گنجور

بخش ۳

چو دشت از گیا گشت چون پرنیان
ببستند گردان توران میان
سپاهی بیامد ز ترکان و چین
هم از گرزداران خاور زمین
که آن را میان و کرانه نبود
همان بخت نوذر جوانه نبود
چو لشکر به نزدیک جیحون رسید
خبر نزد پور فریدون رسید
سپاه جهاندار بیرون شدند
ز کاخ همایون به هامون شدند
به راه دهستان نهادند روی
سپهدارشان قارن رزم‌جوی
شهنشاه نوذر پس پشت اوی
جهانی سراسر پر از گفت و گوی
چو لشکر به پیش دهستان رسید
تو گفتی که خورشید شد ناپدید
سراپردهٔ نوذر شهریار
کشیدند بر دشت پیش حصار
خود اندر دهستان نیاراست جنگ
برین بر نیامد زمانی درنگ
که افراسیاب اندر ایران زمین
دو سالار کرد از بزرگان گزین
شماساس و دیگر خزروان گرد
ز لشکر سواران بدیشان سپرد
ز جنگ آوران مرد چون سی هزار
برفتند شایستهٔ کارزار
سوی زابلستان نهادند روی
ز کینه به دستان نهادند روی
خبر شد که سام نریمان بمرد
همی دخمه سازد ورا زال گرد
ازان سخت شادان شد افراسیاب
بدید آنکه بخت اندر آمد به خواب
بیامد چو پیش دهستان رسید
برابر سراپرده‌ای برکشید
سپه را که دانست کردن شمار!
برو چارصد بار بشمر هزار
بجوشید گفتی همه ریگ و شخ
بیابان سراسر چو مور و ملخ
ابا شاه نوذر صد و چل هزار
همانا که بودند جنگی سوار
به لشکر نگه کرد افراسیاب
هیونی برافگند هنگام خواب
یکی نامه بنوشت سوی پشنگ
که جستیم نیکی و آمد به چنگ
همه لشکر نوذر ار بشکریم
شکارند و در زیر پی بسپریم
دگر سام رفت از در شهریار
همانا نیاید بدین کارزار
ستودان همی سازدش زال زر
ندارد همی جنگ را پای و پر
مرا بیم ازو بُد به ایران زمین
چو او شد، ز ایران بجوییم کین!
همانا شماساس در نیمروز
نشستست با تاج گیتی فروز
به هنگام هر کار جستن نکوست
زدن رای با مرد هشیار و دوست
چو کاهل شود مرد هنگام کار
ازان پس نیابد چنان روزگار
هیون تکاور برآورد پر
بشد نزد سالار خورشید فر

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو دشت از گیا گشت چون پرنیان
ببستند گردان توران میان
هوش مصنوعی: وقتی دشت پر از گیاه شد، مانند فرش نرم و لطیف، میدان جنگ در وسط زمین‌های توران بسته شد.
سپاهی بیامد ز ترکان و چین
هم از گرزداران خاور زمین
هوش مصنوعی: سربازانی از سوی ترکان و همچنین از میان جنگجویان شرقی زمین به میدان آمدند.
که آن را میان و کرانه نبود
همان بخت نوذر جوانه نبود
هوش مصنوعی: هرچیزی که در وسط و حاشیه وجود ندارد، نمی‌تواند نمادی از شانس و اقبال خوب باشد.
چو لشکر به نزدیک جیحون رسید
خبر نزد پور فریدون رسید
هوش مصنوعی: وقتی لشکر به نزدیکی رود جیحون رسید، خبر آن به پسر فریدون رسید.
سپاه جهاندار بیرون شدند
ز کاخ همایون به هامون شدند
هوش مصنوعی: سپاه پادشاه از کاخ باشکوه خارج شدند و به سمت سرزمین هامون رفتند.
به راه دهستان نهادند روی
سپهدارشان قارن رزم‌جوی
هوش مصنوعی: آنها سپه سالار خود، قارن رزم‌جوی، را به سمت دهستان فرستادند.
شهنشاه نوذر پس پشت اوی
جهانی سراسر پر از گفت و گوی
هوش مصنوعی: شاه نوذر، پشت سر او، جهانی را می‌بیند که پر از گفتگوها و رویدادهاست.
چو لشکر به پیش دهستان رسید
تو گفتی که خورشید شد ناپدید
هوش مصنوعی: زمانی که نیروها به دهستان نزدیک شدند، گویی خورشید ناپدید شده است.
سراپردهٔ نوذر شهریار
کشیدند بر دشت پیش حصار
هوش مصنوعی: پرده جدیدی از نوذر، پادشاه، بر روی دشت جلوی قلعه کشیده شد.
خود اندر دهستان نیاراست جنگ
برین بر نیامد زمانی درنگ
هوش مصنوعی: در این بیت، به این موضوع اشاره شده که جنگ و نزاع در یک منطقه خاص بدون آمادگی و ساماندهی مناسب آغاز نمی‌شود و باید مدتی صبر کرد تا شرایط به درستی مهیا گردد.
که افراسیاب اندر ایران زمین
دو سالار کرد از بزرگان گزین
هوش مصنوعی: افراسیاب در سرزمین ایران دو فرمانده از میان بزرگان انتخاب کرد.
شماساس و دیگر خزروان گرد
ز لشکر سواران بدیشان سپرد
هوش مصنوعی: شماساس و دیگر خزروان، دور از لشکر سواران قرار گرفتند و به آنها نزدیک نشدند.
ز جنگ آوران مرد چون سی هزار
برفتند شایستهٔ کارزار
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، مردی چون سی هزار جنگجو به سوی میدان رفتند و برای نبرد آماده شدند.
سوی زابلستان نهادند روی
ز کینه به دستان نهادند روی
هوش مصنوعی: به سمت زابلستان رفتند و از روی کینه و دشمنی، به یکدیگر نگاه کردند.
خبر شد که سام نریمان بمرد
همی دخمه سازد ورا زال گرد
هوش مصنوعی: خبر رسید که سام نریمان فوت کرده است، بنابراین زال تصمیم گرفت تا برای او آرامگاهی بسازد.
ازان سخت شادان شد افراسیاب
بدید آنکه بخت اندر آمد به خواب
هوش مصنوعی: افراسیاب از دیدن موقعیت و شرایط خوب و خوشایندی که برایش پیش آمده، بسیار شاد و خوشحال شده است؛ زیرا بخت و اقبالش به حدی خوب است که مثل اینکه خوابیده و در آرامش به سر می‌برد.
بیامد چو پیش دهستان رسید
برابر سراپرده‌ای برکشید
هوش مصنوعی: او به سرزمین دهستان رسید و در برابر یک چادر بزرگ توقف کرد و چادری را بر افراشت.
سپه را که دانست کردن شمار!
برو چارصد بار بشمر هزار
هوش مصنوعی: وقتی سپاهی را شمردی، بدان که آن را تنها یک بار شمرده‌ای! برو و آن را چهارصد بار بشمر تا درست به عدد هزار برسی.
بجوشید گفتی همه ریگ و شخ
بیابان سراسر چو مور و ملخ
هوش مصنوعی: سرزمین به طور فراوان و بی‌وقفه به حرکت درآمده و به قدری پر از جنب و جوش شده که گویی همه جا پر است از ریگ و سنگ، همانند تعداد زیاد مور و ملخ.
ابا شاه نوذر صد و چل هزار
همانا که بودند جنگی سوار
هوش مصنوعی: شاه نوذر دارای صد و سی هزار سوار جنگی بود.
به لشکر نگه کرد افراسیاب
هیونی برافگند هنگام خواب
هوش مصنوعی: افراسیاب به لشکر خود نگاه کرد و هنگام خواب، هیونی را بر افراشت.
یکی نامه بنوشت سوی پشنگ
که جستیم نیکی و آمد به چنگ
هوش مصنوعی: یک نفر نامه‌ای نوشت به پشنگ و گفت که ما به جستجوی نیکی پرداختیم و آن را به دست آوردیم.
همه لشکر نوذر ار بشکریم
شکارند و در زیر پی بسپریم
هوش مصنوعی: اگر تمام سپاهیان نوذر را شکست دهیم و در زیر پای خود بگذاریم، به پیروزی دست یافته‌ایم.
دگر سام رفت از در شهریار
همانا نیاید بدین کارزار
هوش مصنوعی: سامی دیگر از در شاه رفت و دیگر به این میدان نخواهد آمد.
ستودان همی سازدش زال زر
ندارد همی جنگ را پای و پر
هوش مصنوعی: زال، که ستایشگر است، در نبرد به سلاح و طلا نیاز ندارد. او با قدرت و اراده خود توانایی جنگیدن را دارد.
مرا بیم ازو بُد به ایران زمین
چو او شد، ز ایران بجوییم کین!
هوش مصنوعی: من از او در ایران بیم دارم، چون او به ایران بیاید ما به دنبال انتقام خواهیم رفت!
همانا شماساس در نیمروز
نشستست با تاج گیتی فروز
هوش مصنوعی: همانا شماساس در وسط روز نشسته است و با تاجی که نور دنیا را فرا گرفته است.
به هنگام هر کار جستن نکوست
زدن رای با مرد هشیار و دوست
هوش مصنوعی: در هر کاری که می‌خواهی انجام دهی، بهتر است که ابتدا خوب فکر کنی و با شخصی که عاقل و دوستت است مشورت کنی.
چو کاهل شود مرد هنگام کار
ازان پس نیابد چنان روزگار
هوش مصنوعی: زمانی که فرد در هنگام انجام کار بی‌حرکت و تنبل شود، دیگر نمی‌تواند روزهای خوبی را تجربه کند.
هیون تکاور برآورد پر
بشد نزد سالار خورشید فر
هوش مصنوعی: یکی از پهلوانان با قدرت و شجاعت پرچم خود را به اهتزاز درآورد و به سوی فرمانده خورشید پیش رفت.

خوانش ها

بخش ۳ به خوانش عندلیب
بخش ۳ به خوانش محمدیزدانی جوینده

حاشیه ها

1402/07/05 05:10
سعید سلیمانی

ظاهراً دهستان، استرآباد یا همان شهر گرگان کنونی‌ باشد.

1402/07/05 05:10
سعید سلیمانی

شکردن:  شکار کردن، شکار افکندن، به مجاز از پای درآوردن، درهم شکستن