گنجور

بخش ۲۰

دبیر خردمند را پیش خواند
دل آگنده بودش ز غم برفشاند
یکی نامه بنوشت پر آب چشم
ز بهر برادر پر از درد و خشم
بسوی فریبرز کاوس شاه
یکی سوی پرمایگان سپاه
سر نامه بود از نخست آفرین
چنانچون بود رسم آیین و دین
بنام خداوند خورشید و ماه
کجا داد بر نیکوی دستگاه
جهان و مکان و زمان آفرید
پی مور و پیل گران آفرید
ازویست پیروزی و زو شکیب
بنیک و ببد زو رسد کام و زیب
خرد داد و جان و تن زورمند
بزرگی و دیهیم و تخت بلند
رهایی نیابد سر از بند اوی
یکی را همه فر و اورند اوی
یکی را دگر شوربختی دهد
نیاز و غم و درد و سختی دهد
ز رخشنده خورشید تا تیره خاک
همه داد بینم ز یزدان پاک
بشد طوس با کاویانی درفش
ز لشکر چهل مرد زرینه کفش
بتوران فرستادمش با سپاه
برادر شد از کین نخستین تباه
بایران چنو هیچ مهتر مباد
وزین گونه سالار لشکر مباد
دریغا برادر فرود جوان
سر نامداران و پشت گوان
ز کین پدر زار و گریان بدم
بران درد یک چند بریان بدم
کنون بر برادر بباید گریست
ندانم مرا دشمن و دوست کیست
مرو گفتم او را براه چرم
مزن بر کلات و سپدکوه دم
بران ره فرودست و با لشکرست
همان کی نژاد است و کنداور است
نداند که این لشکر از بن کیند
از ایران سپاهند گر خود چیند
ازان کوه جنگ آورد بی‌گمان
فراوان سران را سرآرد زمان
دریغ آنچنان گرد خسرونژاد
که طوس فرومایه دادش بباد
اگر پیش از این او سپهبد بدست
ز کاوس شاه اختر بد بدست
برزم اندرون نیز خواب آیدش
چو بی می‌نشیند شتاب آیدش
هنرها همه هست نزدیک اوی
مبادا چنان جان تاریک اوی
چو این نامه خوانی هم‌اندر شتاب
ز دل دور کن خورد آرام و خواب
سبک طوس را بازگردان بجای
ز فرمان مگرد و مزن هیچ رای
سپهدار و سالار زرینه کفش
تو می باش با کاویانی درفش
سرافراز گودرز ازان انجمن
بهر کار باشد ترا رای زن
مکن هیچ در جنگ جستن شتاب
ز می دور باش و مپیمای خواب
بتندی مجو ایچ رزم از نخست
همی باش تا خسته گردد درست
ترا پیش رو گیو باشد بجنگ
که با فر و برزست و چنگ پلنگ
فرازآور از هر سوی ساز رزم
مبادا که آید ترا رای بزم
نهاد از بر نامه بر مهر شاه
فرستاده را گفت برکش براه
ز رفتن شب و روز ماسای هیچ
بهر منزلی اسپ دیگر بسیچ
بیامد فرستاده هم زین نشان
بنزدیک آن نامور سرکشان
بنزد فریبرز شد نامه دار
بدو داد پس نامهٔ شهریار
فریبرز طوس و یلان را بخواند
ز کار گذشته فراوان براند
همان نامور گیو و گودرز را
سواران و گردان آن مرز را
چو برخواند آن نامهٔ شهریار
جهان را درختی نو آمد ببار
بزرگان و شیران ایران زمین
همه شاه را خواندند آفرین
بیاورد طوس آن گرامی درفش
ابا کوس و پیلان و زرینه کفش
بنزد فریبرز بردند و گفت
که آمد سزا را سزاوار جفت
همه ساله بخت تو پیروز باد
همه روزگار تو نوروز باد
برفت و ببرد آنک بد نوذری
سواران جنگ‌آور و لشکری
بنزدیک شاه آمد از دشت جنگ
بره‌بر نکرد ایچ‌گونه درنگ
زمین را ببوسید در پیش شاه
نکرد ایچ خسرو بدو در نگاه
بدشنام بگشاد لب شهریار
بران انجمن طوس را کرد خوار
ازان پس بدو گفت کای بدنشان
که کمباد نامت ز گردنکشان
نترسی همی از جهاندار پاک
ز گردان نیامد ترا شرم و باک
نگفتم مرو سوی راه چرم
برفتی و دادی دل من به غم
نخستین بکین من آراستی
نژاد سیاوش را کاستی
برادر سرافراز جنگی فرود
کجا هم چنو در زمانه نبود
بکشتی کسی را که در کارزار
چو تو لشکری خواستی روزکار
وزان پس که رفتی بران رزمگاه
نبودت به جز رامش و بزمگاه
ترا جایگه نیست در شارستان
بزیبد ترا بند و بیمارستان
ترا پیش آزادگان کار نیست
کجا مر ترا رای هشیار نیست
سزاوار مسماری و بند و غل
نه اندر خور تاج و دیهیم و مل
نژاد منوچهر و ریش سپید
ترا داد بر زندگانی امید
وگرنه بفرمودمی تا سرت
بداندیش کردی جدا از برت
برو جاودان خانه زندان توست
همان گوهر بد نگهبان توست
ز پیشش براند و بفرمود بند
به بند از دلش بیخ شادی بکند

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دبیر خردمند را پیش خواند
دل آگنده بودش ز غم برفشاند
هوش مصنوعی: معلم دانا را به نزد خود فراخواند و دلش از غم پر بود و غم و اندوهش را بر سرش ریخت.
یکی نامه بنوشت پر آب چشم
ز بهر برادر پر از درد و خشم
هوش مصنوعی: کسی نامه‌ای نوشت که در آن چشمانش پر از اشک بود، به خاطر برادرش که پر از درد و خشم بود.
بسوی فریبرز کاوس شاه
یکی سوی پرمایگان سپاه
هوش مصنوعی: به سمت فریبرز، پادشاه کاووس، و در سوی دیگر سپاهی از پرمایگان در حرکت است.
سر نامه بود از نخست آفرین
چنانچون بود رسم آیین و دین
هوش مصنوعی: در آغاز نامه، ستایش و تحسین آمده است، همان‌طور که سنت‌ها و آیین‌ها ایجاب می‌کند.
بنام خداوند خورشید و ماه
کجا داد بر نیکوی دستگاه
هوش مصنوعی: به نام خدایی که خورشید و ماه را آفرید؛ کجا می‌توانم از آن خدای نیکوکار شکایت کنم؟
جهان و مکان و زمان آفرید
پی مور و پیل گران آفرید
هوش مصنوعی: خداوند جهان، مکان و زمان را خلق کرد و همچنین موجوداتی بزرگ و سنگین مانند فیل و مور را به وجود آورد.
ازویست پیروزی و زو شکیب
بنیک و ببد زو رسد کام و زیب
هوش مصنوعی: از او، پیروزی و صبر به دست می‌آید و از اوست که به آرزو و زیبایی خواهیم رسید.
خرد داد و جان و تن زورمند
بزرگی و دیهیم و تخت بلند
هوش مصنوعی: خرد و هوش را به من عطا کرد و جان و بدنی قوی به من بخشید و همچنین عظمت و تاج و تختی بلند را نیز به من ارزانی داشت.
رهایی نیابد سر از بند اوی
یکی را همه فر و اورند اوی
هوش مصنوعی: کسی نمی‌تواند از束های او فرار کند، حتی اگر همه‌ی قدرت و زیبایی را داشته باشد.
یکی را دگر شوربختی دهد
نیاز و غم و درد و سختی دهد
هوش مصنوعی: یک نفر به دیگری مصیبت‌هایی چون نیاز، غم، درد و سختی می‌آورد.
ز رخشنده خورشید تا تیره خاک
همه داد بینم ز یزدان پاک
هوش مصنوعی: از تابش خیره‌کننده‌ی خورشید تا تاریکی زمین، همه چیز را از خدای پاک می‌بینم.
بشد طوس با کاویانی درفش
ز لشکر چهل مرد زرینه کفش
هوش مصنوعی: طوس با درفش کاویانی به جنگ آمده است و از لشکری که شامل چهل مرد با کفش‌های زرین است، برخوردار است.
بتوران فرستادمش با سپاه
برادر شد از کین نخستین تباه
هوش مصنوعی: من او را به همراه سپاه فرستادم و برادری که در آغاز به خاطر انتقام دچار مشکل شده بود، از کینه و دشمنی رنج می‌برد.
بایران چنو هیچ مهتر مباد
وزین گونه سالار لشکر مباد
هوش مصنوعی: در ایران هیچ‌کس نباید بالاتر از دیگران باشد و از این‌گونه رهبرانی که تنها به فکر خود هستند، وجود نداشته باشد.
دریغا برادر فرود جوان
سر نامداران و پشت گوان
هوش مصنوعی: ای کاش برادر جوانم، سر افراشته نامداران و پشت نیرومند شیران را داشتی.
ز کین پدر زار و گریان بدم
بران درد یک چند بریان بدم
هوش مصنوعی: از شدت کینه‌ها و غم ناشی از پدر، بسیار ناراحت و گریان بودم و بر آن درد، مدت زمانی بدون هیچ تأثیری گذراندم.
کنون بر برادر بباید گریست
ندانم مرا دشمن و دوست کیست
هوش مصنوعی: حال باید برای برادر خود گریه کنم؛ زیرا نمی‌دانم که دشمن من کیست و دوست من کدام است.
مرو گفتم او را براه چرم
مزن بر کلات و سپدکوه دم
هوش مصنوعی: به او گفتم که از مسیر درست دور نشو و در کار خود دقت کن، زیرا خطا در این مسیر می‌تواند عواقب وخیمی داشته باشد.
بران ره فرودست و با لشکرست
همان کی نژاد است و کنداور است
هوش مصنوعی: کسی که در مسیر پایین‌تر حرکت می‌کند و همراه سپاه است، همان کسی است که نسل و خاندانی دارد و توانایی انجام کارهای دشوار را نیز دارد.
نداند که این لشکر از بن کیند
از ایران سپاهند گر خود چیند
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کسی نمی‌داند این نیروها از کجا ریشه گرفته‌اند؛ آنها از ایران هستند و اگر بخواهند خود را جمع کنند، قدرت زیادی خواهند داشت.
ازان کوه جنگ آورد بی‌گمان
فراوان سران را سرآرد زمان
هوش مصنوعی: از آن کوه که بی‌تردید جنگ را به همراه می‌آورد، زمان سران را به سوی خود می‌کشاند و تحت تأثیر قرار می‌دهد.
دریغ آنچنان گرد خسرونژاد
که طوس فرومایه دادش بباد
هوش مصنوعی: متاسفانه فرزند زاده‌ای از خاندان خسرو، به راحتی و بی‌ارزش، به باد رفت و از بین رفت.
اگر پیش از این او سپهبد بدست
ز کاوس شاه اختر بد بدست
هوش مصنوعی: اگر او قبل از این به مقام فرماندهی رسیده بود، به خاطر تقدیر و سرنوشت بدی بود که از طرف شاه کاوس به او داده شده بود.
برزم اندرون نیز خواب آیدش
چو بی می‌نشیند شتاب آیدش
هوش مصنوعی: وقتی که در دل نشسته است و می‌بیند خوابش می‌برد، اگر بی‌نوشیدن مشغول شود، ناگهان به سرعت به خواب می‌رود.
هنرها همه هست نزدیک اوی
مبادا چنان جان تاریک اوی
هوش مصنوعی: همه هنرها در نزد او وجود دارد، اما نکند که جان او به خاطر تاریکی و نادانی دچار مشکل شود.
چو این نامه خوانی هم‌اندر شتاب
ز دل دور کن خورد آرام و خواب
هوش مصنوعی: وقتی این نامه را می‌خوانی، هر چه زودتر احساسات خود را کنار بگذار و به آرامش و خواب فکر کن.
سبک طوس را بازگردان بجای
ز فرمان مگرد و مزن هیچ رای
هوش مصنوعی: به طوس برو و سبکی را که در آنجا هست دوباره به راه بنداز. به هیچ دلیلی از دستور و فرمان منحرف نشو و هیچ‌گونه نظری نده.
سپهدار و سالار زرینه کفش
تو می باش با کاویانی درفش
هوش مصنوعی: تو رهبری و فرمانده‌ی کسی هستی که کفش‌های زرین به پا دارد و با درفش کاویانی‌ها هم‌راهی می‌کنی.
سرافراز گودرز ازان انجمن
بهر کار باشد ترا رای زن
هوش مصنوعی: گودرز با افتخار از آن جمع به تو پیشنهاد می‌کند که درباره کارها فکر کنی.
مکن هیچ در جنگ جستن شتاب
ز می دور باش و مپیمای خواب
هوش مصنوعی: در جنگ و جدال عجله نکن و برای خواب و آرامش خود از مشروبات الکلی دوری کن.
بتندی مجو ایچ رزم از نخست
همی باش تا خسته گردد درست
هوش مصنوعی: در جنگ و نبرد، از ابتدا نباید به دنبال تند و سریع بودن باشی؛ باید تا زمانی که خسته نمی‌شوی، آرام و پیوسته پیش بروی.
ترا پیش رو گیو باشد بجنگ
که با فر و برزست و چنگ پلنگ
هوش مصنوعی: در نبرد، تو باید همچون گیو، پیش رو باشی، چرا که با عظمت و شکوهی که داری، همچون چنگ پلنگ، باید خود را نشان دهی.
فرازآور از هر سوی ساز رزم
مبادا که آید ترا رای بزم
هوش مصنوعی: از هر طرف به جلو برو و خودت را آماده نبرد کن، مبادا که وسوسه لذت و جشن به سراغت بیاید.
نهاد از بر نامه بر مهر شاه
فرستاده را گفت برکش براه
هوش مصنوعی: فرستاده‌ای که از طرف شاه آمده بود، به او گفت: «از اینجا برو و وظیفه‌ات را انجام بده.»
ز رفتن شب و روز ماسای هیچ
بهر منزلی اسپ دیگر بسیچ
هوش مصنوعی: با گذشت شب و روز، ما به هیچ مقصدی نخواهیم رسید و انگار برای هر خانه‌ای، اسب جدیدی وجود دارد.
بیامد فرستاده هم زین نشان
بنزدیک آن نامور سرکشان
هوش مصنوعی: فرستاده‌ای از طرفی با این علامت به نزدیک آن سرشناسان و سران آمد.
بنزد فریبرز شد نامه دار
بدو داد پس نامهٔ شهریار
هوش مصنوعی: فریبرز نزد فردی رفت و نامه‌ای به او داد که نامهٔ پادشاه بود.
فریبرز طوس و یلان را بخواند
ز کار گذشته فراوان براند
هوش مصنوعی: فریبرز از طوس و جنگجویان بزرگ درخواست کرد تا داستان‌های گذشته را برای او بازگو کنند و همگان را از کارهای زیاد و شگفت‌انگیزی که انجام داده‌اند، آگاه سازند.
همان نامور گیو و گودرز را
سواران و گردان آن مرز را
هوش مصنوعی: سواران و جنگجویان آن منطقه، همانند گیو و گودرز، مردان شناخته‌شده و نامداری هستند.
چو برخواند آن نامهٔ شهریار
جهان را درختی نو آمد ببار
هوش مصنوعی: وقتی آن نامهٔ پادشاه جهان خوانده شد، درختی تازه بارور شد.
بزرگان و شیران ایران زمین
همه شاه را خواندند آفرین
هوش مصنوعی: بزرگان و دلاوران ایران همه به ستایش و قدردانی از شاه پرداختند.
بیاورد طوس آن گرامی درفش
ابا کوس و پیلان و زرینه کفش
هوش مصنوعی: طوس آن انسان بزرگ و محترم، پرچم را آورد که در آن کوس و فیل‌ها و کفش‌های زرین بود.
بنزد فریبرز بردند و گفت
که آمد سزا را سزاوار جفت
هوش مصنوعی: فریبرز را به نزد شاه بردند و گفتند که او به حق برای این مقام شایسته است.
همه ساله بخت تو پیروز باد
همه روزگار تو نوروز باد
هوش مصنوعی: هر سال برای تو خوشبختی و پیروزی آرزو می‌کنم و هر روز زندگی‌ات را مانند نوروز که پر از شادی و تازگی است، برایت نیکو می‌خواهم.
برفت و ببرد آنک بد نوذری
سواران جنگ‌آور و لشکری
هوش مصنوعی: او رفت و با خود برد کسی را که سوار بر اسب بود و جنگجو و نظامی.
بنزدیک شاه آمد از دشت جنگ
بره‌بر نکرد ایچ‌گونه درنگ
هوش مصنوعی: شاه از دشت جنگ به نزدیکی آمد و هیچ‌گونه درنگی نکرد.
زمین را ببوسید در پیش شاه
نکرد ایچ خسرو بدو در نگاه
هوش مصنوعی: زمین را در مقابل شاه بوسید و هیچ‌گونه تعارفی با خسرو نکرد.
بدشنام بگشاد لب شهریار
بران انجمن طوس را کرد خوار
هوش مصنوعی: پادشاه با زشت‌گویی خود به جمع کسانی که در طوس بودند، توهین کرد و آنان را خوار و سبک کرد.
ازان پس بدو گفت کای بدنشان
که کمباد نامت ز گردنکشان
هوش مصنوعی: سپس به او گفت: ای کسی که کمبود جسمی‌ات باعث شده که از گردن‌کشان نامت ببرند.
نترسی همی از جهاندار پاک
ز گردان نیامد ترا شرم و باک
هوش مصنوعی: از فرمانروای پاک و عادل نباید بترسی، زیرا از دنیای فریبنده و ناپاک، شرم و ترسی به تو نخواهد رسید.
نگفتم مرو سوی راه چرم
برفتی و دادی دل من به غم
هوش مصنوعی: نگفتم که به سمت راه بروی، اما تو رفتی و دل مرا به غم سپردی.
نخستین بکین من آراستی
نژاد سیاوش را کاستی
هوش مصنوعی: اولین بار که من به یاد تو افتادم، نژاد سیاوش را به یاد آوردم، که در آن زمان دچار کج‌رفتاری و نقصان شده بود.
برادر سرافراز جنگی فرود
کجا هم چنو در زمانه نبود
هوش مصنوعی: برادر شجاع و باافتخار، کجا می‌توانی مانند او را در این دوران پیدا کنی؟
بکشتی کسی را که در کارزار
چو تو لشکری خواستی روزکار
هوش مصنوعی: اگر کسی در میدان جنگ به تو نیاز داشته باشد و بخواهد کمکی از تو بگیرد، از او کناره‌گیری نکن و او را تنها نگذار.
وزان پس که رفتی بران رزمگاه
نبودت به جز رامش و بزمگاه
هوش مصنوعی: بعد از اینکه از آن ستیزه‌گاه رفتی، تنها چیزی که برایت باقی می‌ماند، شادی و مهمانی خواهد بود.
ترا جایگه نیست در شارستان
بزیبد ترا بند و بیمارستان
هوش مصنوعی: تو در این شهر و دیار مقام مناسبی نداری، تو را نه باید در زندان و نه در بیمارستان دید.
ترا پیش آزادگان کار نیست
کجا مر ترا رای هشیار نیست
هوش مصنوعی: تو در میان آزادگان جایی نداری، چرا که عقل و اندیشه‌ات در این جمع نمی‌گنجد.
سزاوار مسماری و بند و غل
نه اندر خور تاج و دیهیم و مل
هوش مصنوعی: شما لیاقت زنجیر و زندان را دارید و نه درخور تاج و قدرت و سلطنت.
نژاد منوچهر و ریش سپید
ترا داد بر زندگانی امید
هوش مصنوعی: نژاد منوچهر و ریش سفید تو امیدی برای زندگی من به ارمغان آورد.
وگرنه بفرمودمی تا سرت
بداندیش کردی جدا از برت
هوش مصنوعی: اگر نه اینکه فکر بدی به سرت آمده، به تو دستور می‌دادم که از کنار تو دور شوم.
برو جاودان خانه زندان توست
همان گوهر بد نگهبان توست
هوش مصنوعی: به جایی برو که همیشه در آن محبوسی، زیرا همان چیز باارزشی که تو را محافظت می‌کند، در آنجا وجود دارد.
ز پیشش براند و بفرمود بند
به بند از دلش بیخ شادی بکند
هوش مصنوعی: او از پیش او را دور می‌کند و به او دستور می‌دهد که بند بند از دلش، شادی را بزداید.