گنجور

بخش ۱

چو لهراسپ بنشست بر تخت داد
به شاهنشهی تاج بر سر نهاد
جهان آفرین را ستایش گرفت
نیایش ورا در فزایش گرفت
چنین گفت کز داور داد و پاک
پر امید باشید و با ترس و باک
نگارندهٔ چرخ گردنده اوست
فرایندهٔ فره بنده اوست
چو دریا و کوه و زمین آفرید
بلند آسمان از برش برکشید
یکی تیز گردان و دیگر بجای
به جنبش ندادش نگارنده پای
چو موی از بر گوی و ما در میان
به رنج تن و آز و سود و زیان
تو شادان دل و مرگ چنگال تیز
نشسته چو شیر ژیان پرستیز
ز آز و فزونی به یکسو شویم
به نادانی خویش خستو شویم
ازین تاج شاهی و تخت بلند
نجوییم جز داد و آرام و پند
مگر بهره‌مان زین سرای سپنج
نیاید همی کین و نفرین و رنج
من از پند کیخسرو افزون کنم
ز دل کینه و آز بیرون کنم
بسازید و از داد باشید شاد
تن آسان و از کین مگیرید یاد
مهان جهان آفرین خواندند
ورا شهریار زمین خواندند
گرانمایه لهراسپ آرام یافت
خرد مایه و کام پدرام یافت
از آن پس فرستاد کسها به روم
به هند و به چین و به آباد بوم
ز هر مرز هرکس که دانا بدند
به پیمانش اندر توانا بدند
ز هر کشوری بر گرفتند راه
برفتند پویان به نزدیک شاه
ز دانش چشیدند هر شور و تلخ
ببودند با کام چندی به بلخ
یکی شارسانی برآورد شاه
پر از برزن و کوی و بازارگاه
به هر برزنی جشنگاهی سده
همه‌گرد بر گردش آتشکده
یکی آذری ساخت برزین به نام
که با فرخی بود و با برز و کام

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو لهراسپ بنشست بر تخت داد
به شاهنشهی تاج بر سر نهاد
هوش مصنوعی: وقتی لهراسپ بر تخت فرمانروایی نشست، تاجی را بر سر گذاشت که نشان‌دهنده مقام و سلطنت او بود.
جهان آفرین را ستایش گرفت
نیایش ورا در فزایش گرفت
هوش مصنوعی: جهان را خداوند ستایش کردند و از او درخواست فزونی و برکت کردند.
چنین گفت کز داور داد و پاک
پر امید باشید و با ترس و باک
هوش مصنوعی: او گفت که از قضاوت و حکم الهی با صفا و امیدواری زندگی کنید و همواره با احتیاط و ترس از ناپسندها باشید.
نگارندهٔ چرخ گردنده اوست
فرایندهٔ فره بنده اوست
هوش مصنوعی: اوست که کائنات را به حرکت در می‌آورد و همه‌ی نعمت‌ها و زیبایی‌های زندگی، از او سرچشمه می‌گیرد.
چو دریا و کوه و زمین آفرید
بلند آسمان از برش برکشید
هوش مصنوعی: زمانی که خداوند دریا، کوه و زمین را خلق کرد، آسمان را بر فراز آن‌ها بلند کرد.
یکی تیز گردان و دیگر بجای
به جنبش ندادش نگارنده پای
هوش مصنوعی: یک نفر با دقت و تیزبینی به دور و بر خود می‌نگرد و دیگری وقتی که در حال حرکت است، به آن شخص توجهی ندارد و به کار خود ادامه می‌دهد.
چو موی از بر گوی و ما در میان
به رنج تن و آز و سود و زیان
هوش مصنوعی: وقتی که مو از روی گوی می‌افتد و ما در وسط آن قرار داریم، به سختی، درد، و سود و زیان دست و پنجه نرم می‌کنیم.
تو شادان دل و مرگ چنگال تیز
نشسته چو شیر ژیان پرستیز
هوش مصنوعی: تو با دل شاد و خوشحالی، در حالی که مرگ مانند یک شیر وحشی با چنگالی تیز در کمین نشسته است.
ز آز و فزونی به یکسو شویم
به نادانی خویش خستو شویم
هوش مصنوعی: بیایید از حسادت و زیادخواهی دور شویم و به خاطر نادانی‌امون تسلیم و خسته شویم.
ازین تاج شاهی و تخت بلند
نجوییم جز داد و آرام و پند
هوش مصنوعی: از این سلطنت و مقام بزرگ چیزی جز عدالت، آرامش و اندرز نمی‌خواهیم.
مگر بهره‌مان زین سرای سپنج
نیاید همی کین و نفرین و رنج
هوش مصنوعی: آیا جز این است که از این دنیا جز غم و نفرین و درد نصیب ما نخواهد شد؟
من از پند کیخسرو افزون کنم
ز دل کینه و آز بیرون کنم
هوش مصنوعی: من از نصایح کیخسرو می‌آموزم و سعی می‌کنم که کینه و حسد را از دل خود دور کنم.
بسازید و از داد باشید شاد
تن آسان و از کین مگیرید یاد
هوش مصنوعی: زندگی‌تان را بسازید و از حقوق دیگران پشتیبانی کنید. راحت زندگی کنید و از کینه‌های گذشته دوری کنید.
مهان جهان آفرین خواندند
ورا شهریار زمین خواندند
هوش مصنوعی: مردم بزرگ و برجسته را خالق جهان دانسته و او را پادشاه زمین نامیده‌اند.
گرانمایه لهراسپ آرام یافت
خرد مایه و کام پدرام یافت
هوش مصنوعی: لهراسپ با ارزش و گرانبها به آرامش رسید و پدرام نیز به آرامش و رضایت دست یافت.
از آن پس فرستاد کسها به روم
به هند و به چین و به آباد بوم
هوش مصنوعی: پس از آن شخصی‌ها را به سرزمین‌های روم، هند و چین فرستاد و همچنین به مناطق آباد و سرسبز.
ز هر مرز هرکس که دانا بدند
به پیمانش اندر توانا بدند
هوش مصنوعی: هر فرد دانا و آگاه که در مرزهای خود علم و دانش را به کار بگیرد، می‌تواند بر اساس پیمان و قرارهایی که دارد، توانمندی‌های خود را به اثبات برساند.
ز هر کشوری بر گرفتند راه
برفتند پویان به نزدیک شاه
هوش مصنوعی: از هر سرزمین افرادی به سوی شاه رفتند و در مسیر حرکت کردند.
ز دانش چشیدند هر شور و تلخ
ببودند با کام چندی به بلخ
هوش مصنوعی: از دانش، هم شیرینی و هم تلخی را تجربه کردند و با این وجود، مدتی را در بلخ به خوشی گذراندند.
یکی شارسانی برآورد شاه
پر از برزن و کوی و بازارگاه
هوش مصنوعی: یک فرد نیکوکار و با نفوذ به میان مردم و محله‌ها و بازار آمد و اقداماتی انجام داد.
به هر برزنی جشنگاهی سده
همه‌گرد بر گردش آتشکده
هوش مصنوعی: در هر نقطه‌ای که جشن و شادمانی برپا می‌شود، گرداگرد آن محل مانند آتشکده‌ای پر از نور و گرما خواهد بود.
یکی آذری ساخت برزین به نام
که با فرخی بود و با برز و کام
هوش مصنوعی: یک فرد آذری به نام برزین ساخت که در کنار فرخی و برز و کام بود.

حاشیه ها

1389/09/29 19:11
ناشناس

چو برخاست قیصر به گشتاسپ گفت

1393/02/14 11:05
محسن

معنای مصراع(چو موی از بر گوی و ما در میان) چیست؟

1393/02/14 11:05
محسن

معنای مصراع.چو موی از بر گوی و ما در میان

1393/02/14 11:05
محسن

معنای بیت(چو موی از بر گوی و ما در میان)چیست؟

1396/03/07 08:06
دکتر امین لو

چو موی از بر گوی و ما در میان به رنج تن و آز و سود و زیان
در مصرع اول این بیت در بعضی نسخه ها از جمله نسخه تصحیح شده توسط مصطفی جیحونی به جای کلمه "موی" کلمه "مور" ثبت شده است که به نظر صحیح تر می باشد.
چو مور از بر گوی و ما در میان به رنج تن و آز و سود و زیان
اگر این قرائت را بپذیریم معنی بیت چنین خواهد بود:
انسان در زندگی خود مانند موری است که بر روی گوی (توپ) قرار گرفته است مورچه تلاش کرده و متحمل زحمات می شود تا در روی گوی بالا رود با توجه به انحنای روی توپ مقدار کمی بالا می رود و بعد به پایین می لغزد. در این بیت (انسان به مور)- ( فراز و نشیب زندگی به انحنای گوی) - (رنج تن به تلاش و سخت کوشی مورچه) - ( آز به طمع مورچه برای بالا رفتن) – ( سود به موفقیت نسبی مورچه برای بالا رفتن) و( زیان به سقوط مورچه مجددا به نقطه اول) تشبیه شده است.

1397/09/11 23:12

ز دل زنگ و از روی آژنگ و ژنگ
نَبُرد بجز باده زنگ رنگ

1397/09/11 23:12
M.I.S

ز دل زنگ و از روی آژنگ و ژنگ
نبُرد ز بن جز نبیذ چو زنگ
دل زنگ خورده ز تلخی سخن
زداید ازو زنگ باده کهن
چو پیری درآرد زمانه به مرد
جوانش کند باده سالخورد
به مرد اندرون باده آرد پدید
که فرزانه گوهر بود گر پلید
که را گوهرش پست و بالا بلند
کند باده او را چو خم کمند
که را گوهرش برز و بالاش پست
به کیوان برد چون شود نیم مست
چو بی دل خورد مرد گردد دلیر
چو روبه خورد گردد او نره شیر
چو پژمان خورد شادمانه شود
به رخسار چون نار دانه شود

ایا آنکه تو گوهر آری پدید
در بسته ز انده تو باشی کلید..