بخش ۲۰
چو برگشت و آمد به درگاه قصر
ببخشید دینار چندی به نصر
توانگر شد آنکس که درویش بود
وگر خوردش از کوشش خویش بود
وزان جایگه شاد لشکر براند
به جده درآمد فراوان نماند
سپه را بفرمود تا هرکسی
بسازند کشتی و زورق بسی
جهانگیر با لشکری راهجوی
ز جده سوی مصر بنهاد روی
ملک بود قیطون به مصر اندرون
سپاهش ز راه گمانی فزون
چو بشنید کامد ز راه حرم
جهانگیر پیروز با باد و دم
پذیره شدش با فراوان سپاه
ابا بدره و برده و تاج و گاه
سکندر به دیدار او گشت شاد
همان گفت بدخواه او گشت باد
به مصر اندرون بود یک سال شاه
بدان تا برآسود شاه و سپاه
زنی بود در اندلس شهریار
خردمند و با لشکری بیشمار
جهانجوی بخشنده قیدافه بود
ز روی بهی یافته کام و سود
ز لشکر سواری مصور بجست
که مانند صورت نگارد درست
بدو گفت سوی سکندر خرام
وزین مرز و از ما مبر هیچ نام
به ژرفی نگه کن چنان چون که هست
به کردار تا چون برآیدت دست
ز رنگ و ز چهر و ز بالای اوی
یکی صورت آر از سر پای اوی
نگارنده بشنید و زو بر نشست
به فرمان مهتر میان را ببست
به مصر آمد از اندلس چون نوند
بر قیصر اسکندر ارجمند
چه برگاه دیدش چه بر پشت زین
بیاورد قرطاس و دیبای چین
نگار سکندر چنان هم که بود
نگارید و ز جای برگشت زود
چو قیدافه چهر سکندر بدید
غمی گشت و بنهفت و دم در کشید
سکندر ز قیطون بپرسید و گفت
که قیدافه را بر زمین کیست جفت
بدو گفت قیطون که ای شهریار
چنو نیست اندر جهان کامگار
شمار سپاهش نداند کسی
مگر باز جوید ز دفتر بسی
ز گنج و بزرگی و شایستگی
ز آهستگی هم ز بایستگی
به رای و به گفتار نیکی گمان
نبینی به مانند او در جهان
یکی شارستان کرده دارد ز سنگ
که نبساید آن هم ز چنگ پلنگ
زمین چار فرسنگ بالای اوی
برین هم نشانست پهنای اوی
گر از گنج پرسی خود اندازه نیست
سخنهای او در جهان تازه نیست
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو برگشت و آمد به درگاه قصر
ببخشید دینار چندی به نصر
هوش مصنوعی: وقتی که به دروازه قصر بازگشت، مقداری دینار به نصر بخشید.
توانگر شد آنکس که درویش بود
وگر خوردش از کوشش خویش بود
هوش مصنوعی: آن کس که زمانی فقیر و نیازمند بود، اکنون به ثروت رسیده است و این به خاطر تلاش و کوشش خود اوست.
وزان جایگه شاد لشکر براند
به جده درآمد فراوان نماند
هوش مصنوعی: و از آن محل شادمانه، سپاه به راه افتاد و به جاده رسید، ولی مدت زیادی در آنجا نماند.
سپه را بفرمود تا هرکسی
بسازند کشتی و زورق بسی
هوش مصنوعی: سردار به نیروهایش دستور داد که هر شخصی باید کشتی و قایقهای زیادی بسازد.
جهانگیر با لشکری راهجوی
ز جده سوی مصر بنهاد روی
هوش مصنوعی: جهانگیر با سپاهی به جستجوی راه، از جده بهسوی مصر حرکت کرد.
ملک بود قیطون به مصر اندرون
سپاهش ز راه گمانی فزون
هوش مصنوعی: یک پادشاه در مصر بود که نیروی نظامیاش به خاطر گمانهای بیش از حد، در تردید و شک به سر میبرد.
چو بشنید کامد ز راه حرم
جهانگیر پیروز با باد و دم
هوش مصنوعی: وقتی خبر را شنید، با آمدن به راه کعبه، پیروزی بزرگ و جهانی را با خود آورد.
پذیره شدش با فراوان سپاه
ابا بدره و برده و تاج و گاه
هوش مصنوعی: او با جمعیتی بسیار و با هدایای فراوان، مانند لباسهای زیبا و زیورآلات، به استقبال آمد.
سکندر به دیدار او گشت شاد
همان گفت بدخواه او گشت باد
هوش مصنوعی: سکندر با خوشحالی به دیدار او رفت، اما همان لحظه که خوشحال بود، بدخواه او به نیکی نسیم خوشایندی تبدیل شد.
به مصر اندرون بود یک سال شاه
بدان تا برآسود شاه و سپاه
هوش مصنوعی: در مصر، شاه و سپاه یک سال در آرامش و آسودگی زندگی کردند.
زنی بود در اندلس شهریار
خردمند و با لشکری بیشمار
هوش مصنوعی: در اندلس زنی وجود داشت که پادشاهی باهوش و فرزانه بود و لشکری بزرگ و فراوان در اختیار داشت.
جهانجوی بخشنده قیدافه بود
ز روی بهی یافته کام و سود
هوش مصنوعی: جهانگرد بخشنده کسی است که به دلیل زیبایی ظاهری خود، به کامیابی و خوشبختی دست یافته است.
ز لشکر سواری مصور بجست
که مانند صورت نگارد درست
هوش مصنوعی: از سپاه سواران تصویر سازی کرد تا مانند صورت، به درستی نقاشی کند.
بدو گفت سوی سکندر خرام
وزین مرز و از ما مبر هیچ نام
هوش مصنوعی: به او گفت: به سمت سکندر برو و از این سرزمین و از ما هیچ نامی را با خود نبر.
به ژرفی نگه کن چنان چون که هست
به کردار تا چون برآیدت دست
هوش مصنوعی: به عمق موضوع نگاه کن، درست همانطور که هست، تا وقتی به آن رسیدی، بتوانی به درستی عمل کنی.
ز رنگ و ز چهر و ز بالای اوی
یکی صورت آر از سر پای اوی
هوش مصنوعی: از رنگ و چهره و قامت او، تصویری بساز که نشاندهندهی زیبایی او از سر تا پایش باشد.
نگارنده بشنید و زو بر نشست
به فرمان مهتر میان را ببست
هوش مصنوعی: نویسنده صحبتهای او را شنید و به دستور بزرگتر، بین آنها فاصلهای ایجاد کرد.
به مصر آمد از اندلس چون نوند
بر قیصر اسکندر ارجمند
هوش مصنوعی: از اندلس (اسپانیا) به مصر آمد، مانند نوند که به قیصر اسکندر بزرگ میرسد.
چه برگاه دیدش چه بر پشت زین
بیاورد قرطاس و دیبای چین
هوش مصنوعی: او در روزگار جوانی، در حالی که بر پشت اسب نشسته بود، کاغذ و پارچهای با حریر چینی به همراه آورد.
نگار سکندر چنان هم که بود
نگارید و ز جای برگشت زود
هوش مصنوعی: دختر زیبای سکندر به همان شکلی که بود، هوای دل را به خوبی نشان میداد و به سرعت از آنجا خارج شد.
چو قیدافه چهر سکندر بدید
غمی گشت و بنهفت و دم در کشید
هوش مصنوعی: وقتی که قیدافه (دختر زیبا) و چهره سکندر را مشاهده کرد، غمگین شد و احساساتی شد، سپس در سکوت پیش خود را پنهان کرد و نفسش را در سینه حبس کرد.
سکندر ز قیطون بپرسید و گفت
که قیدافه را بر زمین کیست جفت
هوش مصنوعی: سکندر از قیطون پرسید که آیا کسی بر زمین وجود دارد که با قیدافه (دختر زیبارویی) همقطار باشد؟
بدو گفت قیطون که ای شهریار
چنو نیست اندر جهان کامگار
هوش مصنوعی: قیطون به شهریار میگوید: «چرا کسی در جهان نیست که به اندازه تو در کارها موفق و کامیاب باشد؟»
شمار سپاهش نداند کسی
مگر باز جوید ز دفتر بسی
هوش مصنوعی: هیچکس نمیداند که تعداد سپاهیان او چقدر است، مگر اینکه از دفتر متعددی پرسش کند.
ز گنج و بزرگی و شایستگی
ز آهستگی هم ز بایستگی
هوش مصنوعی: از ثروت و بزرگی و شایستگی، با آرامش و به مرور زمان به دست میآید.
به رای و به گفتار نیکی گمان
نبینی به مانند او در جهان
هوش مصنوعی: هیچ کس را در دنیا نخواهی یافت که مانند او در فکر و عمل نیکو باشد.
یکی شارستان کرده دارد ز سنگ
که نبساید آن هم ز چنگ پلنگ
هوش مصنوعی: در دل شهر، دیواری از سنگی ساخته شده است که حتی پلنگ هم نمیتواند به آن آسیب برساند.
زمین چار فرسنگ بالای اوی
برین هم نشانست پهنای اوی
هوش مصنوعی: زمین چهار فرسنگ بالای او قرار دارد و بر روی آن نشانهای از وسعت او وجود دارد.
گر از گنج پرسی خود اندازه نیست
سخنهای او در جهان تازه نیست
هوش مصنوعی: اگر از گنجینه او بپرسید، به اندازه خودش ارزش ندارد و سخنانش در جهان تازگی ندارد.