گنجور

بخش ۲

خجسته سیامک یکی پور داشت
که نزد نیا جاه دستور داشت
گرانمایه را نام هوشنگ بود
تو گفتی همه هوش و فرهنگ بود
به نزد نیا یادگار پدر
نیا پروریده مر او را به بر
نیایش به جای پسر داشتی
جز او بر کسی چشم نگماشتی
چو بنهاد دل کینه و جنگ را
بخواند آن گرانمایه هوشنگ را
همه گفتنی‌ها بدو بازگفت
همه رازها بر گشاد از نهفت
که من لشکری کرد خواهم همی
خروشی برآورد خواهم همی
تو را بود باید همی پیشرو
که من رفتنی‌ام تو سالار نو
پری و پلنگ انجمن کرد و شیر
ز درّندگان گرگ و ببر دلیر
سپاهی دد و دام و مرغ و پری
سپهدار پرکین و کنداوری
پس پشت لشکر کیومرث شاه
نبیره به پیش اندرون با سپاه
بیامد سیه دیو با ترس و باک
همی بآسمان بر پراگند خاک
ز هرّای درّندگان چنگ دیو
شده سست از خشم کیهان خدیو
به هم برشکستند هر دو گروه
شدند از دد و دام دیوان ستوه
بیازید هوشنگ چون شیر چنگ
جهان کرد بر دیو نستوه تنگ
کشیدش سراپای یک‌سر دوال
سپهبد برید آن سر بی‌همال
به پای اندر افگند و بسپرد خوار
دریده بر او چرم و برگشته کار
چو آمد مر آن کینه را خواستار
سرآمد کیومرث را روزگار
برفت و جهان مردری ماند ازوی
نگر تا که را نزد او آبروی
جهان فریبنده را گرد کرد
ره سود بنمود و خود مایه خْوَرد
جهان سر به سر چو فسانست و بس
نماند بد و نیک بر هیچ‌کس

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خجسته سیامک یکی پور داشت
که نزد نیا جاه دستور داشت
سیامک پسری داشت که نزد پدربزرگش کیومرث صاحب مقامی در حد یک وزیر بود.
گرانمایه را نام هوشنگ بود
تو گفتی همه هوش و فرهنگ بود
نام این پسر هوشنگ بود و گویی سرتاپا هوش و کمالات بود.
به نزد نیا یادگار پدر
نیا پروریده مر او را به بر
در نزد پدربزرگش یادگار پدر محسوب می‌شد و پدربزرگش او را در آغوش خود پرورده بود.
نیایش به جای پسر داشتی
جز او بر کسی چشم نگماشتی
پدربزرگش او را مثل پسر خودش دوست داشت و جز او به کسی علاقه و چشم نداشت.
چو بنهاد دل کینه و جنگ را
بخواند آن گرانمایه هوشنگ را
وقتی کیومرث تصمیم به انتقام و جنگ گرفت نوه‌اش هوشنگ را فراخواند.
همه گفتنی‌ها بدو بازگفت
همه رازها بر گشاد از نهفت
همهٔ آن چیزهایی که باید به او می‌گفت گفت.
که من لشکری کرد خواهم همی
خروشی برآورد خواهم همی
از جمله این که من لشکری درست خواهم کرد و غوغایی به پا می‌کنم.
تو را بود باید همی پیشرو
که من رفتنی‌ام تو سالار نو
تو یعنی هوشنگ نوهٔ من باید فرماندهٔ این لشکر باشی چرا که من عمرم را کرده‌ام و رفتنیم و تو فرماندهٔ جدید خواهی بود.
پری و پلنگ انجمن کرد و شیر
ز درّندگان گرگ و ببر دلیر
با پریان و جانوران درندهٔ وحشی مانند شیر و پلنگ و ببر و گرگ متحد شد.
سپاهی دد و دام و مرغ و پری
سپهدار پرکین و کنداوری
سپاهیان او حیوانات وحشی و اهلی و پرندگان و پریریان و فرماندهٔ سپاه فردی انتقامجو و سلحشور بودند.
پس پشت لشکر کیومرث شاه
نبیره به پیش اندرون با سپاه
هوشنگ نوهٔ کیومرث در جلوی سپاه و کیومرث خودش در پشت سپاه راه افتادند.
بیامد سیه دیو با ترس و باک
همی بآسمان بر پراگند خاک
دیو سیاه با ترس و لرز آمد و گرد و خاک کرد.
ز هرّای درّندگان چنگ دیو
شده سست از خشم کیهان خدیو
دیو از ترس سر و صدای درندگان سپاه کیومرث و خشم او اعتماد به نفسش را از دست داده بود.
به هم برشکستند هر دو گروه
شدند از دد و دام دیوان ستوه
سپاهیان دو طرف به جنگ هم رفتند و دیوان از حملهٔ درندگان و دیگر جانوران به ستو ه آمدند.
بیازید هوشنگ چون شیر چنگ
جهان کرد بر دیو نستوه تنگ
هوشنگ با دیو درگیر شد و بر او غلبه کرد.
کشیدش سراپای یک‌سر دوال
سپهبد برید آن سر بی‌همال
هوشنگ سر آن دیو را برید.
به پای اندر افگند و بسپرد خوار
دریده بر او چرم و برگشته کار
سر او را بر روی زمین زد و او را خوار کرد.
چو آمد مر آن کینه را خواستار
سرآمد کیومرث را روزگار
وقتی کیومرث انتقامش را گرفت روزگارش هم سرآمد.
برفت و جهان مردری ماند ازوی
نگر تا که را نزد او آبروی
کیومرث مرد و پادشاهی جهان را برای هوشنگ به میراث گذاشت.
جهان فریبنده را گرد کرد
ره سود بنمود و خود مایه خْوَرد
کیومرث همهٔ جهان را به دست آورد اما در نهایت راه پرمنفعت کسب آبرو را پی گرفت و استفاده کرد.
جهان سر به سر چو فسانست و بس
نماند بد و نیک بر هیچ‌کس
کل دنیا شبیه یک افسانه است و بد و خوبش برای هیچکس نمی‌ماند.

خوانش ها

بخش ۲ به خوانش فرید حامد
بخش ۲ به خوانش سهراب سیفی
بخش ۲ به خوانش فرشید ربانی
بخش ۲ به خوانش عندلیب
بخش ۲ به خوانش فرهاد بشیریان
بخش ۲ به خوانش محمدیزدانی جوینده
بخش ۲ به خوانش حمیدرضا محمدی

حاشیه ها

1387/03/26 08:05
بزرگمهر وزیری

در بیت سوم از آخر، در پارۀ نخست «مُردری» همان «مُرده ریگ» است که به معنای میراث است.

1387/04/03 20:07
بزرگمهر وزیری

در پایان بیت سیزدهم " کیهان دیو" نادرست است. درست آن " کیهان خدیو" یا "گیهان خدیو" است به معنای پادشاه جهان.
---
پاسخ: با تشکر، در جایگزینی پیشنهادی (خدیو به جای دیو در مصرع دوم) انجام شد.

1388/01/28 05:03

دو بیت مانده به آخر را من این‌گونه هم شنیده‌ام:
برفت و جهان مردری ماند ازو
نگر تا کرا نزد او آبرو

1389/10/02 03:01
حسین

من می خواستم ببینم بیت دوم از آخر در نسخه ژول مل چگونه آمده است ؟
خیلی خوب می شد اگر شاهنامه را از نسخه ژول مل می نوشتید برای اینکه نسخه مسکو را داریم

1391/02/20 11:04
hajir

بیت پایانی باید بشود: جهان سر به سر 'چون' فسانست...

1392/12/25 21:02
عرفان

با سلام از زحمات شما متشکرم در شاهنامه فردوسی که بنده در اختیار دارم و با دست بر روی چرم نوشته شده 5 بیت اضافه تر از نسخه ی شما در سایت دارد که از دلاوری های کیومرث گفته

1394/07/12 14:10
HOSSEIN MOSHREF

جناب عرفان گرانقدر!سلام!
« عرفان نوشته:
با سلام از زحمات شما متشکرم در شاهنامه فردوسی که بنده در اختیار دارم و با دست بر روی چرم نوشته شده 5 بیت اضافه تر از نسخه ی شما در سایت دارد که از دلاوری های کیومرث گفته.»
ای کاش آن پنج بیت نسخه چرمی شاهنامه را می نوشتید.
در نسخه چرمی شاهنامه شما، واژه خزروان نوشته شده یا خروزان؟
ویژگی شاهنامه چرمی که در اختیار شماست چیست ؟
باشایسته ترین احترامات حسین مشرف
hosseinmoshref@gmail.com

1396/08/24 17:10
آرین

بیامد سپه دیو با ترس و باک غلط است باید کلمه ی (با) را پاک کرده و به جای آن (بی) بگذارید

1399/11/24 21:01

درود. در بیت آخر به نظر بنده بهتر است به جای "چو" واژه ی "چون" نوشته شود. اینطوری وزن بهتر رعایت و شعر راحت تر خوانده می شود.

1403/03/05 18:06
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

جهان سر به سر چو فسانست و بس

   نمانَد  بد  و  نیک  بر  هیچ‌کس

زندگی دنیا چیزی جز خواب و اوهام نیست و قرار نیست این خواب چه شیرین چه تلخ  برای همیشه ادامه داشته باشد!

بازرگان> میسان> عراق / ۶ ژوئن ۲۰۳۴

1403/03/05 19:06
بابک چندم

@ خانوم دل سبک

اگر که به من بود عرض میکردم : شما حداقل هزارسال از زمان خود جلوتری... ولی نوشته تان فقط ده سال جلوتر از زمان حال است...

در سال ۲۰۲۴ هستیم نه ۲۰۳۴

1403/08/24 21:10
سمی آرین

این بخش از شاهنامه ادامه‌ی داستان کیومرث، سیامک و فرزند سیامک، هوشنگ است. در اینجا فردوسی ماجرای انتقام هوشنگ از دیو و به پایان رسیدن دوران پادشاهی کیومرث را روایت می‌کند.

 

خجسته سیامک یکی پور داشت

که نزد نیا جاه دستور داشت

سیامک فرزندی فرخنده داشت،

که نزد پدربزرگش (کیومرث) جایگاه ویژه‌ای داشت.

 

گرانمایه را نام هوشنگ بود

تو گفتی همه هوش و فرهنگ بود

نام آن فرزند گران‌قدر، هوشنگ بود،

و او به‌گونه‌ای بود که انگار سراسر هوش و فرهنگ بود.

 

به نزد نیا یادگار پدر

نیا پروریده مر او را به بر

هوشنگ برای کیومرث یادگار سیامک بود،

و پدربزرگ او را در آغوش خود پرورش داده بود.

 

نیایش به جای پسر داشتی

جز او بر کسی چشم نگماشتی

کیومرث هوشنگ را به‌جای پسرش (سیامک) قرار داده بود،

و جز به او به هیچ‌کس دیگر توجه نمی‌کرد.

 

چو بنهاد دل کینه و جنگ را

بخواند آن گرانمایه هوشنگ را

وقتی که کیومرث دل به انتقام و جنگ بست،

هوشنگ را فراخواند.

 

همه گفتنی‌ها بدو بازگفت

همه رازها بر گشاد از نهفت

تمام آنچه را که باید، به او گفت،

و تمام رازها و نقشه‌هایش را آشکار کرد.

 

که من لشکری کرد خواهم همی

خروشی برآورد خواهم همی

به او گفت: “من می‌خواهم سپاهی آماده کنم،

و خروشی برای جنگ به پا کنم.”

 

تو را بود باید همی پیشرو

که من رفتنی‌ام تو سالار نو

“تو باید پیشرو و رهبر باشی،

چرا که من رفتنی هستم و تو سالار جدید خواهی بود.”

 

پری و پلنگ انجمن کرد و شیر

ز درّندگان گرگ و ببر دلیر

او سپاهی از موجودات ماورایی (پری)، پلنگ، و شیر جمع‌آوری کرد،

و از درندگان مانند گرگ و ببر شجاع یاری گرفت.

 

سپاهی دد و دام و مرغ و پری

سپهدار پرکین و کنداوری

سپاهی از حیوانات، پرندگان، و موجودات ماورایی (پری) آماده کرد،

و فرمانده‌ای پر از کینه و توانایی جنگ بود.

 

پس پشت لشکر کیومرث شاه

نبیره به پیش اندرون با سپاه

کیومرث به همراه سپاه در پشت لشکر ایستاده بود،

و نوه‌اش، هوشنگ، در جلو با سپاه پیشروی می‌کرد.

 

بیامد سیه دیو با ترس و باک

همی بآسمان بر پراگند خاک

دیو سیاه با ترس و لرز به میدان آمد،

و خاک را به سمت آسمان پراکنده می‌کرد.

 

ز هرّای درّندگان چنگ دیو

شده سست از خشم کیهان خدیو

از فریادهای درندگان و حمله دیو،

فرمانروای جهان (کیومرث) از خشم به لرزه افتاده بود.

 

به هم برشکستند هر دو گروه

شدند از دد و دام دیوان ستوه

هر دو گروه (سپاه کیومرث و دیوان) به هم حمله‌ور شدند،

و دیوان از شدت فشار و حمله حیوانات خسته و درمانده شدند.

 

بیازید هوشنگ چون شیر چنگ

جهان کرد بر دیو نستوه تنگ

هوشنگ همچون شیری پنجه افکند،

و جهان را بر دیو شکست‌ناپذیر تنگ کرد.

 

کشیدش سراپای یک‌سر دوال

سپهبد برید آن سر بی‌همال

هوشنگ دیو را کامل به بند کشید،

و فرمانده (هوشنگ) سر بی‌همتای دیو را برید.

 

به پای اندر افگند و بسپرد خوار

دریده بر او چرم و برگشته کار

او دیو را به زمین انداخت و خوار کرد،

و در نبرد، چرم او را درید و کار دیو به پایان رسید.

 

چو آمد مر آن کینه را خواستار

سرآمد کیومرث را روزگار

وقتی انتقام آن کینه گرفته شد،

زمان زندگی کیومرث به پایان رسید.

 

برفت و جهان مردری ماند ازوی

نگر تا که را نزد او آبروی

کیومرث رفت و جهان از وجود او خالی شد،

بنگر که در این جهان چه کسی نزد او ارزش دارد.

 

جهان فریبنده را گرد کرد

ره سود بنمود و خود مایه خْوَرد

او جهان فریبنده را به پایان رساند،

راه بهره‌مندی را نشان داد اما خود از دنیا سودی نبرد.

 

جهان سر به سر چو فسانست و بس

نماند بد و نیک بر هیچ‌کس

جهان از آغاز تا پایان همچون یک افسانه است و بس،

نه خوبی و نه بدی بر کسی باقی نمی‌ماند.

 

شرح کلی:

 

در این بخش، هوشنگ به‌عنوان فرزند سیامک و نوه کیومرث معرفی می‌شود. کیومرث که از مرگ سیامک به شدت اندوهگین است، هوشنگ را جانشین خود می‌سازد و او را برای انتقام از دیو آماده می‌کند. هوشنگ با شجاعت به جنگ دیو می‌رود و او را شکست می‌دهد. پس از این پیروزی، دوران پادشاهی کیومرث به پایان می‌رسد و او جهان را ترک می‌کند. فردوسی در پایان به گذرای زندگی و ناپایداری دنیا اشاره می‌کند و می‌گوید که جهان تنها یک افسانه است و در نهایت هیچ‌کس از نیک و بد آن بهره‌ای نمی‌برد.