بخش ۴۰
چوشب دامن تیره اندر کشید
سپیده ز کوه سیه بر دمید
مقاتوره پوشید خفتان جنگ
بیامد یکی تیغ توری به چنگ
چو بهرام بشنید بالای خواست
یکی جوشن خسرو آرای خواست
گزیدند جایی که هرگز پلنگ
بر آن شخ بیآب ننهاد چنگ
چو خاقان شنید این سخن برنشست
برفتند ترکان خسرو پرست
بدان کار تا زین دو شیر دمان
کرا پیشتر خواهد آمد زمان
مقاتوره چون شد به دشت نبرد
ز هامون به ابر اندر آورد گرد
به بهرام گردنکش آواز داد
که اکنون ز مردی چه داری بیاد
تو تازی بدین جنگ بر پیشدست
و گر شیردل ترک خاقان پرست
بدو گفت بهرام پیشی تو کن
کجا پی تو افگندهای این سخن
مقاتوره کرد از جهاندار یاد
دو زاغ کمان را به زه برنهاد
زه و تیر بگرفت شادان بدست
چو شد غرق پیکانش بگشاد شست
بزد بر کمربند مرد سوار
نسفت آهن از آهن آبدار
زمانی همیبود بهرام دیر
که تاشد مقاتوره از رزم سیر
مقاتوره پنداشت کو شد تباه
خروشید و برگشت زان رزمگاه
بدو گفت بهرام کای جنگجوی
نکشتی مرا سوی خرگه مپوی
تو گفتی سخن باش و پاسخ شنو
اگر بشنوی زنده مانی برو
گزین کرد جوشن گذاری خدنگ
که آهن شدی پیش او نرم و سنگ
بزد بر میان سوار دلیر
سپهبد شد از رزم و دینار سیر
مقاتوره چون جنگ را برنشست
برادر دو پایش بزین بر ببست
بروی اندر آمد دو دیده پرآب
همان زین توری شدش جای خواب
به خاقان چنین گفت کای کامجوی
همی گورکن خواهد آن نامجوی
بدو گفت خاقان که بهتر ببین
کجا زنده خفتست بر پشت زین
بدو گفت بهرام کای برمنش
هم اکنون به خاک اندر آید تنش
تن دشمن تو چنین خفته باد
که او خفت بر اسپ توری نژاد
سواری فرستاد خاقان دلیر
به نزدیک آن نامبردار شیر
ورا بسته و کشته دیدند خوار
بر آسوده از گردش روزگار
بخندید خاقان به دل در نهان
شگفت آمدش زان سوار جهان
پر اندیشه بد تا بایوان رسید
کلاهش ز شادی به کیوان رسید
سلیح و درم خواست و اسپ ورهی
همان تاج و هم تخت شاهنشهی
ز دینار وز گوهر شاهوار
ز هرگونهای آلت کار زار
فرستاده از پیش خاقان ببرد
به گنجور بهرام جنگی سپرد
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چوشب دامن تیره اندر کشید
سپیده ز کوه سیه بر دمید
هوش مصنوعی: هنگامی که شب با دامن تاریکش به دور خود پیچیده بود، سپیده دم از دامنه کوه سیاه آغاز به ظهور کرد.
مقاتوره پوشید خفتان جنگ
بیامد یکی تیغ توری به چنگ
هوش مصنوعی: مقاتوره لباس جنگ را به تن کرد و آماده نبرد شد و یکی تیر و کمانی به دست گرفت.
چو بهرام بشنید بالای خواست
یکی جوشن خسرو آرای خواست
هوش مصنوعی: وقتی بهرام شنید که خواستهای بزرگ وجود دارد، تصمیم گرفت که یک زره زیبا و با شکوه برای خود تهیه کند.
گزیدند جایی که هرگز پلنگ
بر آن شخ بیآب ننهاد چنگ
هوش مصنوعی: در جایی انتخاب کردند که هیچگاه پلنگ بر آن زمین خشک، اثر پنجهاش را نگذاشته است.
چو خاقان شنید این سخن برنشست
برفتند ترکان خسرو پرست
هوش مصنوعی: وقتی که خاقان این حرف را شنید، برخاست و ترکها را که افرادی پرستنده و وفادار به خسرو بودند، به راه انداخت.
بدان کار تا زین دو شیر دمان
کرا پیشتر خواهد آمد زمان
هوش مصنوعی: بدان که تا زمانی که این دو شیر (شجاعت و قدرت) در حال حرکت هستند، کسی که جلوتر از دیگران خواهد آمد، زمان است.
مقاتوره چون شد به دشت نبرد
ز هامون به ابر اندر آورد گرد
هوش مصنوعی: وقتی نبرد در دشت آغاز شد، گرد و غباری مانند ابر از سمت هامون به آسمان برخاست.
به بهرام گردنکش آواز داد
که اکنون ز مردی چه داری بیاد
هوش مصنوعی: به بهرام سرکش گفتند که اکنون از انسانیت چه خاطرهای داری؟
تو تازی بدین جنگ بر پیشدست
و گر شیردل ترک خاقان پرست
هوش مصنوعی: تو در این نبرد به مانند یک عرب با شجاعت جلو آمدهای، و اگر دلی شجاع مثل یک شیر داشته باشی، باید به سلطنت ترکها ایمان داشته باشی.
بدو گفت بهرام پیشی تو کن
کجا پی تو افگندهای این سخن
هوش مصنوعی: بهرام به او گفت: "سریعتر بیا جلو و ببین کجا این حرف را برا تو زدهام."
مقاتوره کرد از جهاندار یاد
دو زاغ کمان را به زه برنهاد
هوش مصنوعی: به یاد دو زاغ، تیر کمانی را که از جهاندار گرفت، آماده کرده است.
زه و تیر بگرفت شادان بدست
چو شد غرق پیکانش بگشاد شست
هوش مصنوعی: او با خوشحالی کمان و تیر را در دست میگیرد و وقتی که تیرش به هدف میخورد، انگشتش را باز میکند.
بزد بر کمربند مرد سوار
نسفت آهن از آهن آبدار
هوش مصنوعی: مرد سوار بر اسب، تکیهگاه خود را محکم کرد و با قدرت، ضربهای به حریف خود زد که همچون آهن در حال ذوب است.
زمانی همیبود بهرام دیر
که تاشد مقاتوره از رزم سیر
هوش مصنوعی: زمانی بهرام در آنجا بود که از جنگ و نبرد خسته و خستهتر شد.
مقاتوره پنداشت کو شد تباه
خروشید و برگشت زان رزمگاه
هوش مصنوعی: در این بیت، شخصی که به جنگ مشغول بوده، فکر میکند که شکست خورده و از شدت نگرانی و ناامیدی، صدای بلندی میکشد و از میدان جنگ فرار میکند.
بدو گفت بهرام کای جنگجوی
نکشتی مرا سوی خرگه مپوی
هوش مصنوعی: بهرام به جنگجوی خود میگوید که مرا نکش و به سوی خیمهگاه نرو.
تو گفتی سخن باش و پاسخ شنو
اگر بشنوی زنده مانی برو
هوش مصنوعی: تو گفتی که باید خاموش باشی و فقط به سخنان دیگران گوش کنی. اگر به خوبی به این حرفها توجه کنی، زندگیات ادامه خواهد داشت. برو و این را در نظر بگیر.
گزین کرد جوشن گذاری خدنگ
که آهن شدی پیش او نرم و سنگ
هوش مصنوعی: هنگامی که شخصی در جنگ آماده میشود، او بهترین زره را انتخاب کرده و با سلاحی آماده میشود. این در حالی است که او به شیوهای نرم و با انعطاف با مشکلات روبرو میشود، حتی اگر به ظرافت آهن یا سختی سنگ باشد.
بزد بر میان سوار دلیر
سپهبد شد از رزم و دینار سیر
هوش مصنوعی: دلیر سپهبد با شجاعت بر اسبش سوار شد و از جنگ و ثروت سیراب گشت.
مقاتوره چون جنگ را برنشست
برادر دو پایش بزین بر ببست
هوش مصنوعی: در جنگ، وقتی برادران با هم درگیر میشوند، مانند دو نیروی متضاد عمل میکنند و هر یک در تلاشند تا دیگری را مغلوب کنند.
بروی اندر آمد دو دیده پرآب
همان زین توری شدش جای خواب
هوش مصنوعی: دو چشم پر از اشک به خوابادی دل میزند و همان اشک، جای خوابش شده است.
به خاقان چنین گفت کای کامجوی
همی گورکن خواهد آن نامجوی
هوش مصنوعی: بگو به شاه که ای کسی که به دنبال کامیابی هستی، همواره باید مراقب باشی که کسانی که به دنبال نام و شهرت هستند، ممکن است برای به دست آوردن هدفشان، تو را به خطر بیندازند.
بدو گفت خاقان که بهتر ببین
کجا زنده خفتست بر پشت زین
هوش مصنوعی: خاقان به او گفت که بهتر است خوب نگاه کنی و ببینی کجا کسی به آرامی بر روی زین نشسته و خوابیده است.
بدو گفت بهرام کای برمنش
هم اکنون به خاک اندر آید تنش
هوش مصنوعی: بهرام به او گفت: ای شخصیت بزرگ، اکنون بدن تو در خاک آرام خواهد گرفت.
تن دشمن تو چنین خفته باد
که او خفت بر اسپ توری نژاد
هوش مصنوعی: تن دشمن تو باید آنقدر بیخبر و بیحرکت باشد که مانند اسبی در حال خواب باشد.
سواری فرستاد خاقان دلیر
به نزدیک آن نامبردار شیر
هوش مصنوعی: خاقان شجاع، سوارانی را به سوی آن شیر معروف فرستاد.
ورا بسته و کشته دیدند خوار
بر آسوده از گردش روزگار
هوش مصنوعی: آنها او را در حالی یافتند که بیخبر از دنیای خود، در آرامش نشسته و به سرنوشتش اندیشیده است.
بخندید خاقان به دل در نهان
شگفت آمدش زان سوار جهان
هوش مصنوعی: خاقان با دلش به طور پنهانی خندید و از آن سوار شگفتزده شد.
پر اندیشه بد تا بایوان رسید
کلاهش ز شادی به کیوان رسید
هوش مصنوعی: کسی که با افکار منفی به دروازهای میرسد، نشانهای از شادی بر سر میگذارد.
سلیح و درم خواست و اسپ ورهی
همان تاج و هم تخت شاهنشهی
هوش مصنوعی: سلیح و درم درخواست کرد و به او اسب و سلاحی دادند، همانند تاج و تخت شاهی.
ز دینار وز گوهر شاهوار
ز هرگونهای آلت کار زار
هوش مصنوعی: از پول و جواهرات گرانبها، هر چیزی که بتواند در کار جنگ به کار آید، ضروری و مهم است.
فرستاده از پیش خاقان ببرد
به گنجور بهرام جنگی سپرد
هوش مصنوعی: پیامبری از طرف پادشاه به گنجور بهرام جنگی فرستاده شد.
حاشیه ها
1391/08/19 10:11
مهدی رفیعی
در بیت : چو بهرام بشنید بالای خواست
یکی جوشم خسرو آرای خواست
کلمه جوشم باید به جوشن تغییر یابد .
1400/12/25 13:02
سید کاظم seyedkazemhashemikhah@gmail.com
سلام تو این مصراع بر آن شخ بی آب ننهاد چنگ کلمه شخ به معنای شاخه درخت هست، وباید متناسب با وزن بیت صامت خ با تاکید و تشدید خوانده شود
1401/02/18 23:05
شیرین ناز
گزیدند جایی که هرگز پلنگ
بر آن شخّ بی آب ننهاد چنگ
شخ: زمین سخت و ناهموار. (فرهنگ فارسی معین)