گنجور

بخش ۶۳

به قیصر یکی نامه فرمود شاه
که برنه سزاوار شاهی کلاه
که مریم پسر زاد زیبا یکی
که هرگز ندیدی چنو کودکی
نشاید مگر دانش و تخت را
وگر در هنر بخشش و بخت را
چو من شادمانم تو شادان بزی
که شاهی و گردنکشی را سزی
چو آن نامه نزدیک قیصر رسید
نگه کرد و توقیع پرویز دید
بفرمود تا گاو دم بر درش
دمیدند و پر بانگ شد کشورش
ببستند آیین به بی‌راه و راه
پر آواز شیروی پرویز شاه
برآمد هم آواز رامشگران
همه شهر روم از کران تا کران
بدرگاه بردند چندی صلیب
نسیم گلان آمد و بوی طیب
بیک هفته زین گونه با رود و می
ببودند شادان ز شیروی کی
بهشتم بفرمود تا کاروان
بیامد بدرگاه با ساروان
صد اشتر ز گنج درم بار کرد
چو پنجه شتر بار دینار کرد
ز دیبای زربفت رومی دویست
که گفتی ز زر جامه با رز یکیست
چهل خوان زرین پایه بسد
چنان کز در شهر یاران سزد
همان چند زرین و سیمین دده
بگوهر بر و چشمشان آژده
بمریم فرستاد چندی گهر
یکی نره طاوس کرده بزر
چه از جامهٔ نرم رومی حریر
ز در و زبرجد یکی آبگیر
همان باژ کشور که تا چار بار
ز دینار رومی هزاران هزار
فرستاد چون مرد رومی چهل
کجا هر چهل بود بیدار دل
گوی پیش رو نام او خانگی
که همتا نبودش به فرزانگی
همی‌شد برین گونه با ساروان
شتربار دینار ده کاروان
چوآگاهی آمد به پرویز شاه
که پیغمبر قیصر آمد ز راه
به فرخ بفرمود تا برنشست
یکی مرزبان بود خسروپرست
که سالار او بود بر نیمروز
گرانمایه گردی و گیتی فروز
برفتند با او سواران شاه
به سر برنهادند زرین کلاه
چو از دور دید آن سپه خانگی
به پیش اندر آمد به بیگانگی
چنین تا به نزدیک شاه آمدند
بران نامور پیشگاه آمدند
چو دیدند زیبا رخ شاه را
بران گونه آراسته‌گاه را
نهادند همواره سر بر زمین
برو بر همی‌خواندند آفرین
بمالید پس خانگی رخ بخاک
همی‌گفت کای داور داد وپاک
ز پیروزگر آفرین بر تو باد
مبادی همیشه مگر شاه و راد
بزرگانش از جای برخاستند
به نزدیک شه جایش آراستند
چنین گفت پس شاه را خانگی
که چون تو که باشد به فرزانگی
ز خورشید بر چرخ تابنده‌تر
ز جان سخنگوی پاینده‌تر
مبادا جهان بی‌چنین شهریار
برومند بادا برو روزگار
مبیناد کس روز بی‌کام تو
نوشته بخورشید بر نام تو
جهان بی سر و افسر تو مباد
بر و بوم بی لشکر تو مباد
ز قیصر درود و ز ما آفرین
برین نامور شهریار زمین
کسی کو درین سایهٔ شاه شاد
نباشد ورا روشنایی مباد
ابا هدیه و باژ روم آمدم
برین نامبردار بوم آمدم
برفتیم با فیلسوفان بهم
بران تا نباشد کس از ما دژم
ز قیصر پذیرد مگر باژ و چیز
که با باژ و چیز آفرینست نیز
بخندید از آن پر هنر مرد شاه
نهادند زرین یکی پیشگاه
فرستاد پس چیزها سوی گنج
بدو گفت چندین نبایست رنج
بخراد برزین چنین گفت شاه
که این نامه برخوان به پیش سپاه
به عنوان نگه کرد مرد دبیر
که گوینده‌ای بود و هم یادگیر
چنین گفت کاین نامه سوی مهست
جهاندار پرویز یزدان پرست
جهاندار و بیدار و پدرام شهر
که یزدانش تاج و خرد داد بهر
جهاندار فرزند هرمزد شاه
که زیبای تاج است و زیبای گاه
ز قیصر پدر مادر شیر نام
که پاینده بادا بدو نام و کام
ابا فر و با برز و پیروز باد
همه روزگارانش نوروز باد
به ایران و تورانش بر دست رس
به شاهی مباداش انباز کس
همیشه به دل شاد و روشن روان
همیشه خرد پیر و دولت جوان
گران مایه شاهی کیومرثی
همان پور هوشنگ طهمورثی
پدر بر پدر و پسر بر پسر
مبادا که این گوهر آید به سر
برین پاک یزدان کند آفرین
بزرگان ملک و بزرگان دین
نه چون تو خزان و نه چون تو بهار
نه چون تو بایوان چین بر نگار
همه مردمی و همه راستی
مبیناد جانت بد کاستی
به ایران و توران و هندوستان
همان ترک تا روم و جادوستان
تو را داد یزدان به پاکی نژاد
کسی چون تو از پاک مادر نزاد
فریدون چو ایران بایرج سپرد
ز روم و ز چین نام مردی ببرد
برو آفرین کرد روز نخست
دلش را ز کژی و تاری بشست
همه بی نیازی و نیک اختری
بزرگی و مردی و افسونگری
تو گویی که یزدان شما را سپرد
وزان دیگران نام مردی ببرد
هنر پرور و راد و بخشنده گنج
ازین تخمهٔ هرگز نبد کس به رنج
نهادند بر دشمنان باژ و ساو
بد اندیشتان بارکش همچو گاو
ز هنگام کسری نوشین روان
که بادا همیشه روانش جوان
که از ژرف دریا برآورد پی
بران گونه دیوار بیدار کی
ز ترکان همه بیشهٔ نارون
بشستند وبی رنج گشت انجمن
ز دشمن برستند چندی جهان
برو آفرین از کهان و مهان
ز تازی و هندی و ایرانیان
ببستند پیشش کمر بر میان
روارو چنین تا به مرز خزر
ز ارمینیه تا در باختر
ز هیتال و ترک و سمرقند و چاچ
بزرگان با فر و اورند وتاج
همه کهتران شما بوده‌اند
برین بندگی بر گوا بوده‌اند
که شاهان ز تخم فریدون بدند
دگر یکسر از داد بیرون بدند
بدین خویشی اکنون که من کرده‌ام
بزرگی به دانش برآورده‌ام
بدان گونه شادم که تشنه بر آب
وگر سبزهٔ تیره بر آفتاب
جهاندار بیدار فرخ کناد
مرا اندرین روز پاسخ کناد
یکی آرزو خواهم از شهریار
کجا آن سخن نزد او هست خوار
که دار مسیحا به گنج شماست
چو بینید دانید گفتار راست
برآمد برین سالیان دراز
سزد گر فرستد بما شاه باز
بدین آرزو شهریار جهان
ببخشاید از ما کهان و مهان
ز گیتی برو بر کنند آفرین
که بی تو مبادا زمان و زمین
بدان من ز خسرو پذیرم سپاس
نیایش کنم روز و شب در سه پاس
همان هدیه و باژ و ساوی که من
فرستم به نزدیک آن انجمن
پذیرد پذیرم سپاسی بدان
مبیناد چشم تو روی بدان
شود فرخ این جشن و آیین ما
درخشان شود در جهان دین ما
همان روزهٔ پاک یکشنبدی
ز هر در پرستندهٔ ایزدی
برو سوکواران بمالند روی
بروبر فراوان بسایند موی
شود آن زمان بر دل ما درست
که از کینه دلها بخواهیم شست
که بود از گه آفریدون فراز
که با تور و سلم اندر آمد براز
شود کشور آسوده از تاختن
به هر گوشه‌ای کینه ها ساختن
زن و کودک رومیان برده‌اند
دل ما ز هر گونه آزرده‌اند
برین خویشی ما جهان رام گشت
همه کار بیهوده پدرام گشت
درود جهان آفرین بر تو باد
همان آفرین زمین بر تو باد
چو آن نامهٔ قیصر آمد ببن
جهاندار بشنید چندان سخن
ازان نامه شد شاه خرم نهان
برو تازه شد روزگار مهان
بسی آفرین کرد برخانگی
بدو گفت بس کن ز بیگانگی
گرانمایه را جایگه ساختند
دو ایوان فرخ بپرداختند
ببردند چیزی که بایست برد
به نزدیک آن مرد بیدار گرد
بیامد بدید آن گزین جایگاه
وزان پس همی‌بود نزدیک شاه
بخوان و نبید و شکار و نشست
همی‌بود با شاه مهتر پرست
برین گونه یک ماه نزدیک شاه
همی‌بود شادان دل و نیک خواه

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به قیصر یکی نامه فرمود شاه
که برنه سزاوار شاهی کلاه
هوش مصنوعی: شاه به قیصر پیامی فرستاد و گفت که تاج و تخت به کسی که شایستگی آن را ندارد، نمی‌سازد.
که مریم پسر زاد زیبا یکی
که هرگز ندیدی چنو کودکی
هوش مصنوعی: زیبا پسری که مریم به دنیا آورد، کودکی است که هرگز شبیه او را ندیده‌ای.
نشاید مگر دانش و تخت را
وگر در هنر بخشش و بخت را
هوش مصنوعی: تنها دانش و پادشاهی شایسته است و گرنه در هنر، generosity و خوش شانسی نیز اهمیت دارد.
چو من شادمانم تو شادان بزی
که شاهی و گردنکشی را سزی
هوش مصنوعی: هرگاه من خوشحال و شاد هستم، تو نیز باید شاد زندگی کنی؛ چرا که تو مقام و ارجمندی داری و شایسته‌ی خوبی‌ها هستی.
چو آن نامه نزدیک قیصر رسید
نگه کرد و توقیع پرویز دید
هوش مصنوعی: وقتی آن نامه به دست قیصر رسید، او آن را بررسی کرد و امضای پرویز را دید.
بفرمود تا گاو دم بر درش
دمیدند و پر بانگ شد کشورش
هوش مصنوعی: امیر دستور داد تا گاوی را در دروازه‌اش گذاشتند و صدای آن بلند باعث شد که سرزمینش به هیاهو بیفتد.
ببستند آیین به بی‌راه و راه
پر آواز شیروی پرویز شاه
هوش مصنوعی: آیین و سنت‌ها را به سمت بی‌راهه تغییر دادند و راهی پر از آواز و هیاهو که یادآور داستان‌های شیرو و پرویز شاه شد، انتخاب کردند.
برآمد هم آواز رامشگران
همه شهر روم از کران تا کران
هوش مصنوعی: همه‌ی شهر روم، از این سو تا آن سو، صدای همخوانی و شادی نوازندگان بلند شده است.
بدرگاه بردند چندی صلیب
نسیم گلان آمد و بوی طیب
هوش مصنوعی: در آستانه‌ای مقدس و با احترام، مدت زمانی صبر کردند تا نسیم خوش بو و عطر گل‌ها به آنجا بیاید و فضا را پر کند.
بیک هفته زین گونه با رود و می
ببودند شادان ز شیروی کی
هوش مصنوعی: برای یک هفته، خوشحال و شادان در کنار رود و به نوشیدن شراب می‌گذرانیدند، در حالی که از لذت‌های زندگی بهره‌مند بودند.
بهشتم بفرمود تا کاروان
بیامد بدرگاه با ساروان
هوش مصنوعی: خداوند به بهشت دستور داد که کاروانی بیاید و به درگاهش وارد شود.
صد اشتر ز گنج درم بار کرد
چو پنجه شتر بار دینار کرد
هوش مصنوعی: صد شتر بار طلا و نقره را حمل کرد، مانند اینکه شتر دیگری بار دینار را بر دوش دارد.
ز دیبای زربفت رومی دویست
که گفتی ز زر جامه با رز یکیست
هوش مصنوعی: دوستتان که می‌گویید دو دست لباس از ابریشم و طلا دارد، بسیار زیبا و شگفت‌انگیز است و به نظر می‌رسد که هر دو از زیبایی و ارزش یکسانی برخوردارند.
چهل خوان زرین پایه بسد
چنان کز در شهر یاران سزد
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره می‌شود که چهل خوان زیبا و پرارزش در شهر یاران به گونه‌ای است که باید برای آنها زیبا و شایسته باشد. به عبارتی دیگر، این تصویر نشان‌دهنده‌ی فضایی غنی و محترم در میان دوستان است که باید به همان اندازه با ارزش و چشم‌نواز باشد.
همان چند زرین و سیمین دده
بگوهر بر و چشمشان آژده
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف افرادی اشاره دارد که به ظاهر و زیبایی خود اهمیت می‌دهند و مانند جواهرات زینت و جلوه دارند. آن‌ها به شکوه و زیبایی خود می‌بالند و مانند طلا و نقره درخشان و جذاب هستند.
بمریم فرستاد چندی گهر
یکی نره طاوس کرده بزر
هوش مصنوعی: مدتی بعد، یکی از جواهرات را به مریم فرستادند که مانند طاووس نر زیبا و برجسته بود.
چه از جامهٔ نرم رومی حریر
ز در و زبرجد یکی آبگیر
هوش مصنوعی: لباس نرم و لطیف رومی طوری است که همچون ابریشمی زیبا می‌درخشد و درخشش آن به مانند برجی از جواهرات در آب منعکس می‌شود.
همان باژ کشور که تا چار بار
ز دینار رومی هزاران هزار
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که آن کسی که مسئولیت و رهبری کشور را بر عهده دارد، به اندازه‌ای بر ثروت و دارایی‌هایی که از رومی‌ها به دست آمده، توجه می‌کند که حتی اگر بخواهد، می‌تواند چندین بار از آن ثروت بهره‌برداری کند. این نشان‌دهنده غنای این ثروت و اهمیت آن برای کشور است.
فرستاد چون مرد رومی چهل
کجا هر چهل بود بیدار دل
هوش مصنوعی: مرد رومی به جایی فرستاده شد و در هر کجا که رفت، افرادی با دل‌های بیدار و هوشیار وجود داشتند.
گوی پیش رو نام او خانگی
که همتا نبودش به فرزانگی
هوش مصنوعی: در اینجا به شخصی اشاره می‌شود که از نظر دانش و فهم، بی‌نظیر و بی‌همتاست. او در جامعه خود همچون یک خانه برای دیگران می‌باشد که در آن به علم و دانش ارج می‌نهند و او نیز در این عرصه برجسته و ممتاز است.
همی‌شد برین گونه با ساروان
شتربار دینار ده کاروان
هوش مصنوعی: سوارکار به طور زنانه و زیبا از کنار کاروانی که بارش دینار است عبور می‌کند.
چوآگاهی آمد به پرویز شاه
که پیغمبر قیصر آمد ز راه
هوش مصنوعی: زمانی خبر به پرویز شاه رسید که پیامبر قیصر از راه رسیده است.
به فرخ بفرمود تا برنشست
یکی مرزبان بود خسروپرست
هوش مصنوعی: فرخ را دستور دادند تا سوار شود. همچنین، یک پاسبان وجود داشت که طرفدار خسرو بود.
که سالار او بود بر نیمروز
گرانمایه گردی و گیتی فروز
هوش مصنوعی: او فرمانده‌ای بود که در نیمروز، با ارزشی چون گرانبهاترین جواهر، می‌درخشید و جهان را نورانی می‌کرد.
برفتند با او سواران شاه
به سر برنهادند زرین کلاه
هوش مصنوعی: سواران شاه همراه او رفتند و کلاه‌های طلایی خود را بر سر گذاشتند.
چو از دور دید آن سپه خانگی
به پیش اندر آمد به بیگانگی
هوش مصنوعی: وقتی که او آن سردار را از دور دید، به جلو آمد و خود را در جمع بیگانگان معرفی کرد.
چنین تا به نزدیک شاه آمدند
بران نامور پیشگاه آمدند
هوش مصنوعی: وقتی به نزد شاه رسیدند، برای ورود به محضر او با شکوه و عظمت اقدام کردند.
چو دیدند زیبا رخ شاه را
بران گونه آراسته‌گاه را
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی چهره شاه را دیدند، آراستگی و زیبایی مکان را نیز مشاهده کردند.
نهادند همواره سر بر زمین
برو بر همی‌خواندند آفرین
هوش مصنوعی: آنها همیشه سرشان را به زمین می‌گذارند و با احترام و ستایش به یاد خداوند دعا می‌کنند.
بمالید پس خانگی رخ بخاک
همی‌گفت کای داور داد وپاک
هوش مصنوعی: به زمین بیفکنید و سر به خاک بسید و بگویید ای داور، عدالت و پاکی را به ما عطا کن.
ز پیروزگر آفرین بر تو باد
مبادی همیشه مگر شاه و راد
هوش مصنوعی: به خاطر موفقیت‌ها و پیروزی‌های تو، ستایش بر تو باد، باید همیشه به یاد داشته باشیم حتی اگر شاه و بزرگ‌زادگان نیز در کار باشند.
بزرگانش از جای برخاستند
به نزدیک شه جایش آراستند
هوش مصنوعی: مردان بزرگ از جا برخاستند و به نزد پادشاه رفتند و جای او را آراستند.
چنین گفت پس شاه را خانگی
که چون تو که باشد به فرزانگی
هوش مصنوعی: سپس گفت آن مرد بزرگ به شاه که هیچ‌کس دیگری به هوش و دانش تو نمی‌رسد.
ز خورشید بر چرخ تابنده‌تر
ز جان سخنگوی پاینده‌تر
هوش مصنوعی: از خورشید درخشان‌تر و از جان پایدارتر، سخن‌گوی زنده‌ای وجود دارد.
مبادا جهان بی‌چنین شهریار
برومند بادا برو روزگار
هوش مصنوعی: هرگز نگذار که دنیا بدون چنین پادشاهی قدرتمند باقی بماند، که روزگار به بدی خواهد گذشت.
مبیناد کس روز بی‌کام تو
نوشته بخورشید بر نام تو
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نخواهد توانست روزی را بی‌خواست و آرزوی تو رقم بزند، حتی اگر آن روز درخشان‌ترین روزها باشد.
جهان بی سر و افسر تو مباد
بر و بوم بی لشکر تو مباد
هوش مصنوعی: دنیا بدون وجود تو نباشد و سرزمین بدون سپاه تو مطلوب نیست.
ز قیصر درود و ز ما آفرین
برین نامور شهریار زمین
هوش مصنوعی: از طرف قیصر درود و از طرف ما ستایش بر این پادشاه مشهور و بزرگ زمین.
کسی کو درین سایهٔ شاه شاد
نباشد ورا روشنایی مباد
هوش مصنوعی: کسی که در سایهٔ پادشاه خوشحال نیست، لایق روشنایی و خوشبختی نیست.
ابا هدیه و باژ روم آمدم
برین نامبردار بوم آمدم
هوش مصنوعی: با هدیه و مالی که به همراه دارم به سوی این سرزمین معروف و شناخته شده آمده‌ام.
برفتیم با فیلسوفان بهم
بران تا نباشد کس از ما دژم
هوش مصنوعی: به سفر رفتیم با فیلسوفان تا هیچ‌کس از ما ناراحت و غمگین نباشد.
ز قیصر پذیرد مگر باژ و چیز
که با باژ و چیز آفرینست نیز
هوش مصنوعی: از قیصر جز مالی نمی‌گیرد و چیزهایی که با آن مال به وجود آمده‌اند نیز به او تعلق دارد.
بخندید از آن پر هنر مرد شاه
نهادند زرین یکی پیشگاه
هوش مصنوعی: آن هنرمند بزرگ که مورد توجه شاه است، با لبخند خود باعث می‌شود که نعمت و ثروت را در برابرش به نمایش بگذارند.
فرستاد پس چیزها سوی گنج
بدو گفت چندین نبایست رنج
هوش مصنوعی: پس از آن چیزها را به گنج فرستاد و به او گفت: این همه زحمت کشیدن لازم نبود.
بخراد برزین چنین گفت شاه
که این نامه برخوان به پیش سپاه
هوش مصنوعی: بسیار نامدار برزین چنین گفت به پادشاه که این نامه را برای سپاه بخوان.
به عنوان نگه کرد مرد دبیر
که گوینده‌ای بود و هم یادگیر
هوش مصنوعی: مردی که خوب می‌نوشت و علم و دانشش را داشت، با دقت به سخنان دیگران گوش می‌داد و از آن‌ها یاد می‌گرفت.
چنین گفت کاین نامه سوی مهست
جهاندار پرویز یزدان پرست
هوش مصنوعی: این فرد می‌گوید که این نامه به سوی مهستی فرستاده شده که جهان‌دار پرویز، خدادیوش یزدان‌پرست است.
جهاندار و بیدار و پدرام شهر
که یزدانش تاج و خرد داد بهر
هوش مصنوعی: این شعر درباره فرمانروایی می‌گوید که هوشیار و آگاه است و به عنوان پدر شهر شناخته می‌شود. او به دلیل صفات نیک و خردمندانه‌اش، از سوی خداوند تاج و دانایی دریافت کرده است.
جهاندار فرزند هرمزد شاه
که زیبای تاج است و زیبای گاه
هوش مصنوعی: پادشاه جهان، فرزند هرمزد شاه که زیبایی تاج و کاخ را به همراه دارد.
ز قیصر پدر مادر شیر نام
که پاینده بادا بدو نام و کام
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به شخصیتی از نسل قهرمانان و بزرگانی که برای پدر و مادر خویش افتخار و شرافت را به ارمغان آورده‌اند. نام و یاد آنان همیشه در یادها خواهد ماند و دوام و بقای خوبی‌ها و نیکی‌های‌شان آرزوشده است.
ابا فر و با برز و پیروز باد
همه روزگارانش نوروز باد
هوش مصنوعی: با شکوه و جلوه‌ای زیبا و پیروزی، هر روز و هر زمان برای او نوروز باشد.
به ایران و تورانش بر دست رس
به شاهی مباداش انباز کس
هوش مصنوعی: به ایران و توران که در دسترسی توست، مبادا که هیچ کس را در کنار خود برای پادشاهی داشته باشی.
همیشه به دل شاد و روشن روان
همیشه خرد پیر و دولت جوان
هوش مصنوعی: همیشه دل شاد و روحی روشن داشته باش، در حالی که خرد و دانایی‌ات مانند یک فرد پیر باشد و خوشبختی‌ات همچنان جوان و تازه بماند.
گران مایه شاهی کیومرثی
همان پور هوشنگ طهمورثی
هوش مصنوعی: شاه کیومرث که از نسلی باارزش و باهوش است، فرزند هوشنگ طهمورثی به شمار می‌آید.
پدر بر پدر و پسر بر پسر
مبادا که این گوهر آید به سر
هوش مصنوعی: ترس این است که نسل به نسل، این گنج و ارزش از میان برود و به دست نیاوردن آن باعث تاسف شود.
برین پاک یزدان کند آفرین
بزرگان ملک و بزرگان دین
هوش مصنوعی: خدای بزرگ، که پاک و بی‌نقص است، در این مکان مورد ستایش قرار می‌گیرد، توسط بزرگان ملک و دین.
نه چون تو خزان و نه چون تو بهار
نه چون تو بایوان چین بر نگار
هوش مصنوعی: نه به زیبایی پاییز هستی و نه مانند بهار، نه همچون بستان چین در زیبایی‌ات.
همه مردمی و همه راستی
مبیناد جانت بد کاستی
هوش مصنوعی: تمام انسان‌ها دارای ویژگی‌ها و صفات خوب هستند، پس در وجود خود هیچ ضعف یا کمبودی نباید ببینی.
به ایران و توران و هندوستان
همان ترک تا روم و جادوستان
هوش مصنوعی: شخصی به سرزمین‌های ایران، توران و هندوستان اشاره می‌کند و می‌گوید که در این مناطق، از سرزمین ترک تا روم و سرزمین جادوگران وجود دارد. این جمله نشان‌دهنده‌ی تنوع فرهنگی و جغرافیایی این سرزمین‌هاست.
تو را داد یزدان به پاکی نژاد
کسی چون تو از پاک مادر نزاد
هوش مصنوعی: خداوند تو را با نژادی پاک آفریده است و کسی چون تو از مادر پاکیزه به دنیا نیامده است.
فریدون چو ایران بایرج سپرد
ز روم و ز چین نام مردی ببرد
هوش مصنوعی: فریدون هنگامی که ایران را به بایرج سپرد، از روم و چین نام مردی را به یادگار برد.
برو آفرین کرد روز نخست
دلش را ز کژی و تاری بشست
هوش مصنوعی: در آغاز، دل او را از نادرستی و تاریکی پاک کرد و از نو آن را شایسته و زیبا آفرید.
همه بی نیازی و نیک اختری
بزرگی و مردی و افسونگری
هوش مصنوعی: همه چیز نشان از بی نیازی و ویژگی‌های نیک است؛ بزرگی، مردانگی و جادویی در شخصیت افراد وجود دارد.
تو گویی که یزدان شما را سپرد
وزان دیگران نام مردی ببرد
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که شما به آنچه که خداوند برای شما مقدر کرده است، بسیار اهمیت می‌دهید و از دیگران دوری می‌کنید تا نام نیکی از خود بر جای بگذارید.
هنر پرور و راد و بخشنده گنج
ازین تخمهٔ هرگز نبد کس به رنج
هوش مصنوعی: او هنرمند و بخشنده است و گنجی را که دارد، از نسلش به کسی نرسیده و هیچ‌کس به زحمت به آن دست نیافته است.
نهادند بر دشمنان باژ و ساو
بد اندیشتان بارکش همچو گاو
هوش مصنوعی: دشمنان را مجبور به پرداخت مالیات کردند و بداندیشان را مانند گاو تحت فشار قرار دادند.
ز هنگام کسری نوشین روان
که بادا همیشه روانش جوان
هوش مصنوعی: از زمانی که کسری بر تخت سلطنت نشسته و روحش همیشه جوان و پرنشاط است.
که از ژرف دریا برآورد پی
بران گونه دیوار بیدار کی
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن یک دیوار از عمق دریا اشاره دارد. گویی این دیوار، به صورت ناگهانی و با قدرتی خاص از اعماق دریا بیرون می‌آید و حالتی هوشیار و ممتاز به خود می‌گیرد. این تصویر می‌تواند به کنایه از جدیت یا شکوه چیزی باشد که در ابتدا پنهان بوده و اکنون نمایان شده است.
ز ترکان همه بیشهٔ نارون
بشستند وبی رنج گشت انجمن
هوش مصنوعی: ترکان همه درختان بیشه را از بین بردند و بدون زحمتی جمعیتی به وجود آمد.
ز دشمن برستند چندی جهان
برو آفرین از کهان و مهان
هوش مصنوعی: چندین سال است که دشمن از بین رفته و اکنون جهان به خاطر خوبی‌ها و عظمت‌های قدیم و بزرگانی که در گذشته وجود داشته‌اند، مورد تحسین قرار می‌گیرد.
ز تازی و هندی و ایرانیان
ببستند پیشش کمر بر میان
هوش مصنوعی: از میان تازی‌ها، هندی‌ها و ایرانی‌ها، همه به خاطر او کمربند خود را محکم کردند و آماده شدند.
روارو چنین تا به مرز خزر
ز ارمینیه تا در باختر
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف مسیر یا جایی در منطقه‌ای خاص اشاره دارد، از ارمنستان تا مرز دریای خزر در غرب. به وضوح نشان می‌دهد که فاصله و ارتباطی بین این دو نقطه وجود دارد.
ز هیتال و ترک و سمرقند و چاچ
بزرگان با فر و اورند وتاج
هوش مصنوعی: از مناطق مشهور و تاریخی مانند هیتال، ترک، سمرقند و چاچ، بزرگان و شخصیت‌های با عظمت و پرشکوهی با شکوه و اعتبار و تاج‌گذاری وجود دارند.
همه کهتران شما بوده‌اند
برین بندگی بر گوا بوده‌اند
هوش مصنوعی: همه کسانی که از شما کوچکتر هستند، در این خدمت و بندگی به شما اعتبار داده‌اند.
که شاهان ز تخم فریدون بدند
دگر یکسر از داد بیرون بدند
هوش مصنوعی: شاهان که از نسل فریدون هستند، تماماً از قانون و عدالت خارج شده‌اند.
بدین خویشی اکنون که من کرده‌ام
بزرگی به دانش برآورده‌ام
هوش مصنوعی: اکنون که من با دانش خود به بزرگی دست یافته‌ام، باید به رابطه خویشاوندی‌ام توجه کنم.
بدان گونه شادم که تشنه بر آب
وگر سبزهٔ تیره بر آفتاب
هوش مصنوعی: من به اندازه‌ای شاد هستم که مانند تشنه‌ای که به آب می‌رسد، یا مانند علفی سبز که در زیر آفتاب می‌درخشد.
جهاندار بیدار فرخ کناد
مرا اندرین روز پاسخ کناد
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ و بیدار، روز خوشی را برای من مقدر کن و در این روز به من پاسخ بده.
یکی آرزو خواهم از شهریار
کجا آن سخن نزد او هست خوار
هوش مصنوعی: من آرزویی از پادشاه دارم که آن سخن در نزد او بی‌ارزش است.
که دار مسیحا به گنج شماست
چو بینید دانید گفتار راست
هوش مصنوعی: اگر به گنج شما نگاه دقیقی بیندازید، متوجه می‌شوید که داروی مسیحا در آن نهفته است و درک خواهید کرد که این سخن حقیقت دارد.
برآمد برین سالیان دراز
سزد گر فرستد بما شاه باز
هوش مصنوعی: پس از سال‌های طولانی که گذشت، شایسته است اگر پادشاهی برای ما پیام‌آور خیر و خوش خبر بفرستد.
بدین آرزو شهریار جهان
ببخشاید از ما کهان و مهان
هوش مصنوعی: با این آرزو، پادشاه دنیا از ما کهن و بزرگوار عذرخواهی می‌کند.
ز گیتی برو بر کنند آفرین
که بی تو مبادا زمان و زمین
هوش مصنوعی: از دنیای هستی تو را می‌برند و به تو آفرین می‌گویند، چرا که بدون تو، زمان و زمین وجود نخواهد داشت.
بدان من ز خسرو پذیرم سپاس
نیایش کنم روز و شب در سه پاس
هوش مصنوعی: من از خسرو سپاسگزارم و در هر سه وقت روز و شب، او را ستایش می‌کنم.
همان هدیه و باژ و ساوی که من
فرستم به نزدیک آن انجمن
هوش مصنوعی: هدیه و مالی که من به آن جمع می‌فرستم.
پذیرد پذیرم سپاسی بدان
مبیناد چشم تو روی بدان
هوش مصنوعی: من با کمال میل از تو سپاسگزارم و این را به تو نشان می‌دهم، زیرا زیبایی چشمانت برای من بسیار ارزشمند است.
شود فرخ این جشن و آیین ما
درخشان شود در جهان دین ما
هوش مصنوعی: این جشن و مراسم ما خوشبخت و شاداب خواهد شد و دین ما در جهان درخشان و نمایان خواهد گردید.
همان روزهٔ پاک یکشنبدی
ز هر در پرستندهٔ ایزدی
هوش مصنوعی: در روز یکشنبه، به پاکی و طهارت، از هر طرف به عبادت خداوند بپرداز.
برو سوکواران بمالند روی
بروبر فراوان بسایند موی
هوش مصنوعی: برو و با موهای خودت بازی کن و آن‌ها را به زیبایی بیارای.
شود آن زمان بر دل ما درست
که از کینه دلها بخواهیم شست
هوش مصنوعی: در آن زمان که بتوانیم دل‌های‌مان را از کینه‌ها پاک کنیم، به درستی به آرامش و صفای دل‌مان دست خواهیم یافت.
که بود از گه آفریدون فراز
که با تور و سلم اندر آمد براز
هوش مصنوعی: این متن به فردی اشاره دارد که از نسل آفریدون، شخصیت برجسته و پادشاه در اساطیر ایرانی، برآمده است. او در شرایط خاص و به همراه تور و سلم، دو شخصیت دیگر، به میدان آمده است. به طور کلی، این بیان به نسل و ریشه‌های قدرتمند این فرد و همراهانش اشاره دارد و بر اهمیت این ارتباطات در تاریخ و اساطیر تاکید می‌کند.
شود کشور آسوده از تاختن
به هر گوشه‌ای کینه ها ساختن
هوش مصنوعی: کشور به آرامش می‌رسد و از حمله و تعرض به نقاط مختلف، کینه و دشمنی را به وجود نخواهد آورد.
زن و کودک رومیان برده‌اند
دل ما ز هر گونه آزرده‌اند
هوش مصنوعی: زنان و کودکان رومیان دل ما را از هر جهت آزرده و رنجور کرده‌اند.
برین خویشی ما جهان رام گشت
همه کار بیهوده پدرام گشت
هوش مصنوعی: به خاطر نزدیکی و ارتباط ما، دنیا آرامش یافت و تمام تلاش‌ها و کارهای بیهوده به ثمر رسید.
درود جهان آفرین بر تو باد
همان آفرین زمین بر تو باد
هوش مصنوعی: سلام و درود بر تو ای خالق جهان، همانطور که سرزمین نیز بر تو درود می‌فرستد.
چو آن نامهٔ قیصر آمد ببن
جهاندار بشنید چندان سخن
هوش مصنوعی: وقتی نامهٔ قیصر به دست جهاندار رسید، او به دقت به محتوای آن گوش سپرد و سخنان زیادی را شنید.
ازان نامه شد شاه خرم نهان
برو تازه شد روزگار مهان
هوش مصنوعی: از آن نامه، شاه با نشاط پنهان شد و روزگار بزرگانی تازه و نو شد.
بسی آفرین کرد برخانگی
بدو گفت بس کن ز بیگانگی
هوش مصنوعی: زیاد دعا و ستایش کرد و به او گفت: کافی است، از دوری و غریبی دست بردار.
گرانمایه را جایگه ساختند
دو ایوان فرخ بپرداختند
هوش مصنوعی: با ارزش را در مکانی مهم قرار دادند و برای او دو ایوان خوش منظر ساختند.
ببردند چیزی که بایست برد
به نزدیک آن مرد بیدار گرد
هوش مصنوعی: چیزی که باید برده می‌شد، به نزدیک آن مرد بیدار حمل کردند.
بیامد بدید آن گزین جایگاه
وزان پس همی‌بود نزدیک شاه
هوش مصنوعی: او به دیدن آن مکان برگزیده آمد و از آنجا نزدیک شاه ایستاده بود.
بخوان و نبید و شکار و نشست
همی‌بود با شاه مهتر پرست
هوش مصنوعی: بخوان و بنوش و شکار کن و همراه با شاه بزرگ نشستی داشته باش.
برین گونه یک ماه نزدیک شاه
همی‌بود شادان دل و نیک خواه
هوش مصنوعی: در اینجا بیان می‌شود که در چنین حالتی، یک ماه زیبا و خندان به نزد شاه حضور داشت و دلش شاد و نیکو بود.