بخش ۱ - پادشاهی یزدگرد هجده سال بود
چو شد پادشا بر جهان یزدگرد
سپاه پراگنده را کرد گرد
نشستند با موبدان و ردان
بزرگان و سالاروش بخردان
جهانجوی بر تخت زرین نشست
در رنج و دست بدی را ببست
نخستین چنین گفت کن کز گناه
برآسود شد ایمن از کینهخواه
هر آنکس که دل تیره دارد ز رشک
مر آن درد را دور باشد پزشک
که رشک آورد آز و گرم و گداز
دژ آگاه دیوی بود دیرساز
هرآن چیز کنت نیاید پسند
دل دوست و دشمن بر آن برمبند
مدارا خرد را برابر بود
خرد بر سر دانش افسر بود
به جای کسی گر تو نیکی کنی
مزن بر سرش تا دلش نشکنی
چو نیکی کنش باشی و بردبار
نباشی به چشم خردمند خوار
اگر بخت پیروز یاری دهد
مرا بر جهان کامگاری دهد
یکی دفتری سازم از راستی
که بندد در کژی و کاستی
همیداشت یک چند گیتی بداد
زمانه بدو شاد و او نیز شاد
به هر سو فرستاد بیمر سپاه
همیداشت گیتی ز دشمن نگاه
ده و هشت بگذشت سال از برش
به پاییز چون تیره گشت افسرش
بزرگان و دانندگان را بخواند
بر تخت زرین به زانو نشاند
چنین گفت کین چرخ ناپایدار
نه پرورده داند نه پرودگار
به تاج گرانمایگان ننگرد
شکاری که یابد همی بشکرد
کنون روز من بر سر آید همی
به نیرو شکست اندر آید همی
سپردم به هرمز کلاه و نگین
همه لشکر و گنج ایران زمین
همه گوش دارید و فرمان کنید
ز پیمان او رامش جان کنید
اگر چند پیروز با فر و یال
ز هرمز فزونست چندی به سال
ز هرمز همیبینم آهستگی
خردمندی و داد و شایستگی
بگفت این و یک هفته زان پس بزیست
برفت و برو تخت چندی گریست
اگر صد بمانی و گر بیستوپنج
ببایدت رفتن ز جای سپنج
هران چیز کید همی در شمار
سزد گر نخوانی ورا پایدار
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو شد پادشا بر جهان یزدگرد
سپاه پراگنده را کرد گرد
هوش مصنوعی: زمانی که یزدگرد بر کل جهان پادشاه شد، سپاه متفرقه و پراکنده را دوباره جمعآوری کرد.
نشستند با موبدان و ردان
بزرگان و سالاروش بخردان
هوش مصنوعی: بزرگان و فرماندهان همراه با موبدان و حکیمان گرد هم نشستهاند.
جهانجوی بر تخت زرین نشست
در رنج و دست بدی را ببست
هوش مصنوعی: شخصی که جستجوگر و ماجراجو است، بر روی تختی از طلا نشسته است. او در حالی به این مقام رسیده که زحمت زیادی کشیده و دست خود را از طلب کمک دیگران باز نگه داشته است.
نخستین چنین گفت کن کز گناه
برآسود شد ایمن از کینهخواه
هوش مصنوعی: اولین بار چنین گفت که کسی که از گناه خود عذرخواهی کند و به خاطر آن رنجیده نشده باشد، از انتقام دیگران در امان است.
هر آنکس که دل تیره دارد ز رشک
مر آن درد را دور باشد پزشک
هوش مصنوعی: کسی که دلش پر از حسادت و کینه باشد، از درد و مشکلاتی که ممکن است برایش پیش بیاید، دور نیست و پزشک نمیتواند او را درمان کند.
که رشک آورد آز و گرم و گداز
دژ آگاه دیوی بود دیرساز
هوش مصنوعی: بیت به توصیف کسی میپردازد که به خاطر قدرت و مهارتش، دیگران را تحت تأثیر قرار میدهد. شخصی با قوهای بالاتر از دیگران، شور و شوقی افراشته و میتواند مانند دیوین قدرتمند، شکوه و عظمت را به تصویر بکشد. این ویژگیها باعث میشود که دیگران به او حسادت ورزند و او را ستایش کنند.
هرآن چیز کنت نیاید پسند
دل دوست و دشمن بر آن برمبند
هوش مصنوعی: اگر چیزی مورد پسند دل تو نیست، نه تنها از آن دوری کن بلکه مراقب باش که دیگران هم به آن وابسته نشوند.
مدارا خرد را برابر بود
خرد بر سر دانش افسر بود
هوش مصنوعی: مدارا و رفتار مناسب با دیگران، با خرد و دانش انسان تناسب دارد. خرد و دانایی در کنار همدیگر میتوانند به ایجاد شرایط مناسب و ارتباطات سالم کمک کنند.
به جای کسی گر تو نیکی کنی
مزن بر سرش تا دلش نشکنی
هوش مصنوعی: اگر به جای دیگران کاری خوب انجام میدهی، طوری رفتار نکن که او را آزار دهی یا دلش بشکند.
چو نیکی کنش باشی و بردبار
نباشی به چشم خردمند خوار
هوش مصنوعی: اگر نیکی را انجام دهی اما صبور و بردبار نباشی، در نظر کسانی که درک عمیق دارند، بیارزش خواهی بود.
اگر بخت پیروز یاری دهد
مرا بر جهان کامگاری دهد
هوش مصنوعی: اگر سرنوشت خوش به من کمک کند، به من موفقیت و شادی در زندگی خواهد داد.
یکی دفتری سازم از راستی
که بندد در کژی و کاستی
هوش مصنوعی: من دفتری آماده میکنم که در آن فقط حقیقت را بنویسم و این حقیقت میتواند نقاط ضعف و نادرستیها را اصلاح کند.
همیداشت یک چند گیتی بداد
زمانه بدو شاد و او نیز شاد
هوش مصنوعی: زمانه چندی به او خوشی و نعمت بخشید و او نیز از این خوشی بهرهمند شد و شاد زندگی کرد.
به هر سو فرستاد بیمر سپاه
همیداشت گیتی ز دشمن نگاه
هوش مصنوعی: او بیوقفه سپاهی به هر طرف میفرستاد و دنیا را از دست دشمنان در امان نگه میداشت.
ده و هشت بگذشت سال از برش
به پاییز چون تیره گشت افسرش
هوش مصنوعی: بعد از گذشت هجده سال از زندگیاش، در فصل پاییز، وقتی که افسر او تیره و تار شد.
بزرگان و دانندگان را بخواند
بر تخت زرین به زانو نشاند
هوش مصنوعی: بزرگان و صاحبنظران را فرا میخواند و بر تختی از طلا نشسته و به احترام آنها به زانو در میآورد.
چنین گفت کین چرخ ناپایدار
نه پرورده داند نه پرودگار
هوش مصنوعی: این چرخ گردان و ناپایدار نه میتواند چیزی را بزرگ کند و نه آن را به وجود آورد.
به تاج گرانمایگان ننگرد
شکاری که یابد همی بشکرد
هوش مصنوعی: شکارچی که به دنبال شکار است، به ارزش و زینت تاج گرانبها نمینگرد.
کنون روز من بر سر آید همی
به نیرو شکست اندر آید همی
هوش مصنوعی: اکنون روز من به پایان میرسد و به زودی قدرت و تواناییام کم رنگ خواهد شد.
سپردم به هرمز کلاه و نگین
همه لشکر و گنج ایران زمین
هوش مصنوعی: من کلاه و نگین را به هرمز سپردم، همچنین تمامی لشکر و گنجهای ایران زمین را واگذار کردم.
همه گوش دارید و فرمان کنید
ز پیمان او رامش جان کنید
هوش مصنوعی: همه شما آمادهاید و به دستورات او توجه کنید، از پیمان او دل را آرام کنید.
اگر چند پیروز با فر و یال
ز هرمز فزونست چندی به سال
هوش مصنوعی: اگر چندین پیروزی و قدرت وجود داشته باشد، باز هم سالها میگذرد و هر چیزی زمان خاص خود را دارد.
ز هرمز همیبینم آهستگی
خردمندی و داد و شایستگی
هوش مصنوعی: از هرمز میبینم که آرامش و خردمندی و عدالت و شایستگی به وضوح ظاهر شده است.
بگفت این و یک هفته زان پس بزیست
برفت و برو تخت چندی گریست
هوش مصنوعی: او این حرف را گفت و پس از آن یک هفته زندگی کرد، سپس رفت و چند روز بر روی تخت گریست.
اگر صد بمانی و گر بیستوپنج
ببایدت رفتن ز جای سپنج
هوش مصنوعی: اگر صد سال هم در یک جا بمانی یا حتی بیست و پنج سال، در هر صورت لازم است که از مکان خود حرکت کنی و بروی.
هران چیز کید همی در شمار
سزد گر نخوانی ورا پایدار
هوش مصنوعی: هر چیزی که به شمارش میآید، اگر به آن اهمیت ندهی، پایدار نمیماند.