گنجور

بخش ۲

چو دانست کز مرگ نتوان گریخت
بسی آب خونین ز دیده بریخت
بگسترد فرش اندر ایوان خویش
بفرمود کامدش بهرام پیش
بدو گفت کای پاک‌زاده پسر
به مردی و دانش برآورده سر
به من پادشاهی نهادست روی
که رنگ رخم کرد همرنگ موی
خم آورد بالای سرو سهی
گل سرخ را داد رنگ بهی
چو روز تو آمد جهاندار باش
خردمند باش و بی‌آزار باش
نگر تا نپیچی سر از دادخواه
نبخشی ستمکارگان را گناه
زبان را مگردان به گرد دروغ
چو خواهی که تاج از تو گیرد فروغ
روانت خرد باد و دستور شرم
سخن گفتن خوب و آواز نرم
خداوند پیروز یار تو باد
دل زیردستان شکار تو باد
بنه کینه و دور باش از هوا
مبادا هوا بر تو فرمانروا
سخن چین و بی‌دانش و چاره‌گر
نباید که یابد به پیشت گذر
ز نادان نیابی جز از بتری
نگر سوی بی‌دانشان ننگری
چنان دان که بی‌شرم و بسیارگوی
نبیند به نزد کسی آب‌روی
خرد را مه و خشم را بنده‌دار
مشو تیز با مرد پرهیزگار
نگر تا نگردد به گرد تو آز
که آز آورد خشم و بیم و نیاز
همه بردباری کن و راستی
جدا کن ز دل کژی و کاستی
بپرهیز تا بد نگرددت نام
که بدنام گیتی نبیند به کام
ز راه خرد ایچ گونه متاب
پشیمانی آرد دلت را شتاب
درنگ آورد راستیها پدید
ز راه خرد سر نباید کشید
سر بردباران نیاید به خشم
ز نابودنیها بخوابند چشم
وگر بردباری ز حد بگذرد
دلاور گمانی به سستی برد
هرانکس که باشد خداوند گاه
میانجی خرد را کند بر دو راه
نه سستی نه تیزی به کاراندرون
خرد باد جان ترا رهنمون
نگه دار تا مردم عیب‌جوی
نجوید به نزدیک تو آب‌روی
ز دشمن مکن دوستی خواستار
وگر چند خواند ترا شهریار
درختی بود سبز و بارش کبست
وگر پای گیری سر آید به دست
اگر در فرازی و گر در نشیب
نباید نهادن سر اندر فریب
به دل نیز اندیشهٔ بد مدار
بداندیش را بد بود روزگار
سپهبد کجا گشت پیمان‌شکن
بخندد بدو نامدار انجمن
خردگیر کآرایش جان تست
نگهدار گفتار و پیمان تست
هم آرایش تاج و گنج و سپاه
نمایندهٔ گردش هور و ماه
نگر تا نسازی ز بازوی گنج
که بر تو سرآید سرای سپنج
مزن رای جز با خردمند مرد
از آیین شاهان پیشی مگرد
به لشکر بترسان بداندیش را
به ژرفی نگه کن پس و پیش را
ستاینده‌ای کو ز بهر هوا
ستاید کسی را همی ناسزا
شکست تو جوید همی زان سخن
ممان تا به پیش تو گردد کهن
کسی کش ستایش بیاید به کار
تو او را ز گیتی به مردم مدار
که یزدان ستایش نخواهد همی
نکوهیده را دل بکاهد همی
هرانکس که او از گنهکار چشم
بخوابید و آسان فرو برد خشم
فزونیش هر روز افزون شود
شتاب آورد دل پر از خون شود
هرانکس که با آب دریا نبرد
بجوید نباشد خردمند مرد
کمان دار دل را زبانت چو تیر
تو این گفته‌های من آسان مگیر
گشاد پرت باشد و دست راست
نشانه بنه زان نشان کت هواست
زبان و خرد با دلت راست کن
همی ران ازان سان که خواهی سخن
هرانکس که اندر سرش مغز بود
همه رای و گفتار او نغز بود
هرانگه که باشی تو با رای‌زن
سخنها بیارای بی‌انجمن
گرت رای با آزمایش بود
همه روزت اندر فزایش بود
شود جانت از دشمن آژیرتر
دل و مغز و رایت جهانگیرتر
کسی را کجا پیش رو شد هوا
چنان دان که رایش نگیرد نوا
اگر دوست یابد ترا تازه‌روی
بیفزاید این نام را رنگ و بوی
تو با دشمنت رو پر آژنگ دار
بداندیش را چهره بی‌رنگ دار
به ارزانیان بخش هرچت هواست
که گنج تو ارزانیان را سزاست
بکش جان و دل تا توانی ز رشک
که رشک آورد گرم و خونین سرشک
هرانگه که رشک آورد پادشا
نکوهش کند مردم پارسا
چو اندرز بنوشت فرخ دبیر
بیاورد و بنهاد پیش وزیر
جهاندار برزد یکی باد سرد
پس آن لعل رخسارگان کرد زرد
چو رنگین رخ تاجور تیره شد
ازان درد بهرام دل خیره شد
چهل روز بد سوکوار و نژند
پر از گرد و بیکار تخت بلند
چنین بود تا بود گردان سپهر
گهی پر ز درد و گهی پر ز مهر
تو گر باهشی مشمر او را به دوست
کجا دست یابد بدردت پوست
شب اورمزد آمد و ماه دی
ز گفتن بیاسای و بردار می
کنون کار دیهیم بهرام ساز
که در پادشاهی نماند دراز

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو دانست کز مرگ نتوان گریخت
بسی آب خونین ز دیده بریخت
هوش مصنوعی: زمانی که فهمید که از مرگ نمی‌تواند فرار کند، اشک‌های زیادی از چشمانش ریخت.
بگسترد فرش اندر ایوان خویش
بفرمود کامدش بهرام پیش
هوش مصنوعی: به دستور او فرشی در ایوان خود پهن کردند و بهرام به دیدن او آمد.
بدو گفت کای پاک‌زاده پسر
به مردی و دانش برآورده سر
هوش مصنوعی: او به او گفت: ای فرزند پاک و نیک، تو با مردی و دانش خود، مقام والایی را به دست بیاور.
به من پادشاهی نهادست روی
که رنگ رخم کرد همرنگ موی
هوش مصنوعی: به من سلطنتی داده شده است که چهره‌ام را به رنگ موی خود درآورده است.
خم آورد بالای سرو سهی
گل سرخ را داد رنگ بهی
هوش مصنوعی: سرو بلند و زیبا خم شده و رنگ سرخ گل را به خود گرفته است.
چو روز تو آمد جهاندار باش
خردمند باش و بی‌آزار باش
هوش مصنوعی: وقتی روز تو فرا می‌رسد، مسئول و حاکم باش، عاقل و با تدبیر باش و به دیگران آسیبی نرسان.
نگر تا نپیچی سر از دادخواه
نبخشی ستمکارگان را گناه
هوش مصنوعی: مراقب باش که اگر از حق‌خواهی و عدالت فاصله بگیری، مجازات ستمگران را نادیده نگیری.
زبان را مگردان به گرد دروغ
چو خواهی که تاج از تو گیرد فروغ
هوش مصنوعی: زبان خود را به دروغ نچرخان، زیرا اگر این کار را کنی، نور و شکوهت از تو گرفته می‌شود.
روانت خرد باد و دستور شرم
سخن گفتن خوب و آواز نرم
هوش مصنوعی: درود بر تو، امیدوارم که ذهنت نیرومند باشد و طرز صحبت کردن و آواز خواندن را با ادب و لطافت فرا بگیری.
خداوند پیروز یار تو باد
دل زیردستان شکار تو باد
هوش مصنوعی: خداوند یار و یاور تو باشد و دل افرادی که به تو وابسته‌اند، به دست تو بیفتد.
بنه کینه و دور باش از هوا
مبادا هوا بر تو فرمانروا
هوش مصنوعی: کینه را در دل خود نگذار و از تمایلات و خواسته‌های نفس فاصله بگیر، زیرا ممکن است این خواسته‌ها بر تو سلطه پیدا کنند.
سخن چین و بی‌دانش و چاره‌گر
نباید که یابد به پیشت گذر
هوش مصنوعی: کسی که بی‌خبر و در کار دیگران دخالت می‌کند، نباید نزد تو جایی داشته باشد.
ز نادان نیابی جز از بتری
نگر سوی بی‌دانشان ننگری
هوش مصنوعی: از نادانی نمی‌توان جز آسیب و زیان به دست آورد. بهتر است به افرادی که علم و دانش کمتری دارند نگاه نکنی.
چنان دان که بی‌شرم و بسیارگوی
نبیند به نزد کسی آب‌روی
هوش مصنوعی: بدان که آدم بی‌شرم و پرحرف، هیچ وقت در پیش کسی آبرو ندارد و مورد احترام نیست.
خرد را مه و خشم را بنده‌دار
مشو تیز با مرد پرهیزگار
هوش مصنوعی: خود را با خرد و دانش هدایت کن و از خشم دوری کن و با افرادی که پرهیزگار و با اخلاق هستند، همراه باش.
نگر تا نگردد به گرد تو آز
که آز آورد خشم و بیم و نیاز
هوش مصنوعی: مراقب باش که آز و طمع در وجودت نفوذ نکند، چون این احساسات ممکن است برایت ناامیدی و خشم به همراه داشته باشد.
همه بردباری کن و راستی
جدا کن ز دل کژی و کاستی
هوش مصنوعی: با صبر و شکیبایی رفتار کن و در دل خود از هرگونه نادرستی و نقص دوری کن.
بپرهیز تا بد نگرددت نام
که بدنام گیتی نبیند به کام
هوش مصنوعی: از نام بد دوری کن تا بدنام نشوی، زیرا کسی که بدنام شود، خوشبختی را در دنیا نخواهد دید.
ز راه خرد ایچ گونه متاب
پشیمانی آرد دلت را شتاب
هوش مصنوعی: از راه عقل و بصیرت منحرف نشو، زیرا که باعث پشیمانی قلبت خواهد شد و این کار موجب عجله و شتاب زدگی در زندگی‌ات می‌شود.
درنگ آورد راستیها پدید
ز راه خرد سر نباید کشید
هوش مصنوعی: اگر حقیقتی وجود دارد، باید با دقت و تفکر به آن نزدیک شد و هرگز نباید به طور سطحی و بدون تأمل از آن گذر کرد.
سر بردباران نیاید به خشم
ز نابودنیها بخوابند چشم
هوش مصنوعی: نیکان و بردباران به آسانی از چیزهای خراب و نابودکننده ناراحت نمی‌شوند و به آرامی به خواب می‌روند.
وگر بردباری ز حد بگذرد
دلاور گمانی به سستی برد
هوش مصنوعی: اگر صبر و شکیبایی از اندازه فراتر رود، کسی که دلیر است به ضعف و سستی فکر می‌کند.
هرانکس که باشد خداوند گاه
میانجی خرد را کند بر دو راه
هوش مصنوعی: هر کسی که خداوند را در زندگی‌اش دارد، عقل و درایت او را به دو راهی می‌کشاند.
نه سستی نه تیزی به کاراندرون
خرد باد جان ترا رهنمون
هوش مصنوعی: نه کسالت و نه شتاب، در کار عقل و خرد، باشد که جان تو را به راه راست هدایت کند.
نگه دار تا مردم عیب‌جوی
نجوید به نزدیک تو آب‌روی
هوش مصنوعی: نگاهت را حفظ کن تا دیگران نتوانند عیوب تو را پیدا کنند و نزد تو به آبرو لطمه نزنند.
ز دشمن مکن دوستی خواستار
وگر چند خواند ترا شهریار
هوش مصنوعی: از دشمن دوست نطلب، حتی اگر تو را به مقام و عالی‌رتبه بودن بخواند.
درختی بود سبز و بارش کبست
وگر پای گیری سر آید به دست
هوش مصنوعی: درختی سرسبز وجود داشت که میوه‌اش کاج بود و اگر کسی به آن نزدیک شود، می‌تواند میوه‌اش را بچیند.
اگر در فرازی و گر در نشیب
نباید نهادن سر اندر فریب
هوش مصنوعی: در هر شرایطی، چه در اوج موفقیت و چه در زمان‌های دشوار، نباید به فریب و تزویر اعتماد کرد.
به دل نیز اندیشهٔ بد مدار
بداندیش را بد بود روزگار
هوش مصنوعی: به دل خود نیندیش بدی نکن، زیرا فردی که بد فکر می‌کند، روزگارش نیز بد خواهد بود.
سپهبد کجا گشت پیمان‌شکن
بخندد بدو نامدار انجمن
هوش مصنوعی: سپهبدی که پیمان‌شکن است، چگونه می‌تواند با نامدارانی که در انجمن هستند بخندد؟
خردگیر کآرایش جان تست
نگهدار گفتار و پیمان تست
هوش مصنوعی: عقل و فهمی که تو را زیباتر می‌کند، مراقب سخن و وعده‌های تو باشد.
هم آرایش تاج و گنج و سپاه
نمایندهٔ گردش هور و ماه
هوش مصنوعی: تاج، گنج و سپاه همگی نشان‌دهندهٔ زیبایی و قدرت دوران جاودان طبیعت هستند که با تغییرات روز و شب و حرکت خورشید و ماه همراه است.
نگر تا نسازی ز بازوی گنج
که بر تو سرآید سرای سپنج
هوش مصنوعی: مراقب باش که از توانایی و امکانات خود به طور نادرست استفاده نکنی، چون این کار ممکن است باعث ایجاد مشکلات و چالش‌هایی برایت شود.
مزن رای جز با خردمند مرد
از آیین شاهان پیشی مگرد
هوش مصنوعی: با هیچ‌کس جز خردمندان مشورت نکن و از روش‌های شاهان پیشی نگیر.
به لشکر بترسان بداندیش را
به ژرفی نگه کن پس و پیش را
هوش مصنوعی: اگر به سپاه دشمن نگاه کنی و او را بترسانی، می‌توانی در عمق دل‌شان نفوذ کنی و از همه جهات وضعیت را بررسی کنی.
ستاینده‌ای کو ز بهر هوا
ستاید کسی را همی ناسزا
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر منافع شخصی و به طمع پاداش، از دیگری تعریف کند، در حقیقت او را به بدی می‌ستاید.
شکست تو جوید همی زان سخن
ممان تا به پیش تو گردد کهن
هوش مصنوعی: شکست، به خاطر آن سخن همواره در پی توست، تا اینکه آن سخن به جلو آمده و قدیمی شود.
کسی کش ستایش بیاید به کار
تو او را ز گیتی به مردم مدار
هوش مصنوعی: اگر کسی برای ستایش و تعریف کارهای تو به سراغت بیاید، او را از زندگی‌ات دور کن و به مردم متصل نکن.
که یزدان ستایش نخواهد همی
نکوهیده را دل بکاهد همی
هوش مصنوعی: خداوندی را که ستایش می‌شود، به کسی که مورد سرزنش قرار گرفته، توجهی نخواهد کرد و دل از او دور خواهد کرد.
هرانکس که او از گنهکار چشم
بخوابید و آسان فرو برد خشم
هوش مصنوعی: هر کسی که از گنهکار بگذرد و خشم خود را در دل نگه ندارد و آسان ببخشد، مورد ستایش قرار می‌گیرد.
فزونیش هر روز افزون شود
شتاب آورد دل پر از خون شود
هوش مصنوعی: هر روز بر شدت مشکلات افزوده می‌شود و دل انسان از شدت ناراحتی و درد می‌شکند.
هرانکس که با آب دریا نبرد
بجوید نباشد خردمند مرد
هوش مصنوعی: هر کسی که با دریا و امواجش بجنگد، عقل و خرد خود را از دست می‌دهد.
کمان دار دل را زبانت چو تیر
تو این گفته‌های من آسان مگیر
هوش مصنوعی: عاشق، مانند کمان است و سخن من همچون تیری که از آن پرتاب می‌شود. پس سخنان من را ساده و بی‌اهمیت فرض نکن.
گشاد پرت باشد و دست راست
نشانه بنه زان نشان کت هواست
هوش مصنوعی: دست راست نشانه‌ای برای شماست و وجود آن در هوا نمایان است. گشاد پرت را هم فراموش نکنید.
زبان و خرد با دلت راست کن
همی ران ازان سان که خواهی سخن
هوش مصنوعی: زبان و فکر خود را با احساساتت هماهنگ کن تا بتوانی به آن شکلی که می‌خواهی صحبت کنی.
هرانکس که اندر سرش مغز بود
همه رای و گفتار او نغز بود
هوش مصنوعی: هر کسی که دارای فکر و اندیشه باشد، تمامی نظرات و سخنانش زیبا و درست خواهد بود.
هرانگه که باشی تو با رای‌زن
سخنها بیارای بی‌انجمن
هوش مصنوعی: هر زمان که تو با یک مشاور یا کسی که نظر می‌دهد، باشید، می‌توانید صحبت‌های زیبا و مفیدی را مطرح کنید، حتی اگر جمع یا انجمنی در کار نباشد.
گرت رای با آزمایش بود
همه روزت اندر فزایش بود
هوش مصنوعی: اگر فکر و اندیشه‌ات بر اساس تجربه و آزمایش باشد، هر روز از زندگی‌ات به پیشرفت و رشد می‌گذرد.
شود جانت از دشمن آژیرتر
دل و مغز و رایت جهانگیرتر
هوش مصنوعی: اگر جانت از دشمن بیشتر نگران و مضطرب شود، دل و عقلت به مراتب قوی‌تر و قدرتت در جهان افزون‌تر خواهد گردید.
کسی را کجا پیش رو شد هوا
چنان دان که رایش نگیرد نوا
هوش مصنوعی: اگر کسی در مسیر زندگی‌اش به هدفی دست پیدا کند، باید بداند که این موفقیت به خاطر شانس و تقدیر نبوده است و نباید توقع داشته باشد که همه به او توجه و علاقه‌مند شوند.
اگر دوست یابد ترا تازه‌روی
بیفزاید این نام را رنگ و بوی
هوش مصنوعی: اگر دوستی با چهره‌ای تازه و زیبا پیدا کند، به این نام زیبایی و جذابیت افزوده می‌شود.
تو با دشمنت رو پر آژنگ دار
بداندیش را چهره بی‌رنگ دار
هوش مصنوعی: تو باید با دشمنت با احتیاط و زیرکی برخورد کنی و به کسی که بداندیش است و نیت بد دارد، چهره‌ای بی‌احساس و سرد نشان بدهی.
به ارزانیان بخش هرچت هواست
که گنج تو ارزانیان را سزاست
هوش مصنوعی: به کسانی که با قیمت کم و به راحتی به دست می‌آیند، هرچه که از توست، تعلق دارد، زیرا هر آنچه که از گنجینه توست، شایسته افرادی است که از آن به آسانی بهره‌مند شوند.
بکش جان و دل تا توانی ز رشک
که رشک آورد گرم و خونین سرشک
هوش مصنوعی: تمام وجودت را به کار بگیر و لحظه‌ای از حسادت دلسرد نشو، چرا که حسادت او به تو، او را به شدت آزار می‌دهد و چشمانش را پر از اشک می‌کند.
هرانگه که رشک آورد پادشا
نکوهش کند مردم پارسا
هوش مصنوعی: هر زمانی که پادشاهی بخواهد به دیگری حسد ورزد، مردم درستکار او را سرزنش می‌کنند.
چو اندرز بنوشت فرخ دبیر
بیاورد و بنهاد پیش وزیر
هوش مصنوعی: وقتی فرخ دبیر نصیحتی را نوشت، آن را آورد و جلوی وزیر گذاشت.
جهاندار برزد یکی باد سرد
پس آن لعل رخسارگان کرد زرد
هوش مصنوعی: به خاطر وزیدن یک باد سرد، چهره زیبایانی که لعل‌گونه بودند، رنگ باخت و زرد شد.
چو رنگین رخ تاجور تیره شد
ازان درد بهرام دل خیره شد
هوش مصنوعی: وقتی چهرهٔ زیبا و تاج‌دار بهرام تحت‌تأثیر آن درد دچار تغییر رنگ شد، دل‌ها گرفته و متعجب شدند.
چهل روز بد سوکوار و نژند
پر از گرد و بیکار تخت بلند
هوش مصنوعی: چهل روز به خاطر غم و اندوه، نشسته‌ام و در این حالت پر از غبار و بی‌کار، بر تختی بلند قرار دارم.
چنین بود تا بود گردان سپهر
گهی پر ز درد و گهی پر ز مهر
هوش مصنوعی: زندگی همیشه در نوسان است؛ گاهی با درد و سختی مواجه‌ایم و گاهی با شادی و محبت.
تو گر باهشی مشمر او را به دوست
کجا دست یابد بدردت پوست
هوش مصنوعی: اگر هوشیار باشی، او را به دوستی حساب نکن؛ چون در آن صورت، برای درمان دردت هم به او دست نخواهی یافت.
شب اورمزد آمد و ماه دی
ز گفتن بیاسای و بردار می
هوش مصنوعی: شب اورمزد فرارسیده و ماه دی آمده است. از گفت‌و‌گو آرام بگیر و می را بنوش.
کنون کار دیهیم بهرام ساز
که در پادشاهی نماند دراز
هوش مصنوعی: حال که کار دیهیم (نماد سلطنت و قدرت) به دست بهرام است، باید ترتیبی بدهیم و به پایان برسانیم، زیرا در پادشاهی هیچ چیزی تا ابد پایدار نمی‌ماند.

حاشیه ها

1396/03/17 17:06
دکتر امین لو

خردگیر کرایش جان تست نگهدار گفتار و پیمان تست
مصرع اول به صورت زیر اصلاح شود:
خرد گیر کارایش جان تست.
کارایش مخفف که آرایش است.
-------------------------------------------------------
که یزدان ستایش نخواهد همی نکوهیده را دل بکاهد می
آخر مصرع دوم "همی" اصلاح شود.
----------------------------------------------
گشاد پرت باشد و دست راست نشانه بنه زان نشان کت هواست
مصرع اول به صورت زیر اصلاح شود.
گشاده برت باشد و دست راست

1397/08/18 09:11
Elen

درختی بود سبز و بارش کبست
وگر پای گیری سر آید به دست
ممنون میشم دوستان معنی این بیت رو بنویسند.

1397/08/18 12:11
nabavar

Elen
درختی بود سبز و بارش کبست
وگر پای گیری سر آید به دست
از انسان بدنهاد انتظار نیکی نداشته باش که جز بدی نخواهی دید
او مانند درختی ست که زیبا و سرسبز است ولی میوه ی تلخ دارد

1397/08/18 12:11
۷

ز دشمن مکن دوستی خواستار
وگر چند خواند ترا شهریار
درختی بود سبز و بارش کبست
وگر پای گیری سر آید به دست
اینها سفارش اورمزد شاپور است که در بستر و به زودی میمیرد به پسرش بهرام
کبست یا تلخک که بسیار نامهای دیگر دارد بوته خودرو همیشه سبزی است که میوه آن بسیار به هندوانه میماند و به اندازه یک.لیمو شیرین یا پرتغال(شاید 60 تا 100 گرم)
کاربرد دارویی داشته و دارد به ویژه به عنوان ملین و مسهل
در بیابان ها یا شوره زارهای خوزستان تا هرمزگان دیده میشود
معنی بیت;فریب دشمنی که هندوانه زیر بغلت میگذارد نخور زیرا که او همچون کبست میماند همیشه سبز و درونش تلخ و زهرناک است پس ریشه و پایه آن را بزن تا از از زهر او در امان باشی
به زبان و برون دشمن بسنده نکن درون و سرشت او را بشناس
اندرز سیاسی است.

1397/11/03 19:02
علی سبزی

با سلام
فردوسی در این بیت پایانی به شب یلدا اشاره میکنه:
شب اورمَزد آمد از(و) ماه دی
ز گفتن بیاسای و بردار مَی.
توضیح اینکه در گاهشماری ایران باستان روزهای هر ماه دارای نام بوده‌اند. و روز اول ماه متعلق است به اورمزد/ هرمزد. شب اورمزد از ماه دی می‌شود شب یکم دی ماه.

1399/08/15 20:11
سمیرا

دوستان معنی این بیت نکوهیده دل را بکاهد همی
رو کسی میدونه؟