گنجور

بخش ۲۶

بدو گفت قیصر که جاوید زی
که دستور شاهنشهان را سزی
یکی خانه دارم در ایوان شگفت
کزین برتو را ندازه نتوان گرفت
یکی اسب و مردی بروبر سوار
کز انجا شگفتی شود هوشیار
چوبینی ندانی که این بند چیست
طلسمست گر کردهٔ ایزدیست
چو خراد برزین شنید این سخن
بیامد بران جایگاه کهن
بدیدش یکی جای کرده بلند
سوار ایستاده درو ارجمند
کجا چشم بیننده چونان ندید
بدان سان توگفتی خدای آفرید
بدید ایستاده معلق سوار
بیامد بر قیصر نامدار
چنین گفت کز آهنست آن سوار
همه خانه از گوهر شاهوار
که دانا و را مغنیاطیس خواند
که رومیش بر اسپ هندی نشاند
هرآنکس که او دفتر هندوان
بخواند شود شاد و روشن روان
بپرسید قیصر که هندی زراه
همی تا کجا برکشد پایگاه
زدین پرستندگان بر چیند
همه بت پرستند گر خود کیند
چنین گفت خراد برزین که راه
بهند اندرون گاو شاهست و ماه
به یزدان نگروند و گردان سپهر
ندارد کسی برتن خویش مهر
ز خورشید گردنده بر بگذرند
چوما را ز دانندگان نشمرند
هرآنکس که او آتشی بر فروخت
شد اندر میان خویشتن را بسوخت
یکی آتشی داند اندر هوا
به فرمان یزدان فرمان روا
که دانای هندوش خواند اثیر
سخنهای نغز آورد دلپذیر
چنین گفت که آتش به آتش رسید
گناهش ز کردار شد ناپدید
ازان ناگزیر آتش افروختن
همان راستی خواند این سوختن
همان گفت وگوی شما نیست راست
برین بر روان مسیحا گواست
نبینی که عیسی مریم چه گفت
بدانگه که بگشاد راز از نهفت
که پیراهنت گر ستاند کسی
میآویز با او به تندی بسی
وگر بر زند کف به رخسار تو
شود تیره زان زخم دیدار تو
مزن هم چنان تا بماندت نام
خردمند را نام بهتر ز کام
بسوتام را بس کن از خوردنی
مجو ار نباشدت گستردنی
بدین سر بدی را به بد مشمرید
بی‌آزار ازین تیرگی بگذرید
شما را هوا بر خرد شاه گشت
دل از آز بسیار بیراه گشت
که ایوانهاتان به کیوان رسید
شماری که شد گنجتان را کلید
ابا گنجتان نیز چندان سپاه
زره‌های رومی و رومی کلاه
به هر جای بیداد لشکر کشید
ز آسودگی تیغها برکشید
همی چشمه گردد بیابان ز خون
مسیحا نبود اندرین رهنمون
یکی بینوا مرد درویش بود
که نانش ز رنج‌تن خویش بود
جز از ترف و شیرش نبودی خورش
فزونیش رخبین بدی پرورش
چو آورد مرد جهودش بمشت
چو بی‌یار و بیچاره دیدش بکشت
همان کشته را نیز بردار کرد
بران دار بر مرو را خوار کرد
چو روشن‌روان گشت و دانش‌پذیر
سخن‌گوی و داننده و یادگیر
به پیغمبری نیز هنگام یافت
به برنایی از زیرکی کام یافت
تو گویی که فرزند یزدان بد اوی
برآن دار برگشته خندان بد اوی
بخندد برین بر خردمند مرد
تو گر بخردی گرد این فن مگرد
که هست او ز فرزند و زن بی‌نیاز
به نزدیک او آشکارست راز
چه پیچی ز دین کیومرثی
هم از راه و آیین طهمورثی
که گویند دارای گیهان یکیست
جز از بندگی کردنت رای نیست
جهاندار دهقان یزدان پرست
چوبر واژه برسم بگیرد بدست
نشاید چشیدن یکی قطره آب
گر از تشنگی آب بیند بخواب
به یزدان پناهند به روز نبرد
نخواهد به جنگ اندرون آب سرد
همان قبله شان برترین گوهرست
که از آب و خاک و هوا برترست
نباشند شاهان ما دین فروش
بفرمان دارنده دارند گوش
بدینار وگوهر نباشند شاد
نجویند نام و نشان جز بداد
ببخشیدن کاخهای بلند
دگر شاد کردن دل مستمند
سدیگر کسی کو به روز نبرد
بپوشد رخ شید گردان بگرد
بروبوم دارد زدشمن نگاه
جزین را نخواهد خردمند شاه
جزاز راستی هرک جوید زدین
بروباد نفرین بی‌آفرین
چو بشنید قیصر پسند آمدش
سخنهای او سودمند آمدش
بدو گفت آن کو جهان آفرید
تو را نامدار مهان آفرید
سخنهای پاک ازتو باید شنید
تو داری در رازها را کلید
کسی راکزین گونه کهتربود
سرش ز افسر ماه برتر بود
درم خواست از گنج و دینار خواست
یکی افسری نامبردار خواست
بدو داد و بسیارکرد آفرین
که آباد باد ازتوایران زمین

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بسوتام را بس کن از خوردنی
مجو ار نباشدت گستردنی
در غذا و خوراک به کم بسنده کن و در جستجوی سفره مفصل مباش (سوتام یعنی سخت اندک. گستردنی در اینجا یعنی نطع و سفره)

حاشیه ها

1391/07/03 11:10
مهدی رفیعی

به صلیب کشیدن حضرت مسیح ( ع )توسط یهودیان باور برخی از مسیحیان است . ولی در قرآن آورده است که پروردگار مقدر فرموده که شخصی شبیه حضرت عیسی (ع ) به صلیب کشیده شود و عیسی ( ع) به آسمان عروج کرده است .

1391/07/03 11:10
مهدی رفیعی

یکی خانه دارم در ایوان شگفت
کزین برتور اندازه نتوان گرفت
بر اساس شاهنامه تصحیح مسکو مبایست به شکل زیر اصلاح شود .
کزین برتر اندازه نتوان گرفت

1392/01/20 13:04
امین کیخا

با درود به روان فردوسی پاک زاد أثیر علی رغم اینکه در عربی و انگلیسی وجود دارد هندی گرفته شده و از زبان دانای هندی اورده شده است امروز میدانیم أثیر از اتور پهلوی است که در اغاز ادربایگان هم هست و شاید در هندی هم ریشه داشته بأشداق عربی و انگلیسی نیست رحمت بر ان تربت پاک باد

1394/09/22 21:11
علیرضا

که پیراهنت گر ستاند کسی
میاویز با او درست است، بجای می آویز

1398/05/24 22:07
ذبیح اله

با توجه به مفهوم بیت و کلمه بسی باید می آویز را درست بگریم در صورتیکه منظور میآویز بود آوردن کلمه بسی معنا نداشت.
به سختی با او بیاویز
حالا در صورت دوم به سختی با او میاویز

1402/03/24 22:05
جعفر کمالی

این شعر درک ایران باستان از حوزه نیروهای الکترومغناطیسی و تعلیق مغناطیسی را درآن دوران ۱۵۰۰ سال پیش نشان میدهد.در واقع سوار آهنین معلق بحال تعلیق مفناطیسی در آمده.این باید نیروی بزرگی باشد که بر گرانش زمین غلبه کند.از نقطه نظر تاریخ فیزیک در باستان،بسیار جالب است

1403/07/06 04:10
داریوش ابونصری

جهاندار دهقان یزدان پرست
چوبر واژه برسم بگیرد بدست
واژه در این بیت اشتباه است و واژ درست است . واژیعنی دعای زیر لب که زرتشتیان میخوانند در حالی که بَرسَم که شاخه های جوان درخت انار است را بدست گرفته اند. این کار از آداب زرتشتی است.