بخش ۳
چوبشنید شیروی بگریست سخت
دلش گشت ترسان ازان تاج وتخت
چوازپیش برخاستند آن گروه
که او راهمیداشتندی ستوه
به گفتار زشت و به خون پدر
جوان را همیسوختندی جگر
فرود آمد از تخت شاهی قباد
دودست گرامی به سر برنهاد
ز مژگان همی بر برش خون چکید
چو آگاهی او به دشمن رسید
چوبرزد سرازتیره کوه آفتاب
بد اندیش را سر بر آمد ز خواب
برفتند یکسر سوی بارگاه
چو بشنید بنشست برگاه شاه
برفتند گردنکشان پیش او
ز گردان بیگانه و خویش او
نشستند با روی کرده دژم
زبانش نجنبید بر بیش و کم
بدانست کایشان بدانسان دژم
نشسته چرایند بادرد وغم
بدیشان چنین گفت کان شهریار
کجا باشد از پشت پروردگار
که غمگین نباشد به درد پدر
نخوانمش جز بد تن و بد گهر
نباید که دارد بدو کس امید
که او پودهتر باشد از پوده بید
چنین یافت پاسخ زمرد گناه
که هرکس که گوید پرستم دو شاه
تو او رابه دل نا هشیوار خوان
وگر ارجمندی بود خوار خوان
چنین داد شیروی پاسخ که شاه
چو بی گنج باشد نیرزد سپاه
سخن خوب رانیم یک ماه نیز
ز راه درشتی نگوییم چیز
مگر شاد باشیم ز اندرز او
که گنجست سرتاسر این مرز او
چو پاسخ شنیدند برخاستند
سوی خانهها رفتن آراستند
به خوالیگران شاه شیروی گفت
که چیزی ز خسرو نباید نهفت
به پیشش همه خوان زرین نهید
خورشها بر و چرب و شیرین نهید
برنده همیبرد و خسرو نخورد
ز چیزی که دیدی بخوان گرم و سرد
همه خوردش از دست شیرین بدی
که شیرین بخوردنش غمگین بدی
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چوبشنید شیروی بگریست سخت
دلش گشت ترسان ازان تاج وتخت
هوش مصنوعی: شنید که صدای چوبی به گوشش رسید و بسیار گریه کرد. دلش از ترس پر شد از آن تاج و تخت.
چوازپیش برخاستند آن گروه
که او راهمیداشتندی ستوه
هوش مصنوعی: وقتی آن گروه که او را حمایت میکردند، برخاستند و از او دل بریدند، او بسیار غمگین و ناامید شد.
به گفتار زشت و به خون پدر
جوان را همیسوختندی جگر
هوش مصنوعی: در اینجا به زبانی ساده بیان شده است که با حرفهای ناپسند و آسیبرسان به جوان، قلب و احساس او را میآزردند.
فرود آمد از تخت شاهی قباد
دودست گرامی به سر برنهاد
هوش مصنوعی: قباد، که شاهی بزرگی بود، از تخت خود پایین آمد و دو دست عزیزش را بر سر گذاشت.
ز مژگان همی بر برش خون چکید
چو آگاهی او به دشمن رسید
هوش مصنوعی: اشک از چشم او بر رویش ریخت، زیرا وقتی که فهمید دشمن نزدیک شده است.
چوبرزد سرازتیره کوه آفتاب
بد اندیش را سر بر آمد ز خواب
هوش مصنوعی: وقتی که آفتاب از میان تیرهسری کوه بیرون میآید، فکر بد اندیشان بیدار میشود.
برفتند یکسر سوی بارگاه
چو بشنید بنشست برگاه شاه
هوش مصنوعی: همه به طرف محل حکومت رفتند و وقتی خبر رسید که شاه نشسته است، آنها هم در کنار او قرار گرفتند.
برفتند گردنکشان پیش او
ز گردان بیگانه و خویش او
هوش مصنوعی: گردنکشان، چه از بیگانگان و چه از آشنایان، به سوی او رفتند.
نشستند با روی کرده دژم
زبانش نجنبید بر بیش و کم
هوش مصنوعی: جمعی با چهرهای دلخور و عبوس نشستهاند و در این حال، او هرگز زبانش به گفتن چیزی نرسید، نه در مورد زیاد و نه در مورد کم.
بدانست کایشان بدانسان دژم
نشسته چرایند بادرد وغم
هوش مصنوعی: او متوجه شد که آنها چگونه با اندوه و غم در گوشهای نشستهاند.
بدیشان چنین گفت کان شهریار
کجا باشد از پشت پروردگار
هوش مصنوعی: او به آنان گفت: چنین است که این پادشاه کجا میتواند باشد وقتی که تحت حمایت پروردگار است.
که غمگین نباشد به درد پدر
نخوانمش جز بد تن و بد گهر
هوش مصنوعی: جز افرادی که اهل درد و رنج هستند، کسی را به عنوان پدر نمیشناسم، به همین خاطر غمگین نیستم.
نباید که دارد بدو کس امید
که او پودهتر باشد از پوده بید
هوش مصنوعی: نباید به کسی امید داشت که خودش از ویژگیهای نیکو و مثبت برخوردار نیست.
چنین یافت پاسخ زمرد گناه
که هرکس که گوید پرستم دو شاه
هوش مصنوعی: زمرد به این نتیجه رسید که هر کسی که بگوید من دو شاه را پرستش میکنم، در واقع گناه کرده است.
تو او رابه دل نا هشیوار خوان
وگر ارجمندی بود خوار خوان
هوش مصنوعی: او را در دل بیخبر و نادان به حساب نیاور و اگر ارزش و مقام بلندی دارد، او را خوار و کوچک نشمار.
چنین داد شیروی پاسخ که شاه
چو بی گنج باشد نیرزد سپاه
هوش مصنوعی: شیرو پاسخ داد که اگر شاه گنج و财富 نداشته باشد، داشتن سپاه برای او ارزشی نخواهد داشت.
سخن خوب رانیم یک ماه نیز
ز راه درشتی نگوییم چیز
هوش مصنوعی: ما میتوانیم یک ماه تمام با مهارت و نرمی صحبت کنیم و هیچ چیز را به صورت تند و خشن بیان نکنیم.
مگر شاد باشیم ز اندرز او
که گنجست سرتاسر این مرز او
هوش مصنوعی: به جز این که از نصیحت او خوشحال باشیم، که او به نوعی گنج و ثروت تمام این سرزمین است.
چو پاسخ شنیدند برخاستند
سوی خانهها رفتن آراستند
هوش مصنوعی: وقتی جواب را شنیدند، از جا بلند شدند و به سمت خانهها رفتند و آماده شدند.
به خوالیگران شاه شیروی گفت
که چیزی ز خسرو نباید نهفت
هوش مصنوعی: شاه شیرو از خوالیگران خواسته بود که باید درباره خسرو، هیچ چیزی را پنهان نکنند. او بر این عقیده بود که باید همه چیز را به روشنی بیان کرد و رازها را پنهان نکرد.
به پیشش همه خوان زرین نهید
خورشها بر و چرب و شیرین نهید
هوش مصنوعی: در برابر او سفرهای پر از غذاهای لذیذ و خوشمزه میچینید و بهترین و چربترین خوراکیها را فراهم میکنید.
برنده همیبرد و خسرو نخورد
ز چیزی که دیدی بخوان گرم و سرد
هوش مصنوعی: کسی که پیروز میشود، سود میبرد و شاه از چیزهایی که دیده، چیزی نمیخورد. پس درباره همه تجارب خوب و بد زندگی بخوانید و بیاموزید.
همه خوردش از دست شیرین بدی
که شیرین بخوردنش غمگین بدی
هوش مصنوعی: همه به خاطر شیرینی و لذت زندگی به دنیا میآیند، اما این شیرینی ممکن است با غم و اندوه همراه باشد.