برگردان به زبان ساده
چو نامه به مهر اندر آورد شاه
جهانجوی رستم بپیموده راه
هوش مصنوعی: وقتی که شاه بزرگ جهان، نامهای را با مهر خود مهر کرد، رستم که قهرمان نیرومند است، مسیر را پیموده است.
به زین اندر افگند گرز گران
چو آمد به نزدیک مازندران
هوش مصنوعی: وقتی گرزی سنگین را بر روی زین اسب گذاشت، به سمت مازندران نزدیک شد.
به شاه آگهی شد که کاووس کی
فرستادن نامه افگند پی
هوش مصنوعی: به شاه خبر رسید که کاووس نامهای فرستاده است و او به دنبال پیگیری موضوع این نامه است.
فرستادهای چون هژبر دژم
کمندی به فتراک بر شست خم
هوش مصنوعی: شخصی به نام هژبر که ظاهری برافروخته و خشمگین دارد، کمندش را به دور این شتر انداخته و آن را به سمت خود میکشد.
به زیر اندرون بارهای گامزن
یکی ژنده پیلست گویی به تن
هوش مصنوعی: در زیر بار سنگین، کسی قدم میزند که به نظر میرسد بدحال و ضعیف است، انگار مثل یک فیل فرسوده و کهنه به نظر میرسد.
چو بشنید سالار مازندران
ز گردان گزین کرد چندی سران
هوش مصنوعی: سالار مازندران وقتی خبر را شنید، تعدادی از فرماندهان خود را انتخاب کرد.
بفرمودشان تا چَپیره شدند
هژبر ژیان را پذیره شدند
هوش مصنوعی: فرمان داد تا آماده شوند و سپس هژبر (شیر) را پذیرفتند.
چو چشم تهمتن بدیشان رسید
به ره بر درختی گشن شاخ دید
هوش مصنوعی: وقتی تهمتن در مسیر خود به آنان رسید، درختی را دید که شاخههایش پربار و پرثمر بودند.
بکند و چو ژوپین به کف برگرفت
بماندند لشکر همه در شگفت
هوش مصنوعی: او به سرعت ضربتی زد و در حالی که برگ را در دست گرفت، تمامی لشکر را در حیرت گذاشت.
بینداخت چون نزد ایشان رسید
سواران بسی زیر شاخ آورید
هوش مصنوعی: زمانی که سواران به نزد آنها رسیدند، آنها به سرعت تعدادی از آنها را پایین آوردند.
یکی دست بگرفت و بفشاردش
همی آزمون را بیازاردش
هوش مصنوعی: شخصی دست کسی را گرفت و آن را با فشار امتحان کرد و به او آزمایش سختی داد.
بخندید ازو رستم پیلتن
شده خیره زو چشم آن انجمن
هوش مصنوعی: رستم، پهلوان بزرگ، با خندیدن به او، خیره مانده و چشمان آن جمع را به خود جلب کرده است.
بدان خنده اندر بیفشارد چنگ
ببردش رگ از دست وز روی رنگ
هوش مصنوعی: بدان که در خنده، چنگ دل را میفشارد و وقتی رنگ چهرهاش تغییر میکند، نشان از دردی درونی دارد.
بشد هوش از آن مرد رزم آزمای
ز بالای اسب اندر آمد به پای
هوش مصنوعی: آن مرد دلاور که در میدان نبرد شجاعت به خرج میدهد، از ارتفاع بالا با سرعت و قدرت به زمین فرود آمد و هوش از سرش رفت.
یکی شد بر شاه مازندران
بگفت آنچ دید از کران تا کران
هوش مصنوعی: یک نفر پیش شاه مازندران آمد و آنچه را که از دوردستها دیده بود، به او گفت.
سواری که نامش کلاهور بود
که مازندران زو پر از شور بود
هوش مصنوعی: سواری به نام کلاهور بود که مازندران را پر از هیجان و نشاط کرده بود.
بسان پلنگ ژیان بد به خوی
نکردی به جز جنگ چیز آرزوی
هوش مصنوعی: به مانند پلنگی که زندگیاش را با جنگ و ستیز سپری میکند، تو نیز به جز جنگ و مبارزه خواستهای نداری و هیچ چیز دیگری را آرزو نمیکنی.
پذیره شدن را فرا پیش خواند
به مردیش بر چرخ گردان نشاند
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که به آدمی که میخواهد با شجاعت و اقتدار بر مشکلات و چالشها غلبه کند، در واقع فرصتی داده شده است تا در برابر حوادث و تغییرات زندگی ایستادگی کند و با قدرت بر آنها فائق آید. به نوعی، این فرد به سرنوشت و چرخش زندگی خود تسلیم نمیشود و با ارادهاش، جایگاه خود را در جهان به دست میآورد.
بدو گفت پیش فرستاده شو
هنرها پدیدار کن نو به نو
هوش مصنوعی: به او گفت: پیش برو و استعدادها و هنرهای خود را نشان بده، به شکلی تازه و نو.
چنان کن که گردد رخش پر ز شرم
به چشم اندر آرد ز شرم آب گرم
هوش مصنوعی: این شعر به معنای این است که باید رفتاری داشته باشی که موجب خجالت و شرم دیگران شود، بهطوری که حتی از خجالت نگاه کردن به چشمان تو نیز برایشان دشوار باشد. به عبارت دیگر، این رفتار باید به اندازهای تأثیرگذار باشد که نه تنها خود تو، بلکه دیگران نیز به خاطر آن احساس شرم کنند.
بیامد کلاهور چون نره شیر
به پیش جهاندار مرد دلیر
هوش مصنوعی: کلاهور مانند یک شیر نر به پیش مرد دلیر و حاکم آمده است.
بپرسید پرسیدنی چون پلنگ
دژم روی زانپس بدو داد چنگ
هوش مصنوعی: یک سوال جدی و عمیق مطرح شد، مانند پلنگی خشمگین که در کمین است. پس از آن، به او فرصتی داده شد تا به این سوال پاسخ دهد.
بیفشارد چنگ سرافراز پیل
شد از درد دستش به کردار نیل
هوش مصنوعی: چنگی که محکم و با افتخار نواخته میشود، به مانند پیکر بزرگی از درد و رنج به درد میآید و به رنگ نیل درمیآید.
بپیچید و اندیشه زو دورداشت
به مردی ز خورشید منشور داشت
هوش مصنوعی: به دشواریها فکر نکن و از آنها دوری کن، چون مردی که همچون خورشید درخشان و باعزت است، راهی روشن دارد.
بیفشارد چنگ کلاهور سخت
فرو ریخت ناخن چو برگ از درخت
هوش مصنوعی: چنگ را به شدت فشار میدهد، مانند کلاهی که بر زمین میافتد. ناخنها به نرمی از درخت جدا میشوند.
کلاهور با دست آویخته
پی و پوست و ناخن فروریخته
هوش مصنوعی: کلاهور با دستانی آویزان و حالتی نزار، پوستی چروکیده و ناخنهایی بریده و شکسته دارد.
بیاورد و بنمود و با شاه گفت
که بر خویشتن درد نتوان نهفت
هوش مصنوعی: بیار و نشان داد و با پادشاه گفت که نمیتوان دردی را از خود پنهان کرد.
ترا آشتی بهتر آید ز جنگ
فراخی مکن بر دل خویش تنگ
هوش مصنوعی: بهتر است که با هم آشتی کنی تا اینکه به جنگ وConflict بپردازی. دل خودت را از احساسات منفی پر نکن و آن را تنگ و آزرده نکن.
ترا با چنین پهلوان تاو نیست
اگر رام گردد به از ساو نیست
هوش مصنوعی: اگر تو با چنین قهرمانی درگیر شوی، مهم نیست که چه کسی بر تو تسلط دارد؛ زیرا اگر او در آرامش باشد، هیچ چیز نمیتواند بر او غالب شود.
پذیریم از شهر مازندران
ببخشیم بر کهتر و مهتران
هوش مصنوعی: ما از سرزمین مازندران به همه کسانی که در جایگاه پایینتر یا بالاتری هستند، بخشش و مهربانی میکنیم.
چنین رنج دشوار آسان کنیم
به آید که جان را هراسان کنیم
هوش مصنوعی: ما این درد سخت را راحت میکنیم تا بتوانیم جان را از ترس و اضطراب دور کنیم.
تهمتن بیامد هم اندر زمان
بر شاه برسان شیر ژیان
هوش مصنوعی: تهمتن (رستم) در آن زمان به نزد شاه آمد و شیر بزرگی را که شجاعت و قدرت خاصی داشت، معرفی کرد.
نگه کرد و بنشاند اندر خورش
ز کاووس پرسید و از لشکرش
هوش مصنوعی: او نگاهی کرد و در دل خود به فکر فرو رفت و از کاووس و لشکرش پرسید.
سخن راند از راه و رنج دراز
که چون راندی اندر نشیب و فراز
هوش مصنوعی: سخن گفتن درباره مشکلات و سختیهای راهی که طی میشود، زیرا وقتی که در مسیرهای سخت و پر فراز و نشیب حرکت میکنی، داستانها و تجربیات بیشتری پیدا میکنی.
ازان پس بدو گفت رستم توی
که داری بر و بازوی پهلوی
هوش مصنوعی: پس رستم به او گفت: تو که دارای قدرت و توانایی هستی.
چنین داد پاسخ که من چاکرم
اگر چاکری را خود اندر خورم
هوش مصنوعی: او پاسخ داد که من غلام توام، اگر بخواهم خودم را به عنوان خدمتگزار تو بپذیرم.
کجا او بود من نیایم به کار
که او پهلوانست و گرد و سوار
هوش مصنوعی: کجا میتوانم باشم که او حضور نداشته باشد، زیرا او قهرمان و سوارکاری است با شکوه و قدرت.
بدو داد پس نامور نامه را
پیام جهانجوی خودکامه را
هوش مصنوعی: او نامهای به شخصی معروف داد که حامل پیام شخصی قدرتمند و با اراده از جهان است.
بگفت آنک شمشیر بار آورد
سر سرکشان در کنار آورد
هوش مصنوعی: کسی گفت که شمشیر به دست آورد و به سراغ سرکشان رفت و در کنارشان قرار گرفت.
چو پیغام بشنید و نامه بخواند
دژم گشت و اندر شگفتی بماند
هوش مصنوعی: هنگامی که پیام را شنید و نامه را خواند، بسیار ناراحت شد و در حیرت فرو رفت.
به رستم چنین گفت کاین جست و جوی
چه باید همی خیره این گفتوگوی
هوش مصنوعی: به رستم گفته شد که این تلاش و جستوجو برای چه هدفی است و چرا این گفتوگو بیهدف ادامه دارد؟
بگویش که سالار ایران تویی
اگرچه دل و چنگ شیران تویی
هوش مصنوعی: به او بگویید که تو فرمانده ایران هستی، هرچند که در دل و در غرور مانند شیران هستی.
منم شاه مازندران با سپاه
بر اورنگ زرین و بر سر کلاه
هوش مصنوعی: من فرمانروا و پادشاه مازندران هستم، بر تخت زرین نشستهام و بر سر کلاه دارم.
مرا بیهده خواندن پیش خویش
نه رسم کیان بد نه آیین پیش
هوش مصنوعی: به من بیهوده نگوید که من نادرست هستم، زیرا این نه به سیادت آنها میخورد و نه به روشهای درستشان.
براندیش و تخت بزرگان مجوی
کزین برتری خواری آید بروی
هوش مصنوعی: به نَفْس خود فکر کن و به دنبال مقام و جایگاه بزرگترها نباش، زیرا از این بالاتر بودن ممکن است به ذلت و خفت منتهی شود.
سوی گاه ایران بگردان عنان
وگرنه زمانت سرآرد سنان
هوش مصنوعی: به سوی سرزمین ایران حرکت کن، وگرنه زمان، تو را با شمشیری به سوی خود خواهد کشید.
اگر با سپه من بجنبم ز جای
تو پیدا نبینی سرت را ز پای
هوش مصنوعی: اگر در برابر من از جایت تکان بخوری، دیگر نمیتوانی خود را حفظ کنی و به زودی به نتیجهای نخواهی رسید.
تو افتادهای بیگمان در گمان
یکی راه برگیر و بفگن کمان
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که تو دچار تردید شدهای؛ یکی از دو مسیر را انتخاب کن و از این بلاتکلیفی خارج شو.
چو من تنگ روی اندر آرم بروی
سرآید شما را همه گفتوگوی
هوش مصنوعی: وقتی من به سختی و تنگ نظری به شما نزدیک شوم، برایتان همه چیز به تفکر و گفتگو تبدیل خواهد شد.
نگه کرد رستم به روشن روان
به شاه و سپاه و رد و پهلوان
هوش مصنوعی: رستم به روشنیِ دل به شاه و سپاه و پهلوانان نگاه کرد.
نیامدش با مغز گفتار اوی
سرش تیزتر شد به پیکار اوی
هوش مصنوعی: او که با هوش و ذکاوتش نیامد، به مرور زمان انگیزهاش برای رقابت با او بیشتر و بیشتر شد.
تهمتن چو برخاست کاید به راه
بفرمود تا خلعت آرند شاه
هوش مصنوعی: تهمتن (رستم) وقتی برخواست تا به سفر برود، دستور داد تا لباسهای فاخر و شکوهمند را برای شاه بیاورند.
نپذرفت ازو جامه و اسپ و زر
که ننگ آمدش زان کلاه و کمر
هوش مصنوعی: او از دریافت جامه و اسب و طلا خودداری کرد، چون از آن کلاه و کمربند، شرمسار بود.
بیامد دژم از بر گاه اوی
همه تیره دید اختر و ماه اوی
هوش مصنوعی: او به شدت غمگین و ناراحت به کنار او آمد و همه چیز را تاریک و ناامیدکننده دید، حتی ستارگان و ماه نیز در کنار او، غم و تیرگی داشتند.
برون آمد از شهر مازندران
سرش گشته بد زان سخنها گران
هوش مصنوعی: از شهر مازندران خارج شده و سرش به خاطر گوش دادن به آن سخنان سنگین و دردناک، سنگین و متأثر شده است.
چو آمد به نزدیک شاه اندرون
دل کینهدارش پر از جوش خون
هوش مصنوعی: هنگامی که به نزد شاه رسید، در دلش خشم و کینهای وجود داشت که همواره در حال جوشیدن بود.
ز مازندران هرچ دید و شنید
همه کرد بر شاه ایران پدید
هوش مصنوعی: هر چیزی که از مازندران دیده و شنیده شده، همه را برای شاه ایران به نمایش گذاشت.
وزان پس ورا گفت مندیش هیچ
دلیری کن و رزم دیوان بسیچ
هوش مصنوعی: سپس او به او گفت که نگران نباش و شجاعانه به جنگ دیوان برو.
دلیران و گردان آن انجمن
چنان دان که خوارند بر چشم من
هوش مصنوعی: شجاعان و دلیران آن گروه را اینگونه بدان که در نظر من بیاهمیت و خوار هستند.