گنجور

بخش ۱۲

میان سپهدار و آن سرو بن
زنی بود گوینده شیرین سخن
پیام آوریدی سوی پهلوان
هم از پهلوان سوی سرو روان
سپهدار دستان مر او را بخواند
سخن هر چه بشنید با او براند
بدو گفت نزدیک رودابه رو
بگویش که ای نیک دل ماه نو
سخن چون ز تنگی به سختی رسید
فراخیش را زود بینی کلید
فرستاده باز آمد از پیش سام
ابا شادمانی و فرخ پیام
بسی گفت و بشنید و زد داستان
سرانجام او گشت همداستان
سبک پاسخ نامه زن را سپرد
زن از پیش او بازگشت و ببرد
به نزدیک رودابه آمد چو باد
بدین شادمانی ورا مژده داد
پری روی بر زن درم برفشاند
به کرسی زر پیکرش برنشاند
یکی شاره سربند پیش آورید
شده تار و پود اندرو ناپدید
همه پیکرش سرخ یاقوت و زر
شده زر همه ناپدید از گهر
یکی جفت پر مایه انگشتری
فروزنده چون بر فلک مشتری
فرستاد نزدیک دستان سام
بسی داد با آن درود و پیام
زن از حجره آنگه به ایوان رسید
نگه کرد سیندخت او را بدید
زن از بیم برگشت چون سندروس
بترسید و روی زمین داد بوس
پر اندیشه شد جان سیندخت ازوی
به آواز گفت از کجایی بگوی
زمان تا زمان پیش من بگذری
به حجره درآیی به من ننگری
دل روشنم بر تو شد بدگمان
بگویی مرا تا زهی گر کمان
بدو گفت زن من یکی چاره‌جوی
همی نان فراز آرم از چند روی
بدین حجره رودابه پیرایه خواست
بدو دادم اکنون همینست راست
بیاوردمش افسر پرنگار
یکی حلقه پرگوهر شاهوار
بدو گفت سیندخت بنمایی‌ام
دل بسته ز اندیشه بگشایی‌ام
سپردم به رودابه گفت این دو چیز
فزون خواست اکنون بیارمش نیز
بها گفت بگذار بر چشم من
یکی آب بر زن برین خشم من
درم گفت فردا دهد ماه روی
بها تا نیابم تو از من مجوی
همی کژ دانست گفتار او
بیاراست دل را به پیکار او
بیامد بجستش بر و آستی
همی جست ازو کژی و کاستی
به خشم اندرون شد ازان زن غمی
به خواری کشیدش بروی زمی
چو آن جامه‌های گرانمایه دید
هم از دست رودابه پیرایه دید
در کاخ بر خویشتن بر ببست
از اندیشگان شد به کردار مست
بفرمود تا دخترش رفت پیش
همی دست برزد به رخسار خویش
دو گل را به دو نرگس خوابدار
همی شست تا شد گلان آبدار
به رودابه گفت ای سرافراز ماه
گزین کردی از ناز برگاه چاه
چه ماند از نکو داشتی در جهان
که ننمودمت آشکار و نهان
ستمگر چرا گشتی ای ماه‌روی
همه رازها پیش مادر بگوی
که این زن ز پیش که آید همی
به پیشت ز بهر چه آید همی
سخن بر چه سانست و آن مرد کیست
که زیبای سربند و انگشتریست
ز گنج بزرگ افسر تازیان
به ما ماند بسیار سود و زیان
بدین نام بد دادخواهی به باد
چو من زاده‌ام دخت هرگز مباد
زمین دید رودابه و پشت پای
فرو ماند از خشم مادر به جای
فرو ریخت از دیدگان آب مهر
به خون دو نرگس بیاراست چهر
به مادر چنین گفت کای پر خرد
همی مهر جان مرا بشکرد
مرا مام فرخ نزادی ز بن
نرفتی ز من نیک یا بد سخن
سپهدار دستان به کابل بماند
چنین مهر اویم بر آتش نشاند
چنان تنگ شد بر دلم بر جهان
که گریان شدم آشکار و نهان
نخواهم بدن زنده بی‌روی او
جهانم نیرزد به یک موی او
بدان کو مرا دید و بامن نشست
به پیمان گرفتیم دستش بدست
فرستاده شد نزد سام بزرگ
فرستاد پاسخ به زال سترگ
زمانی بپیچید و دستور بود
سخنهای بایسته گفت و شنود
فرستاده را داد بسیار چیز
شنیدم همه پاسخ سام نیز
به دست همین زن که کندیش موی
زدی بر زمین و کشیدی به روی
فرستاده آرندهٔ نامه بود
مرا پاسخ نامه این جامه بود
فروماند سیندخت زان گفت‌گوی
پسند آمدش زال را جفت اوی
چنین داد پاسخ که این خرد نیست
چو دستان ز پرمایگان گرد نیست
بزرگست پور جهان پهلوان
همش نام و هم رای روشن روان
هنرها همه هست و آهو یکی
که گردد هنر پیش او اندکی
شود شاه گیتی بدین خشمناک
ز کابل برآرد به خورشید خاک
نخواهد که از تخم ما بر زمین
کسی پای خوار اندر آرد به زین
رها کرد زن را و بنواختش
چنان کرد پیدا که نشناختش
چنان دید رودابه را در نهان
کجا نشنود پند کس در جهان
بیامد ز تیمار گریان بخفت
همی پوست بر تنش گفتی بکفت

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

میان سپهدار و آن سرو بن
زنی بود گوینده شیرین سخن
هوش مصنوعی: بین جنگجو و آن سرو زیبا، گوینده‌ای با کلامی دلنشین و شیرین قرار دارد.
پیام آوریدی سوی پهلوان
هم از پهلوان سوی سرو روان
هوش مصنوعی: شما پیام‌رسانی از طرف پهلوان به سوی دیگر پهلوان و همچنین از طرف آن پهلوان به سوی سرو (دختری با ویژگی‌های خاص) دارید.
سپهدار دستان مر او را بخواند
سخن هر چه بشنید با او براند
هوش مصنوعی: سردار، او را صدا می‌زند و هر چه را که می‌شنود، با او در میان می‌گذارد.
بدو گفت نزدیک رودابه رو
بگویش که ای نیک دل ماه نو
هوش مصنوعی: به او بگو که به سوی رودابه برود و به او بگوید که ای دل نیکو، مانند ماه نو هستی.
سخن چون ز تنگی به سختی رسید
فراخیش را زود بینی کلید
هوش مصنوعی: وقتی که صحبت به شدت و دشواری انجام می‌شود، به زودی می‌توانی به عمق و گشایش آن دست یابی.
فرستاده باز آمد از پیش سام
ابا شادمانی و فرخ پیام
هوش مصنوعی: پیام آور با شادی و خوشحالی از نزد سام بازگشت و خبر خوشی آورد.
بسی گفت و بشنید و زد داستان
سرانجام او گشت همداستان
هوش مصنوعی: بسیاری سخن گفت و شنید و داستان را روایت کرد و در نهایت به توافق رسیدند.
سبک پاسخ نامه زن را سپرد
زن از پیش او بازگشت و ببرد
هوش مصنوعی: زن نامه‌ای را به سبکی خاص نوشت و پس از آن نامه را به او داد. سپس زن از پیش او رفت و آن نامه را برد.
به نزدیک رودابه آمد چو باد
بدین شادمانی ورا مژده داد
هوش مصنوعی: باد به نزد رودابه آمد و با خوشحالی به او خبر خوشی داد.
پری روی بر زن درم برفشاند
به کرسی زر پیکرش برنشاند
هوش مصنوعی: یک پری زیبا بر من گلی پراکنده کرد و سپس مرا بر روی کرسی زرینی نشاند.
یکی شاره سربند پیش آورید
شده تار و پود اندرو ناپدید
هوش مصنوعی: یک نوار یا بند را آماده کنید، زیرا تار و پود آن به طور نامحسوس و در هم پیچیده شده است.
همه پیکرش سرخ یاقوت و زر
شده زر همه ناپدید از گهر
هوش مصنوعی: همه اعضای بدنش به رنگ سرخ یاقوت و طلا درآمده‌اند و همه چیز از جواهرات پنهان شده است.
یکی جفت پر مایه انگشتری
فروزنده چون بر فلک مشتری
هوش مصنوعی: این عبارت به زیبایی اشاره به انگشتری دارد که با ظاهر درخشان و نقش و نگار زیبا خود، شبیه به سیاره مشتری در آسمان تابناک است. انگشتر با جواهراتی با ارزش، جلوه‌ای خاص و خیره‌کننده دارد و می‌تواند توجه هر کسی را جلب کند.
فرستاد نزدیک دستان سام
بسی داد با آن درود و پیام
هوش مصنوعی: سام پیامی را با احترام و درود به نزدیکان خود فرستاد.
زن از حجره آنگه به ایوان رسید
نگه کرد سیندخت او را بدید
هوش مصنوعی: زن از اتاقش بیرون آمد و به حیاط رفت. در آنجا نگاهی کرد و دختر زیبایی را دید.
زن از بیم برگشت چون سندروس
بترسید و روی زمین داد بوس
هوش مصنوعی: زن از خوف و هراس به عقب بازگشت، چون به رنگ سرخ سندروس دچار شد و بر زمین بوسه زد.
پر اندیشه شد جان سیندخت ازوی
به آواز گفت از کجایی بگوی
هوش مصنوعی: جان سیندخت به شدت به فکر فرو رفته و با صدایی بلند از او می‌پرسد که از کجا آمده‌ای.
زمان تا زمان پیش من بگذری
به حجره درآیی به من ننگری
هوش مصنوعی: زمانی که از کنار من عبور می‌کنی، به سراغ من بیا و به من نگاه کن.
دل روشنم بر تو شد بدگمان
بگویی مرا تا زهی گر کمان
هوش مصنوعی: دل روشن من نسبت به تو به تردید افتاده است، گویی می‌گویی که من هم چیزی نمی‌دانم.
بدو گفت زن من یکی چاره‌جوی
همی نان فراز آرم از چند روی
هوش مصنوعی: زن من به او گفت که من یک راهی برای تأمین نان پیدا می‌کنم و از هر راهی به این هدف دست می‌زنم.
بدین حجره رودابه پیرایه خواست
بدو دادم اکنون همینست راست
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به صحبت از یک حجره و شخصی به نام رودابه می‌پردازد. او می‌گوید که آن شخص در خواست پیرایشی از او داشته و اکنون همان خواسته به حقیقت پیوسته است. به طور کلی، اشاره به این دارد که خواسته‌ها و آرزوهای ما گاهی به واقعیت تبدیل می‌شوند.
بیاوردمش افسر پرنگار
یکی حلقه پرگوهر شاهوار
هوش مصنوعی: یک حلقه زیبا و ارجمند را که تزییناتی شگرف دارد به او تقدیم کردم.
بدو گفت سیندخت بنمایی‌ام
دل بسته ز اندیشه بگشایی‌ام
هوش مصنوعی: او به سیندخت گفت: به من نشان بده که دل‌باخته‌ام و از اندیشه‌ام آزاد کن.
سپردم به رودابه گفت این دو چیز
فزون خواست اکنون بیارمش نیز
هوش مصنوعی: من به رودابه گفتم که این دو چیز را بیشتر می‌خواهم و اکنون باید آن‌ها را به من بیاورد.
بها گفت بگذار بر چشم من
یکی آب بر زن برین خشم من
هوش مصنوعی: بها خواست که روی خود را به چشم من بیندازد و با یک قطره آب، خشم و ناراحتی من را کمتر کند.
درم گفت فردا دهد ماه روی
بها تا نیابم تو از من مجوی
هوش مصنوعی: در روز آینده، کسی که زیبایی و دلربایی دارد، به من می‌گوید که مرا بپذیر. تا زمانی که تو را نیابم، به دنبال من نگرد.
همی کژ دانست گفتار او
بیاراست دل را به پیکار او
هوش مصنوعی: او با فهمی نادرست از سخنان او، دلش را برای مقابله با او آماده کرد.
بیامد بجستش بر و آستی
همی جست ازو کژی و کاستی
هوش مصنوعی: او به جستجویش آمد و به دقت هم در چهره‌اش و هم در رفتار او به دنبال نقص‌ها و کمبودها می‌گشت.
به خشم اندرون شد ازان زن غمی
به خواری کشیدش بروی زمی
هوش مصنوعی: زن به شدت خشمگین شد و از غم ناشی از آن در دل خود احساس ناراحتی و ذلت کرد، به طوری که بر روی زمین نشسته بود.
چو آن جامه‌های گرانمایه دید
هم از دست رودابه پیرایه دید
هوش مصنوعی: وقتی آن لباس‌های ارزشمند را دید، متوجه شد که از دستان رودابه زینت‌ها و زیبایی‌ها از بین رفته است.
در کاخ بر خویشتن بر ببست
از اندیشگان شد به کردار مست
هوش مصنوعی: در کاخ خود، به دلیل افکار و نگرانی‌هایی که داشت، خود را محدود کرد و به حالت مستی و بی‌خیالی فرو رفت.
بفرمود تا دخترش رفت پیش
همی دست برزد به رخسار خویش
هوش مصنوعی: او دستور داد که دخترش به جلو برود و هنگام رفتن، دست بر چهره‌اش بزند.
دو گل را به دو نرگس خوابدار
همی شست تا شد گلان آبدار
هوش مصنوعی: دو گل را در کنار دو نرگس خواب آلود شستشو می‌دهند تا گل‌ها شفاف و خنک شوند.
به رودابه گفت ای سرافراز ماه
گزین کردی از ناز برگاه چاه
هوش مصنوعی: به رودابه گفت: ای ماه بلندمرتبه، تو به خاطر زیبایی خود باعث شده‌ای تا در دل من عشق و محبتت جا گیرد.
چه ماند از نکو داشتی در جهان
که ننمودمت آشکار و نهان
هوش مصنوعی: چه چیزی از نیکی و خوبی تو در جهان باقی مانده است که نه در ظاهر و نه در باطن نشان نداده‌ای؟
ستمگر چرا گشتی ای ماه‌روی
همه رازها پیش مادر بگوی
هوش مصنوعی: ای زیبای ستمگر، چرا به این حد بیداد کردی؟ همهٔ رازهایت را به مادرت بگو.
که این زن ز پیش که آید همی
به پیشت ز بهر چه آید همی
هوش مصنوعی: این زن که به نزد تو می‌آید، به چه دلیلی به سوی تو می‌آید؟
سخن بر چه سانست و آن مرد کیست
که زیبای سربند و انگشتریست
هوش مصنوعی: این جمله به گونه‌ای مطرح می‌کند که چه نوع صحبتی در جریان است و اشاره دارد به شخصی که دارای زیبایی و ظاهری شایسته است، و به شکل خاص به ساز و برگ او، همچون سر بند و انگشتری، تاکید می‌کند. به عبارتی، به زیبایی‌های ظاهری و ویژگی‌های این فرد پرداخته شده و سوالاتی درباره او و نوع صحبت‌هایش مطرح می‌شود.
ز گنج بزرگ افسر تازیان
به ما ماند بسیار سود و زیان
هوش مصنوعی: از گنجینه بزرگ تاج و تخت عرب‌ها برای ما بسیاری از نفع و زیان باقی مانده است.
بدین نام بد دادخواهی به باد
چو من زاده‌ام دخت هرگز مباد
هوش مصنوعی: به خاطر این اسم و عنوان بدی که دارم، به راحتی دادخواهی را به باد می‌دهم. من فرزند کسی هستم که هرگز نباید دخترش را به چنین سرنوشتی واگذار کند.
زمین دید رودابه و پشت پای
فرو ماند از خشم مادر به جای
هوش مصنوعی: زمین رودابه را دید و به خاطر خشم مادر او، از ترس عقب نشینی کرد.
فرو ریخت از دیدگان آب مهر
به خون دو نرگس بیاراست چهر
هوش مصنوعی: از چشمانش اشک محبت ریخت و چهره‌اش را با خون دو گل نرگس مزین کرد.
به مادر چنین گفت کای پر خرد
همی مهر جان مرا بشکرد
هوش مصنوعی: به مادر چنین گفت: ای خردمند، مهر تو به جان من آسیب رسانده است.
مرا مام فرخ نزادی ز بن
نرفتی ز من نیک یا بد سخن
هوش مصنوعی: من از ابتدا به دنیا آمده‌ام و به خوبی یا بدی از من دور نرفته‌ای.
سپهدار دستان به کابل بماند
چنین مهر اویم بر آتش نشاند
هوش مصنوعی: فرمانده سپاه با دستانی قوی و محکم در کابل باقی ماند، زیرا محبت او مانند آتش روشن و سوزان است.
چنان تنگ شد بر دلم بر جهان
که گریان شدم آشکار و نهان
هوش مصنوعی: به قدری فشار و تنگی بر دلم احساس کردم که هم در ظاهر و هم در باطن، به گریه افتادم.
نخواهم بدن زنده بی‌روی او
جهانم نیرزد به یک موی او
هوش مصنوعی: من بدون چهره و حضور او زندگی نمی‌کنم و وجودم بدون او برایم هیچ ارزشی ندارد.
بدان کو مرا دید و بامن نشست
به پیمان گرفتیم دستش بدست
هوش مصنوعی: کسی که مرا ملاقات کرد و همراه من نشست، ما برای همدیگر دستی در دست گرفتیم و به اشتراک مسئولیتی متعهد شدیم.
فرستاده شد نزد سام بزرگ
فرستاد پاسخ به زال سترگ
هوش مصنوعی: پیامی به سام بزرگ ارسال شد و پاسخ آن به زال بزرگ رسید.
زمانی بپیچید و دستور بود
سخنهای بایسته گفت و شنود
هوش مصنوعی: زمانی فرا رسید که صحبت‌های مناسب و لازم در گفت‌وگوها مطرح شد و مورد توجه قرار گرفت.
فرستاده را داد بسیار چیز
شنیدم همه پاسخ سام نیز
هوش مصنوعی: من بسیار چیزهایی که فرستاده آورده بود را شنیدم و پاسخ سام را نیز دریافت کردم.
به دست همین زن که کندیش موی
زدی بر زمین و کشیدی به روی
هوش مصنوعی: این زن باعث شده که تو موی خود را روی زمین بواقع بکشی و به طرف جلو بکشانی.
فرستاده آرندهٔ نامه بود
مرا پاسخ نامه این جامه بود
هوش مصنوعی: فرستاده‌ای که نامه را به من آورد، پاسخی که در آن بود، همین لباس بود.
فروماند سیندخت زان گفت‌گوی
پسند آمدش زال را جفت اوی
هوش مصنوعی: سیندخت به خاطر گفت‌وگویی که انجام شد، متوجه شد که زال برای او مناسب است و از این موضوع خوشش آمد.
چنین داد پاسخ که این خرد نیست
چو دستان ز پرمایگان گرد نیست
هوش مصنوعی: او به این پرسش پاسخ داد که این کار عاقلانه نیست، چرا که مانند دست‌هایی که از افراد بازرنگ و پرمایه دور است، از ارزش و اهمیت خالی است.
بزرگست پور جهان پهلوان
همش نام و هم رای روشن روان
هوش مصنوعی: فرزند بزرگ و نامور جهان پهلوان، همیشه نام و اندیشه‌ای روشن و شفاف دارد.
هنرها همه هست و آهو یکی
که گردد هنر پیش او اندکی
هوش مصنوعی: در میان تمام هنرها، تنها یک هنر وجود دارد که قابل توجه و ارزشمند است و آن به اندازه‌ای است که می‌تواند دیگر هنرها را تحت‌الشعاع قرار دهد.
شود شاه گیتی بدین خشمناک
ز کابل برآرد به خورشید خاک
هوش مصنوعی: زمانی که شاه جهان به خاطر خشم و غضبش از کابل بیرون بیاید، توده‌ای از خاکی که به سمت خورشید پرتاب می‌شود، نشانه‌ای از قدرت و عظمت او خواهد بود.
نخواهد که از تخم ما بر زمین
کسی پای خوار اندر آرد به زین
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نخواهد که زاده او بر زمین تحت فشار و بی‌احترامی قرار گیرد.
رها کرد زن را و بنواختش
چنان کرد پیدا که نشناختش
هوش مصنوعی: او زن را ترک کرد و با حُسن رفتار، به گونه‌ای او را نوازش کرد که به هیچ وجه نتوانست او را بشناسد.
چنان دید رودابه را در نهان
کجا نشنود پند کس در جهان
هوش مصنوعی: رودابه را در خفا و به دور از دیده‌ها دید که هیچ‌کس در دنیا پند و نصیحت را نمی‌شنود.
بیامد ز تیمار گریان بخفت
همی پوست بر تنش گفتی بکفت
هوش مصنوعی: او از شدت دردی که داشت، با حالتی بیمار و گریان به خواب رفت، گویی که پوستش بر تنش تنگ شده و در حال کنده شدن است.

خوانش ها

بخش ۱۲ به خوانش فرشید ربانی
بخش ۱۲ به خوانش محمدیزدانی جوینده

حاشیه ها

1392/04/29 07:06
امین کیخا

زال ،زرد، سرد و سال همه همریشه هستند و معنای زمان را در خود دارند از نظر ریشه شناسی .زال بهنگام زادن پیر است و همزمان کودک هم هست این ویژگی زمان است که در پهلوی صفت و ستای اکرانک یعنی نا محدود را دارد و با زروان همسان تواند بود و از این در است که زال در شاهنامه نمی میرد . کلودیوس ائلیانوس نویسنده رومی سده دوم میلادی اورده است که پدر هخامنشیان را شاهینی بزرگ کرده است و گزنفون نوشته است فرماندهان هخامنشیان برای شگون شاهینی را در پیش سپاه می بردند .

1397/09/14 02:12
مهدی طباطبایی

زمین دید رودابه و پشت پای
در این مصرع پشت پای به چه مفهوم است ؟

1397/09/14 10:12
ما را همه شب نمی برد خواب

سلام آقا سید
گمان کنم پشت پای اینجا یعنی پس از آن
زمین دید هم احتمالا یعنی سرش رو انداخت پایین
محسن جان , محسن 2 لطفا بیا اینجا نظر بده

1399/02/12 20:05
افسون

سلام آقا مهدی، پشت پای به معنی جلوی پا هست! وقتی سر پا می ایستیم قسمتی از دست که رو به شخصی که با او صحبت می‌کنیم است، پشت دست است. پس پشت پا هم جلوی پا است. اینکه رودابه پشت پایش را می‌دید یعنی از خجالت سرش را پایین انداخته بود و زمین را نگاه می‌کرد.

1399/09/22 12:11
فرخ مردان

@مهدی@ افسون:
سطح زیر دست و پا میشه کف. یعنی کف دست و کف پا.
سمت دیگر میشه پشت. یعنی پشت دست و پشت پا( که دومی الان منسوخ شده و میگیم روی پا).
طرف داشته به روی پای خودش نگاه می کرده که منظور سر به پایین بودن هست

1401/08/09 19:11
فرزند

پوست بر تنش گفتی بکفت یعنی چه؟