گنجور

بخش ۲۳

همی راند دستان گرفته شتاب
چو پرنده مرغ و چو کشتی برآب
کسی را نبد ز آمدنش آگهی
پذیره نرفتند با فرهی
خروشی برآمد ز پرده سرای
که آمد ز ره زال فرخنده‌رای
پذیره شدش سام یل شادمان
همی داشت اندر برش یک زمان
فرود آمد از باره بوسید خاک
بگفت آن کجا دید و بشنید پاک
نشست از بر تخت پرمایه سام
ابا زال خرم دل و شادکام
سخنهای سیندخت گفتن گرفت
لبش گشت خندان نهفتن گرفت
چنین گفت کامد ز کابل پیام
پیمبر زنی بود سیندخت نام
ز من خواست پیمان و دادم زمان
که هرگز نباشم بدو بدگمان
ز هر چیز کز من به خوبی بخواست
سخنها بران برنهادیم راست
نخست آنکه با ماه کابلستان
شود جفت خورشید زابلستان
دگر آنکه زی او به مهمان شویم
بران دردها پاک درمان شویم
فرستاده‌ای آمد از نزد اوی
که پردخته شد کار بنمای روی
کنون چیست پاسخ فرستاده را
چه گوییم مهراب آزاده را
ز شادی چنان شد دل زال سام
که رنگش سراپای شد لعل فام
چنین داد پاسخ که ای پهلوان
گر ایدون که بینی به روشن روان
سپه رانی و ما به کابل شویم
بگوییم زین در سخن بشنویم
به دستان نگه کرد فرخنده سام
بدانست کورا ازین چیست کام
سخن هر چه از دخت مهراب نیست
به نزدیک زال آن جز از خواب نیست
بفرمود تا زنگ و هندی درای
زدند و گشادند پرده سرای
هیونی برافگند مرد دلیر
بدان تا شود نزد مهراب شیر
بگوید که آمد سپهبد ز راه
ابا زال با پیل و چندی سپاه
فرستاده تازان به کابل رسید
خروشی برآمد چنان چون سزید
چنان شاد شد شاه کابلستان
ز پیوند خورشید زابلستان
که گفتی همی جان برافشاندند
ز هر جای رامشگران خواندند

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

همی راند دستان گرفته شتاب
چو پرنده مرغ و چو کشتی برآب
هوش مصنوعی: به سرعت و با شتاب حرکت می‌کند، مانند پرنده‌ای که در آسمان پرواز می‌کند و مانند کشتی‌ای که بر روی آب به جلو می‌رود.
کسی را نبد ز آمدنش آگهی
پذیره نرفتند با فرهی
هوش مصنوعی: هیچ کس از آمدن او خبر نداشت، بنابراین کسی با آغوش باز او را استقبال نکرد.
خروشی برآمد ز پرده سرای
که آمد ز ره زال فرخنده‌رای
هوش مصنوعی: صدایی از درون قصر بلند شد که زال، لشکرکش پیروزمند، به راه آمده است.
پذیره شدش سام یل شادمان
همی داشت اندر برش یک زمان
هوش مصنوعی: سام یل به شادی پذیرایی شد و یک لحظه در آغوشش نگه داشت.
فرود آمد از باره بوسید خاک
بگفت آن کجا دید و بشنید پاک
هوش مصنوعی: او از اسب پایین آمد و خاک را بوسید و گفت: آنجا که دیدم و با دقت شنیدم.
نشست از بر تخت پرمایه سام
ابا زال خرم دل و شادکام
هوش مصنوعی: ابا زال با دلی شاد و خوشحال بر تخت گرانبها و پرشکوه سام نشست.
سخنهای سیندخت گفتن گرفت
لبش گشت خندان نهفتن گرفت
هوش مصنوعی: سیندخت شروع به گفتن سخنانی کرد و لبش به خنده باز شد و پنهانی لبخند زد.
چنین گفت کامد ز کابل پیام
پیمبر زنی بود سیندخت نام
هوش مصنوعی: پیامبری از کابل آمد و خبری آورد که زنانی به نام سیندخت در آنجا وجود دارند.
ز من خواست پیمان و دادم زمان
که هرگز نباشم بدو بدگمان
هوش مصنوعی: از من خواست که با او پیمانی ببندم و من به او قول دادم که هرگز به او بدبین نباشم.
ز هر چیز کز من به خوبی بخواست
سخنها بران برنهادیم راست
هوش مصنوعی: از هر چیزی که از من برای خوبی خواسته شد، سخن‌ها را به درستی بیان کردیم.
نخست آنکه با ماه کابلستان
شود جفت خورشید زابلستان
هوش مصنوعی: ابتدا باید گفت که در سرزمین کابل، ماه و خورشید با هم هماهنگ و هم‌جنس می‌شوند و به نوعی در یک راستا قرار می‌گیرند.
دگر آنکه زی او به مهمان شویم
بران دردها پاک درمان شویم
هوش مصنوعی: دیگر این که از او به مهمانی برویم و از آن دردها به خوبی رهایی یابیم.
فرستاده‌ای آمد از نزد اوی
که پردخته شد کار بنمای روی
هوش مصنوعی: فرستاده‌ای از او آمد که کارها سامان یافته است و او خودش را نشان خواهد داد.
کنون چیست پاسخ فرستاده را
چه گوییم مهراب آزاده را
هوش مصنوعی: اکنون چه بگوییم در پاسخ به فرستاده، محبت و بخشش را؟
ز شادی چنان شد دل زال سام
که رنگش سراپای شد لعل فام
هوش مصنوعی: دل زال سام از شادی به قدری شاداب شد که تمام وجودش رنگی مانند لعل گرفت.
چنین داد پاسخ که ای پهلوان
گر ایدون که بینی به روشن روان
هوش مصنوعی: او پاسخ داد که ای مرد دلیر، اگر به روشنی و روشن‌خیالی نگاه کنی، اینگونه خواهی دید.
سپه رانی و ما به کابل شویم
بگوییم زین در سخن بشنویم
هوش مصنوعی: ما فرماندهی می‌کنیم و به کابل می‌رویم تا بگوییم از این در، صحبت و حرف‌ زدن را بشنویم.
به دستان نگه کرد فرخنده سام
بدانست کورا ازین چیست کام
هوش مصنوعی: سام خوشحال به دستانش نگاه کرد و فهمید که کورا از این موضوع چه خواسته‌ای دارد.
سخن هر چه از دخت مهراب نیست
به نزدیک زال آن جز از خواب نیست
هوش مصنوعی: هر چه که دختر مهراب بگوید، نزد زال ارزش و حقیقتی ندارد و تنها خیال و خواب به نظر می‌رسد.
بفرمود تا زنگ و هندی درای
زدند و گشادند پرده سرای
هوش مصنوعی: فرمان دادند تا زنگ و دیگر وسایل موسیقی را به صدا درآورند و پرده‌های تالار را کنار بزنند.
هیونی برافگند مرد دلیر
بدان تا شود نزد مهراب شیر
هوش مصنوعی: مرد دلیر با شور و شوقی از خود اعتماد به نفس و قدرت را به نمایش می‌گذارد تا به نزد مهراب، که نماد شکوه و قدرت است، به جایگاه با ارزشی دست یابد.
بگوید که آمد سپهبد ز راه
ابا زال با پیل و چندی سپاه
هوش مصنوعی: بگو که سپهبد، با لشکری بزرگ و با فیل‌ها از راه آمده است.
فرستاده تازان به کابل رسید
خروشی برآمد چنان چون سزید
هوش مصنوعی: فرستاده با سرعت به کابل رسید و صدایی برپا شد که شایسته و مناسب بود.
چنان شاد شد شاه کابلستان
ز پیوند خورشید زابلستان
هوش مصنوعی: شاه کابلستان به شدت از ارتباط و پیوند با خورشید زابلستان خوشحال و شادمان شد.
که گفتی همی جان برافشاندند
ز هر جای رامشگران خواندند
هوش مصنوعی: آنکه گفت تو را با دل شاداب و خوشحال کردند و از هر گوشه صداهای شاداب‌سازی به گوش می‌رسید.

خوانش ها

بخش ۲۳ به خوانش فرشید ربانی
بخش ۲۳ به خوانش محمدیزدانی جوینده