گنجور

بخش ۲

چو رستم بدید آنک قارن چه کرد
چه‌گونه بود ساز ننگ و نبرد
به پیش پدر شد بپرسید از وی
که با من جهان پهلوانا بگوی
که افراسیاب آن بد اندیش مرد
کجا جای گیرد به روز نبرد
چه پوشد کجا برافرازد درفش
که پیداست تابان درفش بنفش
من امروز بند کمرگاه اوی
بگیرم کشانش بیارم بروی
بدو گفت زال ای پسر گوش‌دار
یک امروز با خویشتن هوش‌دار
که آن ترک در جنگ نر اژدهاست
در آهنگ و در کینه اَبر بلاست
درفشش سیاهست و خفتان سیاه
ز آهنش ساعد ز آهن کلاه
همه روی آهن گرفته به زر
نشانی سیه بسته بر خود بر
ازو خویشتن را نگه‌دار سخت
که مردی دلیرست و پیروز بخت
بدو گفت رستم که ای پهلوان
تو از من مدار ایچ رنجه روان
جهان آفریننده یار منست
دل و تیغ و بازو حصار منست
برانگیخت آن رخش رویینه سم
برآمد خروشیدن گاو دم
چو افراسیابش به هامون بدید
شگفتید ازان کودک نارسید
ز ترکان بپرسید کین اژدها
بدین گونه از بند گشته رها
کدامست کین را ندانم به نام
یکی گفت کاین پور دستان سام
نبینی که با گرز سام آمدست
جوانست و جویای نام آمدست
به پیش سپاه آمد افراسیاب
چو کشتی که موجش برآرد ز آب
چو رستم ورا دید بفشارد ران
بگردن برآورد گرز گران
چو تنگ اندر آورد با او زمین
فرو کرد گرز گران را به زین
به بند کمرش اندر آورد چنگ
جدا کردش از پشت زین پلنگ
همی خواست بردنش پیش قباد
دهد روز جنگ نخستینش داد
ز هنگ سپهدار و چنگ سوار
نیامد دوال کمر پایدار
گسست و به خاک اندر آمد سرش
سواران گرفتند گرد اندرش
سپهبد چو از چنگ رستم بجست
بخائید رستم همی پشت دست
چرا گفت نگرفتمش زیرکش
همی بر کمر ساختم بند خوش
چو آوای زنگ آمد از پشت پیل
خروشیدن کوس بر چند میل
یکی مژده بردند نزدیک شاه
که رستم بدرید قلب سپاه
چنان تا بر شاه ترکان رسید
درفش سپهدار شد ناپدید
گرفتش کمربند و بفگند خوار
خروشی ز ترکان برآمد بزار
ز جای اندر آمد چو آتش قباد
بجنبید لشگر چو دریا ز باد
برآمد خروشیدن دار و کوب
درخشیدن خنجر و زخم چوب
بران ترگ زرین و زرین سپر
غمی شد سر از چاک چاک تبر
تو گفتی که ابری برآمد ز کنج
ز شنگرف نیرنگ زد بر ترنج
ز گرد سواران در آن پهن دشت
زمین شش شد و آسمان گشت هشت
هزار و صد و شصت گرد دلیر
به یک زخم شد کشته چون نره شیر
برفتند ترکان ز پیش مغان
کشیدند لشگر سوی دامغان
وزانجا به جیحون نهادند روی
خلیده دل و با غم و گفت‌وگوی
شکسته سلیح و گسسته کمر
نه بوق و نه کوس و نه پای و نه سر

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو رستم بدید آنک قارن چه کرد
چه‌گونه بود ساز ننگ و نبرد
هوش مصنوعی: رستم وقتی دید قارن چه کار کرده و چگونه با ننگ و جنگ روبه‌رو شده است، به فکر فرو رفت.
به پیش پدر شد بپرسید از وی
که با من جهان پهلوانا بگوی
هوش مصنوعی: به سمت پدر رفت و از او پرسید که آیا می‌تواند از جهان پهلوانان با من صحبت کند؟
که افراسیاب آن بد اندیش مرد
کجا جای گیرد به روز نبرد
هوش مصنوعی: کجاست جایگاه افراسیاب، آن مرد بداندیش، در روز جنگ؟
چه پوشد کجا برافرازد درفش
که پیداست تابان درفش بنفش
هوش مصنوعی: از کجا و چگونه می‌تواند پرچم را برافرازد که تابش و درخشش آن پرچم بنفش به وضوح پیداست؟
من امروز بند کمرگاه اوی
بگیرم کشانش بیارم بروی
هوش مصنوعی: من امروز تصمیم دارم که او را به‌سوی خود بکشانم و در کنار خود داشته باشم.
بدو گفت زال ای پسر گوش‌دار
یک امروز با خویشتن هوش‌دار
هوش مصنوعی: زال به پسرش گفت: فرزندم، مراقب باش و اکنون به خودت توجه کن.
که آن ترک در جنگ نر اژدهاست
در آهنگ و در کینه اَبر بلاست
هوش مصنوعی: آن دختر زیبا در نبرد همچون اژدهایی نیرومند است و در حرکت و احساس کینه‌اش، همچون ابر آسمانی که طوفان به پا می‌کند، خطرناک و مخرب است.
درفشش سیاهست و خفتان سیاه
ز آهنش ساعد ز آهن کلاه
هوش مصنوعی: سپر او سیاه است و زره‌اش هم سیاه، دستانش از آهن و کلاهی نیز به همین جنس دارد.
همه روی آهن گرفته به زر
نشانی سیه بسته بر خود بر
هوش مصنوعی: همه بر روی آهن، نشانی از زر دارند و سیاهی به خود بسته‌اند.
ازو خویشتن را نگه‌دار سخت
که مردی دلیرست و پیروز بخت
هوش مصنوعی: از خودت به خوبی مراقبت کن، زیرا فردی شجاع و خوشبخت وجود دارد.
بدو گفت رستم که ای پهلوان
تو از من مدار ایچ رنجه روان
هوش مصنوعی: رستم به پهلوان می‌گوید که از من هیچ‌گونه زحمتی به خودت نده و رنجی نکش.
جهان آفریننده یار منست
دل و تیغ و بازو حصار منست
هوش مصنوعی: جهان به عنوان خالق، دوست من است و دل، شمشیر و بازوی من، محافظ من هستند.
برانگیخت آن رخش رویینه سم
برآمد خروشیدن گاو دم
هوش مصنوعی: آن اسب زیبا و باوقار، به طور ناگهانی سوار را بیدار کرد و صدای بلندی از گاوها به گوش رسید.
چو افراسیابش به هامون بدید
شگفتید ازان کودک نارسید
هوش مصنوعی: وقتی افراسیاب به هامون رسید، از دیدن آن کودک نارسیده تعجب کرد.
ز ترکان بپرسید کین اژدها
بدین گونه از بند گشته رها
هوش مصنوعی: از ترکان بپرسید که این اژدها چطور به این شکل از بند رسته و آزاد شده است.
کدامست کین را ندانم به نام
یکی گفت کاین پور دستان سام
هوش مصنوعی: کدام کسی را نمی‌شناسم که به نام او بگویم این فرزند دستان سام است؟
نبینی که با گرز سام آمدست
جوانست و جویای نام آمدست
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که جوانی پرانرژي و جویای نام و افتخار به میدان آمده و با قدرت و شجاعت، به دنبال تثبیت خود و کسب شهرت است.
به پیش سپاه آمد افراسیاب
چو کشتی که موجش برآرد ز آب
هوش مصنوعی: افراسیاب به میدان جنگ آمد مانند کشتی‌ای که از آب بیرون می‌آید و در میان امواج قرار می‌گیرد.
چو رستم ورا دید بفشارد ران
بگردن برآورد گرز گران
هوش مصنوعی: وقتی رستم او را دید، پاهایش را به هم فشرد و با قدرت گرزی سنگین را به بالا برد.
چو تنگ اندر آورد با او زمین
فرو کرد گرز گران را به زین
هوش مصنوعی: زمانی که زمین به سختی بر او فشار آورد، گرز سنگین را به زین انداخت.
به بند کمرش اندر آورد چنگ
جدا کردش از پشت زین پلنگ
هوش مصنوعی: دستش را به دور کمر او حلقه کرد و او را از پشت پلنگ جدا کرد.
همی خواست بردنش پیش قباد
دهد روز جنگ نخستینش داد
هوش مصنوعی: او می‌خواست که او را به نزد قباد ببرد و در روز نخستین نبرد، او را تسلیم کند.
ز هنگ سپهدار و چنگ سوار
نیامد دوال کمر پایدار
هوش مصنوعی: زمانی که سپهسالار و نوازنده چنگ به میدان نیامد، نشانی از پیروزی و برقرار بودن استقامت و شجاعت در میان نبرد دیده نمی‌شود.
گسست و به خاک اندر آمد سرش
سواران گرفتند گرد اندرش
هوش مصنوعی: سَرِ سواران شکست و به زمین افتاد و گرداگرد او را سواران گرفتند.
سپهبد چو از چنگ رستم بجست
بخائید رستم همی پشت دست
هوش مصنوعی: زمانی که سپهبد از دست رستم فرار کرد، رستم نیز به دنبال او پشت دست خود را به دندان گرفت، یعنی در حالت خشم و نگرانی قرار گرفت.
چرا گفت نگرفتمش زیرکش
همی بر کمر ساختم بند خوش
هوش مصنوعی: چرا می‌گویی که او را نیافتم؟ من او را در آغوش گرفتم و دور کمرش بند خوشی بستم.
چو آوای زنگ آمد از پشت پیل
خروشیدن کوس بر چند میل
هوش مصنوعی: صدای زنگی از دور به گوش می‌رسد، همچون صدای طبل که در فاصله‌های زیادی نواخته می‌شود.
یکی مژده بردند نزدیک شاه
که رستم بدرید قلب سپاه
هوش مصنوعی: خبر خوشی به نزد شاه آوردند که رستم قلب سپاه را در هم شکسته است.
چنان تا بر شاه ترکان رسید
درفش سپهدار شد ناپدید
هوش مصنوعی: وقتی به شاه ترکان رسید، پرچم فرمانده ناپدید شد.
گرفتش کمربند و بفگند خوار
خروشی ز ترکان برآمد بزار
هوش مصنوعی: او کمربندش را محکم کرد و با قدرتی که از ترکان برمی‌خاست، فریادی زد.
ز جای اندر آمد چو آتش قباد
بجنبید لشگر چو دریا ز باد
هوش مصنوعی: قابوس با شور و شوق از جای خود برخواست و لشکرش همچون دریا که در اثر وزش باد به حرکت درمی‌آید، به جنب و جوش درآمد.
برآمد خروشیدن دار و کوب
درخشیدن خنجر و زخم چوب
هوش مصنوعی: در اینجا از صدا و صلابت آتش و درخشش خنجر صحبت می‌شود و همچنین به تأثیر و درد ناشی از ضربات چوب اشاره دارد. این توصیف می‌تواند به نوعی اشاره به شدت و هیجان یک نبرد یا درگیری باشد.
بران ترگ زرین و زرین سپر
غمی شد سر از چاک چاک تبر
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره به فردی است که با وجود داشتن زره و سپر قیمتی، به خاطر غم و اندوهی که در دل دارد، در حال آسیب و شکست است. در واقع، وجود وسایل و نعمت‌ها نتوانسته از ناراحتی او جلوگیری کند و نشان‌دهنده‌ی تضاد بین ظاهر و باطن است.
تو گفتی که ابری برآمد ز کنج
ز شنگرف نیرنگ زد بر ترنج
هوش مصنوعی: تو گفتی که ابری از گوشه‌ای برخاست و با رنگ سرخ، بر میوه‌ی ترنج سایه انداخت.
ز گرد سواران در آن پهن دشت
زمین شش شد و آسمان گشت هشت
هوش مصنوعی: از دور سواران در آن دشت وسیع، زمین به شکل شش‌ضلعی و آسمان به شکل هشت‌ضلعی درآمد.
هزار و صد و شصت گرد دلیر
به یک زخم شد کشته چون نره شیر
هوش مصنوعی: هزار و ششصد دلاور به خاطر یک زخم مانند شیر نر کشته شد.
برفتند ترکان ز پیش مغان
کشیدند لشگر سوی دامغان
هوش مصنوعی: ترکان از جلوی مغان رفتند و لشکرشان را به سمت دامغان حرکت دادند.
وزانجا به جیحون نهادند روی
خلیده دل و با غم و گفت‌وگوی
هوش مصنوعی: از آنجا به جیحون روی دل شکسته و غمگین خود را نهادند و از دل درد و گفتگو کردند.
شکسته سلیح و گسسته کمر
نه بوق و نه کوس و نه پای و نه سر
هوش مصنوعی: در این جمله به وضعیت ناگواری اشاره شده است که در آن هیچ نشانه‌ای از نشاط و زندگی وجود ندارد. نه صدای جشن و سروری به گوش می‌رسد و نه نشانه‌ای از قدرت و استحکام دیده می‌شود. به طور کلی، وضعیت به شدت نامطلوب و نابسامانی را توصیف می‌کند.

خوانش ها

بخش ۲ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1392/10/20 11:01
مهدی رفیعی

در مصرع " زمین شش شد و آسمان گشت هشت " یعنی اینکه از شدت ازدیاد سواران و در گیری عظیم آنها آنقدر گرد از زمین بلند شد تا اینکه یک طبقه از طبقات زمین کسر و به آسمان اضافه گردید .

1394/12/24 22:02
سینا

پنج بیت مانده به آخر
ز گرد سواران در آن پهن دشت
اصلاح شود به
ز سم ستوران در این پهن دشت
با تشکر

1395/01/04 08:04
علیرضا قراباغی

می تواند "ابری برآمد زُکنج" درست باشد. زیرا زُکنج، ظرفی سوراخ سوراخ است و "ابر زُکنج" می تواند به ریزش فراوان آب از ایر اشاره داشته باشد.
به کار بردن نام به جای صفت را در بیت های دیگری از شاهنامه هم داریم. برای نمونه:
سالار شیر در:
سران سپه مهنران دلیر
کشیدند صف پیش سالار شیر
و نیز مرد بیداد در:
رسید آنگهی تنگ در شاه روم
خروشید کای مرد بیداد شوم

1395/02/21 14:04
علی

بیت معروف زال در باره افراسیاب از قلم افتاده، شود کوه اهن چو دریای اب اگر بشنود نام افراسیاب.

سلام.
یکی از بیت های بسیار قوی در این پاره از شاهنامه(و شاید حتی در سراسر آن) همین است که حکیم فرمود:
ز گرد سواران در آن پهن دشت
زمین شد شش و آسمان گشت هشت
1. طبق سنن ادبی فارسی و نیز آموزه های دینی(قرآن) هقت زمین و هفت آسمان وجود دارد. تصویرسازی فردوسی: از بس سواران در آن دشت پهن، گرد و خاک بر پا کردند، که یکی از لایه های زمین به اسمان رفت. لذا زمین شش لایه شد و آسمان هشت لایه.
2. موازنه میان گرد و پهن و دشت
3. طباق میان آسمان و زمین
4. سجع(یا قافیه درونی) در هشت و گشت.

1398/01/26 12:03
احمد

احتراما در بیت ز 'هنگ' سپهدار تغییر کند به ز 'سنگ' به معنی سنگینی. چنانچه اشتباه میکنم. بفرمایید

1398/01/26 19:03
محسن ، ۲

احمد جان
ز هنگ سپهدار و چنگ سوار
نیامد دوال کمر پایدار
هنگ نیز به مانای سنگینی ست
از سنگینی سپهدار .

1398/01/28 16:03
..

درود محسن جان
کلمه‌ی مانا هم معنی مانند می‌باشد و در معرفی موارد مشابه می‌توان از آن بهره برد؛ به کار بردن آن به جای کلمه‌ی معنی درست نمی‌نماید..

1398/01/28 17:03
محسن ، ۲

.. گرامی
میدانم ، بارها هم به من و هم به دوستانی که این لغت را به کار می برند تذکر داده اند ، ولی کو گوش شنوا.
لغت جالبی ست یادگار از دوستان غایب ،
لغات را و معنای آنرا مردم می سازند ، دوستان به کار گرفتند و هنوز تعدادی دیگر .
من و دوستان آنرا به معنا تعبیر می کنیم .
امید که رنجیده خاطر نشوید
پایدار باشید

1398/01/28 18:03
..

خاطرت همواره شاد، دوست عزیز

1398/01/28 18:03
..

نمی‌دانم چه حسن و لطفی دارد برای واژه‌ای که از قبل در چند معنی به کار برده شده، کاربرد جدیدی بیافرینیم..

1398/01/28 23:03
محسن ، ۲

این بنده کار بردی نساخته ام ، آنچه دوستان آوردند چون فارسی بود و نزدیک به مترادف به مذاق من هم خوش آمد.
ضمناً کتاب لغتی دیدم که آنچه درو بود در غرفه ی هیچ عطاری یافت نمی شد . لغاتی بدیع و من درآوردی چون :خفن!!!!!!
فرهنگستان نو پردازان بسیار فعال است

1398/04/13 23:07
پارسا

شنگرف به چه معناست؟

1398/10/13 11:01
مژده

سلام
بیت زگرد سواران در آن پهن دشت .... گر چه بیت قوی ایست اما گویا الحاقی است

1399/01/07 07:04
آرش محمدی

با درود
در بیت ؛
ز گرد سواران در آن پهن دشت/ زمین شش شد و آسمان گشت هشت
کلمه «گرد سواران» به اشتباه ذکر شده و درست آن «سم ستوران» می باشد.
ز سم ستوران در آن پهن دشت/ زمین شش شد و آسمان گشت هشت
عنایت داشته باشید که اشاره داره به هفت مرتبه بودن زمین و آسمان که در این کارزار از شدت کوبیدن سم چهارپایان و ستوران یک لایه از زمین جدا گشته و به آسمان افزون گردیده.
سپاس فراوان

1399/03/27 16:05
علی

چه پوشد کجا برافرازد درفش
که پیداست تابان درفش بنفش
تصحیح شود به:
چه پوشد کجا برفرازد درفش

1399/10/03 15:01
محسن

در تمام بیت ها واژه ی <> به جای <> به کار رفته که نادرست است.
1.<> در اوستایی به معنی پسر عمو است و ربطی به <> ندارد.
2. ترکان در اواسط دوران ساسانی به آسیای میانه وارد شدند، اما بخش کیانی شاهنامه، به گفته ی برخی مربوط به دوران اشکانی، و به گفته ی برخی دیگر مربوط به دوران پیش از هخامنشی است. در هر دو حالت تورانیان که در آسیای میانه زندگی می کردند و با ایرانیان می جنگیدند، فامیل های دور ما بودند و ربطی به ترکان ندارند.

1399/10/03 15:01
محسن

حاشیه قبلی درباره ی بکار رفتن نادرست واژه ی ترک به جای توز بود. اما شوربختانه به درستی چاپ نشد.
در بسیاری از ابیات به جای (توران) واژه ی (ترکان) نوشته شده که نادرست است و در حاشیه ی پیشین توضیح دادم که چرا اینگونه است.

1400/05/25 14:07
جهن یزداد

این داستان از زیباترین شاهکارهای فردوسی  در شهنامه است بنگرید که چگونه پور دستان را از گرز سام می شناسند و هنوز نام رستم را نمی دانند
-
دگر وازه هنگ است که چه زیباست -  این وازه را هنوز در استان فارس استفاده میکنند

1400/05/25 14:07
جهن یزداد

تور و ترک هردو یکی است  مانند تازی و تازیک - اما ترکان شاهنامه هیچ پیوندی با ترکان چین که غزها و مغولان از انان هستند و  در سده  سه و چهار هجری  به کاشغر امدند و سپس از سیحون گذشتند پیوندی با ترکان و توران ایرانی ندارد

1401/03/16 09:06
جهن یزداد

بر امد خروشیدن دارو کوب
درخشیدن خنجر و زخم چوب

آفرین و هزاران آفرین بر روان ان استاد بزرگ - دار -  کوب-  بر - دَه - در - گیر  برید  - ۰ اندر دهید - اینها از فرمانهای فرماندگان  به هنگام جنگ تست برید برابر  حمله است 
زخم  زدن است که به عربی انرا ضرب کویند امروز بهه ریش میگوییم زخم
 - دار در جنگ چندین چم دارد   فرمان  ایستادگی  و استادگی و بازداری و هشیاری -

 

1401/03/16 09:06
جهن یزداد


همی خواست بردنش پیش قباد
 دهد روز جنگ نخستینش یاد
-
بر آن ترک سیمین  و زرین کمر
بخون شد سر از چاک چاک تبر
سر از چاگ چاگ تبر غمی نمیشود  شکافته میشود بر ان -


 که ان ترک در جنگ نر اژدهاست
در آهنگ و در کینه ببر است راست
 ابر کینه نمیشناسد آهنگ نمیشناسد هرجا باد بردش میرود  هیچ پیوندی با نر آژدها ندارد - چه اندازه به شاهنامه دستبرد  زده اند

جهان آفریننده یار منست
 سر اخنر اندر کنار منست

درفشش سیاه است و خفتان سیاه
ز آهنش بازو ز آهن کلاه
چگونه میتوان باور کرد که فردوسی واژه بازو را  بنهد و ساعد اورد ؟‌




فردوسی بی هیچ کینه و دگر ستیزی  از اغاز میخواسته  یک شاهنامهه پاک و شسته رفته بسراید  و سخنش بیخته و درست باشد  ان زمان زبان پارسی بسیار پاک بود و دبیران هم که این همه عربی در سخنشان است انرا  از روی عربی دانی اوردند




1401/03/16 10:06
جهن یزداد

به پیش سپاه امد افراسیاب
 چو کشتی که بادش برارد ز اب

چو رستم ورا دید بفشرد ران
 به گردن براورد گرز گران
 چو تنگ اندر اورد با او زمین
فرو کرد گرز گران را به زین
  به بند کمر اندر اورد چنگ
 براوردش از پشت زین پلنگ
همی خواست  بردنش  پیش قباد
 دهد جنگ روز نخستینش یاد


ای جانم ای جانم  دیوانه کننده است - میدانید  که  این جنگ در کودکی رستم بود و نخستین جنگ رستم  است

میگوید  میخواست   نخستین  جنگ   را  یادش دهد

شاهکارست   گواژه های فردوسی  جای دگر  در رژه  بلوچان  به پیش نماینده شاه چین که  با سپاه  به مرز ایران امده بود تا ایران را بگیرد گوید
به چینی نمودند شاهی کراست
 درگاو تا پشت ماهی کراست
-
 یاجای دگر گوید
 پیاده  بیاموزمت کارزار
 -
 ز هنگ  سپهدار و چنگ سوار
 نیامد دوال کمر پایدار
 گسست و به خاک اندر امد سرش
 سواران گرفتند گردابرش

1401/04/05 10:07
مجید الستی

درود بر تدوین کنندگان

دو بیت معروف ذیل از این بخش حذف شده است :

 

بروز نبرد آن یل ارجمند

به تیر و کمان و به گرز و کمند

 

برید و درید و شکست و ببست

یلان را سر و سینه و پای و دست

 

توضیح اینکه این دو بیت اصطلاحا موقوف المعانی و یکی از کاملترین نمونه های صنعت لف و نشر میباشد که فقط بیت دوم در حاشیه چاپ امده است!

1402/02/05 10:05
حمیدرضا

در این مورد نوشتهٔ آقای سجاد آیدنلو را در این نشانی بخوانید:

بیت‌های ساختگی و چگونگی راه یافتن آنها به شاهنامه

متن نوشته را جهت احتیاط که ممکن است وبگاه مقصد از دسترس خارج شود اینجا نقل می‌کنم:

چکیده ای از سخنرانی دکتر آیدنلو(که پیش از این در بنیاد ایرانشناسی سخنران رانده بودند) بدین قرار است. ایشان شماری از آن بیت ها را برشمرد و گفت:

-­ بیت بسیار پرآوازه‌ای هست که همواره آن را از فردوسی دانسته­ اند؛ اما بی­گمان و بی هیچ تردیدی سروده ­ی او نیست. آن بیت چنین است:

«چنین گفت پیغمبر راستگوی/ ز گهواره تا گور دانش بجوی»

این بیت را بر سر در بسیاری از آموزشگاه ها و دانشگاه ها می نویسند؛ اما از فردوسی نیست و مصراع دوم آن را کسی به نام «فخر الاسلام ذاکری» در سال ۱۳۱۵ مهی (:قمری) به نظم کشیده است. سراینده­ی مصراع نخست آن هنوز ناشناخته است.

 

– بیت بسیار آشنای:

«که رستم یلی بود در سیستان/ منش کرده­ام رستم داستان»

در هیچ کدام از دست نویس های کهن شاهنامه دیده نمی شود؛ حتا در چاپ های غیرعلمی شاهنامه هم نمی توانید آن را بیابید. این بیت در طومار و مجلس های نقالی و داستان گویی شفاهی آمده است. کهن ترین جایی که من توانسته ام نشانی از این بیت بیایم، در نسخه ­ی «طومار نقالان هفت لشکر» است که در سال ۱۲۹۹ مهی نوشته شده است، بی آن که در آنجا گفته شده باشد که این بیت از فردوسی است.

– بیت

«بسی رنج بردم در این سال سی/ عجم زنده کردم بدین پارسی»

در ۴ دست نویس از ۱۵ دست نویسی که پایه ی ویرایش آقای خالقی مطلق بوده است، دیده می شود و در ۱۱ نسخه ی دیگر و نیز در دست نویس کهن شاهنامه ی کتابخانه ی «سن ژوزف» نیامده است؛

 

– بیت بسیار گزاینده و پست:

«زن و اژدها هر دو در خاک به/ جهان پاک از این هر دو ناپاک به»

در هیچ دست نویسی از دست نویس های کهن شاهنامه دیده نمی شود و بی گمان از فردوسی نمی تواند باشد. در برخی از دست نویس های نزدیک به زمان ما و نیز چاپ های غیرعلمی شاهنامه، این بیت را در «داستان سیاوش» گنجانده اند. کهن ترین جایی که من توانسته ام نشانی از این بیت بیابم، در یکی از دست نویس های «گرشاسپ نامه»ی اسدی توسی است که در سال ۸۶۰ هجری نوشته شده است. حتا ویرایشگر «گرشاسپ نامه»- حبیب یغمایی- هم این بیت را به حاشیه برده و شایسته ندانسته است که در متن کتاب اسدی توسی آورده شود. پیداست که این بیت از سده ی نهم به این سو، زبانزد شده است.

 

– دو بیت:

«به روز نبرد آن یل ارجمند/ به شمشیر و خنجر به گرز و کمند

برید و درید و شکست و ببست/ یلان را سر و سینه و پا و دست»،

که آن را یکی از زیباترین نمونه های آرایه ی ادبی می دانند و گمان می کنند که از شاهنامه است، سروده ی فردوسی نیست و در هیچ دست نویس کهنی از شاهنامه نیامده است.

همواره خواست و پسند شاهنامه خوان ها چنین بوده است که همه ی روایت های ملی و پهلوانی ایران باید در کتابی به نام «شاهنامه» گردآوری شود و آن کتاب هم به نام و سروده ی فردوسی باشد. بر اثر چنین برداشتی است که گذشتگان ما داستان ها و منظومه هایی را به شاهنامه می افزودند که سروده  ی فردوسی نبود.

نمی توان ناگفته گذاشت که بسیاری از بیت های افزوده شده به شاهنامه، از دید ادبی، زیبا و استوارند؛ چون شمار بسیاری از کاتبان شاهنامه، مردمان خوش ذوق و بااستعدادی بوده اند که بر اثر نوشتن چندین و چند باره­ی شاهنامه، این توانایی را یافته اند که بیت یا بیتهایی نزدیک به سخن فردوسی، به نظم بکشند و بسیاری را به این گمان بیفکنند که آن بیت ها سروده ی فردوسی است.

1403/06/01 01:09
داریوش ابونصری

درود ,هم میهنانی که بیت حکیم فردوسی "چنین گفت پیغمبر راستگوی/// زگهواره تا گور دانش بجوی " را از فردوسی ندانسته اند, اگر تصورشان اینست که پیغمبر اسلام مراد فردوسی درین شعر است باید گفت که چنین نیست و مقصود فردوسی زرتشت بزرگ است که راستی و درستی همواره از شعار ها و آموزه های او بوده و بهیچ وجه مقصود او مسلمانان نیستند که برای کوچکترین خواسته ای دروغ میگویند و به آموزش و فرا گرفتن دانش توسط زنان اهمیت نمیدهند که امروز حتی در میان مسلمانان آنرا میبینید. طالبان و داعش و دیگر بنیاد گرایان.