گنجور

بخش ۱۴

سپه چون به نزدیک ایران کشید
همانگه خبر با فریدون رسید
بفرمود پس تا منوچهر شاه
ز پهلو به هامون گذارد سپاه
یکی داستان زد جهاندیده کی
که مرد جوان چون بود نیک‌پی
بدام آیدش ناسگالیده میش
پلنگ از پس پشت و صیاد پیش
شکیبایی و هوش و رای و خرد
هژبر از بیابان به دام آورد
و دیگر ز بد مردم بد کنش
به فرجام روزی بپیچد تنش
ببادافره آنگه شتابیدمی
که تفسیده آهن بتابیدمی
چو لشکر منوچهر بر ساده دشت
برون برد آنجا ببد روز هشت
فریدونش هنگام رفتن بدید
سخنها به دانش بدو گسترید
منوچهر گفت ای سرافراز شاه
کی آید کسی پیش تو کینه خواه
مگر بد سگالد بدو روزگار
به جان و تن خود خورد زینهار
من اینک میان را به رومی زره
ببندم که نگشایم از تن گره
به کین جستن از دشت آوردگاه
برآرم به خورشید گرد سپاه
ازان انجمن کس ندارم به مرد
کجا جست یارند با من نبرد
بفرمود تا قارن رزم جوی
ز پهلو به دشت اندر آورد روی
سراپردهٔ شاه بیرون کشید
درفش همایون به هامون کشید
همی رفت لشکر گروها گروه
چو دریا بجوشید هامون و کوه
چنان تیره شد روز روشن ز گرد
تو گفتی که خورشید شد لاجورد
ز کشور برآمد سراسر خروش
همی کرشدی مردم تیزگوش
خروشیدن تازی اسپان ز دشت
ز بانگ تبیره همی برگذشت
ز لشگر گه پهلوان تا دو میل
کشیده دو رویه رده ژنده‌پیل
ازان شصت بر پشتشان تخت زر
به زر اندرون چند گونه گهر
چو سیصد بنه برنهادند بار
چو سیصد همان از در کارزار
همه زیر برگستوان اندرون
نبدشان جز از چشم ز آهن برون
سراپردهٔ شاه بیرون زدند
ز تمیشه لشکر بهامون زدند
سپهدار چون قارن کینه‌دار
سواران جنگی چو سیصدهزار
همه نامداران جوشن‌وران
برفتند با گرزهای گران
دلیران یکایک چو شیر ژیان
همه بسته بر کین ایرج میان
به پیش اندرون کاویانی درفش
به چنگ اندرون تیغهای بنفش
منوچهر با قارن پیلتن
برون آمد از بیشهٔ نارون
بیامد به پیش سپه برگذشت
بیاراست لشکر بران پهن‌دشت
چپ لشکرش را بگرشاسپ داد
ابر میمنه سام یل با قباد
رده بر کشیده ز هر سو سپاه
منوچهر با سرو در قلب‌گاه
همی تافت چون مه میان گروه
نبود ایچ پیدا ز افراز کوه
سپه کش چو قارن مبارز چو سام
سپه برکشیده حسام از نیام
طلایه به پیش اندرون چون قباد
کمین ور چو گرد تلیمان نژاد
یکی لشکر آراسته چون عروس
به شیران جنگی و آوای کوس
به تور و به سلم آگهی تاختند
که ایرانیان جنگ را ساختند
ز بیشه بهامون کشیدند صف
ز خون جگر بر لب آورده کف
دو خونی همان با سپاهی گران
برفتند آگنده از کین سران
کشیدند لشکر به دشت نبرد
الانان دژ را پس پشت کرد
یکایک طلایه بیامد قباد
چو تور آگهی یافت آمد چو باد
بدو گفت نزد منوچهر شو
بگویش که ای بی‌پدر شاه نو
اگر دختر آمد ز ایرج نژاد
ترا تیغ و کوپال و جوشن که داد
بدو گفت آری گزارم پیام
بدین سان که گفتی و بردی تو نام
ولیکن گر اندیشه گردد دراز
خرد با دل تو نشیند براز
بدانی که کاریت هولست پیش
بترسی ازین خام گفتار خویش
اگر بر شما دام و دد روز و شب
همی گریدی نیستی بس عجب
که از بیشهٔ نارون تا بچین
سواران جنگند و مردان کین
درفشیدن تیغهای بنفش
چو بینید باکاویانی درفش
بدرد دل و مغزتان از نهیب
بلندی ندانید باز از نشیب
قباد آمد آنگه به نزدیک شاه
بگفت آنچه بشنید ازان رزم خواه
منوچهر خندید و گفت آنگهی
که چونین نگوید مگر ابلهی
سپاس از جهاندار هر دو جهان
شناسندهٔ آشکار و نهان
که داند که ایرج نیای منست
فریدون فرخ گوای منست
کنون گر بجنگ اندر آریم سر
شود آشکارا نژاد و گهر
به زور خداوند خورشید و ماه
که چندان نمانم ورا دستگاه
که بر هم زند چشم زیر و زبر
بریده به لشکر نمایمش سر
بفرمود تا خوان بیاراستند
نشستنگه رود و می‌خواستند

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سپه چون به نزدیک ایران کشید
همانگه خبر با فریدون رسید
هوش مصنوعی: وقتی سپاه به نزدیکی ایران رسید، خبر به فریدون نیز رسید.
بفرمود پس تا منوچهر شاه
ز پهلو به هامون گذارد سپاه
هوش مصنوعی: پس شاه منوچهر دستور داد تا سپاه را از کنار به هامون منتقل کنند.
یکی داستان زد جهاندیده کی
که مرد جوان چون بود نیک‌پی
هوش مصنوعی: یک فرد باتجربه داستانی را تعریف کرد در مورد جوانی که با نیکوکاری و حسن‌خلق شناخته شده بود.
بدام آیدش ناسگالیده میش
پلنگ از پس پشت و صیاد پیش
هوش مصنوعی: در این بیت به تصویری از طبیعت و شکار اشاره شده است. گله‌ای از میش‌ها زیر نظر پلنگی قرار دارند که به آرامی از پشت نزدیک می‌شود و در عین حال، صیاد نیز در حال نزدیک شدن به آن‌هاست. این وضعیت نشان‌دهنده‌ی هیجان و تنش در وقت شکار است، جایی که حیوانات در خطر هستند و صیاد هم در تعقیب آن‌هاست.
شکیبایی و هوش و رای و خرد
هژبر از بیابان به دام آورد
هوش مصنوعی: شکیبایی و هوش و خرد می‌تواند به انسان کمک کند تا با تدبیر و تدبیر، موجودات قدرتمند و وحشی را از بیابان به دام بیاورد.
و دیگر ز بد مردم بد کنش
به فرجام روزی بپیچد تنش
هوش مصنوعی: اگر انسان‌های بد در زندگیشان کارهای نادرستی انجام دهند، در نهایت به نتیجه‌های نامطلوبی دچار خواهند شد.
ببادافره آنگه شتابیدمی
که تفسیده آهن بتابیدمی
هوش مصنوعی: به هنگام وزش باد، من نیز شتابان به حرکت درآمدم، چرا که آهن داغی تابید و به طور خفی در حال سرد شدن بود.
چو لشکر منوچهر بر ساده دشت
برون برد آنجا ببد روز هشت
هوش مصنوعی: وقتی سپاه منوچهر به دشت ساده آمد، آنجا روز هشتم آغاز شد.
فریدونش هنگام رفتن بدید
سخنها به دانش بدو گسترید
هوش مصنوعی: فریدون در هنگام رفتنش، سخنان زیادی را با دانش و آگاهی به او منتقل کرد.
منوچهر گفت ای سرافراز شاه
کی آید کسی پیش تو کینه خواه
هوش مصنوعی: منوچهر به شاه سرافراز گفت: کیست که به نزد تو بیاید و کینه‌ای در دل داشته باشد؟
مگر بد سگالد بدو روزگار
به جان و تن خود خورد زینهار
هوش مصنوعی: آیا ممکن است روزگار بدی به خودت آسیب بزند؟ پس مراقب خودت باش.
من اینک میان را به رومی زره
ببندم که نگشایم از تن گره
هوش مصنوعی: اکنون می‌خواهم خود را به زرهی از رومیان بپوشانم تا هیچ گره‌ای از تنم باز نشود.
به کین جستن از دشت آوردگاه
برآرم به خورشید گرد سپاه
هوش مصنوعی: در انتقام‌گیری از میدان نبرد، لشکری را به سوی خورشید می‌برم.
ازان انجمن کس ندارم به مرد
کجا جست یارند با من نبرد
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ کس را مانند مردی که با من مبارزه کند نمی‌یابم، در آن جلسه (انجمن) تنها هستم.
بفرمود تا قارن رزم جوی
ز پهلو به دشت اندر آورد روی
هوش مصنوعی: فرمان داد تا قارن، که جنگجویی شجاع و ماجراجو است، از کنار به دشت بیافتد و چهره‌اش را به سوی آفتاب و فضای باز بگشاید.
سراپردهٔ شاه بیرون کشید
درفش همایون به هامون کشید
هوش مصنوعی: پردهٔ سلطنت را کنار زد و پرچم باشکوه را به سمت هامون به اهتزاز درآورد.
همی رفت لشکر گروها گروه
چو دریا بجوشید هامون و کوه
هوش مصنوعی: لشکر به صورت گروه گروه در حال حرکت بود، مانند اینکه دریا به جوش آمده و هامون و کوه به‌هم می‌خوردند.
چنان تیره شد روز روشن ز گرد
تو گفتی که خورشید شد لاجورد
هوش مصنوعی: روز روشن به قدری تحت تأثیر تو قرار گرفت که گویی خورشید به رنگ لاجوردی درآمده است.
ز کشور برآمد سراسر خروش
همی کرشدی مردم تیزگوش
هوش مصنوعی: از سرزمین به طور گسترده‌ای صدا و هیاهو برپا شده است و مردم باهوش و زیرک به شکلی زود متوجه آن می‌شوند.
خروشیدن تازی اسپان ز دشت
ز بانگ تبیره همی برگذشت
هوش مصنوعی: صدای خروشان اسب‌های تازی از دشت به گوش می‌رسد و مانند نغمه‌ای بلند از دور دست‌ها می‌آید.
ز لشگر گه پهلوان تا دو میل
کشیده دو رویه رده ژنده‌پیل
هوش مصنوعی: از گروه جنگجویان، در فاصله دو میل، اسبی با ظاهری کهنه و افتاده مشاهده می‌شود.
ازان شصت بر پشتشان تخت زر
به زر اندرون چند گونه گهر
هوش مصنوعی: بر روی شصت نفر، تختی از طلا وجود دارد و در درون این تخت، انواع مختلفی از جواهرات قرار دارد.
چو سیصد بنه برنهادند بار
چو سیصد همان از در کارزار
هوش مصنوعی: هنگامی که سیصد نفر بار خود را بر دوش نهادند، همان تعداد از در میدان جنگ خارج شدند.
همه زیر برگستوان اندرون
نبدشان جز از چشم ز آهن برون
هوش مصنوعی: همه در زیر سایه‌ی درخت بزرگ هستند و هیچ‌کس جز از دیدن چیزی از آهن به وجود نیاورده است.
سراپردهٔ شاه بیرون زدند
ز تمیشه لشکر بهامون زدند
هوش مصنوعی: لشکر به سمت تپه‌ها حرکت کردند و از دروازهٔ شاه خارج شدند.
سپهدار چون قارن کینه‌دار
سواران جنگی چو سیصدهزار
هوش مصنوعی: رئیس سپاه مانند قارن، پر از حس انتقام است و سواران جنگی او به اندازه سیصد هزار نفر قدرت و نفوذ دارند.
همه نامداران جوشن‌وران
برفتند با گرزهای گران
هوش مصنوعی: تمام نامداران و جنگجویان با زره‌های پوشیده و گرزهای سنگین خود به میدان رفتند.
دلیران یکایک چو شیر ژیان
همه بسته بر کین ایرج میان
هوش مصنوعی: دلیران هر یک مانند شیر هستند و همه برای انتقام از ایرج جمع شده‌اند.
به پیش اندرون کاویانی درفش
به چنگ اندرون تیغهای بنفش
هوش مصنوعی: در دل کاویانی، پرچمی به دست است و درون آن، شمشیرهای بنفش وجود دارد.
منوچهر با قارن پیلتن
برون آمد از بیشهٔ نارون
هوش مصنوعی: منوچهر، با قهرمان جنگجو، از جنگل نارون بیرون آمد.
بیامد به پیش سپه برگذشت
بیاراست لشکر بران پهن‌دشت
هوش مصنوعی: دوست به پیش سپه آمد و از آنجا گذر کرد و لشکر را در دشت وسیع آماده کرد.
چپ لشکرش را بگرشاسپ داد
ابر میمنه سام یل با قباد
هوش مصنوعی: چپ لشکر خود را به گرشاسپ سپرد، ابر سپید سام، پهلوان با قباد.
رده بر کشیده ز هر سو سپاه
منوچهر با سرو در قلب‌گاه
هوش مصنوعی: ارتش منوچهر از هر سو در حال پیشروی است و با قدرت و زیبایی همچون سرو، در مرکز میدان حاضر شده‌اند.
همی تافت چون مه میان گروه
نبود ایچ پیدا ز افراز کوه
هوش مصنوعی: مثل ماهی که در میان مردم می‌درخشد و هیچ‌کس نمی‌تواند درخشش او را از بالا، یعنی از بالای کوه ببیند.
سپه کش چو قارن مبارز چو سام
سپه برکشیده حسام از نیام
هوش مصنوعی: نیروی جنگی مانند قارن، قهرمان جنگ تن به تن مانند سام است و او شمشیرش را از غلاف خارج کرده است.
طلایه به پیش اندرون چون قباد
کمین ور چو گرد تلیمان نژاد
هوش مصنوعی: خود را با شجاعت در پیش می‌فرستی، همانند قباد که در کمین است، یا مانند گردی که از نژادی بزرگ برمی‌خیزد.
یکی لشکر آراسته چون عروس
به شیران جنگی و آوای کوس
هوش مصنوعی: یک گروه نظامی به زیبایی آماده شده‌اند، مانند عروسی که با شکوه و زیبایی ظاهر می‌شود، همراه با صدای طبل‌هایی در میدان جنگ.
به تور و به سلم آگهی تاختند
که ایرانیان جنگ را ساختند
هوش مصنوعی: به خبرهایی که دربارهٔ جنگ و سلاح‌ها منتشر شد، توجه کنید که ایرانیان برای نبرد آماده شده‌اند.
ز بیشه بهامون کشیدند صف
ز خون جگر بر لب آورده کف
هوش مصنوعی: از جنگل به دشت آمده‌اند و صفی از خون بر لب دارند.
دو خونی همان با سپاهی گران
برفتند آگنده از کین سران
هوش مصنوعی: دو نفر از خون و کینه بسیار، به همراه لشکری بزرگ و مسلح به حرکت درآمدند.
کشیدند لشکر به دشت نبرد
الانان دژ را پس پشت کرد
هوش مصنوعی: لشکری از دشمنان به میدان نبرد آمده‌اند و دژ را به پشت سر گذاشته‌اند.
یکایک طلایه بیامد قباد
چو تور آگهی یافت آمد چو باد
هوش مصنوعی: هر یک از پیشروان به سوی قباد آمدند، مانند توری که خبر را دریافت کرده باشد و به سرعت به سمت او شتافته است.
بدو گفت نزد منوچهر شو
بگویش که ای بی‌پدر شاه نو
هوش مصنوعی: به او بگو که نزد منوچهر بیاید و به او بگو که ای شاه بی‌پدر، نوید خوشی به تو می‌دهند.
اگر دختر آمد ز ایرج نژاد
ترا تیغ و کوپال و جوشن که داد
هوش مصنوعی: اگر دختر از نسل ایرج به دنیا بیاید، به تو سلاح و زره و آرایش جنگی هدیه خواهد داد.
بدو گفت آری گزارم پیام
بدین سان که گفتی و بردی تو نام
هوش مصنوعی: به او گفتم: بله، پیام تو را به همین شکل که خواستی می‌رسانم و نام تو را نیز فراموش نخواهم کرد.
ولیکن گر اندیشه گردد دراز
خرد با دل تو نشیند براز
هوش مصنوعی: اما اگر فکر طولانی شود، عقل در دل تو جا می‌گیرد و زیبا می‌شود.
بدانی که کاریت هولست پیش
بترسی ازین خام گفتار خویش
هوش مصنوعی: بدان که کار تو به صورت ترسناک و هولناک است؛ بنابراین بیشتر از گفتار ناپخته و خام خودت بترس.
اگر بر شما دام و دد روز و شب
همی گریدی نیستی بس عجب
هوش مصنوعی: اگر روز و شب بر شما خطر و چالش‌های زیادی وجود داشته باشد، باید تعجب کنید که هنوز هم در این شرایط باقی مانده‌اید.
که از بیشهٔ نارون تا بچین
سواران جنگند و مردان کین
هوش مصنوعی: از جنگل نارون تا دوردست‌ها، سواران و دلیران در حال نبرد و جنگ هستند.
درفشیدن تیغهای بنفش
چو بینید باکاویانی درفش
هوش مصنوعی: وقتی که تیغ‌های بنفش به درخشش درمی‌آیند و جوانمردان را در حال نبرد می‌بینید.
بدرد دل و مغزتان از نهیب
بلندی ندانید باز از نشیب
هوش مصنوعی: در دل و فکر خود از صدا و فراز بلندی آگاه نیستید، ولی باز هم از پایین‌ بودن آگاهید.
قباد آمد آنگه به نزدیک شاه
بگفت آنچه بشنید ازان رزم خواه
هوش مصنوعی: قباد نزد شاه رفت و آنچه از جنگ و نبرد شنیده بود را برای او تعریف کرد.
منوچهر خندید و گفت آنگهی
که چونین نگوید مگر ابلهی
هوش مصنوعی: منوچهر لبخندی زد و گفت: تنها کسی که چنین حرف‌هایی می‌زند، باید احمق باشد.
سپاس از جهاندار هر دو جهان
شناسندهٔ آشکار و نهان
هوش مصنوعی: سپاسگزاری از خالق جهان که به خوبی آشکار و پنهان را می‌داند.
که داند که ایرج نیای منست
فریدون فرخ گوای منست
هوش مصنوعی: کسی نمی‌داند که ایرج، اجداد من است و فریدون، کسی است که افتخار و عظمت من را نشان می‌دهد.
کنون گر بجنگ اندر آریم سر
شود آشکارا نژاد و گهر
هوش مصنوعی: اکنون اگر به جنگ برویم، هویت و چرایی همه چیز به وضوح مشخص خواهد شد.
به زور خداوند خورشید و ماه
که چندان نمانم ورا دستگاه
هوش مصنوعی: خداوند با قدرت خود خورشید و ماه را به حرکت درمی‌آورد و من نیز تلاش می‌کنم تا زمان زیادی در این دنیا نمانم.
که بر هم زند چشم زیر و زبر
بریده به لشکر نمایمش سر
هوش مصنوعی: چشمی که همه چیز را به هم می‌زند و در هم می‌آورد، می‌خواهم نشان دهم که چطور می‌تواند سر لشکری را نمایان کند.
بفرمود تا خوان بیاراستند
نشستنگه رود و می‌خواستند
هوش مصنوعی: او دستور داد تا سفره را بچینند تا در کنار رود بنشینند و از شراب لذت ببرند.

خوانش ها

بخش ۱۴ به خوانش فرشید ربانی
بخش ۱۴ به خوانش محمدیزدانی جوینده

حاشیه ها

1392/03/04 16:06
امین کیخا

برگستوان لغت زیبایست کسی را ندیده ام ریشه أش را بداند بجز یسنای تبریزی و من ان را در کتاب فروهر و رمز های هفتگانه او دیدم او نوشته که costa به لاتینی با coast انگلیسی و kuste ألمانی و cote فرانسه با کست فارسی همریشه است و کسته به معنی کنار است برگستوان یعنی انچه پوشاننده کنار های اسب است با درود به یسنا که او را نمی شناسم کاش ببینمش و درود به تبریز که سر پر افتخار ماست

1392/03/04 16:06
شکوه

با درود برگستوان را علامه دهخدا نیز از کست دانسته اند و کشت و در توضیحش آورده اند که همان کستوان است در گرشاسپ نامه اسدی توسی

1392/03/04 16:06
امین کیخا

سپاس

1399/01/09 16:04
علی

به زرور خداوند خورشید و ماه
که چندان نمانم ورا دستگاه
تصحیح شود به:
به زور خداوند خورشید و ماه
...

1400/01/31 22:03
مستانه

زرور باید به زور تغییر کنه.
به زور خداوند و...

1400/06/12 15:09
سیمیا

سلام بیت: بیاد افره آنگه شتابیدمی، که تفسیده آهن بتابیدمی. تفسیده به معنای گرم شده مصراع اول هم فکر میکنم به این معنی باشه که مانند باد به سمت تور شتافتم. اما مفهوم مصراع دوم برام روشن نیست. ممنون میشم اگر کسی می دونه راهنمایی کنه

1401/02/12 07:05
جهن یزداد

برای پادافره دادن  انگاه شتافتم که توانستم آهن تسفیده را بتابم   این دوگونه تواند بود  یک که نزدیکتراست انست که انزمان به پادافره دست یازیدم که  دانستم توان ان و بیشتر از ان را دارم و در پادافره دادن  شتاب نکردم و بیگدار به اب نزدم - و دگر انکه  انزمان به پادافره  دادن  و کین خواستن و سزا دادن پرداختم که دیگر کارم به اهن تفسیده تاباندن بود و کارد به استخوان رسیده بود  -

1403/07/21 14:10
شهرزاد ص

بادافره به معنی مجازات