشناختند
برون کرد مغز سر گوسفند
بیامیخت با مغز آن ارجمند
یکی را به جان داد زنهار و گفت
نگر تا بیاری سر اندر نهفت
نگر تا نباشی به آباد شهر
تو را از جهان دشت و کوه است بهر
به جای سرش زان سری بی‌بها
خورش ساختند از پی اژدها
از این گونه هر ماهیان سی‌جوان
از ایشان همی یافتندی روان
چو گرد آمدی مرد از ایشان دویست
بر آن سان که نشناختندی که کیست
خورشگر بدیشان بزی چند و میش
سپردی و صحرا نهادند پیش
کنون کُرد از آن تخمه دارد نژاد
که ز آباد ناید به دل برش یاد
پس آیین ضحاک وارونه خوی
چنان بد که چون می‌بدش آرزوی
ز مردان جنگی یکی خواستی
بکشتی چو با دیو برخاستی
کجا نامور دختری خوبروی
به پرده درون بود بی‌گفت‌گوی
پرستنده کردیش بر پیش خویش
نه بر رسم دین و نه بر رسم کیش

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چنان بد که هر شب دو مرد جوان
چه کهتر چه از تخمهٔ پهلوان
هوش مصنوعی: هر شب چنان وضعیتی پیش می‌آید که دو جوان، چه از خانواده‌های پایین‌تری باشند و چه از خانواده‌های نامدار، درگیر مشکلاتی می‌شوند.
خورشگر ببردی به ایوان شاه
همی ساختی راه درمان شاه
هوش مصنوعی: آشپز بزرگ به دربار شاه رفت و راهی برای درمان شاه فراهم کرد.
بکشتی و مغزش بپرداختی
مر آن اژدها را خورش ساختی
هوش مصنوعی: تو کشتی را برانداختی و با تدبیر و فکر خود اژدها را زیر کنترل درآوردی و به او خوراک دادی.
دو پاکیزه از گوهر پادشا
دو مرد گرانمایه و پارسا
هوش مصنوعی: دو انسان با ارزش و نیکو، مانند دو گوهر گرانبها از یک خانوادهٔ شاهانه هستند.
یکی نام ارمایل پاک‌دین
دگر نام گرمایل پیشبین
هوش مصنوعی: یکی از شخصیت‌ها به نام ارمایل، فردی با اعتقادات پاک و دین‌داری است و دیگری به نام گرمایل، شخصی است که آینده را پیش‌بینی می‌کند.
چنان بد که بودند روزی به هم
سخن رفت هر گونه از بیش و کم
هوش مصنوعی: همچنان که روزگاری در گذشته، گفت و شنیدهایی بین آن‌ها بوده، حالا اوضاع به قدری بد است که هیچ چیزی از کم و بیش باقی نمانده است.
ز بیدادگر شاه و ز لشکرش
و زان رسم‌های بد اندر خورش
هوش مصنوعی: از ظلم و ستم شاه و لشکرش و همچنین از عادات ناپسند آنها دلخورم.
یکی گفت ما را به خوالیگری
بباید بر شاه رفت آوری
هوش مصنوعی: یکی گفت که برای رفع مشکلات و خواسته‌هایمان باید نزد شاه برویم و از او کمک و حمایت بگیریم.
و زان پس یکی چاره‌ای ساختن
ز هر گونه اندیشه انداختن
هوش مصنوعی: سپس تصمیمی برای پیدا کردن راه‌حلی گرفت و به هر شکل ممکن فکر کرد.
مگر زین دو تن را که ریزند خون
یکی را توان آوریدن برون
هوش مصنوعی: مگر می‌توان از خون یکی از این دو نفر جلوگیری کرد یا آن را خارج کرد؟
برفتند و خوالیگری ساختند
خورش‌ها و اندازه بشناختند
هوش مصنوعی: آنها رفتند و دکان دارانی ایجاد کردند که خوراکی‌ها را آماده می‌کردند و اندازه‌گیری کردند که چه مقدار نیاز است.
خورش خانهٔ پادشاه جهان
گرفت آن دو بیدار دل در نهان
هوش مصنوعی: خورشید بر خانهٔ پادشاه جهان تابید و آن دو دل بیدار در خفا و راز، این نور را دریافت کردند.
چو آمد به هنگام خون ریختن
به شیرین روان اندر آویختن
هوش مصنوعی: وقتی زمان خونریزی فرا می‌رسد، به جان شیرین حمله‌ور می‌شود.
از آن روزبانان مردم‌کشان
گرفته دو مرد جوان را کشان
هوش مصنوعی: دو مرد جوان را که به دست نگهبانان مردم‌کشیده شده‌اند، به زور می‌کشند و می‌برند.
زنان پیش خوالیگران تاختند
ز بالا به روی اندر انداختند
هوش مصنوعی: زنان از بلندی به سمت خولیگران هجوم بردند و آن‌ها را به زمین انداختند.
پر از درد خوالیگران را جگر
پر از خون دو دیده پر از کینه سر
هوش مصنوعی: دل خالی گران از درد و رنجی عمیق پر شده است و چشمانش پر از اشک و کینه هستند.
همی بنگرید این بدان آن بدین
ز کردار بیداد شاه زمین
هوش مصنوعی: به این موضوع نگاه کنید که چگونه یک شخص به خاطر رفتار ظالمانه پادشاه زمین، دچار مشکل شده است.
از آن دو یکی را بپرداختند
جز این چاره‌ای نیز نشناختند
هوش مصنوعی: از میان آن دو گزینه، یکی را انتخاب کردند و چاره‌ای جز این نداشتند.
برون کرد مغز سر گوسفند
بیامیخت با مغز آن ارجمند
هوش مصنوعی: مغز سر گوسفند را بیرون آورد و با مغز آن فرد محترم ترکیب کرد.
یکی را به جان داد زنهار و گفت
نگر تا بیاری سر اندر نهفت
هوش مصنوعی: شخصی جان خود را در خطر قرار داد و به دیگری هشدار داد که مراقب باشد و تا زمانی که در خطر است، سرش را پنهان کند.
نگر تا نباشی به آباد شهر
تو را از جهان دشت و کوه است بهر
هوش مصنوعی: اگر تو در آبادانی و شکوفایی شهر خود نقش نداشته باشی، از دنیا چیزی جز دشت و کوه برایت باقی نخواهد ماند.
به جای سرش زان سری بی‌بها
خورش ساختند از پی اژدها
هوش مصنوعی: به جای اینکه برای او سر با ارزشی درست کنند، از دنبال یک اژدها خورش درست کردند.
از این گونه هر ماهیان سی‌جوان
از ایشان همی یافتندی روان
هوش مصنوعی: هرکدام از این ماهی‌های جوان سیاه، همین‌طور که پیش می‌روند، روح و جان خاصی پیدا می‌کنند.
چو گرد آمدی مرد از ایشان دویست
بر آن سان که نشناختندی که کیست
هوش مصنوعی: وقتی که تو به جمعی نزدیک شدی، مردی پیدا می‌شود که از میان آن‌ها دو صد نفر مثل تو هستند، اما هیچ‌کدام نمی‌دانند او کیست.
خورشگر بدیشان بزی چند و میش
سپردی و صحرا نهادند پیش
هوش مصنوعی: تو برایشان گوسفندانی را سپردی و دشت را مقابل آنها قرار دادی.
کنون کُرد از آن تخمه دارد نژاد
که ز آباد ناید به دل برش یاد
هوش مصنوعی: اکنون کُرد از آن نسل برخوردار است که از سرزمین آباد هیچ خاطره‌ای در دلش نمی‌ماند.
پس آیین ضحاک وارونه خوی
چنان بد که چون می‌بدش آرزوی
هوش مصنوعی: پس راه و رسم زندگی ضحاک، به قدری زشت است که حتی وقتی آدمی شراب می‌نوشد، آرزوی بدتری پیدا می‌کند.
ز مردان جنگی یکی خواستی
بکشتی چو با دیو برخاستی
هوش مصنوعی: اگر به جنگجویان نیاز داشتی، کسی را پیدا کن که در مواجهه با دیو به جانشینی تو بیاید و بجنگد.
کجا نامور دختری خوبروی
به پرده درون بود بی‌گفت‌گوی
هوش مصنوعی: دختری زیبا و مشهور در کجا وجود دارد که در دلش سخن نمی‌گوید و در حجاب درونش پنهان است؟
پرستنده کردیش بر پیش خویش
نه بر رسم دین و نه بر رسم کیش
هوش مصنوعی: تو را به گونه‌ای تربیت کرده‌ام که در پیش روی من قرار بگیری، نه به خاطر اصول دینی و نه به خاطر عقاید مذهبی.

خوانش ها

بخش ۲ به خوانش فرید حامد
بخش ۲ به خوانش فرشید ربانی
بخش ۲ به خوانش فرهاد بشیریان
بخش ۲ به خوانش محمدیزدانی جوینده

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"پادشاهی ضحاک"
با صدای شهرام ناظری (آلبوم درفش کاویانی)

حاشیه ها

1391/05/02 17:08
نیما

در مصرع:
کنون کرد از آن تخمه داد نژاد
«دارد» به جای «داد» از نظر وزن و معنی صحیح است

1393/07/03 22:10
کیادرویش

خیلی خوب بود.

1394/12/01 11:03
حمید-م

بیت پانزدهم در لغت نامه دهخدا بجای زنان (دمان )ثبت گردیده
دمان پیش خوالیگران تاختند
ز بالا بروی اندر انداختند
دمان در اینجا به معنی غضبناک و خروشان و خشمگین به نظر درست تر می آید چون کاری که در پیش دارند با طبع زنان نیز سازگار نیست .

1401/01/05 07:04
جهن یزداد

ههههه  دو مرد جوان را کشان  و   زنان   ( دست و مو کشان  و لت زنان )   پیش خوالیگران  تاختند  و نه زن و زنانه  هههه-و بیگمان دمان در اینجا بیخود و بیراه است

1394/12/01 12:03
حمید-م

نیما جان درست میگوید دارد به جای داد صحیح می باشد چون در لغت نامه دهخدا ذیل توضیح کلمه ارمایل اینگونه ثبت شده
کنون کُرد از آن تخمه دارد نژاد
کز آباد ناید به دل بَرْش یاد.
چه خوبست در سایت نیز اصلاح شود

1395/04/30 19:06
شـایان

همان داد درست تر است
شاهنامه را تحریف نکنیم !

1401/01/05 07:04
جهن یزداد

شاهنامه میگوید دارد - انکه داد نوشته تایپیست است - واژه داد  اهنگ سروده را  در هم میریزاند

1395/04/05 04:07
دکتر ترابی

شایان گرامی ،
سخن از مردم کرد است، می فرماید کردان نژاد از آن تخمه دارند.
گروهی از ایران که به ترفند خوا لیگران از مرگ رستند ، انبوه شدند و چون فریدون از اروند گذشت؛
تا بسیاری خویش بدو بنمایانند، بر با م خانه هاشان آتش افروختند.
فرزندانشان هم امروز در شب نوروز اتش ها بر کوهستانها بر میفروزند. ( اُواز مرا ببوس را شنیده اید؟به تیره شبها پیمانها با یاران داشتند، تا آتش ها بر کوهستانهای میهن بر افرزند ، بر ضحاک زمانه بر خاسته بودند؟) باری؛
زحمت افزا میشوم ( ودر من این عیب قدیم است)
در باره فره ایزدی و گاو پرمایون ، بر مایون ، پرمایه و بر مایه که در نسخه های گوناگون آمده است گفتنی است که فره ایزدی چون از جمشید گسست به نیزاری فرود آمد، پر کر، چشم به راه گاو " پر مایه "( به مانای نژاده بزرگ ، خردمند، بزرگوار ، نجیب ، با اصل و نسب)
تا از راه شیر در جان فریدون بیاویزد ، تا کاخ ستم فرو ریزد ، تا خوان خرد مینوی ایران دیگر باره بگسترد
و سپاس حسین گرامی که به یاد بی دلانی

1401/01/05 08:04
جهن یزداد

این چه سخن بیراهیست بنگر چه میگوید

نگر تا نباشی به ابادشهر
ترا در جهان دشت و کوه است بهر
خورشگر بدیشان بزی چند و میش
 سپردی و هامون نهادند پیش
کنون کرد از ان تخمه دارد نژاد
 کز اباد ناید به دل برش یاد 
بنگر که میگوید در جای اباد( ده و شهر ) نباشی  و  ترا در جهان دشت و کوه است بهر و  برای  گذران زندگی  بدیشان بزی چند و میش داد و انان راه دشت و کوه پیش گرفتند  و هیچ از ابادی یاد نکردند -   چه کسانی درامدشان از پروراندن  بز و میش است   و پیوسته در کوه و دشتند ؟ واژه کرد را تا صد سال پیش به  پارسی کوچروان  ، پارسی دشتیاران و کوهیاران میگفتند  و بلوچ و پشتو و دری زبان  و لر و دیلمی و هر ایرانی زبانی  همه را کرد میگفتند  و هیچ شهری و روستایی را کرد نمیگفتند و هیچ ترک و عرب  نیز پارسی نیست تا کردش خوانند   تنها دشت یاران و کوهیاران پارسی (پرشیا و نه فارسی زبان ) را کرد  میگفتند و در نوشته های کهن پیوسته انان را  کردان پارسی مینامیدند و  به پنج رم   استان  پارس ( یک  رم گیلویه که رم ایگان  - رم ایجان بود  و دوم  رم بازنگان  سوم  رم  جیوان  -گیوان   و چهارم رم للگان  (دایگان )  و پنجم   رم کاریان )   نیز کردان پارس  میگفتند و هر چه کرد در نوشته های پارسی و پهلوی و ارمنی و سپس عربی امده  برابر با کوهیاران و دشتبانان پارسی است  چه  بلوچ باشد چه دیلمی و چه  پشتو  و لر و شول و کلهر وکرمانجی و پامیری و چه دری زبان  ( این پارسی دری که تازگی زبان مردم شده  )-
به کوچروان استان فارس بزرگ از خوزستان تا کرمان میگفتند کردان پارس انشان
 به همه کوچروان ایرانی ، روی هم  کردان پارسی  میگفتند
در شرفنامه بدلیسی هم کرد را  به همینگونه  میشناخته و او خود میگوید من تنها کردان این سوی ایران را میشناسم  وگرنه کردان در همه جا در سیستان و خراسان و همه جای ایران هستند

1395/04/06 01:07
روفیا

درود دکتر جان
خوش بازگشتید!
آن روز دیده بودم آن فتنه ها که برخاست
کز سرکشی زمانی با ما نمی نشستی؟!
البته نیم بیت اولش چه ربطی داشت نمیدانم،
خخخ....

1395/04/06 21:07
دکتر ترابی

درودی چو بوی خوش آشنایی، روفیای عزیز،
حقه مهر بدان مهر و نشان است که بود
سپاس میگزارم، یاد نادیده تان دیده و دلم را روشن می داشته است.
رازی شاید در نیم بیت اول است، راز به رازخانه سنگین است چنانکه بار به بارخانه گران.

1395/04/13 04:07
دکتر ترابی

می بینم برخی گنجوریان ، نامی و گمنام پیرامون خوانش پاره بیتی از استاد سخن سر سخن میشوند
(امید که به ناسزاو دشنام گویی نیانجامد)
به شگون نیک بگیریم، چه دادوستد دیدگاههای گوناگون مارا از خودستایی و کژ اندیشی برکنار میدارد
واز فسردگی اندیشه در امان، همان که تحجر فکریش می خوانند، زمانی که در بر هوای تازه فراز میکنیم و از اندیشیدن آزاد باز می مانیم.
باری،
زحمت افزا میشوم و در من این عیب قدیم است،
دوستان نامی و گمنام سخن از بد خوانی به میان آورده بودند، دریغم آمد پرده از بد خوانی که این بخش از سرگذشت ضحاک را پوشانیده است ، بر ندارم.
داستان چنین است:
دست کم در چهار نسخه شاهنامه که دیده ام از جمله گنجور چهار بیت آخر این بخش به همین گونه آمده است ( جز اینکه بکشتی و که به جای چو)
در شاهنامه ای که آقای خالقی مطلق فراهم آورده است؛ بیت های :
پس آَیین ضحاک وارونه خوی
چنان بد که چون می بدش آرزوی
زمردان جنگی یکی خواستی
بکشتی، که با دیو برخاستی
چنین مانا شده اند
" ضحاک هرگاه که آرزو میکرد !! یکی از مردان جنگی را به این بهانه که بر دیوان شوریده است ، می کشت"
در دوبیتی که سپس تر می آیند استاد توس از پرستنده کردن پردگیی نامور سخن میگوید
کجا نامور دختری خوبروی
به پرده درون پاک بی گفتگوی
پرستنده کردیش بر پیش خویش
نه رسم کیی بد آیین و کیش
این رفتار ، رسم کیی و آیین و کیش نبود
کشتن مردان جنگی و پرستنده کردن خوبرویان پیش و پس از ماردوش و هم امروزبیرون از کیش و آیین حکومتگران نبوده و نیست.
آنچه دست کم در آن روزگار به آیین نبوده است ، اینکه پادشاه مردان جنگی را به گشنی بخواند.
از دید دستوری نهایت بد خوانی است اگر می بدش را گذشته پیاپی( ماضی اسمراری می بودش ) بدانیم جایی که شاعر خواستی( میخواست)، خاستی (می خاست،) و کردی( می کرد) به جای آن به کار برده است. ازین رو می بدش ارزوی( هوس می کردن) به باده گساری نشستن مراد استاد بوده است.
دو دیگر کننده خواستی ، برخاستی و کردی او ست و نه مردان جنگی .
نکته باریک واژه وارونه خوی است می دانیم و هنوز در باور برخی مردم ایران دیده میشود که خوی دیوان وارونه رفتار آدمیان است.
پرستنده کردن زیبایان و به گشنی گرفتن مردان جنگی حکایت از همین خصلت وارونه دارد
بدین قرار
" ضحآک که منشی وارونه خوی آدمیان داشت، هر گاه که به می گساری می نشست مردی از جنگیان و خوبرویی از پردگیان را به بزم خویش می خواند به گشنی و پرستندگی کاری که به رسم و آیین نبود" فراموش نکنیم که این رفتار دیوانه پس از آمدن تازیان در دربار شاهان و امیران رسمی حتا پسندیده بوده است.
و سرانجام گمان میبرم خواستن مردی جنگی بدین ماناست که آنان را بر خویش می کشیده است.

1401/01/05 12:04
جهن یزداد

نخست انکه گشن  هم برای مرد و هم برای زن است و  به گشنی خواستن هیچگاه  نیامده -

هنگام مستی و می یکی از مردان جنگی را میکشت  چرا که دیوانه خوی بود
هر چها بیت اگر از فردوسی باشد جایش اینجا نیست جایش  پس از بیت پنجم داستان آزی دهاک  و پیش از دو پاکیزه از خانه جمشید است
شده بر بدی دست دیوان دراز
ز نیکی نرفتی سخن جز به راز
پس ایین ضحاک وارونه خوی
چنان بد که چون می بدش ارزوی
ز مردان جنگی یکی خواستی
بکشتی که با دیو برخاستی
کجا نامور دختری خوبروی
به پرده درون پاک و بی گفتگوی
پرستنده  بردیش در پیش خویش
 نه آیین و کیش  و نه دین کییش
 دو پاکیزه از خانه جم ِ شید
برون اوریدند لرزان چو بید
 ز پوشیده رویان یکی شهرناز
دگر پاکدامن بنام ارنواز

-
 در باره پرستنده هم سخن از خوبرویان نیست  سخن از نامور دختران ِ  خوبروی  ِبه پرده درون  ِ  بی گفتگوی است   انان را
به زور پرستنده خویش میکرد  پرستنده = داده  و داه  -   است  -
 نه رسم کیی بود و آیین و کیش  - بی گمان واژه رسم  از فردوسی نیست  -   هر جا در شاهنامه امده یا همه بیت از فردوسی نیست  یا  واژه دگر را برداشته جای ان رسم نهاده اند  نخست راه و یا آیین و یا وازه ای پارسی دگر بوده  -  -  این همه سروده های فردوسی که عربی در ان امده   جز اندکی از اندک هیچ یک از فردوسی نیست و هرجا  در شاهنامه فردوسی  عربی  دیدم  دو نشان داشت یا  سست بود  و از بیخ و بن از فردوسی نبود و  بی ان سخن  درست بود و امدنش  زیانبار است  و نبودنش بهتر و گزیده تر بود  یا انکه در ریشه عربی نداشت و  واژه ای پارسی انرا برداشته و  انرا با واژه ای عربی  گفته اند و درست ان از فردوسی  بی عربی بود مگر چند بیتی اندک که   از خود فردوسی است   - انکه جای واژه عربی  چیز دگر بوده  مانند یکجا  دهر را  جای واژه   شهر  گذاشته اند  یا  منظر را جای گوهر نهاده اند  فردوسی جز چند واژه انگشت شمار  که بیشتر نامند هیچ واژه عربی نیاورده  و به روزگار فردوسی زبان مردم پاک بود و فردوسی شاهنامه را به زبان  مردم پاک گفت  و نه به زبان دبیران

1403/05/15 18:08
برمک

گشن/ورن در پهلوی بچم شهوت است.

1403/05/15 18:08
برمک

ازی دهاک وارونه خوی هرگاهش ارزو بود و دلش میخواست یکی از مردان جننگی را میکشت و  دختر پوشیده رویش را به  پرستندگی نزد خود میبرد

1395/11/11 07:02
حسین

در بیت 8 « آوری » قید تأکید است و به معنی یقیناً و به طور حتم به کار رفته است .

1396/10/02 11:01
رهام

معنی مصرع :
که ز آباد ناید به دل برش یاد
شاید این باشد که : از آبادی در ضمیرش چیزی به یاد نداردو یا به خاطرش نمی آید .چراکه بنا به پیشنهاد آشپزها برای حفظ جان خود راه صحرا و زندگی دور از شهر و آبادی را در پیش گرفتند لذا به نوعی زندگی در کوه و دشتهای با صفا با روان باصفا و پاک آنها سازگارتر میباشد.

1397/02/05 23:05
داود

معنی چهار بیت آخر این هست:
ضحاک موقع برپاکردن بزم یک دختر زیبا رو و یک مرد نیرومند با قیافه مردانه را با خودش همراه میکرد.به این صورت که خودش با دخترزیبارو نزدیکی میکرد و مرد نیرومند هم مجبور بوده با ضحاک نزدیکی کنه تا ضحاک بیشتر لذت ببره.البته این به خاطر خصلت دیومانند ضحاک بوده که با خصوصیات انسانها متفاوت بوده. استاد طوس هم مثل همیشه شرم داشته که به وضوح این نزدیکی را توضیح بده(برعکس من)

1398/03/26 21:05
نوروز فولادی

چهار بیت آخر را مرحوم سعیدی سیرجانی چنین معنی کرده اند:
مردان جنگی در این بیت فردوسی همان مفهوم افراد مبارز را دارد. برای کشتن آزادگان و سران و سرداران چه بهانه ای بهتر که هوای سرکشی دارند و به قصد مقاومت در مقابل حکومت و بر افکندن نظام جاری به توطئه پرداخته اند.
در ادامه می نویسند: در حکومت ضحاکی مردم نه در کوی و برزن امنیت دارند و نه حتی در پستوی خانه.
هرجا دختر پاک نژاد و خوب رویی در حرم سرا و خانه (مردم ) بود بی تامل و چون چرا او را به عنوان خادمه و معشوقه نزد خود می آورد. نه پای بند آداب شاهی و نجابت شاهانه بود نه در بند احکام خدایی و دینی

1399/08/08 01:11
امیر

سلام واقعا حکیم فردوسی هزارسال پیش درد الان جوانهای مارا درشعر گفتن .به نظر من همه ما یه جورهایی ضحاکیم ودائم باید به مارهای نفسمان خوراک بدهیم
متاسفانه اعتیاد و روزمرگی و نشخوارهای فکری مغز جوانهای ما را میخورد و...

1399/10/08 04:01
اسیر نفس امّاره

با سلام خدمت جناب حمید -م گرانقدر
در مورد بیت پانزدهم
زنان پیش خوالیگران تاختند
ز بالا به روی اندر انداختند
بنا بر نظر استاد دزفولیان فرد، «زنان» صحیح است البته در اینجا جمع «زن» مراد نیست بلکه وجه وصفی حال Gerund از زدن بر سیاق «روان» از رفتن و «چمان» از چمیدن مد نظر است.
معنای بیت با توجه به بیت پیشین: روزبانان (پاسبانان) در حالیکه آن دو جوان را می کشیدند و کتک می زدند جلوی پای آشپزان، با صورت بر روی زمین پرت کردند.
این رخداد دلخراش، سبب آزردگی و خشم آن دو مرد نیکخو می شود:
پر از درد خوالیگران را جگر
پر از خون دو دیده پر از کینه سر
به راستی که چنین تصویرسازیِ راویانه‌ای (روایت تصویرگونه) Narrative Imagery فقط از حکیم توس بر می آید و بس. کلمات چنان کنار هم نشسته اند انگار که در حال دیدن سکانسی از یک فیلم سینمایی هستیم.

1400/01/04 11:04
مصطفی قباخلو

با سلام
در بیت
یکی گفت ما را به خوالیگری
بباید بر شاه رفت آوری
به نظر من به جای ((رفت آوری)) باید ((رفتن همی)) قرار داد به این شکل
یکی گفت ما را به خوالیگری *بباید بر شاه رفتن همی

1401/05/02 14:08
جهن یزداد

اگر ما  اندکی شرم و آزرم و خرد داشتیم  نزد خداوند سخن فردوسی  جان و دل به اموختن  میدادیم نه انکه  بی  هیچ دانشی  سرود او را دگرگون میخواستیم  برادرجان  ایا چیزی از سخنوری میدانی ؟ ایا میدانی  قافیه چیست /  ایا میدانی همی با دمی هم اهنگ است و  اوری با خوالیگری ؟ اگر میدانستی چنین چیزی نمیگفتی - آوری  به چم  یقینا حتما است -  هنوز در بسیاری جاها بویژه در روستاهای استان فارس انرا  میگویند اگر کسی سخنی بگوید که یقینا انگونه نیست به او میگویند تو میاری؟ تو میرسی؟ یعنی تو یقین داری  یا  در پاسخ چیزی که نمیدانند و شاید تنها چیزکی درباره ان شنیدند میگویند  نمی ارم  یعنی به یقین نمیدانم  - خود واژه باور   به + آور است -  میگویند ندیده اوردند یعنی  ندیده باور کردند و ایمان اوردند -  به اموختن بپرداز

1400/01/04 11:04
مصطفی قباخلو

با سلام
به نظر میاد ابیات 13الی 15 اگر این گونه نوشته و خوانده شود معنی بهتری دارد.
چو آمد به هنگام خون ریختن*به شیرین روان اندر آویختن
((همان)) روز بانان مردم‌کشان*گرفته دو مرد جوان راکشان
((دمان ))پیش خوالیگران تاختند*ز بالا به روی اندر انداختند
از آقای حمید-م بایت حاشیه ای که نوشته و استفاده کردم تشکر میکنم.
حمید-م نوشته: بیت پانزدهم در لغت نامه دهخدا بجای زنان (دمان )ثبت گردیده
دمان پیش خوالیگران تاختند
ز بالا بروی اندر انداختند

1400/01/04 11:04
مصطفی قباخلو

با سلام در بیت 22
به جای سرش زان سر((ی)) بی‌بها
خورش ساختند از پی اژدها
((ی)) باید حذف شود و
سر بی بها به صورت ترکیب اضافی به کار رود.

1400/01/04 11:04
مصطفی قباخلو

به گفته دوستان
((زنان))پیش خوالیگران تاختند*ز بالا به روی اندر انداختند زنان به معنی در حال زدن هم درسته

1400/01/04 11:04
مصطفی قباخلو

معنی چهار بیت آخر رو یکی به من بگه
پس آیین ضحاک وارونه خوی
چنان بد که چون می‌بدش آرزوی
ز مردان جنگی یکی خواستی
به کشتی چو با دیو برخاستی
کجا نامور دختری خوبروی
به پرده درون بود بی‌گفت‌گوی
پرستنده کردیش بر پیش خویش
نه بر رسم دین و نه بر رسم کیش

1400/01/08 16:04
فرحناز یوسفی

در پاسخ به پرسش آقای قباخلو:
راه و رسم ضحاک شیطان‌صفت چنان بود که یکی از جنگجویان زورمند را که می­‌توانست در کشتی، حریف دیو باشد، احضار می­‌کرد و آن­گاه دختری زیبا را از حرم­سرایش می‌­آورد و او را با تحکم مطلق در برابر خود به کنیزی آن مرد جنگجو و آمیزش با وی وادار می کرد. این همان عمل شیطانی است که به قول فردوسی نه رسم پادشاهان باتقوی بود و نه آیین دینی.

1400/01/08 16:04
فرحناز یوسفی

بر اساس سخن فردوسی نژاد کُرد که ایرانیان اصیل هستند از همان 200 نفری شروع می شود که توسط ارمایل و گرمایل (آشپزان ضحاک) نجات پیدا کردند.
چو گرد آمدی مرد ازیشان دویست
بران سان که نشناختندی که کیست
خورشگر بدیشان بزی چند و میش
سپردی و صحرا نهادند پیش
کنون کُرد از آن تخمه (دارد) نژاد
که ز آباد ناید به دل برش یاد
دارد نژاد صحیح است.به صورت داد در اینجا ضبط شده است.

1401/01/05 17:04
جهن یزداد

نمیگوید تنها دویست  کس - میگوید هر گاه دویست تایی  میشدند  -  دویست تا دویست تا چهل سال بود  هرباری دویست تا  --

1400/01/12 07:04
مصطفی قباخلو

سلام
ممنون که پاسخ دادین
فرحناز یوسفی نوشته:
در پاسخ به پرسش آقای قباخلو:
راه و رسم ضحاک شیطان‌صفت چنان بود که یکی از جنگجویان زورمند را که می­‌توانست در کشتی، حریف دیو باشد، احضار می­‌کرد و آن­گاه دختری زیبا را از حرم­سرایش می‌­آورد و او را با تحکم مطلق در برابر خود به کنیزی آن مرد جنگجو و آمیزش با وی وادار می کرد. این همان عمل شیطانی است که به قول فردوسی نه رسم پادشاهان باتقوی بود و نه آیین دینی
اما این تعبیر بیش از حد بعیده
و چون یه جایی تو یه کتابی یه خوبی اینو گفته بی دلیل تکرار میشه
و این نظر منه اگه فردی از دوستان دلیل متقنی داره بگه
معنی روان و سردستی و اولین چیزی که به ذهن خطور می کنه اینه
راه و رسم ضحاک دیوانه این بود که به سان یک میل و هوس ساده در هنگام جنگ با دیوان برای تیمن و تبرک یا دفع بلا (به هر حال دلیلشو نگفته فردوسی) فرد گرد و جنگجویی رو قربانی می گرد و در قسمت بعد و کاملا جدا و غیر پیوسته با ابیات قبل، هر وقت ضحاک میل می کرد و عشقش می کشید به رغم خواست دختران پاکدامن آنها را به تملک در می آورد جهت کامجویی و این خارج از عرف و دین بود.

1400/01/13 03:04
فرحناز یوسفی

درود بر شما آقای قباخلو
خواهش می کنم
اگر معنای قربانی کردن را در نظر بگیریم بکشتی خوانده میشه که در برخی از نسخه ها، بدین صورت درج شده ولی مورد قبول بسیاری از پژوهشگران شاهنامه نیست. نظرتون رو جلب می کنم به پژوهش آقای سجاد آیدنلو در همین باب، در پرتال جامع علوم انسانی که با ذکر مستندات، ضبط و قرائتِ «به کشتی که با دیو برخاستی» را محتمل تر می داند و از نظر بنده پژوهش خوب و کاملی انجام شده است.

1401/05/02 19:08
جهن یزداد

خورشگر بدیشان بزی چند و میش
بدادی و هامون نهادند پیش
 در همه دست نویسها صحرا شده و بی گمان صحرا از فردوسی نیست و فردوسی همهجا بارها و بارها هامون اورده

1402/04/27 09:06
مهدی حافظی

سلام به همگی

معنی مصرع دوم بیت:[کنون کرد زان تخمه دارد نژاد   ...] را کسی میتونه به طور واضح بگه

ممنون

 

1402/10/24 13:12
جهن یزداد

در کامنتهای بالا نوشته شده
ایران را پارسیان مینامیدند و انان دو دسته بودند انان که در کوه و دشت زندگی میکردند و کارشان دامداری و بازرگانی و بدرقه (همراهی و بیمه کاروانیان ) بود و دگر ابادی نشینان  - آن گروه نخست را کردان یا کردان پارسی مینامیدند
برای همین میگوید کنون کرد از ان تخمه دارد نژاد

1402/04/22 17:07
گردآفرید

با سلام و درود به همه دوستان

ممنونم از این سایت بسیار عالی. واقعا خواندن نظریات مختلف و معانی مختلف برای ابیات خیلی به درک بهتر کمک می کنه.

1403/05/15 18:08
برمک

 

زنان پیش خوالیگران تاختند

ز بالا به روی اندر انداختند

 


تاختن بچم روان کردن و فرستادن است

1403/09/09 11:12
سعید رجبی

پس آیین ضحاک وارونه خوی

(از دیگر رسم های ضحاک وارونه خوی)

 

چنان بد که چون می‌بدش آرزوی

(اینطور بود که گاهی [مثل یک دیکتاتور] از روی میل شخصی [نه با دلیل و مدرک])

 

ز مردان جنگی یکی خواستی

(یکی از بزرگان سپاه را فرا میخواند)

 

بکشتی چو با دیو برخاستی

([و] او را می کُشت با این بهانه که برعلیه بزرگی قیام کرده ای)

* دیو در اینجا به معنی غول یا اهریمن نیست بلکه به معنی شخصی معروف در دستگاه حکومت است. مثل وقتی که می گوییم : دیوان عدالت اداری ، یعنی صاحب منسبان عدالت اداری

 

کجا نامور دختری خوبروی

(کجا یک دختر خانمی که به زیبارویی مشهور شده بود)

 

به پرده درون بود بی‌گفت‌گوی

(می توانست بدون حرف و حدیث خودش را عفیف در پس پرده نگه دارد )

 

پرستنده کردیش بر پیش خویش

([او را به دربار می آورد] و تبدیلش می کرد به یکی از افراد حرمسرا )

* در شاهنامه اصطلاح «پرستنده» بارها به معنی خدمتکار، کنیز، ملازم و از این دست آورده شده است

 

نه بر رسم دین و نه بر رسم کیش

([که این کار] نه بر اساس آداب دینی بود و نه بر اساس مراسم سنتی )

 

درود

من معمولاً اهل تفسیر یا معنی کردن اشعار نیستم و همواره مخاطبان را به خوانش خود شعر و درک محتوا از واژه های اصلی دعوت می کنم اما در خصوص این چند بیت با توجه به اینکه بسیاری از برداشت ها به صورت مبهم و حتی عقده ها و فانتزی های جنسی ضحاک درک شده بود در حضور بزرگان جسارت کردم و برداشت خودم را عرض کردم. امیدوارم به آنچه که در ذهن والامقام فردوسی بزرگ بوده نزدیک باشد.

1403/09/09 11:12
سعید رجبی

کنون کُرد از آن تخمه، دادِ نژاد

(دادِ نژاد : به معنی ادعای نژاد)

فردسی بزرگ هزار سال پیش میدانست که روزی خواهد رسید که بیگانگان بخواهند قوم کُرد را از پارس جدا کنند و در این مصرع به زیبایی و زیرکی هرچه تمام توضیح می دهد که :

(اکنون قوم کُرد مدعی هستند [و باشند] که عقبه و نژادشان به ایرانیانی باز می گردد که جنبش آزادی بخش ارمایل و گرمایل ایشان را از چنگال ضحاک رهانیده بودند)

1403/09/09 11:12
سعید رجبی

که ز آباد ناید به دل برش یاد

(که مثل بقیه اقوام [مثلاً مادها یا کاسی ها] نیستند که خاستگاه خود را در یک منطقه خاص به عنوان یک تمدن سامانه یافته به یاد بیاورند)

منظور فردوسی بزرگ این است که کُردها نیز مثل بسیاری از اقوام باستانیِ سرزمین پارس، نژادی دیرینه دارند ولی محدود به یک شهر یا آبادی خاص نیستند بلکه به جهت گریختن از روزبانان و گشتی های ضحاک در جای خاصی مستقر نمی شدند و به طور مداوم در حرکت و جابجا شدن بودند. تا اینکه در زمان اشکانیان توانستند استقلال خود را به دست بیاورند و پایگاه هایی نظیر تیسفون را به عنوان مرکز تاسیس کردند.