بخش ۱
چوگستهم وبندوی به آذرگشسپ
فگندند مردی سبک بر دو اسپ
که در شب به نزدیک خسرو شود
از ایران به آگاهی نو شود
فرستاده آمد بر شاه نو
گذشته شبی تیره از ماه نو
ز آشوب بغداد گفت آنچ دید
جوان شد چو برگ گل شنبلید
چنین گفت هرکو زراه خرد
بتیزی ز بیدانشی بگذرد
نترسد ز کردار چرخ بلند
شود زندگانیش ناسودمند
گراین بد که گفتی خوش آمد مرا
خور و خواب در آتش آمد مرا
ولیکن پدر چون به خون آخت دست
از ایران نکردم سران نشست
هم او را کنون چون یکی بندهام
سخن هرچ گوید نیوشندهام
هم اندر زمان داغ دل با سپاه
بکردار آتش بیامد ز راه
سپاهی بد از بردع و اردبیل
همیرفت با نامور خیل خیل
از ارمینیه نیز چندی سپاه
همیتاخت چون باد با پور شاه
چوآمد ببغداد زو آگهی
که آمد خریدار تخت مهی
همه شهر ز آگاهی آرام یافت
جهانجوی از آرامشان کام یافت
پذیره شدندش بزرگان شهر
کسی را که از مهتری بود بهر
نهادند بر پیشگه تخت عاج
همان طوق زرین وپرمایه تاج
بشهر اندرون رفت خسرو بدرد
بنزد پدر رفت با بادسرد
چه جوییم زین گنبد تیزگرد
که هرگز نیاساید از کارکرد
یکی راهمی تاج شاهی دهد
یکی را بدریا بماهی دهد
یکی را برهنه سروپای و سفت
نه آرام و خواب و نه جای نهفت
یکی را دهد توشهٔ شهد و شیر
بپوشد بدیبا و خز و حریر
سرانجام هردو بخاک اندرند
بتارک بدام هلاک اندرند
اگر خود نزادی خردمند مرد
ندیدی ز گیتی چنین گرم و سرد
ندیدی جهان ازبنه به بدی
اگر که بدی مرد اگر مه بدی
کنون رنج در کارخسرو بریم
بخواننده آگاهی نو بریم
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چوگستهم وبندوی به آذرگشسپ
فگندند مردی سبک بر دو اسپ
هوش مصنوعی: وقتی که آن مرد با سبکی و آزادگی بر دو اسب سوار شد، جامعه به آذرگشسپ نگاه کرد و او را ستود.
که در شب به نزدیک خسرو شود
از ایران به آگاهی نو شود
هوش مصنوعی: در شب به نزد خسرو میرود و از ایران آگاهی تازهای کسب میکند.
فرستاده آمد بر شاه نو
گذشته شبی تیره از ماه نو
هوش مصنوعی: پیامبری فرستاده شد تا خبر جدیدی را به شاه برساند، پس از آنکه شبی تاریک گذرانده بود که به ماه نو شباهت داشت.
ز آشوب بغداد گفت آنچ دید
جوان شد چو برگ گل شنبلید
هوش مصنوعی: در آشفتگیهای بغداد، جوانی که به تماشا نشسته بود، مانند گل شینبلید (یاس) جوان و لطیف شد و شادابی گرفت.
چنین گفت هرکو زراه خرد
بتیزی ز بیدانشی بگذرد
هوش مصنوعی: هر کس که از مسیر حکمت و خرد فاصله بگیرد و به نادانی روی آورد، در حقیقت از آن راه عبور کرده است.
نترسد ز کردار چرخ بلند
شود زندگانیش ناسودمند
هوش مصنوعی: از کارهای دنیا نترسید، چون ممکن است زندگیاش به خوبی سپری نشود.
گراین بد که گفتی خوش آمد مرا
خور و خواب در آتش آمد مرا
هوش مصنوعی: اگر این سخن که تو گفتی برای من خوشایند است، پس خواب و خوراک من در آتش دلالت دارد.
ولیکن پدر چون به خون آخت دست
از ایران نکردم سران نشست
هوش مصنوعی: اما پدر وقتی که دست خود را به خون آغشته کرد، هرگز از ایران دست نکشید و سران آنجا را گرد هم آورد.
هم او را کنون چون یکی بندهام
سخن هرچ گوید نیوشندهام
هوش مصنوعی: من اکنون همچون یک بنده به او پیوستهام و هر چه او بگوید را با گوش شنوا میپذیرم.
هم اندر زمان داغ دل با سپاه
بکردار آتش بیامد ز راه
هوش مصنوعی: در زمانی که دل از درد رنج میکشد، گروهی از چهرههای پرخاشگر و شرور به سوی او در آتش و ویرانی حرکت کردند.
سپاهی بد از بردع و اردبیل
همیرفت با نامور خیل خیل
هوش مصنوعی: یک گروه از سربازان بدتراز بردع و اردبیل به همراه سربازان معروف و مشهور در حال حرکت بودند.
از ارمینیه نیز چندی سپاه
همیتاخت چون باد با پور شاه
هوش مصنوعی: از سرزمین ارمینیه نیز گروهی از سربازان با سرعت و قدرت به سمت ما میآمدند، مانند بادی که به تندی میوزد.
چوآمد ببغداد زو آگهی
که آمد خریدار تخت مهی
هوش مصنوعی: وقتی خبر آمدن خریدار تخت مهی به بغداد رسید، همه از این موضوع مطلع شدند.
همه شهر ز آگاهی آرام یافت
جهانجوی از آرامشان کام یافت
هوش مصنوعی: تمام شهر به خاطر آگاهی و دانش خود آرامش پیدا کرد و جهانجو از این آرامش بهرهمند شد.
پذیره شدندش بزرگان شهر
کسی را که از مهتری بود بهر
هوش مصنوعی: بزرگان شهر به استقبال کسی رفتند که از نظر مقام و بزرگی به مرتبه بالایی رسیده بود.
نهادند بر پیشگه تخت عاج
همان طوق زرین وپرمایه تاج
هوش مصنوعی: بر روی تخت زیبا و باشکوهی که از عاج ساخته شده، همان تاج قیمتی و با ارزش و طوق زرین را قرار دادند.
بشهر اندرون رفت خسرو بدرد
بنزد پدر رفت با بادسرد
هوش مصنوعی: خسرو در شهر وارد شد و به پدرش رفت در حالی که سرما به او خورده بود.
چه جوییم زین گنبد تیزگرد
که هرگز نیاساید از کارکرد
هوش مصنوعی: در این دنیا چه چیزی را جستجو میکنیم در حالی که این جهان بیوقفه و بیرحم به کار خود ادامه میدهد و هیچگاه از فعالیت نمیایستد؟
یکی راهمی تاج شاهی دهد
یکی را بدریا بماهی دهد
هوش مصنوعی: یکی به دیگری مقام و احترام میبخشد و دیگری را به نعمت و روزی میرساند.
یکی را برهنه سروپای و سفت
نه آرام و خواب و نه جای نهفت
هوش مصنوعی: شخصی وجود دارد که نه تنها لباس بر تن ندارد بلکه از آرامش و خواب نیز بیبهره است و در مکانی پنهان نیست.
یکی را دهد توشهٔ شهد و شیر
بپوشد بدیبا و خز و حریر
هوش مصنوعی: یکی به او امکانات و نعمتهای فراوان میدهد، در حالی که دیگری با ظاهری زیبا و با لباسهای گرانقیمت خود را میآراید.
سرانجام هردو بخاک اندرند
بتارک بدام هلاک اندرند
هوش مصنوعی: در نهایت، هر دو به خاک خواهند رفت و در تاریکی به دام هلاکت گرفتار خواهند شد.
اگر خود نزادی خردمند مرد
ندیدی ز گیتی چنین گرم و سرد
هوش مصنوعی: اگر خودت فردی باهوش و دانا را نپروراندهای، در زندگی هم از دنیا کسی را با این ویژگیها نخواهی یافت.
ندیدی جهان ازبنه به بدی
اگر که بدی مرد اگر مه بدی
هوش مصنوعی: اگر در این دنیا، بدیها را ببینی، بدان که بدی نمیتواند همیشه ماندگار باشد؛ حتی اگر شخصی بد باشد، در نهایت ناپدید خواهد شد.
کنون رنج در کارخسرو بریم
بخواننده آگاهی نو بریم
هوش مصنوعی: اکنون در تلاش هستیم تا دشواریها را در کار شاه تحمل کنیم و به آوازهخوانی که خبر جدیدی دارد گوش فرا دهیم.