بخش ۱
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حاشیه ها
در متن به اشتباه این بیت آمده است:
(تو قلب سپه را بیین بدار
من اکنون پیاده کنم کارزار
)
که درست آن در پایین آمده:
تو قلب سپه را به آیین بدار من اکنون پیاده کنم کارزار
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
دو نکته:
1- بنام در سطر نخست درست نیست. این گونه نوشتن به معنی "مشهور" و "نامی" است. مانند حافظ شاعر بنام ایران است. یعنی حافظ شاعر مشهور و نامی کشور ایران است. درست این است که بنویسید: به نام خداوند خورشید و ماه
2- واژه جستجو درست نیست. بلکه بنویسید: جست و جو . زیرا از فعلهای جستن و جوییدن می آید.
---
پاسخ: در مورد اول مطابق فرموده عمل شد. پیشنهاد دومتان سلیقهایست و با عرف نوشتن این ترکیب منافات دارد، شما «گفتگو» را چگونه مینویسید؟
واژگانی مانند جست و جو، گفت و گو، شست و شو را باید جداگانه نوشت.
گفت از مصدر گفتن و گو(ی) از مصدر گوییدن و شست از مصدر شستن و شو(ی) از مصدر شوییدن می آید. گرچه برخی از مصدرها امروزه کاربرد فراوانی شاید نداشته باشد.
کامیاب باشید
کلام شما درست است، اما در اینجا جستجو به معنی جستن و جوییدن نیست. بلکه یک واژه و به معنی گشتن است. همانطور که گفتگو به معنی مکالمه است و نه دو فعل گفت و گو. این کلمات در لغتنامه هم به شکل پیوسته درج شده اند.
تشکر از همه افرادی که زحمت ایجاد چنین سایتی را کشیده اند فکر کنم یک بیت از ابیات این داستان از قلم افتاده است
باید یک بیت بعد از این بیت باشد که از قلم افتاده لطفا تصحیح بفرمائید
سزد گر بداری سرش در کنار
زمانی برآسایی از کارزار
بدو گفت ار ایدونک پیدا شوی بگردی از این تنبل و جادوی
"چو خورشید زد پنجه بر پشت گاو" ظاهرا اشاره به صورت فلکی گاو داره که اگر اشتباه نکنم منظور روز اول تیر باشه.
اشارات زیادی توی شاهنامه به همین صورت هست.
اگر کسی با دقت بیشتری می دوننه خاهشا بگه.
گاو = صورت فلکی ثور است که هم زمان اردیبهشت است
به نام درسته. بنام خدا غلطه درستش کنید
در بیت " نماند ایچ با روی خورشید رنگ به جوش آمده خاک بر کوه و سنگ "
مقصود تاریک شدن هواست یا ترسیدن خورشید؟
"به جوش آمدن خاک" در مصرع دوم به چه معناست؟
با درود. نخست، شایسته است که در خواندن شاهنامه، به ویرایش استاد فریدون جنیدی توجه کنید، که تازه ترین و بهترین تصحیح شاهنامه است. این کانال تلگرامی به معرفیاثر ایشان اختصاص دارد: پیوند به وبگاه بیرونی
دوم، جناب si نوشته اند «خاهشاً»: «خواهش» درست است. و آوردن تنوین با واژة فارسی درست نیست.
سپاس ازتوجهتان.
به نظر میرسد خطای تایپ در در بیت زیر وجود دارد:
می گشت گردان و شد روز تار
یکی ابر بست از بر کارزار
به نظر میرسد صحیح آن به صورت «زمین گشت» باشد:
زمین گشت گردان و شد روز تار
یکی ابر بست از بر کارزار
لطفا تصحیح شود:
دلش داشتم پر غم و درد و جوش ----> دلی داشتم پر غم و درد و جوش
که او از در بند چاهست و بس ----> که او از در بند و چاهست و بس
ز پاکیزه جان و فرود و زرسپ ----> ز پاکیزه جان فرود و زرسپ
چو تو جنگجویی نیاید سپاه ----> چو تو جنگجویی نیابد سپاه
ز می گشت گردان و شد روز تار ----> زمی (زمین) گشت گردان و شد روز تار
بافسوس بهر جای گسترده کام ----> بافسون بهر جای گسترده کام
چنین گفت گودز آنگه بطوس ----> چنین گفت گودرز آنگه بطوس
برامش و جامه بنمای سر ----> بآرامش و جامه بنمای سر
گریزان ز باد اندرآید بب ----> گریزان ز باد اندرآید بآب
سوس شهر ترکان بکین آختن ----> سوی شهر ترکان بکین آختن
که ایدر بباید گو پیلتن ----> که ایدر بیاید گو پیلتن
برام یک روز ننشستهام ----> بآرام یک روز ننشستهام
سر بدرههای درم بردید ----> سر بدرههای درم بردرید
چنین گفت کای نامدار گرد ----> چنین گفت کای نامبردار گرد
بفگت این و دل پر ز کینه برفت ----> بگفت این و دل پر ز کینه برفت
بلکشر چنین گفت هومان گرد ----> بلشکر چنین گفت هومان گرد
سوران رزم آور و کینهخواه ----> سواران رزم آور و کینهخواه
هنرهای دشکن کند زیر گرد ----> هنرهای دشمن کند زیر گرد
بر و بومشان پاک و یران کنیم ----> بر و بومشان پاک ویران کنیم
همه نامدارن بدین هم سخن ----> همه نامداران بدین هم سخن
سپهبد سورای چو یک لخت کوه ----> سپهبد سواری چو یک لخت کوه
خروشیدن دیدهبان پهوان ----> خروشیدن دیدهبان پهلوان
ازان نامدارن گودرزیان ----> ازان نامداران گودرزیان
همه رفتن ما بورد باد ----> همه رفتن ما بآورد باد
ز یپروزه دیبا سراپرده دید ----> ز پیروزه دیبا سراپرده دید
بدین سام بزرم افراسیاب ----> بدین سان بآزرم افراسیاب
دلیان ز خفتان بریده کفن ----> دلیران ز خفتان بریده کفن
کمان بزه را بباز و فگند ----> کمان بزه را بباز فگند
چه گوید بورد با سرکشان ----> چه گوید بآورد با سرکشان
برفتند هر کس برام خویش ----> برفتند هر کس بآرام خویش
بورد این ترک هشیار باش ----> بآورد این ترک هشیار باش
که جوید بورد با او نبرد ----> که جوید بآورد با او نبرد
ببرید بر گستوان نبرد ----> ببرید برگستوان نبرد
یک بیت جا افتاده است. پس از بیت:
ز نیروی گردنکشان تیغ تیز / خم آورد و در زخم شد ریز
این بیت جا افتاده ---->
کمربند بگسست و هومان بجست / یکی اسپ آسوده را برنشست
سلام خدمت تمامی دوستان ، توی یکی از ابیات این شعر فردوسی می فرماید کمان به زه را به بازو فگند ، و توی چند بیت جلو ترش می فرماید چو ازش به اسپ گرانمایه دید کمان را به زه کرد و اندر کشید.
می خواستم بدانم آیا کسی می داند علت ای موضوع چیه؟ یا منظور فردوسی از کمان را به زه کرد و اندر کشید چیه؟؟
سپاس
یاعلی مدد
کمان یکی چوب است و دگر زه ان کمان را همیشه بزه نمیداشتند انجا که گفته کمان بزه را به بازو فکند = کمان زه شده را به بازو افکند
شما نکته ای صحیح فرمودید.
شکل صحیح بیت اینگونه است:
کمان به زه کرده اندر کشید
رزم کاموس کشانی یا جای خالی خونخواهی خون فرود؟!
اما نمیدانی چه شبهایی سحر کردم
بی آنکه یکدم مهربان باشند با هم پلک های من..- مهدی اخوان ثالث
بی گمان اگر دیدگاه مرا برای گزینش یکی ازین دو فرنام برای این بخش از شاهنامه بخواهند دومی گزینه نخست من است. ایرانیان که به نام کین خواهی از خون سیاووش بسوی توران زمین رهسپار شده بودند با آلودن دست خود به خون فروود، اکنون ناچارند تا خود پادافره کار خود را دیده و پاداش خونریزی و یورش به دژ فروود را با خون و جان خود بدهند.
دور نیست گفتگوی فردوسی از 5 ماه زمان نبرد توران و ایران یادی از زمان 5 ماهه نوشتن این بخش از شاهنامه باشد. زمانی که فردوسی برای سراییدن این بخش از داستان ایرانیان دل پر از آشوب و کشمکش و اندوه داشته و چه شبها که کابوس نابودی ایرانیان بدست تورانیان – و براستی که بدست خودشان در واکنش به آنچه پیش ازین از آنان سر زد- خواب را از چشم او ربوده است و دشت رویا را از تنهای بی سر و خاک پر از خون ایرانیان سر بسر دهشتناک و پرهراس دیده است.
اما نکته شگفتی که در این داستان از قلم افتاده است "جای خالی فروود" در داستان است! انگار نه انگار که پیران دختر و نوه خود را در داستان پیشین از دست داده است و اگر گفتگویی از خونخواهی باشد چه کسی حقمدارتر از پیران برای سینه چاک دادن و خونخواهی کردن از ایرانیان پیشاپیش سپاه توران؟ و پیش از این هم روشن نیست از چه رو جریره که دختر پیران است بجای پیشنهاد بستن در دژ دست نایافتنی بر بالای کوه، و پیک فرستادن به نزد پیران و یاری خواستن از او (و باز شدن میدان نبرد ایران و توران در کنار این کوه بجای کوه هماون) فروود را با ترساندن از خوابی که دیده است وا میدارد تا در دژ را باز کند و خود را یکه و تنها چون گوسپندی به میان گرگان ایران بفرستد؟ اینها نکته های شگفتی است که بی گمان در این داستان پاسخی برای آن نیافته ایم و اگر روزی زمان بازپس رود و گفتگویی با فردوسی دست دهد دوست داریم از وی بپرسیم تا پاسخ چه بشنویم؟
دیگر اینکه چرا از نخست رستم و زاولیان به نبرد با تورانیان فرستاده نشدند اینگونه برمی آید که کیخسرو خواستار دوری وی از نزدیک خود نبوده و نیروی ویژه رستم و زاولیان را تنها برای روزهای مبادای ایران نگاه داشته است و بودن رستم در کنار کیخسرو ارزشمندترین پایه استواری دستگاه پادشاهی در برابر یورش بیگانگان و چه بسا شورش نیروهای خودسر است. برهمگان روشن است که جان و توان رستم و رستمیان بسیار بسیار ارزشمند است و بیهوده نباید هزینه شود.
گذشته ازین بی گمان فردوسی جایی برای همراهی و همرایی رستم خردمند و پاکدامن در دست درازی و برتری خواهی ایرانیان در نبرد دژ فرود نمی دیده است و می بایست از این نماها دور باشد.
پایان خوش رسیدن رستم، نشانه گذشت اورمزد از گناه ایرانیان و بخشایش راستین آنان از سوی کیخسرو (نماینده اورمزد و فرستنده رستم برای رستن ایرانیان از بند تورانیان) است.
روانش شاد و با ایزدان و امشاسپندان همنشین باد!
در داستانفرود، توجه کنید که جریره معتقد بود فرود باید به یاری سپاه ایران بره و در کین پدر به برادرش کمک کنه. علت اینکه فرود در دژ رو باز میکنه و به استقبال سپاه برادر میاد همینه. اما سبکسری طوس و راهنمایی های نادرست تخوار باعث کشته شدن فرود میشه