گنجور

بخش ۱۲

برآمد برین نیز یک چندگاه
شبستان ایرج نگه کرد شاه
یکی خوب و چهره پرستنده دید
کجا نام او بود ماه‌آفرید
که ایرج برو مهر بسیار داشت
قضا را کنیزک ازو بار داشت
پری چهره را بچه بود در نهان
از آن شاد شد شهریار جهان
از آن خوب‌رخ شد دلش پرامید
به کین پسر داد دل را نوید
چو هنگامهٔ زادن آمد پدید
یکی دختر آمد ز ماه آفرید
جهانی گرفتند پروردنش
برآمد به ناز و بزرگی تنش
مر آن ماه‌رخ را ز سر تا به پای
تو گفتی مگر ایرجستی به جای
چو بر جست و آمدش هنگام شوی
چو پروین شدش روی و چون مشک موی
نیا نامزد کرد شویش پشنگ
بدو داد و چندی برآمد درنگ
یکی پور زاد آن هنرمند ماه
چگونه سزاوار تخت و کلاه
چو از مادر مهربان شد جدا
سبک تاختندش به نزد نیا
بدو گفت موبد که ای تاجور
یکی شادکن دل به ایرج نگر
جهان‌بخش را لب پر از خنده شد
تو گفتی مگر ایرجش زنده شد
نهاد آن گرانمایه را برکنار
نیایش همی کرد با کردگار
همی گفت کاین روز فرخنده باد
دل بدسگالان ما کنده باد
همان کز جهان آفرین کرد یاد
ببخشود و دیده بدو باز داد
فریدون چو روشن جهان را بدید
به چهر نوآمد سبک بنگرید
چنین گفت کز پاک مام و پدر
یکی شاخ شایسته آمد به بر
می روشن آمد ز پرمایه جام
مر آن چهر دارد منوچهر نام
چنان پروریدش که باد هوا
برو بر گذشتی نبودی روا
پرستنده‌ای کش به بر داشتی
زمین را به پی هیچ نگذاشتی
به پای اندرش مشک سارا بدی
روان بر سرش چتر دیبا بدی
چنین تا برآمد برو سالیان
نیامدش ز اختر زمانی زیان
هنرها که آید شهان را به کار
بیاموختش نامور شهریار
چو چشم و دل پادشا باز شد
سپه نیز با او هم آواز شد
نیا تخت زرین و گرز گران
بدو داد و پیروزه تاج سران
سراپردهٔ دیبهٔ هفت‌رنگ
بدو اندرون خیمه‌های پلنگ
چه اسپان تازی به زرین ستام
چه شمشیر هندی به زرین نیام
چه از جوشن و ترگ و رومی زره
گشادند مر بندها را گره
کمانهای چاچی وتیر خدنگ
سپرهای چینی و ژوپین جنگ
برین گونه آراسته گنجها
که بودش به گرد آمده رنجها
سراسر سزای منوچهر دید
دل خویش را زو پر از مهر دید
کلید در گنج آراسته
به گنجور او داد با خواسته
همه پهلوانان لشکرش را
همه نامداران کشورش را
بفرمود تا پیش او آمدند
همه با دلی کینه‌جو آمدند
به شاهی برو آفرین خواندند
زبرجد به تاجش برافشاندند
چو جشنی بد این روزگار بزرگ
شده در جهان میش پیدا ز گرگ
سپهدار چون قارن کاوگان
سپهکش چو شیروی و چون آوگان
چو شد ساخته کار لشکر همه
برآمد سر شهریار از رمه

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برآمد برین نیز یک چندگاه
شبستان ایرج نگه کرد شاه
هوش مصنوعی: شبستان ایرج در یک شب تاریک، شاه مدتی به تماشا ایستاد و به اطراف نگاه کرد.
یکی خوب و چهره پرستنده دید
کجا نام او بود ماه‌آفرید
هوش مصنوعی: شخصی زیبا و دلربا را دید که نامش ماه‌آفرید بود.
که ایرج برو مهر بسیار داشت
قضا را کنیزک ازو بار داشت
هوش مصنوعی: ایرج نسبت به قضا و تقدیر بسیار محبت و دوستی داشت، به گونه‌ای که کنیزکی که در خدمت او بود، از این محبت بهره‌مند شده و بار و باری بر دوش گرفت.
پری چهره را بچه بود در نهان
از آن شاد شد شهریار جهان
هوش مصنوعی: در دل یک جوان زیبارو، راز و نیاز و شگفتی وجود داشت که باعث خوشحالی پادشاه جهان شد.
از آن خوب‌رخ شد دلش پرامید
به کین پسر داد دل را نوید
هوش مصنوعی: از آن شخص زیبا رو، دلش پر از امید شده و به خاطر کینه‌ای که از پسر دارد، دل خود را به او نوید می‌دهد.
چو هنگامهٔ زادن آمد پدید
یکی دختر آمد ز ماه آفرید
هوش مصنوعی: زمانی که وقت تولد فرا رسید، دختری از ماه پدیدار شد.
جهانی گرفتند پروردنش
برآمد به ناز و بزرگی تنش
هوش مصنوعی: دنیا با فخر و زیبایی در حال رشد و پرورش است و وجودش به طور خاص و با شکوهی جلوه‌گر می‌شود.
مر آن ماه‌رخ را ز سر تا به پای
تو گفتی مگر ایرجستی به جای
هوش مصنوعی: تو آن ماه‌رخ را از سر تا پا توصیف کردی؛ گویی که ایرج هستی به جای او.
چو بر جست و آمدش هنگام شوی
چو پروین شدش روی و چون مشک موی
هوش مصنوعی: زمانی که او به سن جوانی رسید و به کمال زیبایی دست یافت، چهره‌اش مانند ستاره پروین درخشان شد و مویش هم مانند مشک خوشبو بود.
نیا نامزد کرد شویش پشنگ
بدو داد و چندی برآمد درنگ
هوش مصنوعی: نیا برای ازدواج با پشنگ، نامزدی را فراهم کرد و مدتی در این زمینه تأخیر داشت.
یکی پور زاد آن هنرمند ماه
چگونه سزاوار تخت و کلاه
هوش مصنوعی: فرزند آن هنرمند ماه چگونه شایسته است که بر تخت و تاج نشیند.
چو از مادر مهربان شد جدا
سبک تاختندش به نزد نیا
هوش مصنوعی: زمانی که او از مادر مهربانش جدا شد، به سرعت به سوی خانواده‌اش رفت.
بدو گفت موبد که ای تاجور
یکی شادکن دل به ایرج نگر
هوش مصنوعی: موبد به او گفت که ای پادشاه، دل خود را شاد کن و به ایرج توجه کن.
جهان‌بخش را لب پر از خنده شد
تو گفتی مگر ایرجش زنده شد
هوش مصنوعی: جهان‌آفرین به شدت خندید و تو انگار که گفتی ایرج زنده شده است.
نهاد آن گرانمایه را برکنار
نیایش همی کرد با کردگار
هوش مصنوعی: شخص باارزش و گرانبهای خود را به تضرع و طلب نزد خداوند می‌برد.
همی گفت کاین روز فرخنده باد
دل بدسگالان ما کنده باد
هوش مصنوعی: او می‌گوید که امروز روز خوبی است و دل دشمنان ما باید از غم و ناراحتی آزاد شود.
همان کز جهان آفرین کرد یاد
ببخشود و دیده بدو باز داد
هوش مصنوعی: آنکه به یاد آفریننده‌اش در جهان، از او محروم شده بود، اکنون بخشیده شده و دوباره به سوی او نگاه می‌کند.
فریدون چو روشن جهان را بدید
به چهر نوآمد سبک بنگرید
هوش مصنوعی: فریدون وقتی که جهان را روشن و زیبا دید، با نگاهی ملایم و آرام به آن نظر افکند.
چنین گفت کز پاک مام و پدر
یکی شاخ شایسته آمد به بر
هوش مصنوعی: او گفت که از خانواده‌ای پاک و اصیل، فرزندی شایسته و نیکو به دنیا آمده است.
می روشن آمد ز پرمایه جام
مر آن چهر دارد منوچهر نام
هوش مصنوعی: پیاله‌ای پر از شراب روشنی به من تقدیم شد که چهره‌اش یادآور منوچهر، پادشاه بزرگ است.
چنان پروریدش که باد هوا
برو بر گذشتی نبودی روا
هوش مصنوعی: او را به صورتی بزرگ کرده‌اند که هیچ چیز و هیچ‌کس نتواند او را از مسیر خود دور کند و او را رها کند.
پرستنده‌ای کش به بر داشتی
زمین را به پی هیچ نگذاشتی
هوش مصنوعی: پرستنده‌ای که زمین را در آغوش گرفته، هیچ چیز را بر زمین نگذاشته است.
به پای اندرش مشک سارا بدی
روان بر سرش چتر دیبا بدی
هوش مصنوعی: او به زیبایی و لطافت مانند مشک سارا است و بر روی سرش چتری از پارچه‌ای نرم و زیبا دارد که نشان‌دهنده elegance و شکوه اوست.
چنین تا برآمد برو سالیان
نیامدش ز اختر زمانی زیان
هوش مصنوعی: زمانی که او به اوج رسید، سال‌ها گذشت و هیچ آسیبی از ستاره‌ها به او نرسید.
هنرها که آید شهان را به کار
بیاموختش نامور شهریار
هوش مصنوعی: شاهان از هنرها بهره‌مند می‌شوند و این موضوع را به‌خوبی یاد می‌گیرند و به همین دلیل در تاریخ به نامی مشهور تبدیل می‌شوند.
چو چشم و دل پادشا باز شد
سپه نیز با او هم آواز شد
هوش مصنوعی: زمانی که چشم و دل پادشاه روشن و باهوش شدند، سپاه نیز با او همگام و همدل شد.
نیا تخت زرین و گرز گران
بدو داد و پیروزه تاج سران
هوش مصنوعی: نیا به او تخت طلایی و چکش سنگین داد و او را با تاجی بر سران پیروز کرد.
سراپردهٔ دیبهٔ هفت‌رنگ
بدو اندرون خیمه‌های پلنگ
هوش مصنوعی: درون چادر زیبا و رنگارنگی به شکل پلنگ، تزیینات و زیبایی‌های خاصی وجود دارد.
چه اسپان تازی به زرین ستام
چه شمشیر هندی به زرین نیام
هوش مصنوعی: چه اسب‌های عربی با زین طلایی و چه شمشیرهای هندی با نیام طلایی.
چه از جوشن و ترگ و رومی زره
گشادند مر بندها را گره
هوش مصنوعی: بیت به توصیف این موضوع می‌پردازد که چگونه زره‌های جنگی، از جمله جوشن و ترگ، به خوبی بر تن می‌شوند و یا در مورد این که چگونه مقاومت در برابر مشکلات و چالش‌ها ممکن است. مانند این که بندهای زره به راحتی گره می‌خورند و محکم می‌شوند. این تصویر نشان‌دهنده قدرت و استقامت است.
کمانهای چاچی وتیر خدنگ
سپرهای چینی و ژوپین جنگ
هوش مصنوعی: در اینجا به تصاویری از ابزار و وسایل جنگ اشاره شده است. کمان و تیر نمونه‌هایی از تجهیزاتی هستند که در نبردها استفاده می‌شدند، در کنار سپرهای چینی و زره‌های مخصوص که برای حفاظت از جنگجویان طراحی شده بودند. این توصیف نشان‌دهنده‌ آماده‌سازی و ویژگی‌های مختلف جنگ‌ها و نبردها در زمان‌های قدیم است.
برین گونه آراسته گنجها
که بودش به گرد آمده رنجها
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که گنجینه‌ها و ثروت‌ها به این زیبایی تزئین شده‌اند که در واقع از زحمت‌ها و تلاش‌هایی که برای جمع‌آوری آنها صرف شده، به دست آمده‌اند.
سراسر سزای منوچهر دید
دل خویش را زو پر از مهر دید
هوش مصنوعی: دل من به زیبایی و عظمت منوچهر پر از عشق و محبت شده است.
کلید در گنج آراسته
به گنجور او داد با خواسته
هوش مصنوعی: در این بیت، بیان شده است که کسی که خزانه‌ای زیبا و پر ارزش دارد، با اراده و خواسته‌اش، کلید آن خزانه را به فرد دیگری می‌دهد. این نشان‌دهنده اعتماد و ارزشمندی رابطه بین دو نفر است.
همه پهلوانان لشکرش را
همه نامداران کشورش را
هوش مصنوعی: او همه قهرمانان و نام‌آوران کشورش را در لشکر خود دارد.
بفرمود تا پیش او آمدند
همه با دلی کینه‌جو آمدند
هوش مصنوعی: سلطان دستور داد که همه پیش او بیایند و همه با دل‌هایی پر از کینه و دشمنی نزد او حاضر شدند.
به شاهی برو آفرین خواندند
زبرجد به تاجش برافشاندند
هوش مصنوعی: به فردی که به مقام و جایگاه بلندی رسیده، احترام و ستایش می‌شود و برای او تاجی از سنگ قیمتی می‌سازند و بر سرش می‌گذارند.
چو جشنی بد این روزگار بزرگ
شده در جهان میش پیدا ز گرگ
هوش مصنوعی: این روزها مانند جشنی بزرگ به نظر می‌رسد و در این دنیا، میش‌ها به خاطر خطر گرگ‌ها پیدا شده‌اند.
سپهدار چون قارن کاوگان
سپهکش چو شیروی و چون آوگان
هوش مصنوعی: سردار مانند قارن، سپه‌سالار مانند شیرو، و مانند آوگان است.
چو شد ساخته کار لشکر همه
برآمد سر شهریار از رمه
هوش مصنوعی: پس از آنکه کار لشکر به اتمام رسید، فرمانده از میان جمعیت بیرون آمد.

خوانش ها

بخش ۱۲ به خوانش فرشید ربانی
بخش ۱۲ به خوانش محمدیزدانی جوینده
بخش ۱۲ به خوانش فرهاد بشیریان

حاشیه ها

1392/02/01 01:05
امین کیخا

کنیز از فارسی میانه کنیچک امده یعنی دختر و کیژ در کردی و قیز ترکی همریشه ان هستند

1392/02/01 01:05
امین کیخا

پور یعنی پسر پیشتر پوهر بوده و همچنین پوس همه یعنی پسر و بهبهانی ها در خوزستان پسر را پوس می گویند

1400/01/16 23:04
فرحناز یوسفی

یکی (خوب‌چهره) پرستنده دید
کجا نام او بود ماه‌آفرید
خوب‌چهره، بر اساس تصحیح استاد خالقی مطلق روان تر و مناسب تره.
*
کجا به معنی (که) است.
*
چو برجست و آمدش هنگام شوی
چو پروین شدش روی و چون (قیر) موی

1400/01/17 00:04
فرحناز یوسفی

منوچهر کوتاه شده مینوچهر است؛
یعنی کسی که چهره‌اش بهشتی است.

1401/10/12 20:01
امیرمحمد توماج

در بیت نهم ( چو بر جست و آمدش هنگام شوی     چو پروین شدش روی و چون مشک شوی)

منظور از پروین در این چیست؟

و مفهوم بیت به چه چیزی اشاره دارد؟