برگردان به زبان ساده
چو بنشست با سوگ ماهی بلاش
سرش پر ز گرد و رخش پرخراش
هوش مصنوعی: وقتی او در کنار ماهی بلاش نشسته بود، سرش پر از غم و اندوه و چهرهاش مملو از خراش و آسیب بود.
سپاه آمد و موبد موبدان
هر آنکس که بود از رد و بخردان
هوش مصنوعی: سپاه به راه افتاد و موبد موبدان و تمام کسانی که از نیکان و دانشمندان بودند، در آنجا حاضر شدند.
فراوان بگفتند با او ز پند
سخنها که بودی ورا سودمند
هوش مصنوعی: زیاد در مورد نصیحتها و اندرزها با او صحبت کردند، زیرا این نکات برای او مفید بود.
بران تخت شاهیش بنشاندند
بسی زر و گوهر برافشاندند
هوش مصنوعی: او را بر تخت سلطنت نشاندند و مقدار زیادی طلا و جواهر دور او به نمایش گذاشتند.
چو بنشست بر گاه گفت ای ردان
بجویید رای و دل بخردان
هوش مصنوعی: وقتی که بر جای خود نشست، گفت ای دانایان، نظر و فکر خردمندان را جستجو کنید.
شما را بزرگیست نزدیک من
چو روشن شود رای تاریک من
هوش مصنوعی: نزدیک من فردی بزرگ و باارزش وجود دارد که وقتی او را بشناسم، ذهن تیره و تار من روشن میشود.
به گیتی هر آنکس که نیکی کند
بکوشد که تا رای ما نشکند
هوش مصنوعی: در دنیای امروز، هر کسی که کار نیک انجام دهد باید تلاش کند تا نظر و خواسته ما را نقض نکند.
هر آنکس کجا باشد او بدسگال
که خواهد همی کار خود را همال
هوش مصنوعی: هر کسی که در دلش بدی باشد و بخواهد کار خود را به نابودی بکشاند، در نهایت به نتیجهای که میخواهد نخواهد رسید.
نخستین به پندش توانگر کنم
چو نپذیرد از خونش افسر کنم
هوش مصنوعی: اولین قدم این است که او را به نصیحت و مشاوره توانمند سازم؛ اگر نپذیرد، از خونش او را سرزنش میکنم و مقامش را پایین میآورم.
هرآنگه که زین لشکر دینپرست
بنالد بر ما یکی زیردست
هوش مصنوعی: هر زمان که یکی از پیروان دین از این گروه شکایت کند، بر ما تأثیر میگذارد.
دل مرد بیدادگر بشکنم
همه بیخ و شاخش ز بن برکنم
هوش مصنوعی: دل ستمگر را میشکنم و ریشه و بنیادش را به کل نابود میکنم.
مباشید گستاخ با پادشا
بویژه کسی کو بود پارسا
هوش مصنوعی: با پادشاه آنطور رفتار نکنید که جسورانه و بیاحترامی باشد، به ویژه با افرادی که پاک و پارسا هستند.
که او گاه زهرست و گه پایزهر
مجویید از زهر تریاک بهر
هوش مصنوعی: مراقب باشید که گاهی او میتواند بسیار خطرناک باشد و گاهی دیگر میتواند عواقب تلخی به دنبالد داشته باشد. بنابراین از اثرات منفی آن دوری کنید.
ز گیتی تو خوشنودی شاهجوی
مشو پیش تختش مگر تازهروی
هوش مصنوعی: از دنیای مادی راضی نیستی، ای در جستجوی پادشاهی، مگر زمانی که به او نزدیک شوی، مانند یک تازهنفس و زیبا.
چو خشم آورد شاه پوزش گزین
همی خوان به بیداد و دادآفرین
هوش مصنوعی: وقتی شاه به خشم میآید، به ناچار باید عذرخواهی کند و در این حال از واژههای ظلم و عدالت یاد میکند.
هرآنگه که گویی که دانا شدم
به هر دانشی بر توانا شدم
هوش مصنوعی: هر زمان که بگویم که به دانشی دست یافتهام، در واقع به قدرت و توانایی بیشتری نیز دست پیدا کردهام.
چنان دان که نادانتری آن زمان
مشو بر تن خویش بر بدگمان
هوش مصنوعی: بدان که در زمان نادانی، خود را به بدبینی راه نده.
وگر کار بندید پند مرا
سخن گفتن سودمند مرا
هوش مصنوعی: اگر کار خود را درست انجام دهید و به نصیحت من گوش دهید، گفتگو کردن برای من بیفایده نخواهد بود.
ز شاهان داننده یابید گنج
کسی را ز دانش ندیدم به رنج
هوش مصنوعی: از شاهان آگاه باید گنج را یافت، زیرا من با کوشش و زحمت، هرگز کسی را نیافتم که به دانش نیازی نداشته باشد.
برو مهتران آفرین خواندند
ز دانایی او فرو ماندند
هوش مصنوعی: برخی از بزرگان و سرشناسان به ستایش او پرداختند، اما از دانش و خرد او حیران و عاجز ماندند.
برفتند خشنود ز ایوان اوی
به یزدان سپرده تن و جان اوی
هوش مصنوعی: آنها از کاخ او خوشحال رفتند و جان و تن او را به خدا سپردند.
بدآنگه که پیروز شد سوی جنگ
یکی پهلوان جست با رای و سنگ
هوش مصنوعی: زمانی که یک پهلوان با تدبیر و قوت عمل وارد میدان جنگ میشود و پیروز میگردد.
که باشد نگهبان تخت و کلاه
بلاش جوان را بود نیکخواه
هوش مصنوعی: کسی که باید از تخت و کلاه جوان بلاش مراقبت کند، باید فردی نیکوکار و خیراندیش باشد.
بدان کار شایسته بد سوفزای
یکی نامور بود پاکیزهرای
هوش مصنوعی: بدان که انجام کارهای نیک و شایسته، نشانهای از اندیشه و نیت پاک انسان است و چنین کسی در میان مردم به خوبی شناخته میشود.
جهاندیده از شهر شیراز بود
سپهبددل و گردنافراز بود
هوش مصنوعی: این شخص که تجربهی زیادی در زندگی دارد و به دنیا دیده شده، از شهر شیراز است و کسی است که دلیر و با وقار به نظر میرسد.
هم او مرزبان بد بزابلستان
ببست و بغزنین و کابلستان
هوش مصنوعی: او نگهبان مرز زابلستان است و مرزهای غزنین و کابلستان را نیز مسدود کرده است.
چو آگاهی آمد سوی سوفزای
ز پیروز بیرای و بیرهنمای
هوش مصنوعی: وقتی که آگاهی به سوی دوست مبارک و پیروزمند میآید، او بدون نیاز به فکر و راهنمایی از دیگران، همهچیز را درک میکند.
ز مژگان سرشکش برخ برچکید
همه جامهٔ پهلوی بردرید
هوش مصنوعی: از چشمانش اشکی جاری شد که تمام لباسهایش را پاره کرد.
ز سر برگرفتند گردان کلاه
به ماتم نشستند با سوگ شاه
هوش مصنوعی: با آغاز سوگواری برای شاه، سران کلاه از سر برداشتند و به نشان احترام و اندوه به حالت ماتم نشستند.
همیگفت بر کینهٔ شهریار
بلاش جوان چون بود خواستار
هوش مصنوعی: او همواره دربارهٔ کینهٔ شهریار صحبت میکرد و از جوانی به نام بلاش میپرسید که چگونه میتوانست او را به دست آورد.
بدانست کان کار بیسود شد
سر تاج شاهی پر از دود شد
هوش مصنوعی: بدان که وقتی کار بیفایده میشود، تاج پادشاهی هم پر از دود و نابودی خواهد شد.
سپاه پراگنده را گرد کرد
بزد کوس وز دشت برخاست گرد
هوش مصنوعی: سربازان پراکنده را به دور هم جمع کرد و به صدا درآورد و از دشت غباری بلند شد.
فراز آمدش تیغزن صد هزار
همه جنگجوی از در کارزار
هوش مصنوعی: فراز آمدن تیغزنان به معنای این است که به طور دستهجمعی و با قدرت، جنگجویانی به میدان نبرد آمدهاند و آماده جنگیدن هستند. آنها با تعداد زیاد و با آمادگی کامل در دل کارزار حضور یافتهاند.
درم داد و آن لشکر آباد کرد
دل مردم کینهور شاد کرد
هوش مصنوعی: او به من پول داد و با آن، شهر را آباد کرد و دل مردم که با کینه پر بودند، شاد نمود.
فرستادهای خواند شیرینزبان
خردمند و بیدار و روشنروان
هوش مصنوعی: فرستادهای با زبان شیرین و دانا و با روح روشن و هوشیار آمده است.
یکی نامه بنوشت پر داغ و درد
دو دیده پر از آب و رخسار زرد
هوش مصنوعی: شخصی نامهای نوشت که از شدت غم و اندوه پر بود. چشمانش پر از اشک و چهرهاش زرد و بیروح به نظر میرسید.
به نامه درون پندها یاد داد
ز جمشید و کیخسرو کیقباد
هوش مصنوعی: در این متن به یادگیری درسهایی اشاره شده که از داستانهای پادشاهان بزرگی مانند جمشید، کیخسرو و کیقباد گرفته شده است. این پادشاهان به عنوان نمادهایی از حکمت و تجربه در زندگی معرفی میشوند و از آنها عبرتهایی برای بهبود رفتار و تصمیمگیریها ذکر میشود.
وزان پس فرستاد نزد بلاش
که شاها تو از مرگ غمگین مباش
هوش مصنوعی: سپس او را به نزد بلاش فرستاد و گفت که ای شاه، تو از مرگ ناراحت نباش.
که این مرگ هر کس نخواهد چشید
شکیبایی و نام باید گزید
هوش مصنوعی: هر کسی که نمیخواهد طعم مرگ را بچشد، باید صبر و شکیبایی را انتخاب کند و نام نیکو برگزیده باشد.
ز باد آمده باز گردد بدم
یکی داد خواندش و دیگر ستم
هوش مصنوعی: از نفس باد بازگشت، صدایی را شنیدم که یک بار مژدهای میدهد و بار دیگر به نوعی ظلم و ستم اشاره میکند.
کنون من به دستوری شهریار
بسیجم برین گونه بر کارزار
هوش مصنوعی: اکنون من طبق فرمان پادشاه برای مبارزه آماده میشوم.
کزین کینه و خون پیروز شاه
بنالد ز چرخ روان هور و ماه
هوش مصنوعی: از آن کینه و خون که باید پیروز شاه از چرخ و ماه و خورشید نالان باشد.
فرستاده زین روی برداشت پای
وزان سوی گریان بشد باز جای
هوش مصنوعی: فرستاده به این دلیل پاهایش را برداشت و به سمت جایی که گریه میکرد، رفت.
بیاراست لشکر چو پر تذرو
بیامد ز زاولستان سوی مرو
هوش مصنوعی: لشکری را به زیبایی آماده کردند و از سرزمین زاولستان به سوی مرو حرکت کردند.
یکی مرد بگزید بیداردل
که آهسته دارد به گفتار دل
هوش مصنوعی: مردی بیدار و هوشیار انتخاب کرد که در کلامش آرامش و صداقت را حس کند.
نویسندهٔ نامه را گفت خیز
که آمد سر خامه را رستخیز
هوش مصنوعی: نویسندهٔ نامه را صدا زد که بلند شو، زیرا لحظهٔ مهمی فرارسیده و باید به کار نوشتن بپردازد.
یکی نامه بنویس زی خوشنواز
که ای بیخرد روبه دیوساز
هوش مصنوعی: کسی نامهای بنویسد به یک خوشصدا که تو ای نادان، به سمت شیطان چه میروی؟
گنهکار کردی به یزدان تنت
شود مویه گر بر تو پیراهنت
هوش مصنوعی: اگر مرتکب گناه شوی و به خدا رو بیاوری، ممکن است بدن تو برای گناهانت گواهی دهد و حتی پیراهنت هم بر تو گریه کند.
به شاه آنک تو کردی ای بیوفا
ببینی کنون زور تیغ جفا
هوش مصنوعی: ای بیوفا، اکنون ببین که چگونه بر سر شاه آنچه کردی، نتیجهاش به تیزی شمشیر ظلم و جفا دامنگیر تو شده است.
به کشتی شهنشاه را بیگناه
نبیره جهاندار بهرام شاه
هوش مصنوعی: در این بیت، به یک کشتی که متعلق به یک پادشاه است اشاره شده و گفته شده که این پادشاه بیگناه و فرزند یکی از فرمانروایان بزرگ، بهرام شاه، است. به نوعی به بزرگی و اهمیت این شخصیت در تاریخ اشاره دارد و از او به عنوان یک رهبر تأثیرگذار یاد میشود.
یکی کین نو ساختی در جهان
که آن کینه هرگز نگردد نهان
هوش مصنوعی: شما به قدرتی تازه دست پیدا کردهاید که این قدرت هیچگاه پنهان نخواهد شد و همیشه در جهان نمایان خواهد بود.
چرا پیش او چون یکی چابلوس
نرفتی چو برخاست آوای کوس
هوش مصنوعی: چرا وقتی صداي بیداری به گوش رسید، به سمت او مانند یک چاپلوس نرفتی؟
نیای تو زین خاندان زنده بود
پدر پیش بهرام پاینده بود
هوش مصنوعی: نیاکان تو از این خاندان زنده ماندهاند و پدرت پیش از بهرام همواره پاینده و پایدار بوده است.
من اینک به مرو آمدم کینهخواه
نماند به هیتالیان تاج و گاه
هوش مصنوعی: من اکنون به مرو آمدهام و هیچ دشمنی در میان هیتالیان باقی نمانده است.
اسیران و آن خواسته هرچ هست
که از رزمگاه آمدستت بدست
هوش مصنوعی: کسانی که در چنگال اسارت به سر میبرند، هر چیزی که از میدان جنگ به دست آوردهای، برای آنها آرزویی بزرگ به حساب میآید.
همه بازخواهم به شمشیر کین
به مرو آورم خاک توران زمین
هوش مصنوعی: من به انتقام از همه آنها با شمشیر به میدان میروم و خاک توران را به زانو درخواهم آورد.
نمانم جهان را بفرزند تو
نه بر دوده و خویش و پیوند تو
هوش مصنوعی: من در این دنیا نمیمانم که به خاطر فرزند تو باشد، نه به خاطر خانواده و افراد نزدیک و پیوندهای فامیلی تو.
بفرمان یزدان ببرم سرت
ز خون همچو دریا کنم کشورت
هوش مصنوعی: به فرمان خدا، سر تو را از خون میبرم و مانند دریا کشورت را پر از خون میکنم.
نه کین باشد این چند گویم دراز
که از کین پیروز با خوشنواز
هوش مصنوعی: این چند کلمه را نمیتوان طولانی گفت، زیرا از کینه میتوان به موفقیت و شادی دست یافت.
شود زیر خاک پی من تباه
به یزدان روانش بود دادخواه
هوش مصنوعی: به زیر خاک خواهم رفت و در آنجا ویران میشوم، اما روح من به خدا شکایت خواهد کرد.
فرستاده با نامهٔ سوفزای
بیامد چو شیر دلاور ز جای
هوش مصنوعی: فرستادهای با نامهای از سوفزا آمد، همچون شیر دلاور از مکان خود خارج شد.
چو آشفته آمد بر خوشنواز
بشد پیش تخت و ببردش نماز
هوش مصنوعی: زمانی که فردی پریشان و مضطرب به پیش خوشنوا (موسیقیدان) میآید، در برابر تخت او مینشیند و به عبادت و دعا مشغول میشود.
بدو داد پس نامهٔ سوفزای
همیبود یک چند پیشش بپای
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فردی نامهای را به شخصی دیگر میدهد و در حالیکه گذشتهای را به یاد میآورد، به او نزدیک میشود. در واقع، موضوعی که در گذشته اتفاق افتاده، در حال حاضر دوباره مطرح میشود و احساسات و فکرهای گذشته دوباره زنده میشوند.
نویسندهٔ نامه را داد و گفت
که پنهان بگوی آنچ نرمست و زفت
هوش مصنوعی: نویسنده نامه را داد و گفت که به طور پنهانی بگو آنچه لطیف و زیباست و در عین حال سخت و جدی است.
به مهتر چنین گفت مرد دبیر
که این نامه پر گرز و تیغست و تیر
هوش مصنوعی: مردی که نویسنده بود به سردار گفت که این نامه مانند اسلحهای پر از گرز، شمشیر و تیر است.
شکسته شد آن مرد جنگآزمای
ازان پر سخن نامهٔ سوفزار
هوش مصنوعی: آن مرد جنگجو به خاطر پرگویی و سبکسریاش متزلزل شد و به شکست رسید.
هم اندر زمان زود پاسخ نبشت
سخن هرچ بود اندرو خوب و زشت
هوش مصنوعی: در هر زمانی، پاسخی سریع به سخن نگاشته میشود، چه آن سخن خوب باشد و چه بد.
نخستین چنین گفت کز کردگار
بترسیم وز گردش روزگار
هوش مصنوعی: ابتدا چنین گفت که از خداوند باید بترسیم و از تغییرات و نوسانات روزگار احتیاط کنیم.
که هر کس که بودست یزدانپرست
نیاورد در عهد شاهان شکست
هوش مصنوعی: هر کس که به خدا ایمان داشته و پرستش کرده، در دوران حکومت شاهان شکست و نابودی را تجربه نکرده است.
فرستادمش نامهٔ پندمند
دگر عهد آن شهریار بلند
هوش مصنوعی: نامهای پر از نکتههای آموزنده برای او فرستادم، که به یادآوریم تعهد و پیمان با آن پادشاه بزرگ.
برو خوار بود آنچ گفتم سخن
هم اندیشهٔ روزگار کهن
هوش مصنوعی: به رفتن کن که آنچه گفتم، بیارزش است، زیرا فقط افکاری از روزگاران گذشته هستند.
چو او کینهور گشت و من چارهجوی
سپه را چو روی اندر آمد به روی
هوش مصنوعی: وقتی او کینهور شد و من به دنبال راهی برای حل مشکل، سپاه و نیرو به مقابلم آمدند.
به پیروز بر اختر آشفته شد
نه برکام من شاه تو کشته شد
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که پیروزی او باعث به هم ریختن ستاره و سرنوشت او شده است و این پیروزی خوشی و کامیابی را برای او به ارمغان نیاورده؛ چرا که شاهی که برایش ارزشمند بود، جان خود را از دست داده است.
چو بشکست پیمان شاهان داد
نبود از جوانیش یک روز شاد
هوش مصنوعی: زمانی که پیمانهای شاهان شکسته شد، از جوانی آن شخص هیچ روز خوشی باقی نماند.
نیامد پسند جهانآفرین
تو گویی که بگرفت پایش زمین
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که خداوند جهان را نیافریده است؛ انگار که زمین او را در خود گرفته و اجازه نمیدهد که از آن بیرون بیاید.
هر آنکس که عهد نیا بشکند
سر راستی را بپای افگند
هوش مصنوعی: هر کسی که به عهد و پیمان گذشتهاش وفادار نباشد، ممکن است به سختیها و مشکلاتی دچار شود.
چو پیروز باشد به دشت نبرد
شکسته بکنده درون پر ز گرد
هوش مصنوعی: زمانی که در میدان جنگ پیروزی به دست آید، شکستخوردگان در میان گرد و غبار و آوارها به سختی گرفتار میآیند.
گر آیی تو ایدر هم آراستست
نه جنگ و نه جنگآوران کاستست
هوش مصنوعی: اگر تو به اینجا بیایی، همه چیز مرتب و منظم است؛ نه جنگی در کار است و نه افرادی که بخواهند در جنگ شرکت کنند.
فرستاده با نامه تازان ز جای
به یک هفته آمد سوی سوفزای
هوش مصنوعی: فرستادهای با نامهای، در حالی که با شتاب به سمت مقصد میرفت، پس از یک هفته به شهر سوفزای رسید.
چو برخواند آن نامه را پهلوان
به دشنام بگشاد گویا زبان
هوش مصنوعی: وقتی آن نامه را قهرمان خواند، با دشنام به زبان گشود و شروع به صحبت کرد.
ز میدان خروشیدن گاودم
شنیدند و آوای رویینه خم
هوش مصنوعی: صدای نعره گاو از میدان به گوش میرسد و صدای وزش هوای گرم نیز به گوش میخورد.
بکش میهن آورد چندان سپاه
که بر چرخ خورشید گم کرد راه
هوش مصنوعی: میهن را با نیرویی پرقدرت سربازان جذب کن که حتی خورشید در آسمان نتواند مسیر خود را پیدا کند.
برین همنشان روز بگذاشتند
همی راه را خانه پنداشتند
هوش مصنوعی: آنها در اینجا، روز را گذراندند و به گمان خود، راه را به منزلی تشبیه کردند.
چو آگاهی آمد سوی خوشنواز
به دشت آمد و جنگ را کرد ساز
هوش مصنوعی: وقتی آگاهی و دانایی به سوی انسان خوش صدا و خوشنواز میآید، او به دل پهناور و روشن دشت میرود و به جای جنگ و کشمکش، تلاشی برای ساخت و ساز و سازندگی انجام میدهد.
به پیکند شد رزمگاهی گزید
که چرخ روان روی هامون ندید
هوش مصنوعی: به میدان جنگ رفت و جایی را انتخاب کرد که گردونههای آسمان هرگز آن ناحیه را ندیدهاند.
وزین روی پر کینه دل سوفزای
به کردار باد اندر آمد ز جای
هوش مصنوعی: از این رو، دل پر از کینه مثل چیزی که به سرعت و با تغییر میآید، ناگهان جا به جا شد.
چو شب تیره شد پهلوان سپاه
به پیلان آسوده بربست راه
هوش مصنوعی: هنگامی که شب تاریک شد، پهلوان سپاه راه را بر پیلان آرام گشود.
طلایه همیگشت بر هر دو سوی
جهان شد پر آواز پرخاشجوی
هوش مصنوعی: چشمانداز و پیشقراولی در همه جوانب جهان بوجود آمده و صدای بلندی از مبارزه و درگیری به گوش میرسد.
غو پاسبانان و بانگ جرس
همیآمد از دور بر پیش و پس
هوش مصنوعی: صدا و هیاهوی نگهبانان و نغمه زنگ جرس از دور به گوش میرسید و به جلو و عقب میافتاد.
چنین تا پدید آمد از میغ شید
در و دشت شد چون بلور سپید
هوش مصنوعی: زمانی که از ابر تابناک نور و روشنایی میتابد، زمین و دشت مانند بلور سفید جلوهگری میکنند.
دو لشکر همی جنگ را ساختند
درفش بزرگی برافراختند
هوش مصنوعی: دو گروه جنگجو برای نبرد آماده شدند و پرچم بزرگی را برافراشتند.
از آواز گردان پرخاشخر
بدرید مر اژدها را جگر
هوش مصنوعی: صدای بلند و خشمگین گردان، باعث شد که اژدها به شدت آسیب ببیند و جگرش پاره شود.
هوا دام کرکس شد از پر تیر
زمین شد ز خون سران آبگیر
هوش مصنوعی: هوا به خاطر تیراندازیها به وضعیتی شبیه دام کرکسها درآمد و زمین از خون فرماندهان پر شده است و به حالت آبگیر در آمده است.
ز هر سو ز مردان تلی کشته بود
کرا از جهان روز برگشته بود
هوش مصنوعی: از هر طرف، مردان زیادی را کشته بودند، که هیچ یک از آنها به دنیا برنگشته بودند.
بجنبید بر قلبگه سوفزای
یکایک سپاه اندر آمد ز جای
هوش مصنوعی: بشتابید، در قلب میدان نبرد، که هر کدام از سپاهیان از جای خود بیرون آمدهاند.
وزان روی با تیغ کین خوشنواز
بپیچید و آمد به تنگی فراز
هوش مصنوعی: از آن چهره زیبا با شمشیر انتقام ملایم و دلپذیر پیچیده و وارد گذرگاه دشواری شد.
یکی تیغ زد بر سرش سوفزای
سپاه اندر آمد به تندی ز جای
هوش مصنوعی: کسی به سرعت بر سر او ضربهای زد و سپاهیان سوفزای به تندی از جای خود حرکت کردند.
بجست از کف تیغزن خوشنواز
به شیب اندر انداخت اسب از فراز
هوش مصنوعی: از دست تیغزن ماهر و خوش صدا گریخت و اسب را از بالای تپه به سمت پایین هدایت کرد.
بدید آنک شد روزگارش درشت
عنان را بپیچید و بنمود پشت
هوش مصنوعی: او دید که روزگار سختتر شده و زمانه به او روی ناخوش نشان میدهد.
چو باد دمان از پسش سوفزای
همیتاخت با نیزهٔ سرگرای
هوش مصنوعی: به مانند بادی که در هنگام غروب برمیخیزد، او نیز با سرعت پیش میرفت و مانند نیزهای که به شکار میرود، به حرکت ادامه میداد.
بسی کرد زان نامداران اسیر
بسی کشته شد هم بپیکان و تیر
هوش مصنوعی: به تعداد زیادی از آن جوانمردان، کسانی اسیر شدند و بسیاری هم با تیرها و پیکانها کشته شدند.
همیتاخت تا پیش لشکر رسید
بره بر بسی کشته و خسته دید
هوش مصنوعی: او به سرعت به سمت لشکر حرکت کرد و برهای را دید که بر روی زمین افتاده و در میان کشتهها و زخمیها قرار دارد.
ز بالا نگه کرد پس خوشنواز
سپه را به هامون نشیب و فراز
هوش مصنوعی: از بلندای آسمان نگریست و سپاه خوشنوا را که در دشت هامون در حال حرکت بودند، با بالا و پایین رفتنهایشان مشاهده کرد.
همه دشت پرکشته و خواسته
شده دشت چون چرخ آراسته
هوش مصنوعی: تمام دشت پر از کشتهها و آرزوهای برآورده شده است، مثل چرخ که به زیبایی تزئین شده.
سلیح و کمرها و اسب و رهی
ستام و سنان و کلاه مهی
هوش مصنوعی: در این بیت به ابزارها و وسایل جنگی اشاره شده است. منظور از "سلیح و کمرها" اسلحه و زره است، "اسب" اشاره به وسایل نقلیه جنگی دارد، "رهی" به مسیر و راه اشاره میکند، "ستام" به تکیه گاه و پشتیبانی در نبرد مربوط میشود، "سنان" نیز به نیزه یا چوب بلند جنگی اشاره دارد و "کلاه مهی" به نوعی کلاه جنگی اشاره میکند که در گذشته استفاده میشده است. در کل، این تصویر مجموعهای از ابزارها و تجهیزات جنگی را به تصویر میکشد.
همیبرد هر کس بر سوفزای
تلی گشته چون کوه البرز جای
هوش مصنوعی: هر کسی که بر روی تلی نشسته، همواره از آنجا دور میشود، گویی که آن تله همچون کوه البرز عظیم و سترگ است.
ببخشید یکسر همه بر سپاه
نکرد اندر آن چیز ترکان نگاه
هوش مصنوعی: ببخشید که تمام توجهام را بر روی سپاه نداشتم و به آن چیزی که ترکها انجام میدهند، دقت نکردم.
به لشکر چنین گفت کامروز کار
به کام ما بد از روزگار
هوش مصنوعی: امروز به نظامیان گفت که اوضاع به نفع ما نیست و از زمانه خوب نیست.
چو خورشید بنماید از چرخ دست
برین دشت خیره نباید نشست
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید از آسمان ظاهر میشود، نباید در این دشت بیحرکت ماند و راکد نشست.
به کین شهنشاه ایران شویم
برین دز به کردار شیران شویم
هوش مصنوعی: برای انتقام از شاه ایران، به این دزدی زده میشویم و مانند شیران عمل خواهیم کرد.
همه لشکرش دست بر برزدند
همی هر کسی رای دیگر زدند
هوش مصنوعی: همه سربازان با یکدیگر دست به دست هم دادند و هر کسی نظر متفاوتی را اعلام کرد.
برین همنشان تا ز خم سپهر
پدید آمد آن زیور تاج مهر
هوش مصنوعی: در اینجا آمده است که به جمع همتایان خود بپیوندیم تا از زیبایی و روشنی که در آسمان پدیدار شده، بهرهمند شویم.
تبیره برآمد ز پردهسرای
نشست از بر باره بر سوفزای
هوش مصنوعی: فجر روشنایی از پس پردهها سر زد و از بالای دیوار بر کوهنشینان تابید.
فرستادهای آمد از خوشنواز
به نزدیک سالار گردنفراز
هوش مصنوعی: کسی از خوشنواز به نزد سرور بزرگ و با اقتدار آمد.
که از جنگ و پیکار و خون ریختن
نباشد جز از رنج و آویختن
هوش مصنوعی: در نتیجه جنگ و درگیری و ریختن خون، تنها درد و زحمت و احساس گناه به جا میماند.
دو مرد خردمند نیکو گمان
به دوزخ فرستیم هر دو روان
هوش مصنوعی: دو مرد دانا و با فهم عاقل را به دوزخ میفرستیم، هر دو روحشان را به این سرنوشت میسپاریم.
اگر بازجویی ز راه ردی
بدانی که آن کار بد ایزدی
هوش مصنوعی: اگر بدانید که کارهایی که انجام میدهید، درست نیست و در آنها نقص و اشکال وجود دارد، آن وقت باید از آن کارها پرهیز کنید.
نه بر باد شد کشته پیروزشاه
کز اختر سرآمد بدو سال و ماه
هوش مصنوعی: نه او که بر باد رفته، بلکه پیروزی شاهی است که عمرش با بدیها و پلیدیها به سر آمده است.
گنهکار شد زانک بشکست عهد
گزین کرد حنظل بینداخت شهد
هوش مصنوعی: شخصی به خاطر نقض پیمانی که بسته بود، گناهکار شد و به جای انتخاب چیزهای شیرین و خوب، کدوی تلخ را برگزید و شهد را کنار گذاشت.
کنون بودنی بود و بر ما گذشت
خنک آنک گرد گذشته نگشت
هوش مصنوعی: اکنون چیزی که بود، بر ما گذشت و خوشا به حال کسانی که از گذشته بیتفاوت نگذشتند.
اسیران وز خواسته هرچ بود
ز سیم و زر و گوهر نابسود
هوش مصنوعی: زندانیانی که در خواستههای خود غرق بودند، هیچگاه به طلا و نقره و جواهرها راضی نشدند.
ز اسب و سلیح و ز تاج و ز تخت
که آن روز بگذاشت پیروزبخت
هوش مصنوعی: به خاطر پیروزی و موفقیتی که نصیبم شده، از همه چیزهایی که در آن روز داشتم، مثل اسب، سلاح، تاج و تخت، گذشتهام.
فرستم همه نزد سالار شاه
سراپرده و گنج و پیل و سپاه
هوش مصنوعی: من همه چیز را به نزد سرور و فرمانروا میفرستم؛ از چادر و گنجینه گرفته تا فیل و سپاه.
چو پیروزگر سوی ایران شوی
به نزدیک شاه دلیران شوی
هوش مصنوعی: وقتی که برنده و پیروزی به سوی ایران بروی، نزد شاه دلیران خواهی رفت.
نباشد مرا سوی ایران بسیچ
تو از عهد بهرام گردن مپیچ
هوش مصنوعی: اگر من به ایران نروم، تو به خاطر عهد و پیمانِ بهرام، گردن خود را نچرخان.
شهنشاه گیتی ببخشید راست
مرا ترک و چین است و ایران تو راست
هوش مصنوعی: پادشاه جهان به من بخشایش داد و در واقع، ایران با سرزمینهای ترک و چین یکی است.
چو بشنید پیغام او سوفراز
بیاورد لشکر به پردهسرای
هوش مصنوعی: وقتی پیغام او را شنید، به سرعت لشکر را به پردهسرای آورد.
فرستاده را گفت پیش سپاه
بگوی آنچ بشنیدی از رزمخواه
هوش مصنوعی: فرستاده را به سپاه فرستادند تا آنچه را که از جنگ به او گفته بودند، به دیگران بگوید.
بیامد فرستادهٔ خوشنواز
بگفت آنچ بود آشکارا و راز
هوش مصنوعی: فرستادهای با پیامی دلنشین آمد و آنچه را که روشن و آشکار بود، همراه با ابهامات و رازها بیان کرد.
چنین گفت لشکر که فرمان تو راست
بدین آشتی رای و پیمان تو راست
هوش مصنوعی: لشکر چنین گفت که ما مطیع فرمان تو هستیم و به همین دلیل صلح و توافق تو را قبول داریم.
به ایران نداند کسی از تو به
بما بر تویی شاه و سالار و مه
هوش مصنوعی: هیچکس در ایران از تو خبر ندارد، تنها تویی که بر ما حکمرانی میکنی و بزرگترین مقام هستی.
چنین گفت با سرکشان سوفزای
که امروز ما را جزین نیست رای
هوش مصنوعی: این گفتهای است از کسی که به سرکشان و نافرمانان میگوید که در حال حاضر هیچ راه و چارهای جز این که با آنها روبرو شوند وجود ندارد. در واقع، او بر این باور است که باید در شرایط فعلی با وضعیت موجود کنار آمد و راه دیگری نیست.
کزیشان ازین پس نجوییم جنگ
به ایران بریم این سپه بیدرنگ
هوش مصنوعی: از این به بعد دیگر با آنها مبارزه نخواهیم کرد، بلکه به سرزمین ایران خواهیم رفت و به سرعت این لشکر را به پیش خواهیم راند.
که در دست ایشان بود کیقباد
چو فرزند پیروز خسرو نژاد
هوش مصنوعی: کیقباد، همانند فرزند پیروز از نسل خسرو، در دستان آنان قرار داشت.
همان موبد موبدان اردشیر
ز لشکر بزرگان برنا و پیر
هوش مصنوعی: او همان موبد بزرگ موبدان است که از لشکر بزرگ و کهن سالان و جوانان اردشیر آمده است.
اگر جنگ سازیم با خوشنواز
شودکار بیسود بر ما دراز
هوش مصنوعی: اگر بخواهیم با خوشنواز بجنگیم، این کار برای ما بیفایده و بینتیجه خواهد بود و مشکلات ما بیشتر خواهد شد.
کشد آنک دارد ز ایران اسیر
قباد جهانجوی چون اردشیر
هوش مصنوعی: کسی که از ایران به اسارت قباد، پادشاهی جهانی مثل اردشیر را به دوش میکشد.
اگر نیستی در میانه قباد
ز موبد نکردی دل و مغز یاد
هوش مصنوعی: اگر تو در کنار قباد و موبد نیستی، پس چرا دل و فکر خود را به یاد آنها مشغول کردهای؟
گر او را ز ترکان بد آید بروی
نماند به ایران جز از گفت و گوی
هوش مصنوعی: اگر او از ترکها خوشش نیاید، در ایران چیزی باقی نمیماند جز صحبت و گفتگو.
یکی ننگ باشد که تا رستخیز
بماند میان دلیران ستیز
هوش مصنوعی: ننگ است که کسی تا پایان عمرش در میدان نبرد، در میان دلیران، باقی بماند و نتواند مبارزه کند.
فرستاده را نغز پاسخ دهیم
درین آشتی رای فرخ نهیم
هوش مصنوعی: پیامرسان را با جواب زیبا و دلنشین پاسخ دهیم و در این صلح و دوستی، نظر خوب و خوشی را در نظر بگیریم.
مگر باز بینیم روی قباد
که بی او سر پادشاهی مباد
هوش مصنوعی: آیا دوباره چهره قباد را خواهیم دید؟ چرا که بدون او، سلطنت و پادشاهی بیمعناست.
همان موبد پاکدل اردشیر
کسی را که بینید برنا و پیر
هوش مصنوعی: موبد نیکوکار اردشیر، کسی را که ببینید چه جوان باشد و چه پیر.
فرستاده را خواند پس پهلوان
سخن گفت با او به شیرین زبان
هوش مصنوعی: پهلوان پس از اینکه فرستاده را نزد خود خواند، با او با زبانی نرم و دلنشین صحبت کرد.
چنین گفت کاین ایزدی بود و بس
جهان بد سگالد نگوید بکس
هوش مصنوعی: او چنین گفت که این تنها امری الهی است و بس، و دنیای پست به کسی نمیگوید که چه باید بکند.
بزرگان ایران که هستند اسیر
قبادست با نامدار اردشیر
هوش مصنوعی: بزرگان ایران تحت تأثیر و تسلط قباد قرار دارند، در حالی که اردشیر که معروف و شناخته شده است نیز در این وضعیت حضور دارد.
دگر هر که دارید بر نای بند
فرستید سوی منش ارجمند
هوش مصنوعی: هر کسی را که دارید بر نای (ساز) بفرستید به سمت من، که من برای او ارزش و احترام زیادی قائل هستم.
دگر خواسته هرچ دارید نیز
ز دینار وز تاج و هرگونه چیز
هوش مصنوعی: هر چیزی که بخواهید، اعم از پول، تاج و هر نوع دیگر از چیزها، در اختیار شماست.
یکایک فرستید نزدیک من
به پیش بزرگان این انجمن
هوش مصنوعی: هر کدام از شماها را به نزد من فرستادید تا به پیش بزرگان این جمع بیایید.
به تاراج و کشتن نیازیم دست
که ما بینیازیم و یزدانپرست
هوش مصنوعی: ما برای دستیابی به اهدافمان به آسیب زدن و کشتن دیگران نیاز نداریم، زیرا خود را بینیاز میدانیم و به خداوند ایمان داریم.
ز جیحون به روز دهم بگذریم
وزان پس پیی خاک را نسپریم
هوش مصنوعی: از رود جیحون در روز دهم عبور خواهیم کرد و سپس دیگر به خاک توجهی نخواهیم کرد.
همه هرچ گفتم تو را گوشدار
چو رفتی یکایک برو برشمار
هوش مصنوعی: هر چی که به تو گفتم، خوب گوش کن و به یاد داشته باش. حالا که رفتی، هر یک از آنها را به دقت مرور کن.
فرستاده هم در زمان گشت باز
بیامد گرازان بر خوشنواز
هوش مصنوعی: فرستاده در زمان خود برگشت و دوباره به همراه گروهی از گرازان خوش صدا آمد.
بگفت آنچ بشنید وزو گشت شاد
همانگاه برداشت بند قباد
هوش مصنوعی: او گفت چیزی را که شنید و از آن خوشحال شد، همان لحظه بند قباد را برداشت.
همان خواسته سر به سر گرد کرد
کجا یافت از خاک و دشت نبرد
هوش مصنوعی: همان آرزو که همه چیز را در بر گرفت، کجا میتوانست از خاک و دشت جنگ بیابد؟
همان تخت با تاج پیروز شاه
چو چیز پراگندهٔ آن سپاه
هوش مصنوعی: تخت و تاج شاه پیروز همانند چیزهای پراکنده در میان آن سپاه است.
فرستاد یکسر سوی سوفزای
به دست یکی مرد پاکیزهرای
هوش مصنوعی: یک مرد با نیکنیتی و پاکدامن، تمام هدایا را به سوی سوفزای فرستاد.
چو لشکر بدیدند روی قباد
ز دیدار او انجمن گشت شاد
هوش مصنوعی: هنگامی که لشکر چهره قباد را دیدند، بر اثر دیدار او، خوشحال و شاداب شدند.
بزرگان همه خیمه بگذاشتند
همه دست بر آسمان داشتند
هوش مصنوعی: همهی بزرگترها در کنار هم تجمع کرده و خیمهای برپا کردند و دست خود را به سمت آسمان دراز کردهاند.
که پور شهنشاه را بیگزند
بدیدند با هرک بد ارجمند
هوش مصنوعی: پسر شاه را بدون آسیب و خطر مشاهده کردند و هر کسی که با او بود نیز فردی محترم و ارزشمند بود.
همانگه فروهشت پردهسرای
سپهبد باسب اندر آورد پای
هوش مصنوعی: در همان لحظه، پردهبان سپهبد، با قدمهایی محکم به داخل آمد.
ز جیحون گذر کرد پیروز و شاد
ابا نامور موبد و کیقباد
هوش مصنوعی: پیروز و خوشحال از جیحون عبور کرد و همراه با نامور موبد و کیقباد به جلو رفت.
چو آگاهی آمد به ایران زمین
ازان نیکپی مهتر بفرین
هوش مصنوعی: زمانی که در ایران زمین خبر خوبی درباره آن بزرگمرد به گوش رسید، باید او را ستایش کرد.
همان جنگ و پیکار با خوشنواز
ز رای چنان مرد نیرنگساز
هوش مصنوعی: نبرد و مبارزه با شخصی خوشصدا و باهوش، مانند مبارزه با مردی است که از نیرنگ و فریب استفاده میکند.
همان موبد موبدان اردشیر
اسیران که بودند برنا و پیر
هوش مصنوعی: این بیت به اشاره به یک موبد بزرگ و برجسته از دوران اردشیر میپردازد که به دلایلی اسیر شده و شامل افرادی هم میشود که در دو گروه سنی جوانان و سالمندان قرار دارند.
که از جنگ برگشت پیروز و شاد
گشاده شد از بند پای قباد
هوش مصنوعی: کسی که از میدان جنگ به پیروزی و شادی برگشت، از بند پای قباد آزاد شد.
بیاورد و اکنون ز جیحون گذشت
ز ایران سپاهست بر کوه و دشت
هوش مصنوعی: سپاه ایران از رود جیحون عبور کرده و اکنون در کوهها و دشتها حضور دارد.
خروشی ز ایران برآمد که گوش
تو گفتی همی کر شود زان خروش
هوش مصنوعی: صدایی از ایران بلند شد که آنقدر بلند و رسا بود که گویا گوش تو دیگر قادر به شنیدن نیست.
بزرگان فرزانه برخاستند
پذیره شدن را بیاراستند
هوش مصنوعی: خردمندان بزرگ به پا خاستند و همه چیز را برای استقبال از مهمان آماده کردند.
بلاش آن زمان تخت زرین نهاد
که تا برنشیند برو کیقباد
هوش مصنوعی: در آن زمان که تخت زرین را قرار دادند، هیچ کس نمیتواند بر آن بنشیند تا زمانی که کیقباد بر آن نشسته باشد.
چو آمد به شهر اندرون سوفزای
بزرگان برفتند یک سر ز جای
هوش مصنوعی: وقتی که او به شهر آمد، همهی بزرگترها از جایشان برخاستند و بیرون رفتند.
پذیره شدن را بیاراست شاه
همیرفت با آنک بودش سپاه
هوش مصنوعی: شاه در حال رفتن بود و سپاهش نیز همراهش بود. او به استقبال کسی رفته بود که به مهمانی آمده بود.
بلاش آن زمان دید روی قباد
رها گشته از بند پیروز و شاد
هوش مصنوعی: در آن زمان که با خوشحالی و پیروزی دلشاد بودم، روی زیبای قباد را دیدم که از قید و بندها آزاد شده بود.
مر او را سبک شاه در برگرفت
ز هیتال و چین دست بر سر گرفت
هوش مصنوعی: او را به آرامی شاه در آغوش گرفت و با احترام دست بر سرش گذاشت.
ز راه اندر ایوان شاه آمدند
گشادهدل و نیکخواه آمدند
هوش مصنوعی: از مسیر وارد ایوان شاه شدند، با دلهای باز و نیتهای نیک.
بفرمود تا خوان بیاراستند
می و رود و رامشگران خواستند
هوش مصنوعی: فرمان داد تا سفره را آماده کنند، شراب بیاورند و موزیسینها را دعوت کردند.
همیبود جشنی نه بر آرزوی
ز تیمار پیروز آزادهخوی
هوش مصنوعی: مراسمی برگزار میشود که به خاطر خوشحالی و شادی بیدغدغه بودن است، نه به خاطر آرزوی خاصی.
همه چامه گر سوفزا را ستود
ببربط همی رزم ترکان سرود
هوش مصنوعی: همه نوازندگان ساز «سوفزا» را ستایش کردند و به نوازندگی «بربط» پرداختند و به سرودن دربارهٔ نبرد ترکها مشغول شدند.
مهان را همه چشم بر سوفزای
ازو گشته شاد و بدو داده رای
هوش مصنوعی: مردم بزرگ و مهم، به خاطر زیبایی و جذابیت او خوشحال هستند و به او اعتماد کردند.
همه شهر ایران بدو گشت باز
کسی را که بد کینهٔ خوشنواز
هوش مصنوعی: در تمام شهر ایران، هیچکس را که بتواند مانند او با کینه و بدجنسی خوب بنوازد، پیدا نکردم.
بدان پهلوان دل همی شاد کرد
روان را ز اندیشه آزاد کرد
هوش مصنوعی: بدان که پهلوان دل را خوشحال کرد و روحش را از فکر و اندیشه رها ساخت.
ببد سوفزای از جهان بیهمال
همیرفت زین گونه تا چار سال
هوش مصنوعی: دوست صمیمی، بیهمتا و بینظیرم، به مدت چهار سال به این صورت دور از من میرود.
نبودی جز آن چیز کو خواستی
جهان را به رای خود آراستی
هوش مصنوعی: به جز آنچه که خواستی، چیزی در عالم وجود ندارد و تو دنیا را به سلیقه خود تزئین کردهای.
چر فرمان او گشت در شهر فاش
به خوبی بپرداخت گاه از بلاش
هوش مصنوعی: چرا در شهر این خبر به روشنی منتشر شد که او به خوبی و با مهارت، کارهایش را انجام داد و گاه به تغییر حالتها و موقعیتها توجه داشت؟
بدو گفت شاهی نرانی همی
بدان را ز نیکان ندانی همی
هوش مصنوعی: شاه به او گفت: تو هرگز به نیکان و افراد شایسته توجه نمیکنی و نمیتوانی از آنها دور بمانی.
همی پادشاهی به بازی کنی
ز پری وز بینیازی کنی
هوش مصنوعی: شاید در بازی دنیای قدرت و ثروت، تو همچون یک پادشاه رفتار کنی و از زیباییها و نعمتهای زندگی بهرهمند شوی.
قباد از تو در کار داناترست
بدین پادشاهی تواناترست
هوش مصنوعی: قباد در کارها به تو بیشتر از دیگران آگاهی دارد و در این پادشاهی، تو قدرت بیشتری داری.
به ایوان خویش اندر آمد بلاش
نیارست گفتن که ایدر مباش
هوش مصنوعی: بلاش به خانهاش وارد شد، اما نتوانست بگوید که اینجا نیا.
همیگفت بیرنج تخت این بود
که بیکوشش و درد و نفرین بود
هوش مصنوعی: او میگوید که تخت فاخر و آرامش بیدردسر به دست نمیآید، بلکه نیاز به زحمت و تلاش دارد. بدون کوشش و گذراندن سختیها، چنین آرامشی به دست نمیآید.