گنجور

بخش ۱

سر گاه و دیهیم شاه اورمزد
بیارایم اکنون چو ماه اورمزد
ز شاهی برو هیچ تاوان نبود
ازان بد که عهدش فراوان نبود
چو بنشست شاه اورمزد بزرگ
به آبشخور آمد همی میش و گرگ
چنین گفت کای نامور بخردان
جهان گشته و کار دیده ردان
بکوشیم تا نیکی آریم و داد
خنک آنک پند پدر کرد یاد
چو یزدان نیکی‌دهش نیکوی
بما داد و تاج سر خسروی
به نیکی کنم ویژه انبازتان
نخواهم که بی من بود رازتان
بدانید کان کو منی فش بود
بر مهتران سخت ناخوش بود
ستیره بود مرد را پیش رو
بماند نیازش همه ساله نو
همان رشک شمشیر نادان بود
همیشه برو بخت خندان بود
دگر هرک دارد ز هر کار ننگ
بود زندگانی و روزیش تنگ
در آز باشد دل سفله مرد
بر سفلگان تا توانی مگرد
هرانکس که دانش نیابی برش
مکن ره‌گذر تازید بر درش
به مرد خردمند و فرهنگ و رای
بود جاودان تخت شاهی به پای
دلت زنده باشد به فرهنگ و هوش
به بد در جهان تا توانی مکوش
خرد همچو آبست و دانش زمین
بدان کاین جدا و آن جدا نیست زین
دل شاه کز مهر دوری گرفت
اگر بازگردد نباشد شگفت
هرانکس که باشد مرا زیردست
همه شادمان باد و یزدان‌پرست
به خشنودی کردگار جهان
خرد یار باد آشکار و نهان
خردمند گر مردم پارسا
چو جایی سخن راند از پادشا
همه سخته باید که راند سخن
که گفتار نیکو نگردد کهن
نباید که گویی به جز نیکوی
وگر بد سراید نگر نشنوی
ببیند دل پادشا راز تو
همان بشنود گوش آواز تو
چه گفت آن سخن‌گوی پاسخ نیوش
که دیوار دارد به گفتار گوش
همه انجمن خواندند آفرین
بران شاه بینادل و پاک‌دین
پراگنده گشت آن بزرگ انجمن
همه شاد زان سرو سایه فگن
همان رسم شاپور شاه اردشیر
همی داشت آن شاه دانش‌پذیر
جهانی سراسر بدو گشت شاد
چه نیکو بود شاه با بخش و داد
همی راند با شرم و با داد کار
چنین تا برآمد برین روزگار
بگسترد کافور بر جای مشک
گل و ارغوان شد به پالیز خشک
سهی سرو او گشت همچون کمان
نه آن بود کان شاه را بدگمان
نبود از جهان شاد بس روزگار
سرآمد بران دادگر شهریار

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سر گاه و دیهیم شاه اورمزد
بیارایم اکنون چو ماه اورمزد
هوش مصنوعی: من اکنون سر و تاج شاه اورمزد را تزئین می‌کنم، مانند ماهی که در آسمان نورافشانی می‌کند.
ز شاهی برو هیچ تاوان نبود
ازان بد که عهدش فراوان نبود
هوش مصنوعی: از مقام و قدرت چیزی دستگیرت نمی‌شود، زیرا اگرچه ممکن است به ظاهرت خوب باشد، اما پیمانی که با آن است، پایدار نیست و نمی‌توان به آن اعتماد کرد.
چو بنشست شاه اورمزد بزرگ
به آبشخور آمد همی میش و گرگ
هوش مصنوعی: زمانی که شاه اورمزد بزرگ نشسته بود، میش و گرگ به آبشخور آمدند.
چنین گفت کای نامور بخردان
جهان گشته و کار دیده ردان
هوش مصنوعی: او گفت: ای معروف و دانای بزرگ، تو در دنیا شناخته شده‌ای و کارهای شگفت‌انگیز را دیده‌ای.
بکوشیم تا نیکی آریم و داد
خنک آنک پند پدر کرد یاد
هوش مصنوعی: بیایید تلاش کنیم تا کارهای نیک انجام دهیم و به دیگران انصاف و دادگری کنیم. خوشا به حال کسی که آموزه‌های پدرش را به یاد دارد.
چو یزدان نیکی‌دهش نیکوی
بما داد و تاج سر خسروی
هوش مصنوعی: زمانی که خداوند به ما نیکی و خوبی عطا کرد و تاج شاهی را به ما بخشید.
به نیکی کنم ویژه انبازتان
نخواهم که بی من بود رازتان
هوش مصنوعی: با نیکی و خوبی به شما رفتار می‌کنم، اما نمی‌خواهم رازتان را بدون من فاش کنید.
بدانید کان کو منی فش بود
بر مهتران سخت ناخوش بود
هوش مصنوعی: بدانید که کسی که در مقام خود به خوبی عمل نکند، مورد ناخشنودی و نارضایتی دیگران که در رتبه بالاتری هستند، قرار می‌گیرد.
ستیره بود مرد را پیش رو
بماند نیازش همه ساله نو
هوش مصنوعی: مرد همواره در زندگی با چالش‌ها و مشکلات مواجه است، اما نیازهای او به تغییر و تازه شدن در طول سال‌ها باقی می‌ماند.
همان رشک شمشیر نادان بود
همیشه برو بخت خندان بود
هوش مصنوعی: همواره حسادت و حماقت مانند شمشیری نادان به نظر می‌رسد، در حالی که با خوشبختی و شادابی در زندگی مواجهیم.
دگر هرک دارد ز هر کار ننگ
بود زندگانی و روزیش تنگ
هوش مصنوعی: هر کس که از کارهای خود خجالت بکشد، زندگی او سخت و روزی‌اش تنگ می‌شود.
در آز باشد دل سفله مرد
بر سفلگان تا توانی مگرد
هوش مصنوعی: دل انسان‌های پست از سر حسادت و آز به دنبال دیگران است، اما تو تا جایی که می‌توانی از این رفتار دوری کن.
هرانکس که دانش نیابی برش
مکن ره‌گذر تازید بر درش
هوش مصنوعی: هر کسی که علم و دانش ندارد، برای عبور از درب او تلاش نکن و به او نزدیک نشو.
به مرد خردمند و فرهنگ و رای
بود جاودان تخت شاهی به پای
هوش مصنوعی: قدرت و سلطنت دائماً به افرادی اختصاص دارد که دارای عقل، فرهنگ و تدبیر هستند.
دلت زنده باشد به فرهنگ و هوش
به بد در جهان تا توانی مکوش
هوش مصنوعی: دل تو همیشه زنده و شاداب باشد، و با فرهنگ و دانایی همراه باشد. در این دنیا، تا آنجا که می‌توانی از انجام کارهای بد دوری کن.
خرد همچو آبست و دانش زمین
بدان کاین جدا و آن جدا نیست زین
هوش مصنوعی: خرد مانند آب است و دانش مانند زمین. این دو از هم جدا نیستند؛ هر یک به نوعی به دیگری وابسته است.
دل شاه کز مهر دوری گرفت
اگر بازگردد نباشد شگفت
هوش مصنوعی: اگر دل شاه به خاطر دوری از محبت دچار ناامیدی شود، اگر دوباره به محبت بازگردد، این امر چندان عجیب نخواهد بود.
هرانکس که باشد مرا زیردست
همه شادمان باد و یزدان‌پرست
هوش مصنوعی: هر کسی که در زیر دست من باشد، همیشه خوشحال و خداپرست باشد.
به خشنودی کردگار جهان
خرد یار باد آشکار و نهان
هوش مصنوعی: برای خوشنودی خالق جهان، خرد به یاری ما بیاید، چه در آشکار و چه در پنهان.
خردمند گر مردم پارسا
چو جایی سخن راند از پادشا
هوش مصنوعی: اگر انسان عاقل و با تدبیری با افراد نیکوکار صحبت کند، در آن صورت از مقام و جایگاه پادشاهی سخن می‌گوید.
همه سخته باید که راند سخن
که گفتار نیکو نگردد کهن
هوش مصنوعی: همه باید تلاش کنند تا سخن بگویند، زیرا گفتار خوب هرگز کهنه و قدیمی نمی‌شود.
نباید که گویی به جز نیکوی
وگر بد سراید نگر نشنوی
هوش مصنوعی: نباید بگویی که فقط خوب است و اگر بد بگویی ممکن است نشنوی.
ببیند دل پادشا راز تو
همان بشنود گوش آواز تو
هوش مصنوعی: دل پادشاه به راز تو توجه دارد و گوش او صدای تو را می‌شنود.
چه گفت آن سخن‌گوی پاسخ نیوش
که دیوار دارد به گفتار گوش
هوش مصنوعی: سخن‌گوی دانا و زیرک چیزی گفت که دیوار به آن گوش می‌دهد و شنوایی دارد.
همه انجمن خواندند آفرین
بران شاه بینادل و پاک‌دین
هوش مصنوعی: همه اعضای جمع به ستایش و تحسین این شاه با بینش و دیانت پرداختند.
پراگنده گشت آن بزرگ انجمن
همه شاد زان سرو سایه فگن
هوش مصنوعی: جمعیت بزرگ پراکنده شد و همه به خاطر سایه دلپذیر آن سرو خوشحال بودند.
همان رسم شاپور شاه اردشیر
همی داشت آن شاه دانش‌پذیر
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شاه دانش‌پذیر، همانند شاپور، طبق سنت‌ها و شیوه‌هایی که بر عهد اردشیر بود، عمل می‌کند.
جهانی سراسر بدو گشت شاد
چه نیکو بود شاه با بخش و داد
هوش مصنوعی: جهان به خاطر او (شاه) خوشحال و پر از شادی شد. چه خوب است که شاه با احسان و عدالت خود زندگی مردم را بهبود می‌بخشد.
همی راند با شرم و با داد کار
چنین تا برآمد برین روزگار
هوش مصنوعی: او با شرم و صداقت این کار را انجام می‌دهد تا به این روزگار برسد.
بگسترد کافور بر جای مشک
گل و ارغوان شد به پالیز خشک
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که کافور را بر سر جایی که عطر مشک، گل و رنگ ارغوانی وجود داشته، پاشیده‌اند و به دنبال آن، این محل به یک باغ خشک تبدیل شده است. این تصویر بیانگر نوعی تحولی در فضا است که شاید به زوال و تغییر دلالت دارد.
سهی سرو او گشت همچون کمان
نه آن بود کان شاه را بدگمان
هوش مصنوعی: سرو بلند او مانند کمان می‌شود، اما او آن کسی نیست که شاه را به شک بیندازد.
نبود از جهان شاد بس روزگار
سرآمد بران دادگر شهریار
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که خوشحالی و شادی در این دنیا دیگر وجود ندارد و زمان شادمانی به پایان رسیده است؛ کسی مانند شهریار دادگر به این وضعیت رسیدگی نمی‌کند.

حاشیه ها

1396/03/17 17:06
دکتر امین لو

ستیره بود مرد را پیش رو بماند نیازش همه ساله نو
در بیت فوق ستیره درست نیست و ستیزه صحیح است