بخش ۲
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
بخش ۲ به خوانش فرید حامد
بخش ۲ به خوانش سهراب سیفی
بخش ۲ به خوانش فرشید ربانی
بخش ۲ به خوانش عندلیب
بخش ۲ به خوانش فرهاد بشیریان
بخش ۲ به خوانش محمدیزدانی جوینده
حاشیه ها
در بیت سوم از آخر، در پارۀ نخست «مُردری» همان «مُرده ریگ» است که به معنای میراث است.
در پایان بیت سیزدهم " کیهان دیو" نادرست است. درست آن " کیهان خدیو" یا "گیهان خدیو" است به معنای پادشاه جهان.
---
پاسخ: با تشکر، در جایگزینی پیشنهادی (خدیو به جای دیو در مصرع دوم) انجام شد.
دو بیت مانده به آخر را من اینگونه هم شنیدهام:
برفت و جهان مردری ماند ازو
نگر تا کرا نزد او آبرو
من می خواستم ببینم بیت دوم از آخر در نسخه ژول مل چگونه آمده است ؟
خیلی خوب می شد اگر شاهنامه را از نسخه ژول مل می نوشتید برای اینکه نسخه مسکو را داریم
بیت پایانی باید بشود: جهان سر به سر 'چون' فسانست...
با سلام از زحمات شما متشکرم در شاهنامه فردوسی که بنده در اختیار دارم و با دست بر روی چرم نوشته شده 5 بیت اضافه تر از نسخه ی شما در سایت دارد که از دلاوری های کیومرث گفته
جناب عرفان گرانقدر!سلام!
« عرفان نوشته:
با سلام از زحمات شما متشکرم در شاهنامه فردوسی که بنده در اختیار دارم و با دست بر روی چرم نوشته شده 5 بیت اضافه تر از نسخه ی شما در سایت دارد که از دلاوری های کیومرث گفته.»
ای کاش آن پنج بیت نسخه چرمی شاهنامه را می نوشتید.
در نسخه چرمی شاهنامه شما، واژه خزروان نوشته شده یا خروزان؟
ویژگی شاهنامه چرمی که در اختیار شماست چیست ؟
باشایسته ترین احترامات حسین مشرف
hosseinmoshref@gmail.com
بیامد سپه دیو با ترس و باک غلط است باید کلمه ی (با) را پاک کرده و به جای آن (بی) بگذارید
درود. در بیت آخر به نظر بنده بهتر است به جای "چو" واژه ی "چون" نوشته شود. اینطوری وزن بهتر رعایت و شعر راحت تر خوانده می شود.
جهان سر به سر چو فسانست و بس
نمانَد بد و نیک بر هیچکس
زندگی دنیا چیزی جز خواب و اوهام نیست و قرار نیست این خواب چه شیرین چه تلخ برای همیشه ادامه داشته باشد!
بازرگان> میسان> عراق / ۶ ژوئن ۲۰۳۴
@ خانوم دل سبک
اگر که به من بود عرض میکردم : شما حداقل هزارسال از زمان خود جلوتری... ولی نوشته تان فقط ده سال جلوتر از زمان حال است...
در سال ۲۰۲۴ هستیم نه ۲۰۳۴
این بخش از شاهنامه ادامهی داستان کیومرث، سیامک و فرزند سیامک، هوشنگ است. در اینجا فردوسی ماجرای انتقام هوشنگ از دیو و به پایان رسیدن دوران پادشاهی کیومرث را روایت میکند.
خجسته سیامک یکی پور داشت
که نزد نیا جاه دستور داشت
سیامک فرزندی فرخنده داشت،
که نزد پدربزرگش (کیومرث) جایگاه ویژهای داشت.
گرانمایه را نام هوشنگ بود
تو گفتی همه هوش و فرهنگ بود
نام آن فرزند گرانقدر، هوشنگ بود،
و او بهگونهای بود که انگار سراسر هوش و فرهنگ بود.
به نزد نیا یادگار پدر
نیا پروریده مر او را به بر
هوشنگ برای کیومرث یادگار سیامک بود،
و پدربزرگ او را در آغوش خود پرورش داده بود.
نیایش به جای پسر داشتی
جز او بر کسی چشم نگماشتی
کیومرث هوشنگ را بهجای پسرش (سیامک) قرار داده بود،
و جز به او به هیچکس دیگر توجه نمیکرد.
چو بنهاد دل کینه و جنگ را
بخواند آن گرانمایه هوشنگ را
وقتی که کیومرث دل به انتقام و جنگ بست،
هوشنگ را فراخواند.
همه گفتنیها بدو بازگفت
همه رازها بر گشاد از نهفت
تمام آنچه را که باید، به او گفت،
و تمام رازها و نقشههایش را آشکار کرد.
که من لشکری کرد خواهم همی
خروشی برآورد خواهم همی
به او گفت: “من میخواهم سپاهی آماده کنم،
و خروشی برای جنگ به پا کنم.”
تو را بود باید همی پیشرو
که من رفتنیام تو سالار نو
“تو باید پیشرو و رهبر باشی،
چرا که من رفتنی هستم و تو سالار جدید خواهی بود.”
پری و پلنگ انجمن کرد و شیر
ز درّندگان گرگ و ببر دلیر
او سپاهی از موجودات ماورایی (پری)، پلنگ، و شیر جمعآوری کرد،
و از درندگان مانند گرگ و ببر شجاع یاری گرفت.
سپاهی دد و دام و مرغ و پری
سپهدار پرکین و کنداوری
سپاهی از حیوانات، پرندگان، و موجودات ماورایی (پری) آماده کرد،
و فرماندهای پر از کینه و توانایی جنگ بود.
پس پشت لشکر کیومرث شاه
نبیره به پیش اندرون با سپاه
کیومرث به همراه سپاه در پشت لشکر ایستاده بود،
و نوهاش، هوشنگ، در جلو با سپاه پیشروی میکرد.
بیامد سیه دیو با ترس و باک
همی بآسمان بر پراگند خاک
دیو سیاه با ترس و لرز به میدان آمد،
و خاک را به سمت آسمان پراکنده میکرد.
ز هرّای درّندگان چنگ دیو
شده سست از خشم کیهان خدیو
از فریادهای درندگان و حمله دیو،
فرمانروای جهان (کیومرث) از خشم به لرزه افتاده بود.
به هم برشکستند هر دو گروه
شدند از دد و دام دیوان ستوه
هر دو گروه (سپاه کیومرث و دیوان) به هم حملهور شدند،
و دیوان از شدت فشار و حمله حیوانات خسته و درمانده شدند.
بیازید هوشنگ چون شیر چنگ
جهان کرد بر دیو نستوه تنگ
هوشنگ همچون شیری پنجه افکند،
و جهان را بر دیو شکستناپذیر تنگ کرد.
کشیدش سراپای یکسر دوال
سپهبد برید آن سر بیهمال
هوشنگ دیو را کامل به بند کشید،
و فرمانده (هوشنگ) سر بیهمتای دیو را برید.
به پای اندر افگند و بسپرد خوار
دریده بر او چرم و برگشته کار
او دیو را به زمین انداخت و خوار کرد،
و در نبرد، چرم او را درید و کار دیو به پایان رسید.
چو آمد مر آن کینه را خواستار
سرآمد کیومرث را روزگار
وقتی انتقام آن کینه گرفته شد،
زمان زندگی کیومرث به پایان رسید.
برفت و جهان مردری ماند ازوی
نگر تا که را نزد او آبروی
کیومرث رفت و جهان از وجود او خالی شد،
بنگر که در این جهان چه کسی نزد او ارزش دارد.
جهان فریبنده را گرد کرد
ره سود بنمود و خود مایه خْوَرد
او جهان فریبنده را به پایان رساند،
راه بهرهمندی را نشان داد اما خود از دنیا سودی نبرد.
جهان سر به سر چو فسانست و بس
نماند بد و نیک بر هیچکس
جهان از آغاز تا پایان همچون یک افسانه است و بس،
نه خوبی و نه بدی بر کسی باقی نمیماند.
شرح کلی:
در این بخش، هوشنگ بهعنوان فرزند سیامک و نوه کیومرث معرفی میشود. کیومرث که از مرگ سیامک به شدت اندوهگین است، هوشنگ را جانشین خود میسازد و او را برای انتقام از دیو آماده میکند. هوشنگ با شجاعت به جنگ دیو میرود و او را شکست میدهد. پس از این پیروزی، دوران پادشاهی کیومرث به پایان میرسد و او جهان را ترک میکند. فردوسی در پایان به گذرای زندگی و ناپایداری دنیا اشاره میکند و میگوید که جهان تنها یک افسانه است و در نهایت هیچکس از نیک و بد آن بهرهای نمیبرد.