برگردان به زبان ساده
بیامد یکی مرد مزدک به نام
سخنگوی با دانش و رای و کام
هوش مصنوعی: مردی به نام مزدک به دورن آمد، که سخنوری با دانش و رأی و آرزوهای خوب بود.
گرانمایه مردی و دانش فروش
قباد دلاور بدو داد گوش
هوش مصنوعی: مردی با ارزش و دانا، قباد دلاور را به خود اختصاص داد و به او گوش سپرد.
به نزد جهاندار دستور گشت
نگهبان آن گنج و گنجور گشت
هوش مصنوعی: به محضر پادشاه فرمانی صادر شد که نگهبان گنج و صاحب آن گنج باشد.
ز خشکی خورش تنگ شد در جهان
میان کهان و میان مهان
هوش مصنوعی: در جهان میان قدیم و بزرگ، به خاطر کمبود منابع و خشکی، زندگی سخت و تنگ شده است.
ز روی هوا ابر شد ناپدید
به ایران کسی برف و باران ندید
هوش مصنوعی: ابر به خاطر وزش باد از دیدگان پنهان شد و در ایران کسی از برف و باران خبری نیافت.
مهان جهان بر در کیقباد
همی هر کسی آب و نان کرد یاد
هوش مصنوعی: مهمانان بزرگ عالم به پیش درب کیقباد آمدهاند و هر کسی یادآور نیازهای ضروری خود، مانند آب و نان، است.
بدیشان چنین گفت مزدک که شاه
نماید شما را به امید راه
هوش مصنوعی: مزدک به آنها گفت که پادشاه شما را با امیدی که برای رسیدن به مسیر درست دارید، نشان خواهد داد.
دوان اندر آمد بر شهریار
چنین گفت کای نامور شهریار
هوش مصنوعی: سریع به پیشگاه شاه آمد و چنین گفت: ای مشهور و بلندآوازه!
به گیتی سخن پرسم از تو یکی
گر ایدون که پاسخ دهی اندکی
هوش مصنوعی: اگر بخواهم از تو در این دنیا سؤالی بپرسم، تنها در صورتی که بتوانی به آن پاسخ بدهی، این کار را انجام میدهم.
قباد سراینده گفتش بگوی
به من تازه کن در سخن آبروی
هوش مصنوعی: قباد، شاعر، از کسی میخواهد تا او را از اخبار و داستانهای جدید مطلع کند و به او بگوید که چه چیزهایی در حال رخ دادن است. او به اهمیت و ارزش این اطلاعات در کلام خود اشاره میکند.
بدو گفت آن کس که مارش گزید
همی از تنش جان بخواهد پرید
هوش مصنوعی: آن شخصی که دچار نیش مار شده، به اشاره به درد و مشکلش میگوید که جانش به شدت در خطر است و از بدنش خارج میشود.
یکی دیگری را بود پای زهر
گزیده نیابد ز تریاک بهر
هوش مصنوعی: یک نفر که خود را در درد و سختی میبیند، نمیتواند از درد دیگری آگاه شود و به او کمک کند. او نمیتواند از تجربه تلخ خود، برای تسکین دیگری استفاده کند.
سزای چنین مرد گویی که چیست
که تریاک دارد درم سنگ بیست
هوش مصنوعی: این مرد چقدر سزاوار است که میگوید، وقتی که او تریاک دارد، ارزشش به اندازه سکهای به وزن بیست درم میباشد.
چنین داد پاسخ ورا شهریار
که خونیست این مرد تریاکدار
هوش مصنوعی: پادشاه به او پاسخ داد که این مردی که در دستش تریاک است، خونش با دیگران متفاوت است.
به خون گزیده ببایدش کشت
به درگاه چون دشمن آمد به مشت
هوش مصنوعی: اگر کسی که به ما آسیب زده و به ما حمله کرده، باید او را از بین برد، چرا که وقتی دشمن به ما حمله میکند، باید قاطعانه مبارزه کنیم.
چو بشنید برخاست از پیش شاه
بیامد به نزدیک فریادخواه
هوش مصنوعی: زمانی که او صدای فریادخواه را شنید، از جلوی شاه برخاست و به سمت او آمد.
بدیشان چنین گفت کز شهریار
سخن کردم از هر دری خواستار
هوش مصنوعی: او به آنها گفت که از پادشاه صحبت کردهام و از هر موضوعی خواستهام که صحبت کنم.
بباشید تا بامداد پگاه
نمایم شما را سوی داد راه
هوش مصنوعی: باقی بمانید تا صبح، که من شما را به سوی عدالت هدایت کنم.
برفتند و شبگیر باز آمدند
شخوده رخ و پرگداز آمدند
هوش مصنوعی: آنها رفتند و در سپیدهدم دوباره بازگشتند، با چهرههای خندان و احساس گرمی و شور و شوق.
چو مزدک ز در آن گره را بدید
ز درگه سوی شاه ایران دوید
هوش مصنوعی: مزدک وقتی گره را از در دید، به سمت دربار شاه ایران دوید.
چنین گفت کای شاه پیروزبخت
سخنگوی و بیدار و زیبای تخت
هوش مصنوعی: او چنین گفت: ای شاه پیروز و خوشبخت، تو که سخنگوی توانا و صاحب زیبایی در تخت سلطنتی.
سخن گفتم و پاسخش دادیام
به پاسخ در بسته بگشادیام
هوش مصنوعی: من سخن گفتم و تو به آن پاسخ دادی. به نوعی، درهای بسته را برای فهم و ارتباط باز کردی.
گر ایدون که دستور باشد کنون
بگوید سخن پیش تو رهنمون
هوش مصنوعی: اگر اکنون این گونه باشد که راهنما دستور دهد، پس به تو سخن میگوید.
بدو گفت برگوی و لب را مبند
که گفتار باشد مرا سودمند
هوش مصنوعی: به او گفت که حرف بزن و دهانت را ببند، زیرا صحبت کردن برای من مفید است.
چنین گفت کای نامور شهریار
کسی را که بندی به بند استوار
هوش مصنوعی: او چنین گفت: ای پادشاه معروف، کسی که به بند و زنجیر محکم و استواری بسته شده است.
خورش بازگیرند زو تا بمرد
به بیچارگی جان و تن را سپرد
هوش مصنوعی: خورشید دوباره به آسمان باز میگردد، تا زمانی که انسان در سختی و مشکلات زندگیاش، جان و تن خود را تسلیم کند.
مکافات آن کس که نان داشت او
مر این بسته را خوار بگذاشت او
هوش مصنوعی: کسی که نان و معاش داشت، نسبت به دیگران بیاحترامی کرد و آنها را در نظر نگرفت، در نهایت به عواقب کارش خواهد رسید.
چه باشد بگوید مرا پادشا؟
که این مرد دانا بد و پارسا
هوش مصنوعی: پادشاه چه میتواند درباره من بگوید؟ زیرا این مرد هم عاقل است و هم درستکار.
چنین داد پاسخ که میکن بنش
که خونیست ناکرده بر گردنش
هوش مصنوعی: او به این شکل پاسخ داد که بنشین و حساب کن، زیرا گناهی بر دوش اوست که هنوز مرتکب نشده است.
چو بشنید مزدک زمین بوس داد
خرامان بیامد ز پیش قباد
هوش مصنوعی: مزدک وقتی این سخن را شنید، با احترام بر زمین بوسه زد و با آرامش به سمت قباد آمد.
به درگاه او شد به انبوه گفت
که جایی که گندم بود در نهفت
هوش مصنوعی: به درگاه خداوند حضور یافت و گفت: در مکانی که گندم پنهان بود.
دهید آن به تاراج در کوی و شهر
بدان تا یکایک بیابید بهر
هوش مصنوعی: اگر چیزی را در کوچه و بازار به تاراج ببرید، آن را به گونهای تقسیم کنید که هر یک از افراد به نوبت بتوانند آن را بیابند.
دویدند هرکس که بد گُرسِنِه
به تاراج گندم شدند از بنِه
هوش مصنوعی: هر کسی که گرسنه بود، به سرعت به سوی دزدی گندمها رفت و آنها را از ریشه برداشتند.
چه انبار شهری چه آنِ قباد
ز یک دانه گندم نبودند شاد
هوش مصنوعی: نه انبار شهر و نه انبار قباد هر دو از یک دانه گندم خوشحال نبودند.
چو دیدند رفتند کارآگهان
به نزدیک بیدار شاه جهان
هوش مصنوعی: زمانی که کاردانان و اهل فن دیدند، به سوی شاه بیدار و آگاه جهان رفتند.
که تاراج کردند انبار شاه
به مزدک همیبازگردد گناه
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که افرادی که انبار ثروت شاه را غارت کردند، اکنون باید به پای میز محاکمه بر گردند و مسئولیت اعمال خود را بپذیرند.
قباد آن سخنگوی را پیش خواند
ز تاراج انبار چندی براند
هوش مصنوعی: قباد آن سخنگو را فراخواند و به او گفت که باید برای مقابله با دزدیهایی که از انبارها شده، تدابیری بیندیشد.
چنین داد پاسخ کانوشه بدی
خرد را به گفتار توشه بدی
هوش مصنوعی: به این صورت میتوان گفت که: به همین خاطر، خردمندی در جواب تو بیان کرد که تو با کلام خود، به روانی و هوش دیگران آسیب رساندهای.
سخن هرچه بشنیدم از شهریار
بگفتم به بازاریان خوارخوار
هوش مصنوعی: هرچه که از پادشاه شنیدم، به مردم بازاری که در حال فروش هستند، گفتم.
به شاه جهان گفتم از مار و زهر
از آن کس که تریاک دارد به شهر
هوش مصنوعی: به پادشاه جهان گفتم که نگران مار و زهر نباش، چون کسی که تریاک دارد، میتواند از پس این خطر برآید و در شهر امنیت برقرار کند.
بدین بنده پاسخ چنین داد شاه
که تریاکدارست مرد گناه
هوش مصنوعی: شاه به این بنده چنین پاسخ داد که مردی که تریاک دارد، مرتکب گناه شده است.
اگر خون این مرد تریاکدار
بریزد کسی نیست با او شمار
هوش مصنوعی: اگر خون این مرد معتاد به تریاک ریخته شود، هیچکس نیست که به او اهمیت بدهد یا در پی حساب و کتاب باشد.
چو شد گرسنه نان بود پای زهر
به سیری نخواهد ز تریاک بهر
هوش مصنوعی: وقتی انسان گرسنه است، به داشتن نان نیاز دارد و به هیچ وجه به زهر و خطرات آن فکر نمیکند. در زمان سیر بودن، دیگر به مصرف مواد مضر مثل تریاک تمایل ندارد.
اگر دادگر باشی ای شهریار
به انبار گندم نیاید به کار
هوش مصنوعی: اگر عدالت را رعایت کنی و به خوبی حکمفرمایی کنی، وجود گندم در انبار هیچگاه به درد نمیخورد.
شکم گرسنه چند مردم بمرد
که انبار را سود جانش نبرد
هوش مصنوعی: شکم خالی باعث مرگ بسیاری از مردم شده است، اما انبار پر از غذا به تنهایی نمیتواند جان کسی را نجات دهد.
ز گفتار او تنگدل شد قباد
بشد تیز مغزش ز گفتار داد
هوش مصنوعی: قباد از سخنان او دلگیر و ناراحت شد و به خاطر این گفتهها، به سرعت و با تیزی فکرش واکنش نشان داد.
وز آن پس بپرسید و پاسخ شنید
دل و جان او پر ز گفتار دید
هوش مصنوعی: پس از آن، از او سوال کرد و پاسخ را شنید؛ دل و جان او سرشار از کلام و سخنان بود.
ز چیزی که گفتند پیغمبران
همان دادگر موبدان و ردان
هوش مصنوعی: پیامبران به چیزی اشاره کردهاند که مربوط به عدالت و راستی است و این امور از نظر پیشوایان مذهبی و دانایان نیز اهمیت دارد.
به گفتار مزدک همه کژ گشت
سخنهاش ز اندازه اندر گذشت
هوش مصنوعی: مزدک صحبتهایی کرد که به خاطر آنها، همه چیز به هم ریخت و حرفهایش از حد و اندازه فراتر رفت.
بر او انجمن شد فراوان سپاه
بسی کس به بیراهی آمد ز راه
هوش مصنوعی: سپاه زیادی بر او گرد آمدند و این در حالی بود که هیچکس به راه درست نرفت و همه به بیراهه رفتند.
همیگفت هر کاو توانگر بود
تهیدست با او برابر بود
هوش مصنوعی: هر کس که ثروتمند باشد، در واقع میتواند با آنهایی که بیپول و نیازمند هستند، برابر و همسطح باشد.
نباید که باشد کسی برفزود
توانگر بود تار و درویش پود
هوش مصنوعی: هیچ کس نباید به خاطر ثروت و امکاناتش برتری جویی کند، زیرا توانگری و فقر در اصل مانند دو بخش از یک پارچه هستند.
جهان راست باید که باشد به چیز
فزونی توانگر چرا جست نیز
هوش مصنوعی: جهان باید به گونهای باشد که با افزایش نعمتها و ثروتها، توانگری و قدرت افراد بیشتر شود. بنابراین، چرا باید به دنبال چیزهای بیشتر و اضافی باشیم؟
زن و خانه و چیز بخشیدنیست
تهیدست کس با توانگر یکیست
هوش مصنوعی: زن و خانه و داراییهای مادی از آنچه که میتوانیم ببخشیم و در اختیار دیگران قرار دهیم، در واقع هیچ فرقی میان افراد بیپول و ثروتمند وجود ندارد؛ در نهایت همه انسانها به یکدیگر وابستهاند و این اشیا و روابط خالی از ارزش ذاتی هستند.
من این را کنم راست با دین پاک
شود ویژه پیدا بلند از مغاک
هوش مصنوعی: من این کار را به درستی انجام میدهم تا با دین پاکم، ویژگیهای خاصی پیدا کنم که مرا از مشکلات و سختیها رهایی بخشد.
هر آن کس که او جز بر این دین بود
ز یزدان وز منش نفرین بود
هوش مصنوعی: هر کسی که غیر از این دین و ایمان باشد، از طرف خدا و فضائل او مورد نفرین قرار میگیرد.
ببد هرکه درویش با او یکی
اگر مرد بودند اگر کودکی
هوش مصنوعی: هر کسی که با درویش همراهی کند، اگرچه بزرگسال باشد یا کودک، در حقیقت او هم درویش است.
از این بستدی چیز و دادی بدان
فرو مانده بُد زان سخن بخردان
هوش مصنوعی: تو چیزی را گرفتهای و به دیگری دادهای، اما از آن کلام، باخردان، چیز دیگری بر جا مانده است که بر تفاوتها و برداشتها دلالت میکند.
چو بشنید در دین او شد قباد
ز گیتی به گفتار او بود شاد
هوش مصنوعی: وقتی قباد سخنان او را شنید، از دنیا دلگیر شد و به خاطر آن صحبتها، شاد و خوشحال شد.
ورا شاه بنشاند بر دست راست
ندانست لشکر که موبد کجاست
هوش مصنوعی: او را به عنوان پادشاه بر دست راست نشاند، اما لشکر نمیدانست که موبد (روحانی) کجاست.
بر او شد آن کس که درویش بود
وگر نانش از کوشش خویش بود
هوش مصنوعی: آن کسی که درویش و زاهد بود، بر او حاکم شد و حتی اگر نانش از زحمت و تلاش خودش تامین میشد.
به گرد جهان تازه شد دین او
نیارست جستن کسی کین او
هوش مصنوعی: حضرت علی (ع) محوریت دین را در جهانی تازه و نوتر از گذشته قرار داده است و هیچکس نمیتواند به راحتی دنبال کشف حقیقت او برآید.
توانگر همی سر ز تنگی نگاشت
سپردی به درویش چیزی که داشت
هوش مصنوعی: توانگر از روی تنگدستی خود، چیزی که داشت را به درویش سپرد.
چنان بد که یک روز مزدک پگاه
ز خانه بیامد به نزدیک شاه
هوش مصنوعی: مزدک به قدری در شرایط بدی بود که یک روز صبح از خانهاش خارج شد و به دیدن شاه رفت.
چنین گفت کز دین پرستان ما
همان پاکدل زیردستان ما
هوش مصنوعی: او بیان کرد که از میان پیروان دین، تنها آن افراد پاکدل و درستکردار از ما هستند که در مرتبه پایینتر قرار دارند.
فراوان ز گیتی سران بر درند
فرود آوری گر ز در بگذرند
هوش مصنوعی: اگر بتوانی از دروازه عبور کنی، بسیاری از سران و بزرگان دنیا در زیر پای تو خواهند افتاد و به تو ارادت خواهند کرد.
ز مزدک شنید این سخنها قباد
به سالار فرمود تا بار داد
هوش مصنوعی: قباد این سخنان را از مزدک شنید و به سالار خود دستور داد تا بار را آماده کند.
چنین گفت مزدک به پرمایه شاه
که این جای تنگست و چندان سپاه
هوش مصنوعی: مزدک به شاه قدرتمند گفت که این مکان به اندازه کافی فضا ندارد و جمعیت زیادی در آنجا است.
همانا نگنجند در پیش شاه
به هامون خرامد کندشان نگاه
هوش مصنوعی: در واقع، وقتی در برابر پادشاه قرار میگیرند، نمیتوانند در برابر او به آرامی رفتار کنند و باید تمام توجه و تمرکزشان را بر او متمرکز کنند.
بفرمود تا تخت بیرون برند
ز ایوان شاهی به هامون برند
هوش مصنوعی: فرمان دادند تا تخت سلطنت را از کاخ بیرون ببرند و به دشت هامون منتقل کنند.
به دشت آمد از مزدکی صدهزار
برفتند شادان بر شهریار
هوش مصنوعی: به دشت آمدند از جمعیتی بزرگ و خوشحال که همواره به مقام و سلطنت اهمیت میدهند.
چنین گفت مزدک به شاه زمین
که ای برتر از دانشِ بآفرین
هوش مصنوعی: مزدک به پادشاه گفت: ای کسی که بالاتر از تمام دانشهای موجودی که خداوند آفریدهای، باید به سخنان من توجه کنی.
چنان دان که کسری نه بر دین ماست
ز دین سر کشیدن ورا کی سزاست
هوش مصنوعی: بدان که کسری (آخرین پادشاه ساسانی) هیچ تاثیری بر دین ما ندارد؛ چرا که سرپیچی از دین سزاوار او نیست.
یکی خط دستش بباید ستد
که سر بازگرداند از راه بد
هوش مصنوعی: برای اینکه کسی از مسیر نادرست برگردد، باید به او نشانهای بدهند که او را متوجه اشتباهش کند.
بپیچاند از راستی پنج چیز
که دانا بر این پنج نفزود نیز
هوش مصنوعی: انسان عاقل میتواند پنج عنصر را به گونهای پیچیده کند که دیگران نتوانند به حقیقت آنها پی ببرند و به این پنج عنصر هیچ چیز دیگری اضافه نمیشود.
کجا رشک و کین است و خشم و نیاز
به پنجم که گردد بر او چیره آز
هوش مصنوعی: کجا حسادت و دشمنی و خشم و نیاز وجود دارد که آزمایش بر او غلبه کند؟
تو چون چیره باشی بر این پنج دیو
پدید آیدت راه کیهان خدیو
هوش مصنوعی: اگر بر پنج دیو غلبه کنی، راهی به سوی کمال و رهبری الهی برایت گشوده میشود.
از این پنج ما را زن و خواسته است
که دین بهی در جهان کاسته است
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که در میان پنج چیز مهم، زن و آنچه که به او مربوط میشود، از ما خواسته شده است. به این معنا که دین و آموزههای اخلاقی در دنیا کم رنگتر شدهاند.
زن و خواسته باشد اندر میان
چو دین بهی را نخواهی زیان
هوش مصنوعی: اگر زنی و خواستهای در میان باشد، مانند دین بهی، نباید از آن زیانی بگریزی.
کز این دو بود رشک و آز و نیاز
که با خشم و کین اندر آید به راز
هوش مصنوعی: از این دو چیز، یعنی رشک و آرزو، به وجود میآید که با خشم و کینه، در دل پنهانی شکل میگیرد.
همی دیو پیچد سر بخردان
بباید نهاد این دو اندر میان
هوش مصنوعی: دولتمندان و خردمندان باید در برابر مشکلات و چالشها، تدبیر و فکر صحیحی را به کار بگیرند و در این مسیر، از خود هوشیاری نشان دهند.
چو این گفته شد دست کسری گرفت
بدو مانده بد شاه ایران شگفت
هوش مصنوعی: وقتی این حرف گفته شد، دست کسری به سمت او دراز شد و او را به حیرت واداشت که چطور شاه ایران به این وضعیت دچار شده است.
از او نامور دست بستد به خشم
به تندی ز مزدک بخوابید چشم
هوش مصنوعی: او به شدت به مزدک خشمگین شد و به خاطر این خشم، چشم از خواب برداشت و به او بد و بیراه گفت.
به مزدک چنین گفت خندان قباد
که از دین کسری چه داری به یاد؟
هوش مصنوعی: قباد به مزدک با خنده گفت: تو که از دین کسری هیچ نمیدانی، چه چیزی به یاد داری؟
چنین گفت مزدک که این راه راست
نهانی نداند نه بر دین ماست
هوش مصنوعی: مزدک گفت: این مسیر درست را کسی نمیداند و این به دین ما مربوط نیست.
همانگه ز کسری بپرسید شاه
که از دین به بگذری نیست راه
هوش مصنوعی: در همان زمان، شاه از کسری پرسید که آیا راهی وجود دارد که بتوان از دین عبور کرد و به آن پشت کرد.
بدو گفت کسری چو یابم زمان
بگویم که کژ است یکسر گمان
هوش مصنوعی: کسری به او گفت: وقتی زمان مناسب را پیدا کنم، به او خواهم گفت که همه گمانها اشتباه است.
چو پیدا شود کژی و کاستی
درفشان شود پیش تو راستی
هوش مصنوعی: زمانی که نواقص و کمبودها نمایان شوند، حقیقت و درستی به روشنی در مقابل چشمانت آشکار خواهد شد.
بدو گفت مزدک زمان چند روز
همیخواهی از شاه گیتیفروز
هوش مصنوعی: مزدک به او گفت: تو تا کی میخواهی از شاهی که جهان را میدرخشد، بهرهمند باشی؟
ورا گفت کسری زمان پنج ماه
ششم را همه بازگویم به شاه
هوش مصنوعی: او به کسری گفت: من تمام وقایع و داستانهای پنج ماه از ششمین ماه را برای شاه بازگو میکنم.
بر این برنهادند و گشتند باز
به ایوان بشد شاه گردنفراز
هوش مصنوعی: آنها تصمیم گرفتند و دوباره به ایوان برگشتند، در حالی که شاه با احترام و بزرگمنشی ایستاده بود.
فرستاد کسری به هر جای کس
که دانندهای دید و فریادرس
هوش مصنوعی: کسرى به هر جا که شخصی عالم و دانا را میدید، پیام فرستاده و از او مدد و یاری میطلبید.
کس آمد سوی خره اردشیر
که آنجا بد از داد هرمزد پیر
هوش مصنوعی: کسی به سمت الاغ اردشیر رفت، چرا که در آنجا از رفتار هرمزد پیر ناراضی بود.
ز اصطخر مهرآذر پارسی
بیامد بدرگاه با یار سی
هوش مصنوعی: از شهر اصطخر، که یکی از مناطق ایران است، مهرآذر به همراه یار سیاهش به درگاه (دیوان یا مقام) آمده است.
نشستند دانشپژوهان به هم
سخن رفت هرگونه از بیش و کم
هوش مصنوعی: دانشآموزان دور هم جمع شدند و درباره موضوعات مختلف بحث کردند و هر کدام نظر خود را درباره کمبودها و فراوانیها بیان کردند.
به کسری سپردند یکسر سخن
خردمند و دانندگان کهن
هوش مصنوعی: سخن و حکمت را به کسری واگذار کردند، کسانی که دانشمندان و خردمندان قدیمی بودند.
چو بشنید کسری به نزد قباد
بیامد ز مزدک سخن کرد یاد
هوش مصنوعی: وقتی کسری سخنان مزدک را شنید، به نزد قباد رفت و دربارهی آن صحبت کرد.
که اکنون فراز آمد آن روزگار
که دین بهی را کنم خواستار
هوش مصنوعی: اکنون زمان آن فرارسیده که من خواهان دین بهی و نورانی شوم.
گر ایدون که او را بود راستی
شود دین زردشت بر کاستی
هوش مصنوعی: اگر اینطور باشد که او راستگو باشد، دین زرتشت دچار نقصان و کمبود خواهد شد.
پذیرم من آن پاک دین ورا
به جان برگزینم گزین ورا
هوش مصنوعی: من آن انسان پاک و با ایمان را میپذیرم و او را با تمام وجود انتخاب میکنم.
چو راه فریدون شود نادرست
عزیر مسیحی و هم زند و است
هوش مصنوعی: زمانی که راه فریدون به اشتباه برود، عزیر مسیحی و هم زند به همین شکل دچار مشکل خواهند شد.
سخن گفتن مزدک آید به جای
نباید به گیتی جز او رهنمای
هوش مصنوعی: سخن گفتن مثل مزدک باید به گونهای باشد که هیچ راهنمای دیگری در دنیا جز او وجود نداشته باشد.
ور ایدون که او کژ گوید همی
ره پاک یزدان نجوید همی
هوش مصنوعی: اگر او نیز به خطا سخن بگوید، هرگز راهی را که پاک و راست از سوی خداست، نخواهد جستجو کرد.
به من ده ورا و آنکه در دین اوست
مبادا یکی را به تن مغز و پوست
هوش مصنوعی: به من آگاهی و بصیرت بده و از آنکه در دین اوست، مراقب باش که نگذار یکی را فقط به ظواهر و شکلش قضاوت کند.
گوا کرد زرمهر و خرداد را
فرایین و بندوی و بهزاد را
هوش مصنوعی: زرمهر و خرداد و فرایین و بندوی و بهزاد را به عنوان افرادی گواهی دادند.
وز آن جایگه شد به ایوان خویش
نگه داشت آن راست پیمان خویش
هوش مصنوعی: از آن مکان، به سرای خود نگریست و عهد راستین خود را حفظ کرد.
به شبگیر چون شید بنمود تاج
زمین شد به کردار دریای عاج
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به صحنهای زیبا اشاره دارد که در آن، زیباییهای شب و زمین به شکلی شگفتانگیز به نمایش درآمدهاند. او شب را به زیبایی شید (اسب سفید) تشبیه میکند که تاجی بر سر دارد، و زمین را به دریای عاج که به صورت لطیف و دلفریب به نظر میرسد، تشبیه میکند. این تصویرسازی بیانگر ترکیب زیباییهای شب و زمین به گونهای به یادماندنی است.
همیراند فرزند شاه جهان
سخنگوی با موبدان و ردان
هوش مصنوعی: فرزند شاه جهان به گفتگو با سخنگویان و مردان دین و دانش میپردازد.
به آیین به ایوان شاه آمدند
سخنگوی و جوینده راه آمدند
هوش مصنوعی: با آداب و رسوم به دربار شاه آمدند، گروهی که سخن میگویند و جویای راه و روش هستند، به آنجا آمدهاند.
دلارای مزدک سوی کیقباد
بیامد سخن را در اندرگشاد
هوش مصنوعی: دلارای مزدک به سمت کیقباد آمد و سخن را در دلش گشود.
چنین گفت کسری به پیش گروه
به مزدک که ای مرد دانشپژوه
هوش مصنوعی: کسری به جمعی از مردم با اشاره به مزدک گفت: ای مردی که به دنبال علم و دانش هستی.
یکی دین نو ساختی پر زیان
نهادی زن و خواسته در میان
هوش مصنوعی: شما دینی جدید بنا کردهاید که مملو از آسیبها است و در این میان، زن و خواستهها را قرار دادهاید.
چه داند پسر کش که باشد پدر؟
پدر همچنین چون شناسد پسر؟
هوش مصنوعی: آیا فرزند میداند که پدرش کیست؟ پدر هم چطور میتواند فرزند را بشناسد؟
چو مردم سراسر بود در جهان
نباشند پیدا کهان و مهان
هوش مصنوعی: وقتی که همه مردم در دنیا حضور داشته باشند، نباید کهنسالان و بزرگان بهصورت آشکار وجود داشته باشند.
که باشد که جوید در کهتری؟
چگونه توان یافتن مهتری؟
هوش مصنوعی: با چه کسی میتوان به دنبال مقام و برتری بود؟ چگونه میتوان به دست آوردن مقام والاتر را تصور کرد؟
کسی کاو مرد جای و چیزش که راست؟
که شد کارجو بنده با شاه راست
هوش مصنوعی: چه کسی میتواند بگوید که مردی در مقام و جایگاهش راستگو و درستکار است؟ زیرا وقتی کار جوئی به درگاه پادشاه میآید، بندگی و خدمت به او بر او واجب میشود.
جهان ز این سخن پاک ویران شود
نباید که این بد به ایران شود
هوش مصنوعی: اگر این حرف اتفاق بیفتد، دنیا به خاطر آن خراب خواهد شد و نباید که این زشتی به سرزمین ایران بیفتد.
همه کدخدایند و مزدور کیست؟
همه گنج دارند و گنجور کیست؟
هوش مصنوعی: همه افراد مهم و سرشناس هستند، اما چه کسی است که زحمتی برای دیگران بکشد؟ همه دارای ثروت و دارایی هستند، اما چه کسی است که این ثروت را مدیریت کند و برای دیگران مفید باشد؟
ز دینآوران این سخن کس نگفت
تو دیوانگی داشتی در نهفت
هوش مصنوعی: هیچیک از عالمان دین چنین نگفتهاند که تو پنهانی دیوانه بودهای.
همه مردمان را به دوزخ بری
همی کار بد را به بد نشمری
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که نباید به خاطر کارهای ناپسند افراد، همه آنها را به یک اندازه سرزنش کرد و به مجازات اعمالشان محکوم کرد. بلکه باید رفتارها و اعمال بد را به طور جداگانه مورد بررسی قرار داد و هر شخصی را بر اساس اعمال خودش قضاوت کرد.
چو بشنید گفتار موبد قباد
برآشفت و اندر سخن داد داد
هوش مصنوعی: وقتی قباد سخنان موبد را شنید، عصبانی شد و در کلامش با شدت و قاطعیت پاسخ داد.
گرانمایه کسری ورا یار گشت
دل مرد بیدین پرآزار گشت
هوش مصنوعی: دختر ارزشمند کسری (شاه ساسانی) محبوب شد و قلب مردی که بیدین و بیتوجه بود، به anguish و درد دچار گشت.
پرآواز گشت انجمن سر به سر
که مزدک مبادا بر تاجور
هوش مصنوعی: جمعیت به طور کل به شدت صحبت میکردند و نگران بودند که مزدک بر تاجور (پادشاه) تسلط پیدا کند.
همیدارد او دین یزدان تباه
مباد اندر این نامور بارگاه
هوش مصنوعی: او همیشه در نظر دارد که دین خدایی در این مکان مشهور نابود نشود.
از آن دین جهاندار بیزار شد
ز کرده سرش پر ز تیمار شد
هوش مصنوعی: او از دین کسی که جهان را اداره میکند، فاصله گرفت و به خاطر اعمالش، دلش پر از نگرانی و درد شد.
به کسری سپردش همانگاه شاه
ابا هرکه او داشت آیین و راه
هوش مصنوعی: شاه این فرد را به کسری (شاهنشاه ایران) سپرد و از هر که او داشت بیتوجهی کرد و آیین و روش خود را کنار گذاشت.
بدو گفت هر کاو بر این دین اوست
مبادا یکی را به تن مغز و پوست
هوش مصنوعی: هر کس که پیرو این دین است، به او بگو که مبادا کسی را تنها به ظواهر و ظاهر او قضاوت کند، بلکه باید به باطن و ماهیت واقعی او توجه کند.
بدان راه بد نامور صدهزار
به فرزند گفت آن زمان شهریار
هوش مصنوعی: فرمانروای بزرگ به فرزندش گفت که باید به یاد داشته باشد که هر مسیر نامناسب و ناپسند، میتواند به تعداد بسیار زیادی از افراد مشهور و مشهور به بدی وصل شود.
که با این سران هرچه خواهی بکن
از این پس ز مزدک مگردان سخن
هوش مصنوعی: از این به بعد هر چه خواستی با این سران و بزرگان انجام بده، فقط دیگر درباره مزدک صحبت نکن.
به درگاه کسری یکی باغ بود
که دیوار او برتر از راغ بود
هوش مصنوعی: در نزد کسری، باغی بود که دیوار آن از باغهای دیگر بلندتر و برتر بود.
همی گرد بر گرد او کنده کرد
مر این مردمان را پراگنده کرد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که او بر گرد شخصی میچرخد و باعث میشود که مردم را از هم جدا کند و پراکنده نماید. این عمل به نوعی نشاندهندهی قدرت یا جذبهی آن شخص است که دیگران را تحت تأثیر قرار میدهد و میان آنها فاصله ایجاد میکند.
بکشتندشان هم به سان درخت
زبر پای و زیرش سرآگنده سخت
هوش مصنوعی: آنها را به روشی مشابه درختی که از بالا سرش بریده شده است، کشتند؛ یعنی از بالا با نیروی زیاد آسیب دیدند و به سختی زیر پایی پیدا کردند.
به مزدک چنین گفت کسری که رو
به درگاه باغ گرانمایه شو
هوش مصنوعی: کسری به مزدک گفت که به درگاه باغ باارزش برو.
درختان ببین آنکه هر کس ندید
نه از کاردانان پیشین شنید
هوش مصنوعی: درختان را ببین که هر کسی که آنها را ندیده، از حکمت و دانش دانشمندان گذشته چیزی نشنیده است.
بشد مزدک از باغ و بگشاد در
که بیند مگر بر چمن بارور
هوش مصنوعی: مزدک از باغ بیرون آمد و در را باز کرد تا شاید بر روی چمن سرسبز چیزی ببیند.
همانگه که دید از تنش رفت هوش
برآمد به ناکام زو یک خروش
هوش مصنوعی: زمانی که او دید که از بدنش هوش میرود، ناگهان صدایی از ناکامش بلند شد.
یکی دار فرمود کسری بلند
فروهشت از دار پیچان کمند
هوش مصنوعی: یک نفر به کسری (پادشاه ایران) گفت: "تو از دار پیچان (دنیای فانی) پایین بیا و نزار که دیگران تو را به دام بیندازند."
نگونبخت را زنده بر دار کرد
سر مرد بیدین نگونسار کرد
هوش مصنوعی: بخت بد، شخص زندهای را بر دار آویخت و سر آن مرد بیدین را به سرنوشت شومی دچار کرد.
از آن پس بکشتش به باران تیر
تو گر باهشی راه مزدک مگیر
هوش مصنوعی: پس از آن، او را با تیرهای بارانی بکش، اگر آگاهی به دست آوردی، راه مزدک را برنگزار.
بزرگان شدند ایمن از خواسته
زن و زاده و باغ آراسته
هوش مصنوعی: مردمان بزرگ از آرزوهای زنان، فرزندان و باغهای زیبایشان محفوظ ماندهاند.
همیبود با شرم چندی قباد
ز نفرین مزدک همیکرد یاد
هوش مصنوعی: قباد مدتی از ترس نفرین مزدک با شرم و شک در یاد او زندگی میکرد.
به درویش بخشید بسیار چیز
بر آتشکده خلعت افگند نیز
هوش مصنوعی: او چیزهای زیادی به درویش داد و بر آتشکده نیز لباسی افکند.
ز کسری چنان شاد شد شهریار
که شاخش همی گوهر آورد بار
هوش مصنوعی: پادشاه آنقدر از کسری خوشحال شد که حتی درختش نیز سنگهای قیمتی میوه داد.
از آن پس همه رای با او زدی
سخن هرچه گفتی از او بشندی
هوش مصنوعی: پس از آن، تمام نظرات و صحبتهایت را با او شریک کردی و هر چیزی که گفتی، او را شنیدی.
ز شاهیش چون سال شد بر چهل
غم روز مرگ اندر آمد به دل
هوش مصنوعی: چون سالگرد چهل روز از مرگش گذشت، غم و اندوه در دل به شدت نشسته است.
یکی نامه بنوشت پس بر حریر
بر آن خط شایسته خود بد دبیر
هوش مصنوعی: یکی نامهای نوشت و آن را بر روی پارچهی ابریشمی قرار داد، و با قلم نرم و زیبا نوشتاری خواندنی و شایسته از خود به نمایش گذاشت.
نخست آفرین کرد بر دادگر
که دارد از او دین و هم زو هنر
هوش مصنوعی: در ابتدا، او را ستایش کرد به خاطر این که از او هم دین دارد و هم هنر.
بباشد همه بیگمان هرچه گفت
چه بر آشکار و چه اندر نهفت
هوش مصنوعی: هر چیزی که گفته شده، چه در زوایای آشکار و چه در خفا، بیتردید صحیح است.
سر پادشاهیش را کس ندید
نشد خوار هرکس که او را گزید
هوش مصنوعی: هیچکس سر پادشاهی او را ندید و کسی که او را لمس کرد، خوار و ذلیل نشد.
هر آن کس که بینید خط قباد
به جز پند کسری مگیرید یاد
هوش مصنوعی: اگر هر کسی خط قباد را ببیند، به جز نصیحت کسری چیزی را به یاد نیاورد.
به کسری سپردم سزاوار تخت
پس از مرگ ما او بود نیکبخت
هوش مصنوعی: بعد از مرگ ما، تخت و قدرت را به کسری سپردم، چرا که او شایسته و خوشبخت بود.
که یزدان از این پور خشنود باد
دل بدسگالش پر از دود باد
هوش مصنوعی: امیدوارم که خدا از این پسر راضی باشد و دل دشمنان او پر از غم و ناراحتی باشد.
ز گفتار او هیچ مپراگنید
بدو شاد باشید و گنج آگنید
هوش مصنوعی: از سخن او هیچ ناراحت نشوید، به او خوشحال باشید و دانش و ثروت را درک کنید.
بر آن نامه بر مُهر زرین نهاد
بر موبد رام برزین نهاد
هوش مصنوعی: او آن نامه را بر روی مُهر طلایی گذاشت و به موبد رام برزین تقدیم کرد.
به هشتاد شد سالیان قباد
نبد روز پیری هم از مرگ شاد
هوش مصنوعی: قباد به هشتاد سالگی رسید، اما در روز پیریاش، حتی از مرگ هم خوشحال نیست.
بمرد و جهان مردری ماند از اوی
شد از چهر و بیناییش رنگ و بوی
هوش مصنوعی: مردی از دنیا رفت و تنها اثری از او باقی ماند. چهره و بیناییاش رنگ و بوی خاصی را به یادگار گذاشت.
تنش را به دیبا بیاراستند
گل و مشک و کافور و می خواستند
هوش مصنوعی: او را با پارچههای نرم و زیبا آراستند و برایش گل، مشک، کافور و شراب آوردند.
یکی دخمه کردند شاهنشهی
یکی تاج شاهی و تخت مهی
هوش مصنوعی: یک جا را برای پادشاهی آماده کردند و تاجی برای او ساخته و تختی زیبا قرار دادند.
نهادند بر تخت زر شاه را
ببستند تا جاودان راه را
هوش مصنوعی: شاه را بر تخت زرین نشاندند و راه جاودان را بر او بستند.
چو موبد بپردخت از سوگ شاه
نهاد آن کیی نامه بر پیشگاه
هوش مصنوعی: وقتی موبد از غم و اندوه شاه پرده برداشت، آن کیی نامهای را به پیشگاه آورد.
بر آن انجمن نامه برخواندند
ولیعهد را شاد بنشاندند
هوش مصنوعی: در آن جمع، نامهای را قرائت کردند و ولیعهد را خوشحال کردند و به آرامی نشاندند.
چو کسری نشست از بر گاه نو
همیخواندندی ورا شاه نو
هوش مصنوعی: وقتی کسری بر تخت نوین نشست، مردم به او آواز میخواندند و او را شاه جدید مینامیدند.
به شاهی بر او آفرین خواندند
به سر برش گوهر برافشاندند
هوش مصنوعی: به او که به مقام شاهی رسید، ستایشها کردند و به نشانهی احترام، جواهرات بر سرش نهادند.
ورا نام کردند نوشین روان
که مهتر جوان بود و دولت جوان
هوش مصنوعی: او را به نام "نوشین روان" خواندند، زیرا جوانی با کمالات و خوشنامی بود که در اوج قدرت و جوانی قرار داشت.
به سر شد کنون داستان قباد
ز کسری کنم ز این سپس نام یاد
هوش مصنوعی: حالا قصه قباد به پایان رسیده و من از کسری شروع میکنم و سپس نام او را به یاد میآورم.
همش داد بود و همش رای و نام
به داد و دهش یافته نام و کام
هوش مصنوعی: او همیشه داد و فریاد میزد و همواره در حال مشورت و تصمیمگیری بود. از طریق انصاف و بخشندگی، به نام و آرزوهایش دست یافته است.
الا ای دلارای سرو بلند
چه بودت که گشتی چنین مستمند؟
هوش مصنوعی: ای دلربای زیبا و بلند قامت، چه بر سرت آمده که اینگونه دچار تنگدستی شدهای؟
بدان شادمانی و آن فر و زیب
چرا شد دل روشنت پرنهیب؟
هوش مصنوعی: بدان که شادی و زیبایی که داشتی، چرا اکنون دل روشن تو اینطور متاثر و افسرده است؟
چنین گفت پرسنده را سروبن
که شادان بدم تا نبودم کهن
هوش مصنوعی: سروبن به پرسنده گفت که من در آن زمان که جوان و شاداب بودم، خوشحال بودم و در زندگی سرشار از سرور و نشاط بودم.
چنین سست گشتم ز نیروی شست
به پرهیز و با او مساو ایچ دست
هوش مصنوعی: من به قدری ضعیف شدم که دیگر نمیتوانم به خوبی از خودم دفاع کنم و باید از او دوری کنم و با دست خودم به هیچوجه کاری نکنم.
دم اژدها دارد و چنگ شیر
بخاید کسی را که آرد به زیر
هوش مصنوعی: کسی که قادر باشد به چنگال و قدرت بالای موجوداتی چون اژدها و شیر برسد، میتواند هر کسی را به زمین بزند و تسلیم کند.
همآواز رعدست و هم زور کرگ
به یک دست رنج و به یک دست مرگ
هوش مصنوعی: رعد و برق با صدای خود همصدا است و قدرت کرگدن نیز به یاد میآید. در زندگی، هم رنج و سختی وجود دارد و هم مرگ، که هر دو به نوعی دست در دست هم حرکت میکنند.
ز سرو دلارای چنبر کند
سمن برگ را رنگ عنبر کند
هوش مصنوعی: درخت سرو خوشتراش، چنان بلند و زیباست که به نظر میرسد میتواند برگهای درخت سمن را با رنگی خوشبو و دلپذیر، مانند عطر عنبر، زیباتر کند.
گل ارغوان را کند زعفران
پس زعفران رنجهای گران
هوش مصنوعی: اگر گل ارغوان از زعفران جدا شود، پس زعفران میتواند به دلیل رنجهای فراوان خود، ارزش بیشتری پیدا کند.
شود بسته بیبند پای نوند
وز او خوار گردد تن ارجمند
هوش مصنوعی: زمانی که فردی از مرزهای اخلاقی و اصول خود عبور کند، به زودی دچار ذلت و فروپاشی میشود و ارزشهایش تحت تأثیر قرار میگیرد.
مرا در خوشاب سستی گرفت
همان سرو آزاد پستی گرفت
هوش مصنوعی: در نهر خوشاب حالتی خوابآلود به من دست داد و همان درخت آزاد نیز به حالت پستی و فروتنی درآمد.
خروشان شد آن نرگسان دژم
همان سرو آزاده شد پشت خم
هوش مصنوعی: در این بیت، به تلاطم و شور یک گل نرگس ناراحت اشاره شده که به سختی و غم دچار شده است. در عین حال، اشارهای به آزادی و زیبایی سروی است که در حالتی از شکوفایی و استقامت، به سمت خمیدگی مینگرد. احساساتی از غم و شادی در کنار هم قرار گرفتهاند و به نوعی به تغییر و تحولی در زندگی اشاره دارد.
دل شاد و بی غم پر از درد گشت
چنین روز ما ناجوانمرد گشت
هوش مصنوعی: دل شاد و بیغم حالا پر از درد شده و این روز برای ما به دلیل بیعدالتی سخت شده است.
بدانگه که مردم شود سیر شیر
شتاب آورد مرگ و خواندش پیر
هوش مصنوعی: زمانی که انسان به خوشی و راحتی زندگی میکند، ناگهان مرگ نزدیک میشود و او را به یاد پیری و پایان عمرش میاندازد.
چل و هشت بد عهد نوشین روان
تو بر شست رفتی نمانی جوان
هوش مصنوعی: چهل و هشت سال عمر شیرین و پر از وفا تو به سرعت گذشت و جوانیات دیگر نخواهد ماند.