بخش ۲۵
چو برزد سر از کوه تابنده شید
برآمد سر تاج روز سپید
سپاه پراگنده گردآمدند
همی هر کسی داستانها زدند
که چندین ز ایرانیان کشته شد
سربخت سالار برگشته شد
چنین چیره شد دست ترکان بجنگ
سپه را کنون نیست جای درنگ
بر شاه باید شدن بیگمان
ببینیم تا بر چه گردد زمان
اگر شاه را دل پر از جنگ نیست
مرا و تو را جای آهنگ نیست
پسر بیپدر شد پدر بیپسر
بشد کشته و زنده خسته جگر
اگر جنگ فرمان دهد شهریار
بسازد یکی لشکر نامدار
بیاییم و دلها پر از کین و جنگ
کنیم این جهان بر بداندیش تنگ
برین رای زان مرز گشتند باز
همه دل پر از خون و جان پر گداز
برادر ز خون برادر به درد
زبانشان ز خویشان پر از یاد کرد
برفتند یکسر سوی کاسه رود
روانشان ازان کشتگان پر درود
طلایه بیامد بپیش سپاه
کسی را ندید اندران جایگاه
بپیران فرستاد زود آگهی
کز ایرانیان گشت گیتی تهی
چو بشنید پیران هم اندر زمان
بهر سو فرستاد کارآگهان
چو برگشتن مهتران شد درست
سپهبد روان را ز انده بشست
بیامد بشبگیر خود با سپاه
همی گشت بر گرد آن رزمگاه
همه کوه و هم دشت و هامون و راغ
سراپرده و خیمه بد همچو باغ
بلشکر ببخشید خود برگرفت
ز کار جهان مانده اندر شگفت
که روزی فرازست و روزی نشیب
گهی شاد دارد گهی با نهیب
همان به که با جام مانیم روز
همی بگذرانیم روزی بروز
بدان آگهی نزد افراسیاب
هیونی برافگند هنگام خواب
سپهبد بدان آگهی شاد شد
ز تیمار و درددل آزاد شد
همه لشکرش گشته روشنروان
ببستند آیین ره پهلوان
همه جامهٔ زینت آویختند
درم بر سر او همی ریختند
چو آمد بنزدیکی شهر شاه
سپهبد پذیره شدش با سپاه
برو آفرین کرد بسیار و گفت
که از پهلوانان ترا نیست جفت
دو هفته ز ایوان افراسیاب
همی بر شد آواز چنگ و رباب
سیم هفته پیران چنان کرد رای
که با شادمانی شود باز جای
یکی خلعت آراست افراسیاب
که گر برشماری بگیرد شتاب
ز دینار وز گوهر شاهوار
ز زرین کمرهای گوهرنگار
از اسپان تازی بزرین ستام
ز شمشیر هندی بزرین نیام
یکی تخت پرمایه از عاج و ساج
ز پیروزه مهد و ز بیجاده تاج
پرستار چینی و رومی غلام
پر از مشک و عنبر دو پیروزه جام
بنزدیک پیران فرستاد چیز
ازان پس بسی پندها داد نیز
که با موبدان باش و بیدار باش
سپه را ز دشمن نگهدار باش
نگه کن خردمند کارآگهان
بهرجای بفرست گرد جهان
که کیخسرو امروز با خواستست
بداد و دهش گیتی آراستست
نژاد و بزرگی و تخت و کلاه
چو شد گرد ازین بیش چیزی مخواه
ز برگشتن دشمن ایمن مشو
زمان تا زمان آگهی خواه نو
بجایی که رستم بود پهلوان
تو ایمن بخسپی بپیچد روان
پذیرفت پیران همه پند اوی
که سالار او بود و پیوند اوی
سپهدار پیران و آن انجمن
نهادند سر سوی راه ختن
بپای آمد این داستان فرود
کنون رزم کاموس باید سرود
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو برزد سر از کوه تابنده شید
برآمد سر تاج روز سپید
هوش مصنوعی: وقتی که خورشید از بالای کوه سر بیرون آورد، روز جدید با نور سفید و درخشان خود آغاز شد.
سپاه پراگنده گردآمدند
همی هر کسی داستانها زدند
هوش مصنوعی: سپاهیان متفرق جمع شدند و هر یک داستانهایی را تعریف کردند.
که چندین ز ایرانیان کشته شد
سربخت سالار برگشته شد
هوش مصنوعی: چندین نفر از ایرانیان به دست سربازان کشته شدند و حالا تقدیر طوری تغییر کرده که فرمانده به پیروزی دست یافته است.
چنین چیره شد دست ترکان بجنگ
سپه را کنون نیست جای درنگ
هوش مصنوعی: دست ترکان به قدری بر جنگ تسلط یافته که اکنون جایی برای توقف و تأمل وجود ندارد.
بر شاه باید شدن بیگمان
ببینیم تا بر چه گردد زمان
هوش مصنوعی: برای رسیدن به مقام پادشاهی، باید با اطمینان پیش برویم و ببینیم زمان چه تغییراتی را به همراه خواهد آورد.
اگر شاه را دل پر از جنگ نیست
مرا و تو را جای آهنگ نیست
هوش مصنوعی: اگر شاه از دل خود پر از جنگ و نزاع نیست، نه برای من و نه برای تو جایی برای شادی و سرور وجود ندارد.
پسر بیپدر شد پدر بیپسر
بشد کشته و زنده خسته جگر
هوش مصنوعی: پسر یتیم شد و پدر هم بیپسر باقی ماند. در این وضعیت، هر دو، چه کشته و چه زنده، از درد و رنج عمیقی رنج میبرند.
اگر جنگ فرمان دهد شهریار
بسازد یکی لشکر نامدار
هوش مصنوعی: اگر جنگ دستور دهد، پادشاه باید نیرویی بزرگ و معروف را سامان دهد.
بیاییم و دلها پر از کین و جنگ
کنیم این جهان بر بداندیش تنگ
هوش مصنوعی: بیایید دلهایمان را پر از دشمنی و نزاع کنیم، این دنیا را بر کسانی که بد فکر میکنند تنگ و سخت کنیم.
برین رای زان مرز گشتند باز
همه دل پر از خون و جان پر گداز
هوش مصنوعی: از آن سرزمین بازگشتند و همه دلشان پر از اندوه و جانشان در عذاب بود.
برادر ز خون برادر به درد
زبانشان ز خویشان پر از یاد کرد
هوش مصنوعی: برادر از خون برادر به خاطر صحبتهایش، به شدت رنج میبرد و یاد خویشاوندان بار دیگر او را غمگین میکند.
برفتند یکسر سوی کاسه رود
روانشان ازان کشتگان پر درود
هوش مصنوعی: همه به سوی رودخانه رفتند و با خودشان یاد و سلامتی کسانی که در جنگ کشته شده بودند را همراه داشتند.
طلایه بیامد بپیش سپاه
کسی را ندید اندران جایگاه
هوش مصنوعی: صبحگاهان، پیش از راه افتادن سپاه، کسی را در آن مکان ندید.
بپیران فرستاد زود آگهی
کز ایرانیان گشت گیتی تهی
هوش مصنوعی: پیام فوری به سالخوردگان فرستاد که از ایرانیان، دنیا خالی شده است.
چو بشنید پیران هم اندر زمان
بهر سو فرستاد کارآگهان
هوش مصنوعی: وقتی که ریشسفیدان خبر را شنیدند، در همان لحظه کارگزاران را به همهجا فرستادند.
چو برگشتن مهتران شد درست
سپهبد روان را ز انده بشست
هوش مصنوعی: زمانی که بازگشتن فرماندهان به درستی انجام شد، سپهبد به خاطر اندوهش، روحش را شستشو داد.
بیامد بشبگیر خود با سپاه
همی گشت بر گرد آن رزمگاه
هوش مصنوعی: او با گروهش به شبگیر آمد و در اطراف میدان نبرد گشتوگذار میکرد.
همه کوه و هم دشت و هامون و راغ
سراپرده و خیمه بد همچو باغ
هوش مصنوعی: تمامی کوهها، دشتها و باتلاقها همچون باغی زیبا و سرسبز به نظر میآیند.
بلشکر ببخشید خود برگرفت
ز کار جهان مانده اندر شگفت
هوش مصنوعی: پس از آنکه لشکر را رها کرد، خود را از کارهای دنیا جدا کرد و در حیرت و شگفتی به سر برد.
که روزی فرازست و روزی نشیب
گهی شاد دارد گهی با نهیب
هوش مصنوعی: زندگی همیشه در حال تغییر است؛ گاهی در اوج شادی و موفقیت استیم و گاهی با مشکلات و چالشها رو بهرو میشویم.
همان به که با جام مانیم روز
همی بگذرانیم روزی بروز
هوش مصنوعی: بهتر این است که با هم و در کنار یکدیگر روزها را بگذرانیم و از لحظات شیرین زندگی لذت ببریم.
بدان آگهی نزد افراسیاب
هیونی برافگند هنگام خواب
هوش مصنوعی: بدان که آگاهی نزد فرمانروای افراسیاب، در زمان خوابش، فضایی پر از شور و هیجان ایجاد کرده است.
سپهبد بدان آگهی شاد شد
ز تیمار و درددل آزاد شد
هوش مصنوعی: سپهبد از آگاهی و خبرهایی که دریافت کرده، خوشحال شد و احساس راحتی کرد.
همه لشکرش گشته روشنروان
ببستند آیین ره پهلوان
هوش مصنوعی: همه سپاهیانش با نور و روشنی به هم پیوستند و قاعده و راهی را برای قهرمان برقرار کردند.
همه جامهٔ زینت آویختند
درم بر سر او همی ریختند
هوش مصنوعی: همه لباسهای زینت را آویختند و بر سر او طلا و جواهر میریختند.
چو آمد بنزدیکی شهر شاه
سپهبد پذیره شدش با سپاه
هوش مصنوعی: زمانی که شاه سپهبد به نزدیکی شهر رسید، مورد استقبال قرار گرفت و سپاهیان به استقبال او آمدند.
برو آفرین کرد بسیار و گفت
که از پهلوانان ترا نیست جفت
هوش مصنوعی: برو و کاری کن که تحسینها را فراوان جمع کنی و بگو که از میان پهلوانان، هیچکس به اندازه تو همتا ندارد.
دو هفته ز ایوان افراسیاب
همی بر شد آواز چنگ و رباب
هوش مصنوعی: برای دو هفته، در کاخ افراسیاب صدای چنگ و رباب برپا بود و به گوش میرسید.
سیم هفته پیران چنان کرد رای
که با شادمانی شود باز جای
هوش مصنوعی: سیم هفته یعنی روزهای هفته و پیران به معنای افراد با تجربه و سالخورده هستند. این بیت به این معناست که اندیشه و تدبیر این افراد به گونهای بود که در نهایت به شادی و خوشحالی بازگشتند و توانستند مکان خود را دوباره به دست آورند.
یکی خلعت آراست افراسیاب
که گر برشماری بگیرد شتاب
هوش مصنوعی: افراسیاب به زینتی زیبا آراسته است، که اگر آن را توضیح دهی، سرعت عملش بیشتر میشود.
ز دینار وز گوهر شاهوار
ز زرین کمرهای گوهرنگار
هوش مصنوعی: از سکه و جواهرات به مانند شاه، و از کمربندهای زری با سنگهای قیمتی.
از اسپان تازی بزرین ستام
ز شمشیر هندی بزرین نیام
هوش مصنوعی: از اسب تازی بزرگ، ستام به وجود آمده است؛ و از شمشیر هندی بزرگ، نیام حاصل شده است.
یکی تخت پرمایه از عاج و ساج
ز پیروزه مهد و ز بیجاده تاج
هوش مصنوعی: در این بیت، به توصیف تختی ارزشمند و زیبا پرداخته شده است که از مواد با کیفیت مانند عاج و ساج ساخته شده و با جواهراتی چون فیروزه و تاج زینت یافته است. این تخت نمادی از شکوه و زیبایی است که در طراحی و ساخت آن از بهترین مواد و هنر استفاده شده است.
پرستار چینی و رومی غلام
پر از مشک و عنبر دو پیروزه جام
هوش مصنوعی: پرستار چینی و رومی، دو خدمتکار هستند که از عطر و بوی خوش مشک و عنبر پر هستند و در دستشان دو جام زیبای فیروزهای دارند.
بنزدیک پیران فرستاد چیز
ازان پس بسی پندها داد نیز
هوش مصنوعی: پس از آنکه چیزی به نزد پیران فرستادند، آنها نیز نصایح و اندرزهای زیادی ارائه دادند.
که با موبدان باش و بیدار باش
سپه را ز دشمن نگهدار باش
هوش مصنوعی: با دانشمندان و صاحبان نظر ارتباط برقرار کن و هوشیار باش؛ سپاه خود را از خطرات دشمن محافظت کن.
نگه کن خردمند کارآگهان
بهرجای بفرست گرد جهان
هوش مصنوعی: به دقت به اطراف خود توجه کن و ببین که افراد با تجربه و دانا چگونه در هر مکانی به انجام کارهای خود میپردازند.
که کیخسرو امروز با خواستست
بداد و دهش گیتی آراستست
هوش مصنوعی: کیخسرو امروز با اراده و نیکوکاری خود دنیا را زیبا و آراسته کرده است.
نژاد و بزرگی و تخت و کلاه
چو شد گرد ازین بیش چیزی مخواه
هوش مصنوعی: وقتی که نژاد، مقام، تخت و تاج دیگر ارزشی ندارد و همه چیز به پایان میرسد، دیگر چیزی را از این دنیا نخواهی خواست.
ز برگشتن دشمن ایمن مشو
زمان تا زمان آگهی خواه نو
هوش مصنوعی: از بازگشت دشمن احساس امنیت نکن، زیرا هر لحظه ممکن است خبر جدیدی بیاید.
بجایی که رستم بود پهلوان
تو ایمن بخسپی بپیچد روان
هوش مصنوعی: جایی که رستم، پهلوان بزرگ، حضور دارد، تو باید در آرامش و امنیت باشی و از خطرات دور بمانی.
پذیرفت پیران همه پند اوی
که سالار او بود و پیوند اوی
هوش مصنوعی: ضعیف نیست که همهی سالخوردگان نصیحت او را پذیرفتند، زیرا او پیشوای آنها و پیوند دهندهی آنها بود.
سپهدار پیران و آن انجمن
نهادند سر سوی راه ختن
هوش مصنوعی: سردار سالخوردهٔ پیران و آن گروه، سر به سوی جادهٔ ختن گذاشتند.
بپای آمد این داستان فرود
کنون رزم کاموس باید سرود
هوش مصنوعی: داستان به اینجا رسیده و حالا باید درباره نبرد کاموس سرود خوانده شود.