گنجور

بخش ۱۷

چنان دید گودرز یک شب به خواب
که ابری برآمد ز ایران پرآب
بر آن ابر باران خجسته سروش
به گودرز گفتی که بگشای گوش
چو خواهی که یابی ز تنگی رها
وز این نامور ترک نر اژدها
به توران یکی نامداری نو است
کجا نام آن شاه کیخسرو است
ز پشت سیاوش یکی شهریار
هنرمند و از گوهر نامدار
از این تخمه از گوهر کیقباد
ز مادر سوی تور دارد نژاد
چو آید به ایران پی فرخش
ز چرخ آنچه پرسد دهد پاسخش
میان را ببندد به کین پدر
کند کشور تور زیر و زبر
به دریای قلزم به جوش آرد آب
نخارد سر از کین افراسیاب
همه ساله در جوشن کین بود
شب و روز در جنگ بر زین بود
ز گردان ایران و گردنکشان
نیابد جز از گیو از او کس نشان
چنین است فرمان گردان سپهر
بدو دارد از داد گسترده مهر
چو از خواب گودرز بیدار شد
نیایش کنان پیش دادار شد
بمالید بر خاک ریش سپید
ز شاه جهاندار شد پرامید
چو خورشید پیدا شد از پشت زاغ
برآمد به کردار زرین چراغ
سپهبد نشست از بر تخت عاج
بیاراست ایوان به کرسی ساج
پر اندیشه مر گیو را پیش خواند
وز آن خواب چندی سخنها براند
بدو گفت فرخ پی و روز تو
همان اختر گیتی افروز تو
تو تا زادی از مادر پاکدین
پر از آفرین شد سراسر زمین
به فرمان یزدان خجسته سروش
مرا روی بنمود در خواب دوش
نشسته بر ابری پر از باد و نم
بشستی جهان را سراسر ز غم
مرا دید و گفت این همه غم چراست
جهانی پر از کین و بی‌نم چراست
ازیرا که بی‌فر و برزست شاه
ندارد همی راه شاهان نگاه
چو کیخسرو آید ز توران زمین
سوی دشمنان افگند رنج و کین
نبیند کس او را ز گردان نیو
مگر نامور پور گودرز گیو
چنین کرد بخشش سپهر بلند
که از تو گشاید غم و رنج بند
همی نام جستی میان دو صف
کنون نام جاویدت آمد به کف
که تا در جهان مردم است و سخن
چنین نام هرگز نگردد کهن
زمین را همان با سپهر بلند
به دست تو خواهد گشادن ز بند
به رنج است گنج و به نام است رنج
همانا که نامت به آید ز گنج
اگر جاودانه نمانی به جای
همی نام به زین سپنجی سرای
جهان را یکی شهریار آوری
درخت وفا را به بار آوری
بدو گفت گیو ای پدر بنده‌ام
بکوشم به رای تو تا زنده‌ام
خریدارم این را گر آید به جای
به فرخنده نام و پی رهنمای
به ایوان شد و ساز رفتن گرفت
ز خواب پدر مانده اندر شگفت
چو خورشید رخشنده آمد پدید
زمین شد به سان گل شنبلید
بیامد کمربسته گیو دلیر
یکی بارکش بادپایی به زیر
به گودرز گفت ای جهان پهلوان
دلیر و سرافراز و روشن روان
کمندی و اسپی مرا یار بس
نشاید کشیدن بدان مرز کس
چو مردم برم خواستار آیدم
از آن پس مگر کارزار آیدم
مرا دشت و کوه است یک چند جای
مگر پیشم آید یکی رهنمای
به پیروزبخت جهان پهلوان
نیایم جز از شاد و روشن روان
تو مر بیژن خرد را در کنار
بپرور نگهدارش از روزگار
ندانم که دیدار باشد جز این
که داند چنین جز جهان آفرین
تو پدرود باش و مرا یاد دار
روان را ز درد من آزاد دار
چو شویی ز بهر پرستش رخان
به من بر جهان آفرین را بخوان
مگر باشدم دادگر رهنمای
به نزدیک آن نامور کدخدای
به فرمان بیاراست آمد برون
پدر دل پر از درد و رخ پر ز خون
پدر پیر سر بود و برنا دلیر
دهن جنگ را باز کرده چو شیر
ندانست کاو باز بیند پسر
ز رفتن دلش بود زیر و زبر

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چنان دید گودرز یک شب به خواب
که ابری برآمد ز ایران پرآب
هوش مصنوعی: گودرز در خواب دید که ابر بزرگی از سمت ایران برخاسته و سرزمین را پر از آب کرده است.
بر آن ابر باران خجسته سروش
به گودرز گفتی که بگشای گوش
هوش مصنوعی: ابر بارانی نویدبخش است و صدای سروش به گودرز می‌گوید که باید گوش خود را باز کند و به این نوید توجه کند.
چو خواهی که یابی ز تنگی رها
وز این نامور ترک نر اژدها
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی از تنگی زندگی رها شوی و از این دیو نامور دوری کنی، باید تلاش کنی و به دنبال راهی برای آزادی باشی.
به توران یکی نامداری نو است
کجا نام آن شاه کیخسرو است
هوش مصنوعی: در سرزمین توران، فردی مشهور و شناخته شده وجود دارد که به نام شاه کیخسرو شناخته می‌شود.
ز پشت سیاوش یکی شهریار
هنرمند و از گوهر نامدار
هوش مصنوعی: از پدر سیاوش، یک پادشاه هنرمند و باارزش به دنیا آمد.
از این تخمه از گوهر کیقباد
ز مادر سوی تور دارد نژاد
هوش مصنوعی: از این تخم و نژاد گوهر کیقباد، از مادر به تور نژاد برمی‌خیزد.
چو آید به ایران پی فرخش
ز چرخ آنچه پرسد دهد پاسخش
هوش مصنوعی: وقتی فرخش از آسمان به ایران بیاید، هر چیزی که بپرسد، پاسخش را دریافت خواهد کرد.
میان را ببندد به کین پدر
کند کشور تور زیر و زبر
هوش مصنوعی: میان را می‌پندارد که به خاطر کینه پدرش، سرزمین تور را زیر و رو کند.
به دریای قلزم به جوش آرد آب
نخارد سر از کین افراسیاب
هوش مصنوعی: آب دریا به شدت جوش و خروش دارد و این نشان از خشم و کینه افراسیاب است که نمی‌توان به راحتی از آن عبور کرد.
همه ساله در جوشن کین بود
شب و روز در جنگ بر زین بود
هوش مصنوعی: هر سال، شب و روز در حالت جنگ و نبرد بود، در حالی که به زین سوارکاری آماده بود.
ز گردان ایران و گردنکشان
نیابد جز از گیو از او کس نشان
هوش مصنوعی: از مبارزان و قهرمانان ایران، تنها از گیو می‌توان نشانی یافت.
چنین است فرمان گردان سپهر
بدو دارد از داد گسترده مهر
هوش مصنوعی: فرماندهی آسمان چنین است که به او از عدالت و محبت گسترده‌ای داده شده است.
چو از خواب گودرز بیدار شد
نیایش کنان پیش دادار شد
هوش مصنوعی: وقتی گودرز از خواب بیدار شد، به دعا و نیایش پرداخت و به پیشگاه خداوند رفت.
بمالید بر خاک ریش سپید
ز شاه جهاندار شد پرامید
هوش مصنوعی: بر خاک سفید ریش پدران بزرگی که در جهان فرمانروایی کردند، بمالید یعنی به آن احترام بگذارید و به آنان ارادت کنید، زیرا آن‌ها امید و آرزوها را برای ما به ارمغان آورده‌اند.
چو خورشید پیدا شد از پشت زاغ
برآمد به کردار زرین چراغ
هوش مصنوعی: وقتی خورشید از پشت ابرها ظاهر شد، مانند چراغی طلایی روشن شد.
سپهبد نشست از بر تخت عاج
بیاراست ایوان به کرسی ساج
هوش مصنوعی: سپهبد بر روی تخت زیبایی نشسته و ایوان را با کرسی چوبی تزیین کرده است.
پر اندیشه مر گیو را پیش خواند
وز آن خواب چندی سخنها براند
هوش مصنوعی: با تفکر و اندیشه، گیو را به جلو می‌آورد و از آن خواب، چندین سخن را بیان می‌کند.
بدو گفت فرخ پی و روز تو
همان اختر گیتی افروز تو
هوش مصنوعی: او به فرخ پی گفت: روز تو همانند ستاره‌ای است که دنیا را روشن می‌کند.
تو تا زادی از مادر پاکدین
پر از آفرین شد سراسر زمین
هوش مصنوعی: تو هنگامی که از مادری پاکمتولد می‌شوی، زمین به کلی سرشار از نعمت و زیبایی می‌گردد.
به فرمان یزدان خجسته سروش
مرا روی بنمود در خواب دوش
هوش مصنوعی: در خواب دیشب، فرشته خوشبختی به دستور خداوند، به من نشان داده شد.
نشسته بر ابری پر از باد و نم
بشستی جهان را سراسر ز غم
هوش مصنوعی: در حالتی آسمانی و با احساساتی پر از غم، به تماشای دنیایی نشسته‌ام که تمامش پر از اندوه است.
مرا دید و گفت این همه غم چراست
جهانی پر از کین و بی‌نم چراست
هوش مصنوعی: او مرا دید و پرسید چرا اینقدر غمگینم، و چرا دنیا پر از کینه و بی‌رحمی است.
ازیرا که بی‌فر و برزست شاه
ندارد همی راه شاهان نگاه
هوش مصنوعی: زیرا که کسی که بدون شکوه و بزرگی است، فرمانروایی ندارد و نمی‌تواند به راه و روش پادشاهان دست یابد.
چو کیخسرو آید ز توران زمین
سوی دشمنان افگند رنج و کین
هوش مصنوعی: وقتی کیخسرو از سرزمین توران به سوی دشمنان می‌آید، رنج و کینه را بر آن‌ها فرو می‌ریزد.
نبیند کس او را ز گردان نیو
مگر نامور پور گودرز گیو
هوش مصنوعی: هیچ‌کس او را از دایره نیک نامی نمی‌بیند مگر فرزند نامور گودرز، گیو.
چنین کرد بخشش سپهر بلند
که از تو گشاید غم و رنج بند
هوش مصنوعی: خداوند با کرم و الطافش، چنان عملی انجام داد که از تو، غم و ناراحتی رهایی یابد.
همی نام جستی میان دو صف
کنون نام جاویدت آمد به کف
هوش مصنوعی: در میان دو گروه، مشغول جستجوی نام خود بودی، اما اکنون نام ابدی تو در دست تو قرار گرفته است.
که تا در جهان مردم است و سخن
چنین نام هرگز نگردد کهن
هوش مصنوعی: تا زمانی که در دنیا انسان‌ها و گفتار وجود دارند، نامی که به آن اشاره می‌شود هرگز قدیمی نخواهد شد.
زمین را همان با سپهر بلند
به دست تو خواهد گشادن ز بند
هوش مصنوعی: زمین به دست تو از قید و بند آسمان بلند آزاد خواهد شد.
به رنج است گنج و به نام است رنج
همانا که نامت به آید ز گنج
هوش مصنوعی: برای دستیابی به موفقیت و ثروت باید زحمت کشید، زیرا نام و شهرت نیز تنها از طریق تلاش و دشواری‌ها به دست می‌آید. وقتی کسی در مسیر سختی‌ها قدم می‌گذارد، در نهایت ثمرات آن را خواهد دید.
اگر جاودانه نمانی به جای
همی نام به زین سپنجی سرای
هوش مصنوعی: اگر در این دنیا باقی نمانی، بهتر است که در زندگی‌ات به جای شهرت و نام بزرگ، به فکر خودت و آرامش درونی باشی.
جهان را یکی شهریار آوری
درخت وفا را به بار آوری
هوش مصنوعی: جهان را به مانند یک پادشاهی بساز و درخت وفا را پرثمر کن.
بدو گفت گیو ای پدر بنده‌ام
بکوشم به رای تو تا زنده‌ام
هوش مصنوعی: گیو به پدرش می‌گوید: من بنده تو هستم و تا زنده‌ام سعی می‌کنم به خواسته‌ها و نظر تو عمل کنم.
خریدارم این را گر آید به جای
به فرخنده نام و پی رهنمای
هوش مصنوعی: من این را می‌خرد اگر به جای خوبی بیاید و نام و نشان خوشی را به همراه داشته باشد.
به ایوان شد و ساز رفتن گرفت
ز خواب پدر مانده اندر شگفت
هوش مصنوعی: به ایوان رفت و شروع به نواختن کرد، در حالی که پدرش از خواب بیدار نشده و در حیرت مانده بود.
چو خورشید رخشنده آمد پدید
زمین شد به سان گل شنبلید
هوش مصنوعی: وقتی خورشید درخشان ظهور کرد، زمین به مانند گلی زیبا و تماشایی شد.
بیامد کمربسته گیو دلیر
یکی بارکش بادپایی به زیر
هوش مصنوعی: یک مرد شجاع و آماده به نام گیو، گام به میدان گذاشت و به سرعت به سمت دشمنان حرکت کرد.
به گودرز گفت ای جهان پهلوان
دلیر و سرافراز و روشن روان
هوش مصنوعی: به گودرز گفتند: ای پهلوان بزرگ و شجاع که افتخارآفرین و دارای روحی روشن هستی.
کمندی و اسپی مرا یار بس
نشاید کشیدن بدان مرز کس
هوش مصنوعی: دوست من نمی‌تواند با کمند و اسب مرا به آن مرزی که برای زندگی‌ام تعیین شده است، برساند.
چو مردم برم خواستار آیدم
از آن پس مگر کارزار آیدم
هوش مصنوعی: وقتی که مردم از من درخواست کنند، تنها زمانی به میدان می‌آیم که نیاز به مبارزه باشد.
مرا دشت و کوه است یک چند جای
مگر پیشم آید یکی رهنمای
هوش مصنوعی: در چشمانم مناظر وسیعی از دشت و کوه وجود دارد، اما چه سود که کسی باشد تا راه را به من نشان دهد.
به پیروزبخت جهان پهلوان
نیایم جز از شاد و روشن روان
هوش مصنوعی: من به پیروزی و قهرمانی که در جهان شناخته شده است، نمی‌روم مگر اینکه با روحی شاد و روشن بیایم.
تو مر بیژن خرد را در کنار
بپرور نگهدارش از روزگار
هوش مصنوعی: تو باید بیژنِ باهوش را در کنار خودت تربیت کنی و او را از آسیب‌های زمانه حفظ کنی.
ندانم که دیدار باشد جز این
که داند چنین جز جهان آفرین
هوش مصنوعی: نمی‌دانم آیا ملاقات ما جز این است که تنها آفریننده جهان از آن باخبر است.
تو پدرود باش و مرا یاد دار
روان را ز درد من آزاد دار
هوش مصنوعی: خداحافظی کن و مرا به خاطر بسپار؛ روحم را از دردهای من رها کن.
چو شویی ز بهر پرستش رخان
به من بر جهان آفرین را بخوان
هوش مصنوعی: وقتی که برای پرستش چهره‌ها به سراغ من می‌آیی، به خود عالم هستی و آفریننده‌اش درود بفرست.
مگر باشدم دادگر رهنمای
به نزدیک آن نامور کدخدای
هوش مصنوعی: آیا من نباید به عنوان یک حاکم عادل به آن سرور معروف و بزرگ نزدیک شوم؟
به فرمان بیاراست آمد برون
پدر دل پر از درد و رخ پر ز خون
هوش مصنوعی: پدر با دستوری ظاهرا زیبا و مرتب بیرون آمد، اما دلش پر از غم و چهره‌اش پر از خون بود.
پدر پیر سر بود و برنا دلیر
دهن جنگ را باز کرده چو شیر
هوش مصنوعی: پدر سالخورده اما دلیر و شجاع است و به مانند شیر، آماده مبارزه و جنگ است.
ندانست کاو باز بیند پسر
ز رفتن دلش بود زیر و زبر
هوش مصنوعی: او نمی‌دانست که پسرش دوباره به او نگاه خواهد کرد، زیرا دلش از رفتن او دچار آشفتگی و پریشانی شده بود.

حاشیه ها

1392/03/28 17:05
افشین

فکر کنم در بیت هفتم ،به جای "انچه"، "انچ" نوشته شده.

1399/06/08 13:09
علی

لطفا تصحیح شود:
به پیرزو بخت جهان پهلوان ----> به پیروز بخت جهان پهلوان