گنجور

بخش ۱

چو دارا به دل سوک داراب داشت
به خورشید تاج مهی برفراشت
یکی مرد بد تیز و برنا و تند
شده با زبان و دلش تیغ کند
چو بنشست برگاه گفت ای سران
سرافراز گردان و کنداوران
سری را نخواهم که افتد به چاه
نه از چاه خوانم سوی تخت و گاه
کسی کو ز فرمان من بگذرد
سرش را همی تن به سر نشمرد
وگر هیچ تاب اندر آرد به دل
به شمشیر باشم ورا دلگسل
جز از ما هرانکس که دارند گنج
نخواهم کسی شاددل ما به رنج
نخواهم که باشد مرا رهنمای
منم رهنمای و منم دلگشای
ز گیتی خور و بخش و پیمان مراست
بزرگی و شاهی و فرمان مراست
دبیر خردمند را پیش خواند
ز هر در فراوان سخنها براند
یکی نامه بنوشت فرخ دبیر
ز دارای داراب بن اردشیر
بهر سو که بد شاه و خودکامه‌ای
بفرمود چون خنجری نامه‌ای
که هرکو ز رای و ز فرمان من
بپیچد ببیند سرافشان من
همه گوش یکسر به فرمان نهید
اگر جان ستانید اگر جان دهید
سر گنجهای پدر برگشاد
سپه را همه خواند و روزی بداد
ز چار اندرآمد درم تا بهشت
یکی را بجام و یکی را به تشت
درم داد و دینار و برگستوان
همان جوشن و تیغ و گرز گران
هرانکس که بد کار دیده سری
ببخشید بر هر سری کشوری
یکی را ز گردنکشان مرز داد
سپه را همه چیز باارز داد
فرستاده آمد ز هر کشوری
ز هر نامداری و هر مهتری
ز هند و ز خاقان و فغفور چین
ز روم و ز هر کشوری همچنین
همه پاک با هدیه و باژ و ساو
نه پی بود با او کسی را نه تاو
یکی شارستان کرد نوشاد نام
به اهواز گشتند زو شادکام
کسی را که درویش بد داد داد
به خواهندگان گنج و بنیاد داد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو دارا به دل سوک داراب داشت
به خورشید تاج مهی برفراشت
هوش مصنوعی: زمانی که دارا دلش پر از اندوه بود، بر روی سرش تاجی که مانند خورشید می‌درخشید، گذاشت.
یکی مرد بد تیز و برنا و تند
شده با زبان و دلش تیغ کند
هوش مصنوعی: مردی نابغه و جوان وجود دارد که با سخنانش به شدت هوشمند و تیزبین است و قدرت کلامش مانند شمشیر برنده است.
چو بنشست برگاه گفت ای سران
سرافراز گردان و کنداوران
هوش مصنوعی: وقتی بر جایگاه نشسته، گفت: ای بزرگان با افتخار، و ای کسانی که بر گردن شما مسئولیت‌هاست، بیایید.
سری را نخواهم که افتد به چاه
نه از چاه خوانم سوی تخت و گاه
هوش مصنوعی: نمی‌خواهم که سرم به چاهی بیفتد، نه از عمق آن چاه بر می‌گردم به سمت تخت و مقام.
کسی کو ز فرمان من بگذرد
سرش را همی تن به سر نشمرد
هوش مصنوعی: هر کسی که از دستورات من سرپیچی کند، از سرش برداشته نخواهد شد و برای من ارزش ندارد.
وگر هیچ تاب اندر آرد به دل
به شمشیر باشم ورا دلگسل
هوش مصنوعی: اگر هیچ‌کس نتواند دل را آرام کند، من با شمشیرم در برابر آن کسی که دل را می‌شکند، ایستاده‌ام.
جز از ما هرانکس که دارند گنج
نخواهم کسی شاددل ما به رنج
هوش مصنوعی: جز از ما هر کسی که ثروت دارد، نمی‌خواهم؛ ما خوش نیستیم مگر به درد و رنجی که داریم.
نخواهم که باشد مرا رهنمای
منم رهنمای و منم دلگشای
هوش مصنوعی: من نمی‌خواهم کسی راهنمای من باشد، زیرا خودم راهنمای خودم هستم و خودم هم می‌توانم دل را شاد کنم.
ز گیتی خور و بخش و پیمان مراست
بزرگی و شاهی و فرمان مراست
هوش مصنوعی: از دنیا، روزی و روزگار و معیشت من برمی‌آید و مقام و سلطنت و حاکمیت نیز به من تعلق دارد.
دبیر خردمند را پیش خواند
ز هر در فراوان سخنها براند
هوش مصنوعی: او دبیر باهوش را فراخواند و از هر طرف سخنان زیادی را بر زبان آورد.
یکی نامه بنوشت فرخ دبیر
ز دارای داراب بن اردشیر
هوش مصنوعی: یک نفر نامه‌ای نوشت، دبیر خوش‌خبر و توانا، درباره‌ی دارایی و ثروت داراب، پسر اردشیر.
بهر سو که بد شاه و خودکامه‌ای
بفرمود چون خنجری نامه‌ای
هوش مصنوعی: هر جا که شاهی ستمگر و خودرأی باشد، نامه‌ای مانند خنجر بر آن ناحقی و ظلم می‌زند.
که هرکو ز رای و ز فرمان من
بپیچد ببیند سرافشان من
هوش مصنوعی: هر کس که از نظر و دستور من دور شود، باید ببیند که چگونه‌ام از نظر بزرگی و افتخار سرافراز هستم.
همه گوش یکسر به فرمان نهید
اگر جان ستانید اگر جان دهید
هوش مصنوعی: اگر همه به یک صدا گوش فرا دهید و فرمان بپذیرید، حتی اگر با جانتان باشد، به راحتی می‌توانید جان را فدای آن کنید.
سر گنجهای پدر برگشاد
سپه را همه خواند و روزی بداد
هوش مصنوعی: پدر که صاحب ثروت و دارایی بود، درِ گنج‌هایش را باز کرد و همه سپاه را جمع کرد و روزی را به آن‌ها بخشید.
ز چار اندرآمد درم تا بهشت
یکی را بجام و یکی را به تشت
هوش مصنوعی: از چهار در وارد شد و بهشتی را در یک جام و دیگری را در یک تشت پذیرایی کرد.
درم داد و دینار و برگستوان
همان جوشن و تیغ و گرز گران
هوش مصنوعی: او به من پول و سکه و لباس‌های ارزشمند داد، مانند زره و شمشیر و گرزی سنگین.
هرانکس که بد کار دیده سری
ببخشید بر هر سری کشوری
هوش مصنوعی: هر کسی که کارهای ناپسند و زشت را دیده، می‌تواند با عذری که برای هر موضوع دارد، مورد بخشش قرار گیرد و بر هر موضوعی که مورد نظر است، واقعیتی را در نظر بگیرد.
یکی را ز گردنکشان مرز داد
سپه را همه چیز باارز داد
هوش مصنوعی: یک نفر از گردنکشان، مرز را به او سپرد و سپاه همه چیز باارزشی را به او داد.
فرستاده آمد ز هر کشوری
ز هر نامداری و هر مهتری
هوش مصنوعی: فرستاده‌ها از هر جا و از هر شخصیت معتبری به اینجا آمده‌اند.
ز هند و ز خاقان و فغفور چین
ز روم و ز هر کشوری همچنین
هوش مصنوعی: از هند و خاقانی در چین و فغفوری در سرزمین چین، از روم و از هر سرزمین دیگری نیز به همین شکل.
همه پاک با هدیه و باژ و ساو
نه پی بود با او کسی را نه تاو
هوش مصنوعی: همه به خوبی و هدیه و احترام حاضر شدند، اما هیچ کس به او ارتباطی نداشت و خبری از او نبود.
یکی شارستان کرد نوشاد نام
به اهواز گشتند زو شادکام
هوش مصنوعی: نوشاد، شهری را به نام «شارستان» تأسیس کرد و مردم اهواز به خاطر او خوشحال شدند.
کسی را که درویش بد داد داد
به خواهندگان گنج و بنیاد داد
هوش مصنوعی: کسی که به درویشی چیزی داد، در واقع به کسانی که به دنبال ثروت و بنیاد هستند، چیزی را اهدا کرده است.

حاشیه ها

1390/07/07 00:10
. دکتر شکوهی

بیت نادرست:
یکی مرد بر تیز و برنا و تند شده با زبان و دلش تیغ کند
بیت درست:
یکی مَرد بُد تیز و بُرنا و تُند شده با زبانش دَمِ تیغ کُند

1396/07/12 11:10
علیرضا زرنوشه فراهانی

بسمه تعالی
این بیت نادرست است:
یکی شارستان کرد نوشاد نام ،به اهواز گشتند زو شادکام
به نقل از لغت نامه دهخدا(https://www.vajehyab.com/dehkhoda/%D8%B2%D8%B1%D9%86%D9%88%D8%B4)
بیت صحیح این است:
یکی "شارسان" کرد "زرنوش" نام
به اهواز گشتند از او شادکام