گنجور

بخش ۴

چو یک بهره از تیرهْ‌شب در گذشت
شباهنگ بر چرخ گردان بگشت
سخن گفتن آمد نهفته به راز
درِ خوابگهْ نرم کردند باز
یکی بنده شمعی مُعَنبَر به دست
خرامان بیامد به بالین مست
پسِ پرده اندرْ یکی ماه روی
چو خورشید تابان پُر از رنگ و بوی
دو ابرو کمان و دو گیسو کمند
به بالا به کردارِ سروِ بلند
روانش خرد بود تنْ جانِ پاک
تو گفتی که بهره ندارد ز خاک
از او رستم شیرْدل خیره مانْد
بَر او بَر جهانْ‌آفرین را بخوانْد
بپرسید زو گفت نام تو چیست؟
چه جویی شبِ تیره؟ کامِ تو چیست؟
چنین داد پاسخ که تهمینه‌ام
تو گویی که از غم به دو نیمه‌ام
یکی دختِ شاه سَمَنگان منم
ز پشت هُژَبر و پلنگان منم
به گیتی ز خوبان مرا جفت نیست
چو من زیر چرخِ کبود اندکيست
کس از پرده بیرون ندیدی مرا
نه هرگز کس آوا شنیدی مرا
به کردارِ افسانه از هر کسی
شنیدم همی داستانَت بسی
که از شیر و دیو و نهنگ و پلنگ
نترسی و هستی چنین تیزچنگ
شب تیره تنها به توران شوی
بگردی بر آن مرز و هم نَغنُوی
به تنها یکی گورْ بریان کنی
هوا را به شمشیرْ گریان کنی
هرآنکس که گرز تو بیند به چنگ
بدَرّد دلِ شیر و چنگِ پلنگ
برهنه چو تیغ تو بیند عقاب
نیارد به نَخچیر کردن شتاب
نشانِ کمندِ تو دارد هُژَبر
ز بیم سَنان تو خون بارد ابر
چو این داستانها شنیدم ز تو
بسی لب به دندان گَزیدم ز تو
بجُستم همی کفت و یال و برت
بدین شهر کرد ایزد آبشخورت
ترا اَم کنون گر بخواهی مرا
نبیند جزین مرغ و ماهی مرا
یکی آنک بر تو چنین گشته‌ام
خرد را ز بهر هوا کشته‌ام
ودیگر که از تو مگر کردگار
نشانَد یکی پورم اندر کنار
مگر چون تو باشد به مردی و زور
سپهرش دهد بهره کیوان و هور
سه دیگر که اسپت به جای آورم
سمنگان همه زیر پای آورم
چو رستم برانسان پری چهره دید
ز هر دانشی نزد او بهره دید
و دیگر که از رخش داد آگهی
ندید ایچ فرجام جز فرهی
بفرمود تا موبدی پرهنر
بیاید بخواهد ورا از پدر
چو بشنید شاه این سخن شاد شد
بسان یکی سرو آزاد شد
بدان پهلوان داد آن دخت خویش
بدان سان که بودست آیین و کیش
به خشنودی و رای و فرمان اوی
به خوبی بیاراست پیمان اوی
چو بسپرد دختر بدان پهلوان
همه شاد گشتند پیر و جوان
ز شادی بسی زر برافشاندند
ابر پهلوان آفرین خواندند
که این ماه نو بر تو فرخنده باد
سر بدسگالان تو کنده باد
چو انباز او گشت با او براز
ببود آن شب تیره دیر و دراز
چو خورشید تابان ز چرخ بلند
همی خواست افگند رخشان کمند
به بازوی رستم یکی مهره بود
که آن مهره اندر جهان شهره بود
بدو داد و گفتش که این را بدار
اگر دختر آرد ترا روزگار
بگیر و بگیسوی او بر بدوز
به نیک اختر و فال گیتی فروز
ور ایدونک آید ز اختر پسر
ببندش ببازو نشان پدر
به بالای سام نریمان بود
به مردی و خوی کریمان بود
فرود آرد از ابر پران عقاب
نتابد به تندی بر او آفتاب
همی بود آن شب بر ماه روی
همی گفت از هر سخن پیش اوی
چو خورشید رخشنده شد بر سپهر
بیاراست روی زمین را به مهر
به پدرود کردن گرفتش به بر
بسی بوسه دادش به چشم و به سر
پری چهره گریان ازو بازگشت
ابا انده و درد انباز گشت
بر رستم آمد گرانمایه شاه
بپرسیدش از خواب و آرامگاه
چو این گفته شد مژده دادش به رخش
برو شادمان شد دل تاج‌بخش
بیامد بمالید و زین برنهاد
شد از رخش رخشان و از شاه شاد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو یک بهره از تیرهْ‌شب در گذشت
شباهنگ بر چرخ گردان بگشت
 وقتی که یک قسمت از شب تیره گذشت و [ستاره‌ی] شباهنگ در آسمان پدیدار شد...
سخن گفتن آمد نهفته به راز
درِ خوابگهْ نرم کردند باز
هوش مصنوعی: سخن گفتن به آرامی در جایی پنهان انجام می‌شود، درِ مکانی که خوابیده‌ایم به آرامی باز شده است.
یکی بنده شمعی مُعَنبَر به دست
خرامان بیامد به بالین مست
هوش مصنوعی: یک خدمتگزاری با شمعی روشن به آرامی به کنار تخت مستی آمد.
پسِ پرده اندرْ یکی ماه روی
چو خورشید تابان پُر از رنگ و بوی
هوش مصنوعی: در پس پرده، یک شخصی با چهره‌ای زیبا مانند خورشید درخشان وجود دارد که پر از رنگ و عطر است.
دو ابرو کمان و دو گیسو کمند
به بالا به کردارِ سروِ بلند
هوش مصنوعی: دو ابرو مانند کمانی زیبا و دو گیسو مانند کمندی که به بالا برده شده، شبیه به قامت بلند سرو است.
روانش خرد بود تنْ جانِ پاک
تو گفتی که بهره ندارد ز خاک
هوش مصنوعی: روح او با خرد و فهم همراه است، و بدنی که دارای جان پاکی است، به تو می‌گوید که هیچ منفعتی از خاک ندارد.
از او رستم شیرْدل خیره مانْد
بَر او بَر جهانْ‌آفرین را بخوانْد
هوش مصنوعی: رستم، قهرمان دلیر، از دیدن او در شگفت مانده و به سمت خالق جهان دعا و ندا می‌فرستد.
بپرسید زو گفت نام تو چیست؟
چه جویی شبِ تیره؟ کامِ تو چیست؟
هوش مصنوعی: از او پرسیدند که نام تو چیست؟ دنبال چه چیزی هستی در این شب تاریک؟ آرزوی تو چیست؟
چنین داد پاسخ که تهمینه‌ام
تو گویی که از غم به دو نیمه‌ام
هوش مصنوعی: تهمینه در پاسخ گفت که من به گونه‌ای هستم که گویی از درد و اندوه به دو نیم شده‌ام.
یکی دختِ شاه سَمَنگان منم
ز پشت هُژَبر و پلنگان منم
هوش مصنوعی: من دختری از خاندان شاه سمنگان هستم و از نسل حیوانات قوی و جنگجو همچون پلنگ و هژبر (هار) می‌باشم.
به گیتی ز خوبان مرا جفت نیست
چو من زیر چرخِ کبود اندکيست
هوش مصنوعی: در دنیا هیچ کس به خوبی من نیست و تعداد افرادی با ویژگی‌های من بسیار کم است.
کس از پرده بیرون ندیدی مرا
نه هرگز کس آوا شنیدی مرا
هوش مصنوعی: هیچ‌کس مرا از پشت پرده نخواهد دید، نه هیچ‌گاه کسی صدای مرا شنیده است.
به کردارِ افسانه از هر کسی
شنیدم همی داستانَت بسی
هوش مصنوعی: من از هر کسی داستان تو را شنیده‌ام و مانند یک افسانه به نظر می‌رسد.
که از شیر و دیو و نهنگ و پلنگ
نترسی و هستی چنین تیزچنگ
هوش مصنوعی: از چیزهای ترسناک و خطرناک مانند شیر، دیو، نهنگ و پلنگ نترس و بدان که تو هم قدرت و توانایی خاصی داری.
شب تیره تنها به توران شوی
بگردی بر آن مرز و هم نَغنُوی
هوش مصنوعی: در شب تاریک، تنها به سرزمین توران می‌روی و بر مرزهای آن می‌چرخیدی و همواره به گشت و گذار مشغول هستی.
به تنها یکی گورْ بریان کنی
هوا را به شمشیرْ گریان کنی
هوش مصنوعی: اگر فقط یک نفر را به خاطر احساسات خود بسوزانی، می‌توانی با قدرت و شدت احساساتت همه چیز را به کنش واداری.
هرآنکس که گرز تو بیند به چنگ
بدَرّد دلِ شیر و چنگِ پلنگ
هوش مصنوعی: هر کسی که گرز تو را در دست ببیند، دل شیر و چنگال پلنگ را نیز می‌شکند.
برهنه چو تیغ تو بیند عقاب
نیارد به نَخچیر کردن شتاب
هوش مصنوعی: اگر عقاب سلاحی برهنه و تیز را ببیند، هرگز برای گرفتار کردن آن شتاب نمی‌کند.
نشانِ کمندِ تو دارد هُژَبر
ز بیم سَنان تو خون بارد ابر
هوش مصنوعی: ابر به دلیل ترس از تیرهای تو، اشک می‌ریزد و این نشان‌دهنده‌ی قدرت و تاثیر تو است.
چو این داستانها شنیدم ز تو
بسی لب به دندان گَزیدم ز تو
هوش مصنوعی: وقتی این داستان‌ها را از تو شنیدم، به شدت از درد و ناراحتی دندان‌هایم را گاز گرفتم.
بجُستم همی کفت و یال و برت
بدین شهر کرد ایزد آبشخورت
هوش مصنوعی: در جستجوی تو بودم، ای کسی که در این شهر به من نعمت و خوبی داده‌ای.
ترا اَم کنون گر بخواهی مرا
نبیند جزین مرغ و ماهی مرا
هوش مصنوعی: حالا اگر خواسته باشی، من فقط توسط این پرنده و ماهی دیده شوم.
یکی آنک بر تو چنین گشته‌ام
خرد را ز بهر هوا کشته‌ام
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر تو این‌گونه شده‌ام، عقل و خرد را به خاطر عشق و تمنای تو کنار گذاشته‌ام.
ودیگر که از تو مگر کردگار
نشانَد یکی پورم اندر کنار
هوش مصنوعی: و دیگر اینکه جز خدا کسی نمی‌تواند به من نشان دهد که فرزندی از تو در کنارم باشد.
مگر چون تو باشد به مردی و زور
سپهرش دهد بهره کیوان و هور
هوش مصنوعی: آیا کسی مانند تو وجود دارد که از قدرت و توانایی بالایی برخوردار باشد و آسمان به او ثروت و نعمت‌های کیوان و هور را عطا کند؟
سه دیگر که اسپت به جای آورم
سمنگان همه زیر پای آورم
هوش مصنوعی: اگر از توفیق دست یابم تا سوار بر اسب شوم، همه زیبایی‌ها و خوشی‌های زندگی را زیر پای خود می‌گذارم.
چو رستم برانسان پری چهره دید
ز هر دانشی نزد او بهره دید
هوش مصنوعی: زمانی که رستم فردی زیبا و جذاب را دید، متوجه شد که او از هر نوع دانشی بهره‌مند است.
و دیگر که از رخش داد آگهی
ندید ایچ فرجام جز فرهی
هوش مصنوعی: و دیگر اینکه از چهره‌اش هیچ نشانه‌ای از پایان کارش ندیدم جز اینکه برتر و والاتر شد.
بفرمود تا موبدی پرهنر
بیاید بخواهد ورا از پدر
هوش مصنوعی: دستوری صادر شد تا موبدی با استعداد و هنرمند بیاید و خواسته او را از پدرش طلب کند.
چو بشنید شاه این سخن شاد شد
بسان یکی سرو آزاد شد
هوش مصنوعی: وقتی شاه این سخن را شنید، خوشحال شد و مانند یک سرو آزاد و رها گشت.
بدان پهلوان داد آن دخت خویش
بدان سان که بودست آیین و کیش
هوش مصنوعی: بدانید که آن پهلوان دختر خود را به همان شیوه‌ای که سنت و فرهنگ آن زمان حکم می‌کرد، به ازدواج داد.
به خشنودی و رای و فرمان اوی
به خوبی بیاراست پیمان اوی
هوش مصنوعی: با رضایت و نظر و دستور او، پیمان او را به بهترین شکل زینت بخشید.
چو بسپرد دختر بدان پهلوان
همه شاد گشتند پیر و جوان
هوش مصنوعی: وقتی دختر را به آن قهرمان سپردند، همه، چه پیر و چه جوان، خوشحال شدند.
ز شادی بسی زر برافشاندند
ابر پهلوان آفرین خواندند
هوش مصنوعی: از شادی بسیار، طلاها را پراکنده کردند و ابر را به عنوان پهلوان ستایش کردند.
که این ماه نو بر تو فرخنده باد
سر بدسگالان تو کنده باد
هوش مصنوعی: ای کاش این ماه نو برای تو مبارک باشد و بدی‌ها و بدخواهی‌ها از تو دور شود.
چو انباز او گشت با او براز
ببود آن شب تیره دیر و دراز
هوش مصنوعی: وقتی او همدم او شد، شب تیره و طولانی به خوبی سپری شد.
چو خورشید تابان ز چرخ بلند
همی خواست افگند رخشان کمند
هوش مصنوعی: همانند خورشید درخشان که از آسمان بلند پایین می‌آید، می‌خواهد که نور و زیبایی خود را بر همه بگستراند.
به بازوی رستم یکی مهره بود
که آن مهره اندر جهان شهره بود
هوش مصنوعی: در بازوی رستم، یک گوهر یا جواهری وجود داشت که شهرت و محبوبیت زیادی در جهان داشت.
بدو داد و گفتش که این را بدار
اگر دختر آرد ترا روزگار
هوش مصنوعی: به او گفت که این را نگه‌دار، زیرا اگر روزی دختری برای تو بیاورد، به دردت می‌خورد.
بگیر و بگیسوی او بر بدوز
به نیک اختر و فال گیتی فروز
هوش مصنوعی: او را به خوبی به سوی تقدیر نیک و آینده روشن هدایت کن.
ور ایدونک آید ز اختر پسر
ببندش ببازو نشان پدر
هوش مصنوعی: اگر پسری از ستاره‌ها به دنیا بیاید، او را با نشان پدرش محکوم به بستن و در قید و بند می‌کنند.
به بالای سام نریمان بود
به مردی و خوی کریمان بود
هوش مصنوعی: بالای سام نریمان اشاره به مقام و منزلت بالایی دارد، و مردی و ویژگی‌های نیکو اشاره به بزرگواری و خصال پسندیده دارد. در واقع، این جمله به فردی اشاره می‌کند که دارای مقام والایی است و همچنین دارای ویژگی‌های انسان‌دوستانه و مهربانی است.
فرود آرد از ابر پران عقاب
نتابد به تندی بر او آفتاب
هوش مصنوعی: عقاب از آسمان به زمین می‌آید و آفتاب به شدت بر او نمی‌تابد.
همی بود آن شب بر ماه روی
همی گفت از هر سخن پیش اوی
هوش مصنوعی: در آن شب، چهره‌ی ماه با زیبایی خاصی درخشش داشت و او از هر موضوعی با ناز و لطافت صحبت می‌کرد.
چو خورشید رخشنده شد بر سپهر
بیاراست روی زمین را به مهر
هوش مصنوعی: وقتی خورشید در آسمان درخشان می‌شود، زمین نیز به خاطر نور و گرمای عشق زیبا و آباد می‌شود.
به پدرود کردن گرفتش به بر
بسی بوسه دادش به چشم و به سر
هوش مصنوعی: او به وداع کردن با او مشغول شد و با محبت فراوانی بر چشمان و سرش بوسه زد.
پری چهره گریان ازو بازگشت
ابا انده و درد انباز گشت
هوش مصنوعی: یک پری زیبا با چهره‌ای گریان، به خاطر اندوه و دردی که داشت، به پس‌رفت و دوری از او پرداخت.
بر رستم آمد گرانمایه شاه
بپرسیدش از خواب و آرامگاه
هوش مصنوعی: شاه بزرگوار رستم را نزد خود فراخواند و از او درباره خواب و آرامش خوابگاهش سوال کرد.
چو این گفته شد مژده دادش به رخش
برو شادمان شد دل تاج‌بخش
هوش مصنوعی: وقتی این سخن بیان شد، او به اسبش خبر خوشی داد و دلش به شدت شاد شد.
بیامد بمالید و زین برنهاد
شد از رخش رخشان و از شاه شاد
هوش مصنوعی: او آمد و با نرمی و محبت بر مرکب سوار شد، چهره‌اش درخشان و لبخندش شاداب بود.

خوانش ها

بخش ۴ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1389/02/12 13:05
سارا کیا

دریادداشت ناشر نسخه ای که من دارم و چاپ علی اکبر علمی است نوشته :این چاپ عکس جدیدی از شاهنامه معروف امیر بهادر و بخط عمادالکتاب خوش نویس معروف استکه با مراقبت ادیب الممالک فراهانی در سال 1326 قمری در تهران بطبع رسیده است تفاوت هائی با نسخه ی شما دارد از جمله:
1- در نسخه ای که من دارم بیت 29 وجود ندارد . یعنی نصف شبی دو جوان مست ( آنگونه که فردوسی بزرگ توصیفشان کرده) دنبال عاقد نمیفرستند. و ظاهرا این بیت را متشرعین اضافه کرده اند.
2-درمسرع دویم بیت 24 چنین دارم :( نشاند یکی کودکم درکنار ) . و قائدتا باید این درست باشد چون معلوم نبوده بچه باشد یا
3- جابجائی هائی هم در ترتیب ابیات بچشم میخورد که با آهنگ داستان جفت وجور نیست .

1389/08/04 11:11
ناشناس

پس از بیت چو انباز گشت با او براز
در کتاب من آمده
زشبنم شد آن غنچه تازه پر
ویا حقه لعل پر شد ز در
به کام صدف قطره اندر چکید
میانش یکی گوهر آمد پدید

1390/09/08 10:12
مینا

لغت نامه دهخدا فیلتر است لطفا لغت نامه ای دیگر به جای آن قرار دهید مثلhttp://farsilookup.com/

1391/01/11 22:04
شرشاه (شیرزی)

چنین داد پاسخ که تهمینه‌ام
تو گویی که دل از غم به دو نیمه‌ام

1391/09/08 11:12
سیل آبادی

سارا کیا درست نوشته سرشار از ابیات الهاقی و سخیف.

1392/10/14 14:01
کامران منصوری جمشیدی

عجیب است که متشرعین گوئی رستم مسلمان بوده که نخواستند فعل زنا بر او بار شود
زشبنم شد آن غنچه تازه پر
ویا حقه لعل پر شد ز در
به کام صدف قطره اندر چکید
میانش یکی گوهر آمد پدید

1394/04/24 12:06
خردورز

چرا بیتهای زیادی و سانسور کردید؟

1394/04/24 13:06
خردورز

بیتهای سانسور یا حذف شده
پس بنده اندر یکی ماهروی چو خورشید تابان پر از رنگ و بوی
دو ابرو کمان و دو گیسو کمند به بالا به کردار سرو بلند
دو برگ گلش سوسن می سرشت دو شمشاد عنبرفروش از بهشت
بناگوش تابنده خورشیدوار فروهشته زو حلقۀ گوشوار
لبان از طبرزد، زبان از شکر دهانش مکلّل به درّ و گهر
ستاره نهان کرده زیر عقیق تو گفتی ورا زهره آمد رفیق
و رخ چون عقیق یمانی به رنگ دهان چون دل عاشقان گشته تنگ
روانش خرد بود و تن جانِ پاک تو گفتی که بهره ندارد ز خاک

1394/12/17 22:03
علی افشاری

بسیار متاسفم برای آنان که بخود اجازه میدهند اثر حکیم بزرگ توس و ایران را سانسور کنند.کم یا زیاد کردن هر شعر مانند این است که در تابلوی نقاشی کسی به سلیقه خودت دست ببری و آنرا مثلا اصلاح کنی!!!!! دوستان داستانهای شاهنامه را در کتابهای بدون سانسور آن بخوانید

1395/06/15 16:09
علیرضا م

درود و سپاس
در بیت آخر بین "واو و ز" باید فاصله باشد:
بیامد بمالید و زین بر نهاد
و دیگر اینکه (صرفا جهت اطلاع و صرف نظر از اصل و غیر اصل بودن) در شاهنامه تصحیح ژول مل این بخش چنین به پایان میرسد:
بیامد بمالید و زین بر نهاد
"ز یزدان نیکی دهش کرد یاد"
بیامد سوی شهر ایران چو باد
وزین داستان کرد بسیار یاد
وز آنجا سوی زابلستان کشید
کسی را نگفت آن چه دید و شنید

1395/08/07 21:11
فاطمه

یک قسمت نوشته نغنوی. که اشتباه چون باید بغنوی باشه که یعنی می خوابی.
چند بیت از خود فردوسی نیست و اضافه شده و توی شاهنانه خالقی مطلق درستش کردن. خواهشا شما هم درستش کنین.
بفرمود تا موبدی پرهنر
بیاید بخواهد ورا از پدر
چو بشنید شاه این سخن شاد شد
بسان یکی سرو آزاد شد
بدان پهلوان داد آن دخت خویش
بدان سان که بودست آیین و کیش
این چند بیت اضافه هستن.بهتره شاهنامه فردوسی رو از روی شاهنامه ی تصحیح خالقی مطلق بذارید که اشتباه بسیار کم تری داره

1395/08/14 13:11
رامین

در کتابی ک من دارم.بیت اخر این چنین امده
بیامد بمالید و زین برنهاد
شد از رخش رخشان و از شاه شاد

1395/08/16 12:11
حامد

شاهنامه خالقی مطلق سرشار از انواع اشتباهات است . با وجود زحمات فراوانی که ایشان برای این اثر کشیدند اما متاسفانه اشکالات فراوانی نیز دارد . اشکالاتی که باعث تعجب من شد .

1400/04/15 03:07
محمدجوادچیزفهم دانشمندیان

درسته

1402/02/20 10:05
vafa

لطف کنید اشتباهات رو با ذکر منبع توضیح بدید. ادعا فایده‌ای نداره.

1396/12/27 23:02
فرهام

در تکمیل نظرات دوستان باید گفت که کاملا درست است که شش بیت که از بفرمود تا موبدی پر هنر شروع می شود توسط متشرعین بعد از فردوسی الحاق شده ولی قطعا شخص الحاق کننده به خوبی با طبع و سبک فردوسی اشنا بوده و ابیات را کاملا مشابه افزوده کما اینکه برخی از مصرع ها در بخش های دیگری از شاهنامه توسط خود حکیم اورده شده اند مانند سر بدسگالان تو کنده باد..
با توجه به اینکه در آغاز حکیم می فرمایند:چو یک بهره از تیره شبدرگذشت.... منطقی ست درچنان وقتی از شب فراخواندن موبد و خواستگاری کردن دختر از شاه توسط حکیم بزرگ ما سروده نشده باشد.
دو بیت زشبنم شد آن....... هم تمثیل بسیاری زیبای حکیم از بسته شدن نطفه سهراب هست که با حذف نابجای آن توسط متشرعین به بدنه داستان آسیب زده است.
نکته آخر اینکه حرف ربط و عربی بوده و بکار بردن آن با فتحه در شعر پارسی مرسوم نیست. بنابر این و دیگر که از تو مگر کردگار صحیح نیست و باید دو دیگر نوشته شود خصوصا که در ابیات بعد از آن سه دیگر هم به کار رفته است.

1397/07/16 15:10
امیرحسین مقدم

درباره نظر دوست عزیز ( فرهام )
اضافه کردن حتی یک واو به یک اثر ادبی هیچ توجیهی تدارد. اینکه شما فرمودید اضافه کننده ابیات فوق الذکر با روحیه شاعر آشنا بوده ، عذر بدترازگناه است.

1400/04/15 03:07
محمدجوادچیزفهم دانشمندیان

هر آنکس که گرز تو بیند به جنگ

(هرآنکس) یقینا اشتباه و ( هرآنگه) صحیح است.حتی اگر در نسخه چاپی چنین باشد! چون در غیر این صورت و با این حالت فعلی که در گنجور نوشته شده بیت اصلا معنا نمیدهد

 

1403/05/31 18:07
vafa

متاسفانه، سایت گنجور تمامی اصلاحاتی که من برای این شعر نوشتم رو بی‌دلیل رد کرد. خواهش می‌کنم اگر شما درحال مطالعه‌ی این بخش هستید، بیت ۲۹ تا ۳۵ رو حذف کنید چون پشتوانه‌ی تاریخی ندارن و کاملاً الحاقی‌ هستن.

1403/05/01 21:08
حمیدرضا

با درود، ملاک گنجور منبع چاپی است که تصویر آن زیر شعر قابل مشاهده است و تمام این ابیات داخل آن هستند. انتظار نمی‌رود داوری شخصی کاربران -حتی اگر پژوهشگر باشند- در ویرایش متن انعکاس پیدا کند و با منبع کاغذی تناقض ایجاد شود. لطفاً هیچگاه با سلیقه یا نتیجه‌گیری شخصی در متون دست نبرید. جای انتشار این گونه داوری‌ها مقالات علمی و ادبی یا حاشیه‌های گنجور است نه متن گنجور.