گنجور

بخش ۱

کنون ای خردمند روشن‌روان
بجز نام یزدان مگردان زبان
که اویست بر نیک و بد رهنمای
وزویست گردون گردان بجای
همی بگذرد بر تو ایام تو
سرایی جزین باشد آرام تو
چو باشی بدین گفته همداستان
که دهقان همی گوید از باستان
ازان پس خبر شد بخاقان چین
که شد کشته کاموس بر دشت کین
کشانی و شگنی و گردان بلخ
ز کاموس‌شان تیره شد روز و تلخ
همه یک بدیگر نهادند روی
که این پرهنر مرد پرخاشجوی
چه مردست و این مرد را نام چیست
هم آورد او در جهان مرد کیست
چنین گفت هومان به پیران شیر
که امروز شد جانم از رزم سیر
دلیران ما چون فرازند چنگ
که شد کشته کاموس جنگی بجنگ
بگیتی چنو نامداری نبود
وزو پیلتن تر سواری نبود
چو کاموس گو را بخم کمند
به آوردگه بر توان کرد بند
سزد گر سر پیل را روز کین
بگیرد برآرد زند بر زمین
سپه سربسر پیش خاقان شدند
ز کاموس با درد و گریان شدند
که آغاز و فرجام این رزمگاه
شنیدی و دیدی بنزد سپاه
کنون چارهٔ کار ما بازجوی
بتنها تن خویش و کس را مگوی
بلشکر نگه کن ز کارآگهان
کسی کو سخن باز جوید نهان
ببیند که این شیر دل مرد کیست
وزین لشکر او را هم آورد کیست
از آن پس همه تن بکشتن دهیم
به آوردگه بر سر و تن نهیم
بپیران چنین گفت خاقان چین
که خود درد ازینست و تیمار ازین
که تا کیست زان لشکر پرگزند
کجا پیل گیرد بخم کمند
ابا آنک از مرگ خود چاره نیست
ره خواهش و پرسش و یاره نیست
ز مادر همه مرگ را زاده‌ایم
بناکام گردن بدو داده‌ایم
کس از گردش آسمان نگذرد
وگر بر زمین پیل را بشکرد
شما دل مدارید ازو مستمند
کجا کشته شد زیر خم کمند
مر آن را که کاموس ازو شد هلاک
ببند کمند اندر آرم بخاک
همه شهر ایران کنم رود آب
بکام دل خسرو افراسیاب
ز لشکر بسی نامور گرد کرد
ز خنجرگزاران و مردان مرد
چنین گفت کین مرد جنگی بتیر
سوار کمندافگن و گردگیر
نگه کرد باید که جایش کجاست
بگرد چپ لشکر و دست راست
هم از شهر پرسد هم از نام او
ازانپس بسازیم فرجام او
سواری سرافراز و خسروپرست
بیامد ببر زد برین کار دست
که چنگش بدش نام و جوینده بود
دلیر و به هر کار پوینده بود
بخاقان چنین گفت کای سرفراز
جهان را بمهر تو بادا نیاز
گر او شیر جنگیست بیجان کنم
بدانگه که سر سوی ایران کنم
بتنها تن خویش جنگ‌آورم
همه نام او زیر ننگ آورم
ازو کین کاموس جویم نخست
پس از مرگ نامش بیارم درست
برو آفرین کرد خاقان چین
بپیشش ببوسید چنگش زمین
بدو گفت ار این کینه بازآوری
سوی من سر بی‌نیاز آوری
ببخشمت چندان گهرها ز گنج
کزان پس نباید کشیدنت رنج

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کنون ای خردمند روشن‌روان
بجز نام یزدان مگردان زبان
هوش مصنوعی: اکنون ای انسان فرزانه و روشن، جز به نام خدا زبان را به هیچ کس مپیچ.
که اویست بر نیک و بد رهنمای
وزویست گردون گردان بجای
هوش مصنوعی: او کسی است که در نیک و بد راهنمایی می‌کند و همانطور که آسمان در گردش است، او نیز تمامی امور را در دست دارد.
همی بگذرد بر تو ایام تو
سرایی جزین باشد آرام تو
هوش مصنوعی: روزهای زندگی تو می‌گذرد و در این دنیا جایی جز این نداریم که در آن آرامش یابیم.
چو باشی بدین گفته همداستان
که دهقان همی گوید از باستان
هوش مصنوعی: وقتی تو هم نظر با این گفته باشی که کشاورز از زمان‌های قدیم می‌گوید.
ازان پس خبر شد بخاقان چین
که شد کشته کاموس بر دشت کین
هوش مصنوعی: پس از آن، خبر به خاقان چین رسید که کاموس در میدان نبرد کشته شده است.
کشانی و شگنی و گردان بلخ
ز کاموس‌شان تیره شد روز و تلخ
هوش مصنوعی: آدم‌های سرزمین بلخ به خاطر مشکلات و سختی‌هایی که با آن‌ها روبرو شدند، روزهای تلخ و ناگواری را تجربه کردند.
همه یک بدیگر نهادند روی
که این پرهنر مرد پرخاشجوی
هوش مصنوعی: همه به یکدیگر آن چهره ناپسند را نشان دادند که این مرد با هنر بسیار، مردی پرخاشگر است.
چه مردست و این مرد را نام چیست
هم آورد او در جهان مرد کیست
هوش مصنوعی: این مرد چه کسی است و نامش چیست؟ او را با دیگر مردان در جهان مقایسه کن.
چنین گفت هومان به پیران شیر
که امروز شد جانم از رزم سیر
هوش مصنوعی: هومان به پیران شیر گفت که امروز دیگر از جنگ و جنگیدن خسته شده‌ام.
دلیران ما چون فرازند چنگ
که شد کشته کاموس جنگی بجنگ
هوش مصنوعی: دلیران ما چون تارهای چنگ، هنگام نبرد در جنگ، جان خود را فدای پیروزی می‌کنند و هیچ ترسی از کشته شدن ندارند.
بگیتی چنو نامداری نبود
وزو پیلتن تر سواری نبود
هوش مصنوعی: در سراسر جهان هیچ شخص معروفی وجود ندارد و از او شجاع‌تری در میان اسب‌سواران پیدا نمی‌شود.
چو کاموس گو را بخم کمند
به آوردگه بر توان کرد بند
هوش مصنوعی: وقتی او را در دام انداختی، به محل مورد نظر برسان و او را به خوبی کنترل کن.
سزد گر سر پیل را روز کین
بگیرد برآرد زند بر زمین
هوش مصنوعی: اگر روز انتقام فرا رسد، شایسته است که سر شیر بر زمین افکنده شود.
سپه سربسر پیش خاقان شدند
ز کاموس با درد و گریان شدند
هوش مصنوعی: سربازان همه در برابر پادشاه جمع شدند و به سبب حوادث تلخ و دردناک، با ناراحتی و اشک تصمیم گرفتند.
که آغاز و فرجام این رزمگاه
شنیدی و دیدی بنزد سپاه
هوش مصنوعی: آغاز و پایان این نبرد را شنیده‌ای و دیده‌ای که به سپاه نزدیک شده‌است.
کنون چارهٔ کار ما بازجوی
بتنها تن خویش و کس را مگوی
هوش مصنوعی: اکنون باید راه حل مشکل خود را در خودمان جستجو کنیم و نباید به کسی چیزی بگوییم.
بلشکر نگه کن ز کارآگهان
کسی کو سخن باز جوید نهان
هوش مصنوعی: به جمع سپاهیان بنگر که چه کسی از میان آن‌ها می‌تواند سخن را از کسانی که آگاهی دارند، به صورت پنهانی و اسرارآمیز بیاموزد.
ببیند که این شیر دل مرد کیست
وزین لشکر او را هم آورد کیست
هوش مصنوعی: بنگر که این مرد شجاع، کیست و از میان این سپاه، چه کسی را با خود آورده است.
از آن پس همه تن بکشتن دهیم
به آوردگه بر سر و تن نهیم
هوش مصنوعی: از آن زمان، تمام وجود خود را به میدان جنگ خواهیم سپرد و بدن خود را در آنجا خواهیم گذاشت.
بپیران چنین گفت خاقان چین
که خود درد ازینست و تیمار ازین
هوش مصنوعی: خاقان چین به پیران گفت که خود نیز از این درد و رنج رنج می‌برد.
که تا کیست زان لشکر پرگزند
کجا پیل گیرد بخم کمند
هوش مصنوعی: تا کی باید منتظر بمانیم تا ببینیم این لشکر پرخاشگر چه زمانی به میدان می‌آید و آیا فیل می‌تواند در دام کمند بیفتد؟
ابا آنک از مرگ خود چاره نیست
ره خواهش و پرسش و یاره نیست
هوش مصنوعی: با این که نمی‌توانیم از مرگ خود راهی پیدا کنیم، در طلب و جستجو برای یافتن یاری و کمک نیستیم.
ز مادر همه مرگ را زاده‌ایم
بناکام گردن بدو داده‌ایم
هوش مصنوعی: ما از مادر مرگ به دنیا آمده‌ایم و ناخواسته خود را به آن سپرده‌ایم.
کس از گردش آسمان نگذرد
وگر بر زمین پیل را بشکرد
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از چرخش آسمان نمی‌تواند فرار کند، مگر اینکه در زمین، فیل را به تکه‌ها تقسیم کند.
شما دل مدارید ازو مستمند
کجا کشته شد زیر خم کمند
هوش مصنوعی: شما به دل خود وابسته نباشید، زیرا کسی که در چنگال عشق گرفتار شده، جان خود را از دست داده است.
مر آن را که کاموس ازو شد هلاک
ببند کمند اندر آرم بخاک
هوش مصنوعی: کسی را که به خاطر خواسته‌ها و آرزوهایش هلاک می‌شود، با دقت و احتیاط به دام بینداز و او را به خاک بیفکن.
همه شهر ایران کنم رود آب
بکام دل خسرو افراسیاب
هوش مصنوعی: من تمامی شهرهای ایران را به رودهایی پرآب تبدیل کنم که هر یک از آن‌ها به خواسته‌های دل خسرو افراسیاب می‌رسد.
ز لشکر بسی نامور گرد کرد
ز خنجرگزاران و مردان مرد
هوش مصنوعی: از میان لشکر بزرگ و مشهور، گرد آمده از دلاوران و مردان شجاع که با خنجرهای خود در میدان نبرد حاضر شده‌اند.
چنین گفت کین مرد جنگی بتیر
سوار کمندافگن و گردگیر
هوش مصنوعی: او گفت: این مرد جنگجو، سوار بر نیزه است و با کمند خود به شکار می‌رود و دشمنان را به دام می‌اندازد.
نگه کرد باید که جایش کجاست
بگرد چپ لشکر و دست راست
هوش مصنوعی: باید دقت کنی که او کجا قرار دارد، پس به سمت چپ لشکر و دست راست نگاه کن.
هم از شهر پرسد هم از نام او
ازانپس بسازیم فرجام او
هوش مصنوعی: از این پس، هم باید از شهرش بپرسیم و هم از نام او تا بتوانیم سرنوشت او را شکل دهیم.
سواری سرافراز و خسروپرست
بیامد ببر زد برین کار دست
هوش مصنوعی: یک سوار باافتخار و سلطنت‌طلب به میان آمد و برای انجام کار مهمی اقدام کرد.
که چنگش بدش نام و جوینده بود
دلیر و به هر کار پوینده بود
هوش مصنوعی: چنگ را به خوبی می‌شناخت و با دل و جرات در جستجوی آن بود و در هر کاری فعال و پرتحرک بود.
بخاقان چنین گفت کای سرفراز
جهان را بمهر تو بادا نیاز
هوش مصنوعی: بخاقان چنین گفت که ای کسی که برتری داری، جهان به محبت و عنایت تو نیازمند است.
گر او شیر جنگیست بیجان کنم
بدانگه که سر سوی ایران کنم
هوش مصنوعی: اگر او در میدان جنگ شیر است، من او را بی‌جان می‌کنم، زمانی که قصد کنم به سمت ایران حمله کنم.
بتنها تن خویش جنگ‌آورم
همه نام او زیر ننگ آورم
هوش مصنوعی: من تنها جنگجوی وجود خودم هستم و همه زشتی‌ها و عیب‌های او را به دوش می‌کشم.
ازو کین کاموس جویم نخست
پس از مرگ نامش بیارم درست
هوش مصنوعی: من از او چیزی نمی‌خواهم، اما پس از مرگ سعی دارم نامش را به درستی یادآوری کنم.
برو آفرین کرد خاقان چین
بپیشش ببوسید چنگش زمین
هوش مصنوعی: برو و در برابر خاقان چین به او احترام بگذار و زمین را به نشانه ادب ببوس.
بدو گفت ار این کینه بازآوری
سوی من سر بی‌نیاز آوری
هوش مصنوعی: اگر این کینه و دشمنی را به من برگردانی، می‌توانی سر بی‌نیاز و آزاد از مشکلاتت را به من هدیه کنی.
ببخشمت چندان گهرها ز گنج
کزان پس نباید کشیدنت رنج
هوش مصنوعی: من به تو مهر و محبت زیادی می‌ورزم و از آن گنجینه گرانبها که در دل دارم، به تو می‌بخشم. پس نباید به خاطر من زحمت بکشی یا رنجی متحمل شوی.

حاشیه ها

1392/02/26 12:04
امین کیخا

غوطه که سالار سخن فردوسی بکار برده از گود درست شده است و باید غوته نوشته شود و فارسیست

1392/02/26 12:04
امین کیخا

پشیز یا پولک به معنی حلقه زره هم هست

1393/07/09 14:10
امین کیخا

آورد به معنای جنگ با war همریشه است .

1393/07/09 14:10
امین کیخا

در انگلیسی چند لغت برای تحریک دارند to instigate /provoke/ excite/ stimulate در پارسی هم چندین لغت هست که برابر یابی دقیقی ندارند و همه را متاسفانه تحریک کردن میگوییم بهتر است که برابر یابی اینگونه باشد .
to instigate/ آغالیدن
to excite / برانگیختن یا درانگیختن
to provoke / فراوَچیدن
to stimulate / گوازیدن

1393/07/09 14:10
امین کیخا

برای رعایت امانت داری در پزوهش های دانشیک باید بیافزایم که برابر یابی های بالا از دکتر ملایری هستند .

1394/03/03 08:06
جواد

در بیت :
نه با جنگ او کوه را پای بود. نه با خشم او پیل را جای بود
فکر میکنم جای پای و جای منتقاً باید جابجا تایپ شده باشه یعنی به نظر میرسه درستش این باشه :
نه با جنگ او کوه را جای بود. نه با خشم او پیل را پای بود
هم به لحاظ آوایی دو حرف جیم در مصرع اول و دو حرف پ در مصرع دوم آوای زیباتری دارند هم به لحاظ مفهومی چون سلاح پیل پاهای قوی اونه .
البته این نظر شخصیه منه و باتوجه به دقت نظر استاد توس بعیده این موضوعات و در نظر نداشته باشه
ممنون

1394/10/12 11:01

یکسره نوشتن به در ترکیب «سربه سر» که به صورت «سربسر» نوشته شده و «به کشتن» که به صورت «بکشتن» نوشته شده است، جدای از نادرست بودن، جست و جو را نیز مشکل کرده است چنان که پیدا کردن این بیت، پس از بارها ناکامی،امروز چند ساعت زمان برد.
در گنجور از این دست خطاها فراوان است.

1394/10/12 15:01
س ، م

کارن تبری گرامی
با اجازه یک راهنمایی کوچک
اینطور بیتهارا در گنجور جستن ممکن است مشکل باشد
در گوگل جستجو کنید زودتر به نتیجه می رسید
با قدر دانی از مقام والای سایت وزین گنجور در زمینه ی شعر و ادبیات .

1399/07/01 16:10
علی

لطفا تصحیح شود:
همورد او در جهان مرد کیست ----> همورد او در جهان مرد کیست
مرا نرا که کاموس ازو شد هلاک ----> مرانرا که کاموس ازو شد هلاک
همه کام و اندیشه شد بی‌نوار ----> همه کام و اندیشه شد بی‌نوا
سپهبد چو سگسار و فر طوس بود ----> سپهبد چو سگسار و فرطوس بود
سر پیلبان پر ز رنگ و رنگار ----> سر پیلبان پر ز رنگ و نگار
گذاری بیایی بباد بوم ----> گذاری بیایی بآباد بوم
بر من فرستند صد نامدار ----> بر من فرستید صد نامدار
بسایش آرایش افزون کنید ----> بآسایش آرایش افزون کنید
ز گرودن گردان سرش برترست ----> ز گردون گردان سرش برترست
شما سر بسایش و خوابگاه ----> شما سر بآسایش و خوابگاه
بنفرین بود گه گهی بفرین ----> بنفرین بود گه گهی بآفرین
زمانه نماند برام خویش ----> زمانه نماند بآرام خویش
برفتند هر کس برام خویش ----> برفتند هر کس بآرام خویش
بزرم اندرون پیل دندان بدند ----> برزم اندرون پیل دندان بدند
بزرم اندرون پیل دندان بدند ----> بزرم اندرون پیل دندان بدند
برآودر ازینسان بافسون و رنج ----> برآورد ازینسان بافسون و رنج
چو آن دید دستم کمان برگرفت ----> چو آن دید رستم کمان برگرفت
چو نیمی ز دیوار دژکنده شد ----> چو نیمی ز دیوار دژ کنده شد
تو با لشکری چارهٔ او را بساز ----> تو با لشکری چارهٔ او بساز
نداریم این زرم کردن برنج ----> نداریم این رزم کردن برنج
که سیر آمد از بار پشت زمین ----> که سیر آید از بار پشت زمین
نه برگیرم از رنج یک رنج بیش ----> نه برگیرم از رنج یک نیمه بیش
سر گیو گرد اندر آمد دببند ----> سر گیو گرد اندر آمد ببند
بیمد همی دل بیافروزدش ----> بیآمد همی دل بیافروزدش
گرفتش بغوش در شاه تنگ ----> گرفتش بآغوش در شاه تنگ

1399/07/01 16:10
علی

همورد او در جهان مرد کیست —-> همآورد او در جهان مرد کیست

1400/05/30 20:07
سیمرغ

نامی از دشمنان غربی ایران

با آنکه باختریان رومی  از دشمنان شناخته شده ایرانیان از گذشته دور بوده اند در شاهنامه کمتر از ایشان در لشکرکشی به ایران یاد شده است. از کمتر جایگاه هایی که از آن لشکر اروپاییان در برابر ایرانیان یاد شده است همراهی مردمانی از سقلاب در کنار دشمنان چینی و تورانی ایرانیان است که براستی واژه دگرگونه شده "اسلاو" ها ست.

واژه نامه دهخدا:

صقلاب . [ ص َ / ص ِ ] (اِخ ) کلمه ٔ معرب است و صَقلَب و بندرت صَقلاب و نیز سَقلاب یا صِقلاب آمده است . جمع آن صَقالِبَه . این کلمه بدون شک مأخوذ از کلمه ٔ یونانی اسکلابنوی ، اسکلابوی میباشد. (دائرة المعارف اسلامی فرانسه ). مؤلف قاموس الاعلام آرد: اعراب اسلاوها را به این نام (صقلاب ) میخوانند.

1401/02/05 05:05
حامد قرائیان

سپاهی که سگسار خوانند شان             دلیران پیکار دانندشان
زبر گوش و سگسار و مازندران                کس اریم با گرزهای گران