گنجور

بخش ۱

یکی پیر بد نامش آزاد سرو
که با احمد سهل بودی به مرو
دلی پر ز دانش سری پر سخن
زبان پر ز گفتارهای کهن
کجا نامهٔ خسروان داشتی
تن و پیکر پهلوان داشتی
به سام نریمان کشیدی نژاد
بسی داشتی رزم رستم به یاد
بگویم کنون آنچ ازو یافتم
سخن را یک اندر دگر بافتم
اگر مانم اندر سپنجی سرای
روان و خرد باشدم رهنمای
سرآرم من این نامهٔ باستان
به گیتی بمانم یکی داستان
به نام جهاندار محمود شاه
ابوالقاسم آن فر دیهیم و گاه
خداوند ایران و نیران و هند
ز فرش جهان شد چو رومی پرند
به بخشش همی گنج بپراگند
به دانایی از گنج نام آگند
بزرگست و چون سالیان بگذرد
ازو گوید آنکس که دارد خرد
ز رزم و ز بزم و ز بخش و شکار
ز دادش جهان شد چو خرم بهار
خنک آنک بیند کلاه ورا
همان بارگاه و سپاه ورا
دو گوش و دو پای من آهو گرفت
تهی دستی و سال نیرو گرفت
ببستم برین گونه بدخواه بخت
بنالم ز بخت بد و سال سخت
شب و روز خوانم همی آفرین
بران دادگر شهریار زمین
همه شهر با من بدین یاورند
جز آنکس که بددین و بدگوهرند
که تا او به تخت کیی برنشست
در کین و دست بدی را ببست
بپیچاند آن را که بیشی کند
وگر چند بیشی ز پیشی کند
ببخشاید آن را که دارد خرد
ز اندازهٔ روز برنگذرد
ازو یادگاری کنم در جهان
که تا هست مردم نگردد نهان
بدین نامهٔ شهریاران پیش
بزرگان و جنگی سواران پیش
همه رزم و بزمست و رای و سخن
گذشته بسی روزگار کهن
همان دانش و دین و پرهیز و رای
همان رهنمونی به دیگر سرای
ز چیزی کزیشان پسند آیدش
همین روز را سودمند آیدش
کزان برتران یادگارش بود
همان مونس روزگارش بود
همی چشم دارم بدین روزگار
که دینار یابم من از شهریار
دگر چشم دارم به دیگر سرای
که آمرزش آید مرا از خدای
که از من پس از مرگ ماند نشان
ز گنج شهنشاه گردنکشان
کنون بازگردم به گفتار سرو
فروزندهٔ سهل ماهان به مرو

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یکی پیر بد نامش آزاد سرو
که با احمد سهل بودی به مرو
هوش مصنوعی: یک پیر با نام ناپسند به نام آزاد سرو وجود داشت که در مرو هم‌نشین احمد سهل بود.
دلی پر ز دانش سری پر سخن
زبان پر ز گفتارهای کهن
هوش مصنوعی: دل پر از دانش، سر پر از اندیشه و زبان پر از سخنان و داستان‌های قدیمی است.
کجا نامهٔ خسروان داشتی
تن و پیکر پهلوان داشتی
هوش مصنوعی: کجا می‌توانی نامه‌ای از پادشاهان پیدا کنی، در حالی که بدنی به استحکام و قدرت یک پهلوان داری؟
به سام نریمان کشیدی نژاد
بسی داشتی رزم رستم به یاد
هوش مصنوعی: به سام نریمان اشاره می‌کند که تو از نسل او هستی و در وجودت نیروی رزم و شجاعت رستم را زنده کرده‌ای.
بگویم کنون آنچ ازو یافتم
سخن را یک اندر دگر بافتم
هوش مصنوعی: می‌گویم اکنون آن چیزی را که از او بدست آوردم، سخن را به گونه‌ای در هم تنیده‌ام.
اگر مانم اندر سپنجی سرای
روان و خرد باشدم رهنمای
هوش مصنوعی: اگر در دنیای تنگ و دشوار بمانم و عقل و درایت داشته باشم، می‌توانم راهنمایی کنم.
سرآرم من این نامهٔ باستان
به گیتی بمانم یکی داستان
هوش مصنوعی: من این نامه‌ی قدیمی را به پایان می‌رسانم تا در جهان بمانم و داستانی از خود به جا بگذارم.
به نام جهاندار محمود شاه
ابوالقاسم آن فر دیهیم و گاه
هوش مصنوعی: به نام خداوند، محمود شاه ابوالقاسم، که تاج و تختش نماد فرمانروایی و قدرت اوست.
خداوند ایران و نیران و هند
ز فرش جهان شد چو رومی پرند
هوش مصنوعی: خداوند ایران و نیران و هند، به مانند پرندگان از زمین به آسمان پرواز کرد و از تنگنای زندگی آزاد شد.
به بخشش همی گنج بپراگند
به دانایی از گنج نام آگند
هوش مصنوعی: عمل بخشش مانند گنجی است که در میان مردم پخش می‌شود و دانایی و دانش به گنجی ارزشمند تبدیل می‌شود که نام و اعتبار خاصی به دنبال دارد.
بزرگست و چون سالیان بگذرد
ازو گوید آنکس که دارد خرد
هوش مصنوعی: زمانی که سال‌ها بگذرد، کسی که دانا باشد درباره او خواهد گفت که شخصیتش بزرگ و برجسته است.
ز رزم و ز بزم و ز بخش و شکار
ز دادش جهان شد چو خرم بهار
هوش مصنوعی: از جنگ و جشن و سخاوت و شکار، به برکت او، جهان مانند بهار پرخوشی و شکوفایی شد.
خنک آنک بیند کلاه ورا
همان بارگاه و سپاه ورا
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که کلاهی را ببیند که به همان اندازه به شخصیت و قدرت او می‌افزاید و او را مورد احترام قرار می‌دهد.
دو گوش و دو پای من آهو گرفت
تهی دستی و سال نیرو گرفت
هوش مصنوعی: گوش‌ها و پاهای من مانند آهو شده‌اند، در حالی که من کمبودهایی دارم و سال‌ها تلاش و قدرت را به دست آورده‌ام.
ببستم برین گونه بدخواه بخت
بنالم ز بخت بد و سال سخت
هوش مصنوعی: من به خاطر بدشانسی و سال‌های دشوارم، بر این گونه بدخواه بختی که دارم، حسرت می‌خورم و شکایت می‌کنم.
شب و روز خوانم همی آفرین
بران دادگر شهریار زمین
هوش مصنوعی: من در هر شب و روز، خدا را بر این پادشاه دادگر زمین ستایش می‌کنم.
همه شهر با من بدین یاورند
جز آنکس که بددین و بدگوهرند
هوش مصنوعی: همه مردم شهر با من همدرد و همراه‌اند، به جز کسی که بدجنس و بدخوی است.
که تا او به تخت کیی برنشست
در کین و دست بدی را ببست
هوش مصنوعی: تا زمانی که او بر تخت سلطنت نشسته است، در کین و انتقام، دستش را بسته است.
بپیچاند آن را که بیشی کند
وگر چند بیشی ز پیشی کند
هوش مصنوعی: کسی که دست به کارهای خطرناک و ناامیدکننده می‌زند، باید بداند که باید مراقب عواقب کارهایش باشد. اگرچه ممکن است بعضی از افراد خود را جلوتر از دیگران ببینند، اما این موضوع جلوی پیشرفت واقعی آنها را نمی‌گیرد.
ببخشاید آن را که دارد خرد
ز اندازهٔ روز برنگذرد
هوش مصنوعی: آن کسی که عقلش محدود است، نمی‌تواند از روز و آنچه در آن هست، عبور کند.
ازو یادگاری کنم در جهان
که تا هست مردم نگردد نهان
هوش مصنوعی: می‌خواهم از او یادگاری به جا بگذارم که تا زمانی که انسان‌ها وجود دارند، فراموش نشود و پنهان نماند.
بدین نامهٔ شهریاران پیش
بزرگان و جنگی سواران پیش
هوش مصنوعی: در این متن به موضوع ارسال نامه‌ای به بزرگانی اشاره می‌شود که برای معرفی شهریاران و جنگاوران تنظیم شده است.
همه رزم و بزمست و رای و سخن
گذشته بسی روزگار کهن
هوش مصنوعی: تمام کارها و فعالیت‌ها، چه جنگ و چه مهمانی، و همچنین تفکرات و گفتگوها، در روزگاران قدیم بسیار اتفاق افتاده‌اند.
همان دانش و دین و پرهیز و رای
همان رهنمونی به دیگر سرای
هوش مصنوعی: دانش و دین، پرهیزکاری و خرد، همگی راهنمایی هستند برای هدایت به دنیای دیگر.
ز چیزی کزیشان پسند آیدش
همین روز را سودمند آیدش
هوش مصنوعی: از چیزی که برای آن‌ها خوشایند است، امروز برایشان سودمند خواهد بود.
کزان برتران یادگارش بود
همان مونس روزگارش بود
هوش مصنوعی: از افرادی که برتری و بزرگی دارند، یادواره‌ای به جا مانده که همراه و همدم او در روزهای زندگی‌اش بوده است.
همی چشم دارم بدین روزگار
که دینار یابم من از شهریار
هوش مصنوعی: من فقط به امید این روزگار به چشم دوخته‌ام که از پادشاهی ثروتی به دست بیاورم.
دگر چشم دارم به دیگر سرای
که آمرزش آید مرا از خدای
هوش مصنوعی: من به دنیای دیگری نگاه می‌کنم که در آن بخشش و رحمت خداوند به من خواهد رسید.
که از من پس از مرگ ماند نشان
ز گنج شهنشاه گردنکشان
هوش مصنوعی: پس از مرگ من، چیزی از من باقی می‌ماند که نشانی است از ثروت و پادشاهی بزرگ، همان‌طور که گردنکشان نشانه‌ای از قدرت و عظمت دارند.
کنون بازگردم به گفتار سرو
فروزندهٔ سهل ماهان به مرو
هوش مصنوعی: اکنون به سخنان درخت سرو درخشان و آسان‌پرور به مرو باز می‌گردم.

حاشیه ها

1391/01/10 15:04
م. امینی

دو گوش و دو پای من آهو گرفت ...
فردوسی بسیار زیب پیری خود را توصیف می کند که گوش و پا های من دچار عیب وسستی شده است و در مقابل عمر من وفقرم افزونی یافته است.

1391/01/10 15:04
م. امینی

شاهنامه مانند بسیاری از حماسه های طبیعی برگرفته از داستان های مدون و شفاهی نسل های پی در پی است و بخش هایی از آن از راویان خاص نقل شده است که راوی این داستان آزاد سرو است.

1392/01/20 09:04
ناشناس

یکی پیر بد نامش آزاد سرو

1396/03/12 08:06
دکتر امین لو

احمد سهل: احمد بن سهل سرخسی، ادیب قرن سوم هجری قمری و معاصر یعقوب لیث صفاری است. وی از افراد قدرتمند زمان خویش بوده است. احمد بن فضل در آغاز سلطنت نصر بن احمد سامانی و به سال 307 هجری قمری درگذشت.
آزادسرو، اولین گردآورنده داستان‌های قهرمانی و شاهنامه ای، از ملازمان و شاگردان احمد بوده است.
نقل از ویکی پدیا
----------------------------------------------------------------
فردوسی هم در بیت اول و هم در بیت آخر این بخش نام راوی داستان را آورده است ولی در نگاه اول تناقضی در دوبیت در رابطه با نام راوی وجود دارد.
بیت اول:
یکی پیر بد نامش آزاد سرو که با احمد سهل بودی به مرو
در این بیت راوی فردی است به نام آزاد سرو که با احمد سهل در مرو بوده به عبارتی از عمال او بوده است.
بیت آخر:
کنون بازگردم به گفتار سرو فروزندهٔ سهل ماهان به مرو
در این بیت راوی فردی به نام سرو است که مخفف همان آزادسرو است در این مورد بین بیت اول و آخر تناقضی وجود ندارد ولی در مورد احمد سهل که در بیت اول است و سهل ماهان که در بیت آخر است تفاوتی وجود دارد. برای رفع این شبهه مطلبی را از پارس ویکی که ذیل واژه ابو منصور است نقل می کنم :
یکی از مؤلفین یا مآخذ روایت شاهنامه ٔ منثور هم آزاد سرونامی بوده بقول فردوسی در مرو در پیش احمدبن سهل بوده و نسخه ٔ خداینامه را داشته و به اخبار ایران قدیم احاطه داشته و نسب خود را بسام نریمان میرسانیده و ظاهراًدر سن پیری مأخذ روایت داستان مرگ رستم در شاهنامه ٔ منثور شده احمدبن سهل بن هاشم بن ولیدبن جبلة (یا حمله )بن کامگار از سرداران بزرگ سامانیان بوده و از سنه ٔ 269 تا سنه ٔ 307 هَ . ق . اسم او و برادرهای او بسمت سرداری و مرزبانی مرو در تواریخ دیده میشود و در سنه ٔ 307 در بخارا در حبس وفات یافت و قطعاً مقصود فردوسی از احمد سهل همین شخص است . اگرچه یک بیت دیگر فردوسی که در همان موقع روایت از آزادسرو می آید بر حسب ظاهر منافی این فقره است زیرا در آنجا لفظ ((سهل ماهان بمرو)) موهم این است که مقصود وی احمدبن سهل بن ماهان است در صورتی که سردار معروف مزبور احمدبن سهل بن هاشم بوده ولی وقتی که دقت در مضمون بیت بشود واضح خواهد شد که ابداً این بیت ربطی به احمدبن سهل ندارد. ماهان ظاهراً یکی از محلات یا قسمتهای معروف شهر مرو بوده که به بنی ماهان نسبت داده میشده و عبارت نسخه ٔ قدیم شاهنامه ٔ لندن چنین است ((چراغ صف صدر ماهان بمرو)) که معنی واضح میشود .
--------------------------------------------------------------
مطلب دیگری که در این ابیات وجود دارد ذکر نام سلطان محمود است و مطالب مذکور در ابیات نشان از پیری و فقر فردوسی در زمان سرودن این ابیات دارد. با توجه به اینکه احمد سهل در زمان سامانیان بوده و تاریخ وفات او هم چنانکه در سطور بالا ذکر شد قبل از اقتدار و سلطنت سلطان محمود بوده دو احتمال به نظر می رسد. اولا داستان رستم و شغاد را فردوسی در زمان سامانیان (مرحله اول سرودن شاهنامه) سروده و این ابیات را در زمان پیری (مرحله دوم و تکمیل شاهنامه) اضافه کرده است و به طور ضمنی از سلطان محمود تقاضای کمک مالی نموده است. احتمال دوم این است که داستان را از احمد سهل شنیده و در خاطر نگه داشته و در زمان سلطان محمود به سلک نظم درآورده است البته احتمال اخیر بعید به نظر می رسد.

1400/09/10 19:12
سمیع الله خوګیانی

این ابیات در عرض و زمان  دربار محمودغزنوی سروده شده و ذکر نام احمد (احمد حسن میمندی وزیر با رسوخ دربار محمود بود) و در ابیات دیګر فردوسی ذکر فضل هم زیاد شده که مطلبش  ابوالفضل وزیر دربار محمود که قبل از احمد میمندی بود- فردوسی مدح زیادی در حصه ابوالفضل نموده و بر عکس از احمد رنجیدګی نشان داده و علت ان سیاست های درونی دربار بود که فردوسی از ان اګاه بود-