بخش ۱۰
ز کرمان کس آمد سوی اصفهان
به جایی که بودند ز ایران مهان
به نزدیک پوشیدهرویان شاه
بیامد یکی مرد با دستگاه
بدیشان درود سکندر ببرد
همه کار دارا بر ایشان شمرد
چنین گفت کز مرگ شاهان داد
نباشد دل دشمن و دوست شاد
بدانید کامروز دارا منم
گر او شد نهان آشکارا منم
فزونست ازان نیکویها که بود
به تیمار رخ را نشاید شخود
همه مرگ راییم شاه و سپاه
اگر دیر مانیم اگر چند گاه
بنه سوی شهر صطخر آورید
بپیوند ما نیز فخر آورید
همانست ایران که بود از نخست
بباشید شاداندل و تندرست
نوشتند نامه به هر کشوری
به هر نامداری و هر مهتری
ز اسکندر فیلقوس بزرگ
جهانگیر و با کینهجویان سترگ
بداد و دهش دل توانگر کنید
بر آزادگی بر سر افسر کنید
که فرجام هم روزمان بگذرد
زمانه پی ما همی بشمرد
سوی موبدان نامهای همچنین
پرافروزش و پوزش و آفرین
سر نامه از پادشاه کیان
سوی کاردانان ایرانیان
چو عنبر سر خامهٔ چین بشست
سر نامه بود آفرین از نخست
بران دادگر کو جهان آفرید
پس از آشکارا نهان آفرید
دو گیتی پدید آمد از کاف و نون
چرانی به فرمان او در نه چون
سپهری برین سان که بینی روان
توانا و دانا جز او را مخوان
بباشد به فرمان او هرچ خواست
همه بندگانیم و او پادشاست
ازو باد بر نامداران درود
بر اندازهٔ هر یکی بر فزود
جز از نیکنامی و فرهنگ و داد
ز کردار گیتی مگیرید یاد
به پیروزی اندر غم آمد مرا
به سور اندرون ماتم آمد مرا
بدارندهٔ آفتاب بلند
که بر جان دارا نجستم گزند
مر آن شاه را دشمن از خانه بود
یکی بنده بودش نه بیگانه بود
کنون یافت بادافره ایزدی
چو بد ساخت آمد به رویش بدی
شما داد جویید و پیمان کنید
زبان را به پیمان گروگان کنید
چو خواهید کز چرخ یابید بخت
ز من بدره و برده و تاج و تخت
پر از درد داراست روشن دلم
بکوشم کز اندرز او نگسلم
هرانکس که آید بدین بارگاه
درم یابد و ارج و تخت و کلاه
چو خواهد که باشد به ایوان خویش
نگردد گریزان ز پیمان خویش
بیابند چیزی که خواهد ز گنج
ازان پس نبیند کسی درد و رنج
درم را به نام سکندر زنید
بکوشید و پیمان ما مشکنید
نشستنگه شهریاران خویش
بسازید زین پس به آیین پیش
مدارید بازار بیپاسبان
که راند همی نام من بر زبان
مدارید بیمرزبان مرز خویش
پدید آورید اندرین ارز خویش
بدان تا نباشد ز دزدان گزند
بمانید شاداندل و سودمند
ز هر شهر زیبا پرستندهای
پر از شرم بیداردل بندهای
که شاید به مشکوی زرین ما
بداند پرستیدن آیین ما
چنان کو برفتن نباشد دژم
نشاید که بر برده باشد ستم
فرستید سوی شبستان ما
به نزدیک خسروپرستان ما
غریبان که بر شهرها بگذرند
چماننده پای و لبان ناچرند
دل از عیب صافی و صوفی به نام
به دوریشی اندر دلی شادکام
ز خواهندگان نامشان سر کنید
شمار اندر آغاز دفتر کنید
هرآنکس که هست از شما مستمند
کجا یافت از کارداری گزند
دل و پشت بیدادگر بشکنید
همه بیخ و شاخش ز بن برکنید
نهادن بد و کار کردن بدوی
بیابم همان چون کنم جست و جوی
کنم زنده بر دار بدنام را
که گم کرد ز آغاز فرجام را
کسی کو ز فرمان ما بگذرد
به فرجام زان کار کیفر برد
چو نامه فرستاده شد برگرفت
جهانی به آرام در بر گرفت
ز کرمان بیامد به شهر صطخر
به سر بر نهاد آن کیی تاج فخر
تو راز جهان تا توانی مجوی
که او زود پیچد ز جوینده روی
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز کرمان کس آمد سوی اصفهان
به جایی که بودند ز ایران مهان
هوش مصنوعی: از کرمان کسی به سمت اصفهان آمد، به جایی که بزرگان و شخصیتهای بزرگ ایران حضور داشتند.
به نزدیک پوشیدهرویان شاه
بیامد یکی مرد با دستگاه
هوش مصنوعی: مردی با ظاهری باشکوه و با جلال به نزد پادشاهی که در حالتی پنهان و مخفی است، نزدیک شد.
بدیشان درود سکندر ببرد
همه کار دارا بر ایشان شمرد
هوش مصنوعی: سکندر به آنها سلام میفرستد و همه کارهای بزرگ در دست آنها است.
چنین گفت کز مرگ شاهان داد
نباشد دل دشمن و دوست شاد
هوش مصنوعی: او گفت که با مرگ پادشاهان، دل دشمن و دوست هر دو شاد نخواهد بود.
بدانید کامروز دارا منم
گر او شد نهان آشکارا منم
هوش مصنوعی: بدانید که امروز من ثروتمند و دارا هستم، حتی اگر او (دیگری) پنهان باشد، من روشن و آشکار هستم.
فزونست ازان نیکویها که بود
به تیمار رخ را نشاید شخود
هوش مصنوعی: زیباییهایی که در چهره وجود دارد بسیار بیشتر از آن است که نیاز به مراقبت و زحمت برای حفظ آن باشد.
همه مرگ راییم شاه و سپاه
اگر دیر مانیم اگر چند گاه
هوش مصنوعی: ما همه در برابر مرگ هستیم، چه شاه باشیم و چه سپاهی. اگر به مدت طولانی بمانیم، سرنوشتمان یکی خواهد بود.
بنه سوی شهر صطخر آورید
بپیوند ما نیز فخر آورید
هوش مصنوعی: به شهر بزرگی بروید و به ما هم افتخار بپیوندید.
همانست ایران که بود از نخست
بباشید شاداندل و تندرست
هوش مصنوعی: ایران از زمانهای قدیم همیشه جای شادمانی و سلامت بوده است.
نوشتند نامه به هر کشوری
به هر نامداری و هر مهتری
هوش مصنوعی: برای هر کشوری، به هر معروف و بزرگمردی نامهای نوشتند.
ز اسکندر فیلقوس بزرگ
جهانگیر و با کینهجویان سترگ
هوش مصنوعی: از اسکندر فیلقوس، پادشاه بزرگ و جهانگشا و دارای کینه نسبت به دشمنان.
بداد و دهش دل توانگر کنید
بر آزادگی بر سر افسر کنید
هوش مصنوعی: با بخشش و نیکی، دل را توانمند سازید و بر آزادی و رهایی تاکید کنید.
که فرجام هم روزمان بگذرد
زمانه پی ما همی بشمرد
هوش مصنوعی: زمان در نهایت روز ما را به پایان میرساند و زندگی هر یک از ما در حساب روزها و لحظات به شمار میآید.
سوی موبدان نامهای همچنین
پرافروزش و پوزش و آفرین
هوش مصنوعی: به سمت درباریان نامهای پر از محبت و احترام و همچنین عذرخواهی و تحسین فرستاده شد.
سر نامه از پادشاه کیان
سوی کاردانان ایرانیان
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که نامهای از پادشاه ایران به کارشناسان و اهل دانش ایرانی ارسال شده است.
چو عنبر سر خامهٔ چین بشست
سر نامه بود آفرین از نخست
هوش مصنوعی: وقتی عطر خوشی از قلم چینی برمیخیزد، این زیبایی نامه به خودی خود ستایش و تحسین دارد.
بران دادگر کو جهان آفرید
پس از آشکارا نهان آفرید
هوش مصنوعی: خداوند خالق و عادل است که ابتدا جهان را به وجود آورد و سپس آنچه را که در دلها و نهادها پنهان است، نیز آفرید.
دو گیتی پدید آمد از کاف و نون
چرانی به فرمان او در نه چون
هوش مصنوعی: دو جهان (دنیا) از حرفهای "کاف" و "نون" به وجود آمدند. این ساختن به فرمان او انجام شد و در واقع در نهان (آرام) و به صورت پنهانی این اتفاق افتاد.
سپهری برین سان که بینی روان
توانا و دانا جز او را مخوان
هوش مصنوعی: در این دنیا، تنها به کسی که دارای قدرت و دانایی است، توجه کن و دیگران را به حساب نیاور.
بباشد به فرمان او هرچ خواست
همه بندگانیم و او پادشاست
هوش مصنوعی: ما همه بندگان او هستیم و هر چه او بخواهد، انجام میدهیم؛ زیرا او پادشاه است.
ازو باد بر نامداران درود
بر اندازهٔ هر یکی بر فزود
هوش مصنوعی: سلام و درود بر نامآوران هر یک به اندازهی خود، از سوی او بادها به حرکت درآمدند.
جز از نیکنامی و فرهنگ و داد
ز کردار گیتی مگیرید یاد
هوش مصنوعی: فقط از نیکی، شهرت خوب و رفتار درست در این جهان یاد بگیرید و به آنها اهمیت دهید.
به پیروزی اندر غم آمد مرا
به سور اندرون ماتم آمد مرا
هوش مصنوعی: در لحظهای که به پیروزی نزدیک شدم، غم و اندوه همچنان با من بود، به گونهای که در دل جشن و شادی، حس ماتم و ناراحتی را احساس میکردم.
بدارندهٔ آفتاب بلند
که بر جان دارا نجستم گزند
هوش مصنوعی: ای خالق آفتاب بلند، بر من در راه زندگی آسیب نزن و به من آسیب نرسان.
مر آن شاه را دشمن از خانه بود
یکی بنده بودش نه بیگانه بود
هوش مصنوعی: دشمن آن شاه در واقع یکی از خدمتگزارانش بود که از خانهاش بیرون آمد و نه کسی غریبه و بیگانه.
کنون یافت بادافره ایزدی
چو بد ساخت آمد به رویش بدی
هوش مصنوعی: حال به انسانیتی الهی رسید که وقتی کارش زشت شد، بدی به سراغش آمد.
شما داد جویید و پیمان کنید
زبان را به پیمان گروگان کنید
هوش مصنوعی: شما میخواهید حقایق را فریاد کنید و با زبان خود قرارداد ببندید، اما زبان را به عنوان وسیلهای برای بیان این پیمان در نظر بگیرید.
چو خواهید کز چرخ یابید بخت
ز من بدره و برده و تاج و تخت
هوش مصنوعی: اگر بخواهید از آسمان و قسمت خود خوشبختی را به دست بیاورید، از من دور شوید و هر آنچه را که دارید، یعنی ثروت و مقام و قدرت را از من بگیرید.
پر از درد داراست روشن دلم
بکوشم کز اندرز او نگسلم
هوش مصنوعی: دل من پر از درد و اندوه است، اما تلاش میکنم که از نصیحت او غافل نشوم.
هرانکس که آید بدین بارگاه
درم یابد و ارج و تخت و کلاه
هوش مصنوعی: هر کسی که به این مکان بیاید، به او احترام و ارزش داده میشود و مقام و جایگاهی محترم به او اعطا میگردد.
چو خواهد که باشد به ایوان خویش
نگردد گریزان ز پیمان خویش
هوش مصنوعی: وقتی کسی تصمیم بگیرد در خانهاش بماند، از وفاداری و تعهدی که دارد فرار نمیکند.
بیابند چیزی که خواهد ز گنج
ازان پس نبیند کسی درد و رنج
هوش مصنوعی: اگر چیزی پیدا کنند که از گنج و ثروت محسوب شود، از آن زمان کسی دیگر درد و رنج را نخواهد دید.
درم را به نام سکندر زنید
بکوشید و پیمان ما مشکنید
هوش مصنوعی: به در من نام سکندر را بزنید و تلاش کنید که پیمان ما را نشکنید.
نشستنگه شهریاران خویش
بسازید زین پس به آیین پیش
هوش مصنوعی: از این به بعد، برای نشستن و پذیرایی از بزرگان و شهریاران خود، آداب و رسوم گذشته را رعایت کنید و آنها را به کار بگیرید.
مدارید بازار بیپاسبان
که راند همی نام من بر زبان
هوش مصنوعی: سعی نکنید به بازاری که محافظی ندارد، وارد شوید، زیرا نام من در آنجا بر زبانها خواهد بود.
مدارید بیمرزبان مرز خویش
پدید آورید اندرین ارز خویش
هوش مصنوعی: بیمرزبان به طور بیتوجهی مرز خود را مشخص نکنید؛ بلکه در این عالم ارزشها و موقعیتهای خود را خلق کنید.
بدان تا نباشد ز دزدان گزند
بمانید شاداندل و سودمند
هوش مصنوعی: بدان که اگر از چپاولگران آسیبی نباشد، با دل شاد و بهرهمند زندگی کن.
ز هر شهر زیبا پرستندهای
پر از شرم بیداردل بندهای
هوش مصنوعی: در هر شهری، یک عاشق زیبا وجود دارد که با حیا و شرم، دلش را به عشق آن شخص پر کرده است.
که شاید به مشکوی زرین ما
بداند پرستیدن آیین ما
هوش مصنوعی: شاید او بیداند که ما چگونه به زیبایی و فرهنگ خود افتخار میکنیم و آن را مورد محبت و پرستش قرار میدهیم.
چنان کو برفتن نباشد دژم
نشاید که بر برده باشد ستم
هوش مصنوعی: چنان که اگر کسی به سختی و افسردگی برود، نباید بر او ظلمی رفته باشد.
فرستید سوی شبستان ما
به نزدیک خسروپرستان ما
هوش مصنوعی: به سمت محل زندگی ما، هدیهای بفرستید که به طرفدارن شاهان نزدیک باشد.
غریبان که بر شهرها بگذرند
چماننده پای و لبان ناچرند
هوش مصنوعی: بیگانگانی که از شهرها عبور میکنند، پاها و لبهایشان به آرامی و بیصدا حرکت میکند.
دل از عیب صافی و صوفی به نام
به دوریشی اندر دلی شادکام
هوش مصنوعی: دل از عیب پاک و خالص است و با یاد او در دل کسی که شاد و خوشحال است، جایی دارد.
ز خواهندگان نامشان سر کنید
شمار اندر آغاز دفتر کنید
هوش مصنوعی: از دنبالکنندگان، نامشان را بشمارید و در ابتدای دفتر ثبت کنید.
هرآنکس که هست از شما مستمند
کجا یافت از کارداری گزند
هوش مصنوعی: هر کسی که به شما نیازمند است، نمیتواند از کارهای شما آسیبی ببیند.
دل و پشت بیدادگر بشکنید
همه بیخ و شاخش ز بن برکنید
هوش مصنوعی: دل و پشت ستمگران را بشکنید و ریشه و اساس ظلم را از بیخ و بن بکنید.
نهادن بد و کار کردن بدوی
بیابم همان چون کنم جست و جوی
هوش مصنوعی: اگر بدی را پایهگذاری کنم و آن را ادامه دهم، باید بررسی کنم که چگونه میتوانم این وضعیت را تغییر دهم.
کنم زنده بر دار بدنام را
که گم کرد ز آغاز فرجام را
هوش مصنوعی: من آن شخص بدنام را به دار میزنم که از ابتدا تا انتها را گم کرده است.
کسی کو ز فرمان ما بگذرد
به فرجام زان کار کیفر برد
هوش مصنوعی: کسی که از دستورات ما سرپیچی کند، در پایان به خاطر آن عمل، مجازات خواهد شد.
چو نامه فرستاده شد برگرفت
جهانی به آرام در بر گرفت
هوش مصنوعی: وقتی نامه ارسال شد، همه جا به آرامی آن را دریافت کردند و به دقت در آغوش گرفتند.
ز کرمان بیامد به شهر صطخر
به سر بر نهاد آن کیی تاج فخر
هوش مصنوعی: از کرمان به شهر صطخر آمد و تاج فخر را بر سر گذاشت.
تو راز جهان تا توانی مجوی
که او زود پیچد ز جوینده روی
هوش مصنوعی: به دنبال حقیقت و رازهای جهان نباش، زیرا این رازها به زودی از دسترس جوینده دور میشوند.