بخش ۵۶
چنین تا برآمد برین چندگاه
ز گستهم پر درد شد جان شاه
برآشفت روزی به گردوی گفت
که گستهم با گردیه گشت جفت
سوی او شدند آن بزرگ انجمن
برانم که او بودشان رای زن
از آمل کس آمد ز کارآگهان
همه فاش کرد آنچ بودی نهان
همیگفت زین گونه تا تیره گشت
ز گفتار چشم یلان خیره گشت
چو سازدندگان شمع ومیخواستند
همه کاخ ا ورا بیاراستند
ز بیگانه مردم بپردخت جای
نشست از بر تخت با رهنمای
همان نیز گردوی و خسرو بهم
همیرفت از گردیه بیش و کم
بدو گفت ز ایدر فراوان سپاه
به آمل فرستادهام کینه خواه
همه خسته وکشته بازآمدند
پرازناله وبا گداز آمدند
کنون اندرین رای ما را یکیست
که از رای ما تاج و تخت اندکیست
چو بهرام چوبینه گم کرد راه
همیشه بدی گردیه نیک خواه
کنون چارهای هست نزدیک من
مگو این سخن بر سر انجمن
سوی گردیه نامه باید نوشت
چو جویی پر از می بباغ بهشت
که با تو همی دوستداری کنم
بهر جای و هر کار یاری کنم
برآمد برین روزگاری دراز
زبان بر دلم هیچ نگشاد راز
کنون روزگار سخن گفتن است
که گردوی ما رابجای تنست
نگر تا چگونه کنی چارهای
کزان گم شود زشت پتیارهای
که گستهم را زیر سنگآوری
دل وخانهٔ ما به چنگ آوری
چو این کرده باشی سپاه تو را
همان در جهان نیک خواه تو را
مر آن را که خواهی دهم کشوری
بگردد بر آن کشور اندر سری
توآیی به مشکوی زرین من
سرآورده باشی همه کین من
برین برخورم سخت سوگند نیز
فزایم برین بندها بند نیز
اگر پیچم این دل ز سوگند من
مبادا ز من شاد پیوند من
بدو گفت گردوی نوشه بدی
چو ناهید در برج خوشه بدی
تو دانی که من جان و فرزند خویش
برو بوم آباد و پیوند خویش
بجای سر تو ندارم به چیز
گرین چیزها ارجمندست نیز
بدین کس فرستم به نزدیک اوی
درفشان کنم جان تاریک اوی
یکی رقعه خواهم برو مهر شاه
همان خط او چون درخشنده ماه
به خوارهر فرستم زن خویش را
کنم دور زین در بد اندیش را
که چونین سخن نیست جز کار زن
به ویژه زنی کو بود رای زن
برین نیز هر چون همیبنگرم
پیام تو باید بر خواهرم
بر آید بکام تو این کار زود
برین بیش و کم بر نباید فزود
چو بشنید خسرو بران شاد شد
همه رنجها بر دلش باد شد
هم آنگه ز گنجور قرطاس خواست
ز مشک سیه سوده انقاس خواست
یکی نامه بنوشت چون بوستان
گل بوستان چون رخ دوستان
پر از عهد و پیوند و سوگندها
ز هر گونهای لابه و پندها
چو برگشت عنوان آن نامه خشک
نهادند مهری برو بر ز مشک
نگینی برو نام پرویز شاه
نهادند بر مهر مشک سیاه
یکی نامه بنوشت گردوی نیز
بگفت اندرو پند و بسیار چیز
سرنامه گفت آنک بهرام کرد
همه دوده و بوم بدنام کرد
که بخشایش آراد یزدان بروی
مبادا پشیمان ازان گفت وگوی
هرآنکس که جانش ندارد خرد
کم و بیشی کارها ننگرد
گر او رفت ما از پس اورویم
بداد خدای جهان بگرویم
چو جفت من آید به نزدیک تو
درخشان کند جان تاریک تو
ز گفتار او هیچ گونه مگرد
چو گردی شود بخت را روی زرد
نهاد آن خط خسرو اندر میان
بپیچید برنامه بر پرنیان
زن چاره گر بستد آن نامه را
شنید آن سخنهای خود کامه را
همیتاخت تا بیشهٔ نارون
فرستادهٔ زن به نزدیک زن
ازو گردیه شد چو خرم بهار
همان رخ پر از بوی و رنگ و نگار
زبهرام چندی سخن راندند
همی آب مژگان بر افشاندند
پس آن نامهٔ شوی با خط شاه
نهانی بدو داد و بنمود راه
چو آن شیر زن نامهٔ شاه دید
تو گفتی بروی زمین ماه دید
بخندید و گفت این سخن رابه رنج
ندارد کسی کش بود یار پنج
بخواند آن خط شاه بر پنج تن
نهان داشت زان نامدار انجمن
چو بگشاد لب زود پیمان ببست
گرفت آن زمان دست او را بدست
همان پنج تن را بر خویش خواند
به نزدیکی خوابگه برنشاند
چو شب تیره شد روشنایی بکشت
لب شوی بگرفت ناگه بمشت
ازان مردمان نیز یار آمدند
به بالین آن نامدار آمدند
بکوشید بسیار با مرد مست
سر انجام گویا زبانش ببست
سپهبد به تاریکی اندر بمرد
شب و روز روشن به خسرو سپرد
بشهر اندرون بانگ و فریاد خاست
بهر بر زنی آتش وباد خاست
چو آواز بشنید ناباک زن
بخفتان رومی بپوشید تن
شب تیره ایرانیان رابخواند
سخنهای آن کشته چندی براند
پس آن نامهٔ شاه بنمودشان
دلیری و تندی بیفزودشان
همه سرکشان آفرین خواندند
بران نامه برگوهر افشاندند
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چنین تا برآمد برین چندگاه
ز گستهم پر درد شد جان شاه
هوش مصنوعی: پادشاه پس از مدت زمانی از درد و نگرانی بسیاری که داشت، به شدت ناراحت و غمگین شد.
برآشفت روزی به گردوی گفت
که گستهم با گردیه گشت جفت
هوش مصنوعی: روزی، گردو به درختی گفت که من با تو همپیمان و همنشین شدهام.
سوی او شدند آن بزرگ انجمن
برانم که او بودشان رای زن
هوش مصنوعی: جمعیت بزرگی به سوی او رفتند، زیرا او کسی بود که آنها را هدایت میکرد و نظریاتش برایشان مهم بود.
از آمل کس آمد ز کارآگهان
همه فاش کرد آنچ بودی نهان
هوش مصنوعی: کسی از آمل به نزد ما آمد و همه چیزهایی را که پنهان بود، به طور واضح و آشکار بیان کرد.
همیگفت زین گونه تا تیره گشت
ز گفتار چشم یلان خیره گشت
هوش مصنوعی: او همچنان به همین شکل صحبت میکرد تا اینکه به خاطر سخنانش، چشمان یلان به طور خیرهای متوجه او شدند.
چو سازدندگان شمع ومیخواستند
همه کاخ ا ورا بیاراستند
هوش مصنوعی: وقتی سازندگان شمع و مشروب به کار مشغول شدند، همه تلاش کردند تا کاخ او را زیبا و دلنشین زینت دهند.
ز بیگانه مردم بپردخت جای
نشست از بر تخت با رهنمای
هوش مصنوعی: از دست بیگانگان مردم به دور است و جایگاه او در تخت سلطنت به همراه راهنمایانش قرار دارد.
همان نیز گردوی و خسرو بهم
همیرفت از گردیه بیش و کم
هوش مصنوعی: هر دو مانند گردو، خسرو و همان، از بلندیها و پستیها به هم نزدیک میشدند.
بدو گفت ز ایدر فراوان سپاه
به آمل فرستادهام کینه خواه
هوش مصنوعی: او به او گفت که از اینجا لشکر فراوانی به آمل فرستادهام که کینهجو هستند.
همه خسته وکشته بازآمدند
پرازناله وبا گداز آمدند
هوش مصنوعی: همه افرادی که از سفر یا جایی آمدهاند، خسته و آسیبدیده هستند و با درد و رنج به خانه برگشتهاند.
کنون اندرین رای ما را یکیست
که از رای ما تاج و تخت اندکیست
هوش مصنوعی: اکنون در نظر ما یک چیز مهم است و آن این است که تاج و تخت برای ما ارزش چندانی ندارد.
چو بهرام چوبینه گم کرد راه
همیشه بدی گردیه نیک خواه
هوش مصنوعی: زمانی که بهرام، این قهرمان چوبی، راهش را گم کرد، همیشه با بدی به گردی نیکو و خوشخواهی برخورد کرد.
کنون چارهای هست نزدیک من
مگو این سخن بر سر انجمن
هوش مصنوعی: الان راه حلی در دست من وجود دارد، پس این موضوع را در جمع مطرح نکن.
سوی گردیه نامه باید نوشت
چو جویی پر از می بباغ بهشت
هوش مصنوعی: برای گردیه باید نامهای نوشت، مثل جوی پُر از می در باغ بهشت.
که با تو همی دوستداری کنم
بهر جای و هر کار یاری کنم
هوش مصنوعی: من در هر جا و در هر کاری با تو دوستی میکنم و یاریت میزنم.
برآمد برین روزگاری دراز
زبان بر دلم هیچ نگشاد راز
هوش مصنوعی: در این روزگار طولانی، هیچ چیز را در دل نتوانستم بر زبان بیاورم و هیچ رازی را نتوانستم افشا کنم.
کنون روزگار سخن گفتن است
که گردوی ما رابجای تنست
هوش مصنوعی: الان زمانی است که باید با کلمات سخن بگوییم، زیرا در این دوران، به جای تأثیر جسم، کلام و سخن از اهمیت بیشتری برخوردار است.
نگر تا چگونه کنی چارهای
کزان گم شود زشت پتیارهای
هوش مصنوعی: مراقب باش که چگونه به مشکل خود رسیدگی میکنی، زیرا ممکن است که از آن روشی که انتخاب میکنی، نتیجهای ناخوشایند به دست آوری.
که گستهم را زیر سنگآوری
دل وخانهٔ ما به چنگ آوری
هوش مصنوعی: تو با سنگی که بر روی گستهم میگذاری، دل و خانهٔ ما را به چنگ میآوری.
چو این کرده باشی سپاه تو را
همان در جهان نیک خواه تو را
هوش مصنوعی: اگر چنین کارهایی انجام دهی، در جهان سپاهی که داری، همان کسی که به تو نیکی میکند، از تو حمایت خواهد کرد.
مر آن را که خواهی دهم کشوری
بگردد بر آن کشور اندر سری
هوش مصنوعی: هر کسی را که بخواهی، به او قدرت و سلطنت میدهم که بر آن سرزمین حکومت کند.
توآیی به مشکوی زرین من
سرآورده باشی همه کین من
هوش مصنوعی: تو هستی که در خواب شیرین من به خواب آمدهای و همه حسادتها و کینهها را با خودت بردهای.
برین برخورم سخت سوگند نیز
فزایم برین بندها بند نیز
هوش مصنوعی: با شدت به این موضوع میپردازم و سوگند میزنم که بر این محدودیتها غلبه خواهم کرد.
اگر پیچم این دل ز سوگند من
مبادا ز من شاد پیوند من
هوش مصنوعی: اگر دل من به خاطر سوگندم دچار تردید شود، امیدوارم که از من شاد و خوشحال نباشی.
بدو گفت گردوی نوشه بدی
چو ناهید در برج خوشه بدی
هوش مصنوعی: به او گفت که گردوی شیرین در زمان ناهید، در اوج خود و در بهترین حالتش قرار دارد.
تو دانی که من جان و فرزند خویش
برو بوم آباد و پیوند خویش
هوش مصنوعی: تو میدانی که من جان و فرزندم را فدای میهنم و پیوند خود را با آن حفظ میکنم.
بجای سر تو ندارم به چیز
گرین چیزها ارجمندست نیز
هوش مصنوعی: من به هیچ چیزی به ارزش تو اهمیت نمیدهم، حتی اگر آن چیزها هم ارزشمند باشند.
بدین کس فرستم به نزدیک اوی
درفشان کنم جان تاریک اوی
هوش مصنوعی: من به نزد او میروم و جان تاریکش را با نور عاشقانهام روشن میکنم.
یکی رقعه خواهم برو مهر شاه
همان خط او چون درخشنده ماه
هوش مصنوعی: من به یک نامه نیاز دارم که توسط شاه امضاء شده باشد، همانطور که خط او مانند نور ماه درخشان است.
به خوارهر فرستم زن خویش را
کنم دور زین در بد اندیش را
هوش مصنوعی: من زنی که متعلق به خودم است را به خوارهر میفرستم، تا این فرد بداندیش را از خود دور کنم.
که چونین سخن نیست جز کار زن
به ویژه زنی کو بود رای زن
هوش مصنوعی: این سخن فقط از کار زنانی است که دارای اندیشه و رای خود هستند.
برین نیز هر چون همیبنگرم
پیام تو باید بر خواهرم
هوش مصنوعی: درست است که هر بار که به این موضوع فکر میکنم، احساس میکنم که باید پیامی برای خواهرم بفرستم.
بر آید بکام تو این کار زود
برین بیش و کم بر نباید فزود
هوش مصنوعی: این کار باید به سرعت و به خوبی انجام شود و هرگونه اضافهکاری یا زیادهروی در آن جایی ندارد.
چو بشنید خسرو بران شاد شد
همه رنجها بر دلش باد شد
هوش مصنوعی: وقتی خسرو این خبر را شنید، خوشحال شد و همه دردها و ناراحتیهایش از دلش زدوده شد.
هم آنگه ز گنجور قرطاس خواست
ز مشک سیه سوده انقاس خواست
هوش مصنوعی: در آن لحظه، از گنجور (خزانهدار) خواست که کاغذی از مشک سیاه فراهم کند و در مورد انقاس (اندازهگیری یا حساب) درخواست کمک کرد.
یکی نامه بنوشت چون بوستان
گل بوستان چون رخ دوستان
هوش مصنوعی: کس نامهای نوشت که در آن به زیبایی بوستان و گلها اشاره کرده بود، مانند زیبایی چهره دوستان.
پر از عهد و پیوند و سوگندها
ز هر گونهای لابه و پندها
هوش مصنوعی: این بیت به مسأله ارتباطات انسانی و تعهدات میپردازد. در آن اشاره شده که زندگی پر از وعدهها و پیمانهاست و با هر نوع درخواست و نصیحتی همراه است. به طور کلی، توصیف این است که روابط انسانی شامل انواع مختلفی از تعاملات و مشورتهاست.
چو برگشت عنوان آن نامه خشک
نهادند مهری برو بر ز مشک
هوش مصنوعی: زمانی که نامه به دست کسی رسید، آن را به طور رسمی امضا کردند و بر روی آن با موم مهر کردند.
نگینی برو نام پرویز شاه
نهادند بر مهر مشک سیاه
هوش مصنوعی: بر روی مهر مشکی، نام شاه پرویز را به عنوان نگینی قرار دادند.
یکی نامه بنوشت گردوی نیز
بگفت اندرو پند و بسیار چیز
هوش مصنوعی: یک نفر نامهای نوشت و در آن مطالبی از جمله نکات اخلاقی و مسائل متنوعی را مطرح کرد.
سرنامه گفت آنک بهرام کرد
همه دوده و بوم بدنام کرد
هوش مصنوعی: در آغاز نامه، آنک بهرام همه نژاد و سرزمین را بدنام کرد.
که بخشایش آراد یزدان بروی
مبادا پشیمان ازان گفت وگوی
هوش مصنوعی: بخشایش و رحمت خداوند را در نظر داشته باش و نگران نباش که از گفتن و اظهار نظر خود پشیمان شوی.
هرآنکس که جانش ندارد خرد
کم و بیشی کارها ننگرد
هوش مصنوعی: هر کس که روح و جانش را نداشته باشد، به درستی و نادرستی کارهایش توجه نمیکند.
گر او رفت ما از پس اورویم
بداد خدای جهان بگرویم
هوش مصنوعی: اگر او برود، ما هم دنبالش خواهیم رفت و در این مسیر به خداوند جهان پناه میبریم.
چو جفت من آید به نزدیک تو
درخشان کند جان تاریک تو
هوش مصنوعی: زمانی که همراه من به نزد تو بیاید، زندگی تو را نورانی و روشن میکند.
ز گفتار او هیچ گونه مگرد
چو گردی شود بخت را روی زرد
هوش مصنوعی: از حرفهای او هیچ توقع نداشته باش، چون اگر چنین کنی، ممکن است به بدشانسی دچار شوی.
نهاد آن خط خسرو اندر میان
بپیچید برنامه بر پرنیان
هوش مصنوعی: خط زیبای خسرو در وسط قرار گرفت و طرحی بر روی پارچه نرم و ابریشمی نقش بست.
زن چاره گر بستد آن نامه را
شنید آن سخنهای خود کامه را
هوش مصنوعی: زنان با تدبیر، آن نامه را گرفتند و آن سخنان خودخواهانه و دلخواه را شنیدند.
همیتاخت تا بیشهٔ نارون
فرستادهٔ زن به نزدیک زن
هوش مصنوعی: او به سرعت به سمت جنگل نارون میرفت تا پیام همسرش را به او برساند.
ازو گردیه شد چو خرم بهار
همان رخ پر از بوی و رنگ و نگار
هوش مصنوعی: چهرهاش در بهار زیبا و شاداب مثل گلها پر از عطر و رنگ و زیبایی است.
زبهرام چندی سخن راندند
همی آب مژگان بر افشاندند
هوش مصنوعی: برای بهرام مدت زمانی درباره او صحبت کردند و اشکهایشان را بر زمین ریختند.
پس آن نامهٔ شوی با خط شاه
نهانی بدو داد و بنمود راه
هوش مصنوعی: به همین دلیل، آن نامهای که شوهر با خط شاه نوشته بود، به طور پنهانی به او داد و راهی را نشانش داد.
چو آن شیر زن نامهٔ شاه دید
تو گفتی بروی زمین ماه دید
هوش مصنوعی: وقتی آن زن شیر دل نامهٔ شاه را مشاهده کرد، انگار که بر روی زمین ماه را دید.
بخندید و گفت این سخن رابه رنج
ندارد کسی کش بود یار پنج
هوش مصنوعی: او خندید و گفت که این حرف برای کسی دردسر ندارد، چون فقط برای کسی است که دوستش دارد.
بخواند آن خط شاه بر پنج تن
نهان داشت زان نامدار انجمن
هوش مصنوعی: آن خط شاه بر پنج تن خوانده شد و آن انجمن نامدار، راز آن را در دل خود نگه داشتند.
چو بگشاد لب زود پیمان ببست
گرفت آن زمان دست او را بدست
هوش مصنوعی: به محض اینکه لب به سخن گشود و صحبت کرد، بلافاصله توافقی برقرار شد و در آن لحظه دست او را در دستانش گرفت.
همان پنج تن را بر خویش خواند
به نزدیکی خوابگه برنشاند
هوش مصنوعی: او همان پنج تن آل عبا را به نزدیکی خود دعوت کرد و در محل خوابگاهش نشاند.
چو شب تیره شد روشنایی بکشت
لب شوی بگرفت ناگه بمشت
هوش مصنوعی: به محض اینکه شب به تاریکی فرو رفت، روشنی به ناگاه از لب او بیرون آمد و او را به شدت در بر گرفت.
ازان مردمان نیز یار آمدند
به بالین آن نامدار آمدند
هوش مصنوعی: از آن مردم، دوستان و یاران به کنار بستر آن نامآور آمدند.
بکوشید بسیار با مرد مست
سر انجام گویا زبانش ببست
هوش مصنوعی: تلاش کنید که با مردی که در حال مستی است، زیاد صحبت نکنید، زیرا در نهایت ممکن است زبان او بسته شود و نتواند درست حرف بزند.
سپهبد به تاریکی اندر بمرد
شب و روز روشن به خسرو سپرد
هوش مصنوعی: در سیاهی شب، فرمانده به دیار عدم رفت و روزها را به پادشاه سپرد.
بشهر اندرون بانگ و فریاد خاست
بهر بر زنی آتش وباد خاست
هوش مصنوعی: در شهر صدای فریاد و ناله بلند شد، چون به خاطر یک زن آتش و طوفانی برپا گشت.
چو آواز بشنید ناباک زن
بخفتان رومی بپوشید تن
هوش مصنوعی: وقتی صدای ناپاکی را شنید، آن زن رومی لباس خود را برتن کرد و خوابش برد.
شب تیره ایرانیان رابخواند
سخنهای آن کشته چندی براند
هوش مصنوعی: شب تاریک ایرانیان را با داستانهای کشتهشدگان بیدار میسازد.
پس آن نامهٔ شاه بنمودشان
دلیری و تندی بیفزودشان
هوش مصنوعی: پس آن نامهٔ شاه نشاندهندهٔ شجاعت و تندی آنان بود که بر دلهاشان افزوده میشد.
همه سرکشان آفرین خواندند
بران نامه برگوهر افشاندند
هوش مصنوعی: همه افراد تبهکار و سرکش به ستایش و تعریف از این شخصیت پرداخته و بر او تقدیر و تبریک میگویند و در واقع چیزهای ارزشمندی را در مورد او مطرح میکنند.

فردوسی