گنجور

بخش ۷

چو آمد بر شاه کهترنواز
نوان پیش او رفت و بردش نماز
ستایش کنان پیش خسرو دوید
که مهر و ستایش مر او را سزید
برآورد سر آفرین کرد و گفت
مبادت جز از بخت پیروز جفت
چو هرمزد بادت بدین پایگاه
چو بهمن نگهبان فرخ کلاه
همه ساله اردیبهشت هژیر
نگهبان تو با هش و رای پیر
چو شهریورت باد پیروزگر
بنام بزرگی و فر و هنر
سفندارمذ پاسبان تو باد
خرد جان روشن روان تو باد
چو خردادت از یاوران بر دهاد
ز مرداد باش از بر و بوم شاد
دی و اورمزدت خجسته بواد
در هر بدی بر تو بسته بواد
دیت آذر افروز و فرخنده روز
تو شادان و تاج تو گیتی فروز
چو این آفرین کرد رستم بپای
بپرسید و کردش بر خویش جای
بدو گفت خسرو درست آمدی
که از جان تو دور بادا بدی
توی پهلوان کیان جهان
نهان آشکار آشکارت نهان
گزین کیانی و پشت سپاه
نگهدار ایران و لشکر پناه
مرا شاد کردی بدیدار خویش
بدین پر هنر جان بیدار خویش
زواره فرامرز و دستان سام
درستند ازیشان چه داری پیام
فرو بود رستم ببوسید تخت
که ای نامور خسرو نیکبخت
ببخت تو هر سه درستند و شاد
انوشه کسی کش کند شاه یاد
بسالار نوبت بفرمود شاه
که گودرز و طوس و گوان را بخواه
در باغ بگشاد سالار بار
نشستنگهی بود بس شاهوار
بفرمود تا تاج زرین و تخت
نهادند زیر گلفشان درخت
همه دیبهٔ خسروانی بباغ
بگسترد و شد گلستان چون چراغ
درختی زدند از بر گاه شاه
کجا سایه گسترد بر تاج و گاه
تنش سیم و شاخش ز یاقوت و زر
برو گونه‌گون خوشه‌های گهر
عقیق و زمرد همه برگ و بار
فروهشته از تاج چون گوشوار
همه بار زرین ترنج و بهی
میان ترنج و بهیها تهی
بدو اندرون مشک سوده بمی
همه پیکرش سفته برسان نی
کرا شاه بر گاه بنشاندی
برو باد ازو مشک بفشاندی
همه میگساران بیپش اندرا
همه بر سران افسر از گوهرا
ز دیبای زربفت چینی قبای
همه پیش گاه سپهبد بپای
همه طوق بربسته و گوشوار
بریشان همه جامه گوهرنگار
همه رخ چو دیبای رومی برنگ
فروزنده عود و خروشنده چنگ
همه دل پر از شادی و می بدست
رخان ارغوانی و نابوده مست
بفرمود تا رستم آمد بتخت
نشست از بر گاه زیر درخت
برستم چنین گفت پس شهریار
که ای نیک پیوند و به روزگار
ز هر بد توی پیش ایران سپر
همیشه چو سیمرغ گسترده پر
چه درگاه ایران چه پیش کیان
همه بر در رنج بندی میان
شناسی تو کردار گودرزیان
به آسانی و رنج و سود و زیان
میان بسته دارند پیشم بپای
همیشه بنیکی مرا رهنمای
بتنها تن گیو کز انجمن
ز هر بد سپر بود در پیش من
چنین غم بدین دوده نامد بنیز
غم و درد فرزند برتر ز چیز
بدین کار گر تو ببندی میان
پذیره نیایدت شیر ژیان
کنون چارهٔ کار بیژن بجوی
که او را ز توران بد آمد بروی
ز گردان و اسبان و شمشیر و گنج
ببر هرچ باید مدار این برنج
چو رستم ز کیخسرو ایدون شنید
زمین را ببوسید و دم درکشید
برو آفرین کرد کای نیک نام
چو خورشید هر جای گسترده کام
ز تو دور بادا دو چشم نیاز
دل بدسگالت بگرم و گداز
توی بر جهان شاه و سالار و کی
کیان جهان مر ترا خاک پی
که چون تو ندیدست یک شاه گاه
نه تابنده خروشید و گردنده ماه
بدان را ز نیکان تو کردی جدا
تو داری بافسون و بند اژدها
بکندم دل دیو مازندران
بفر کیانی و گرز گران
مرامادر از بهر رنج تو زاد
تو باید که باشی بآرام و شاد
منم گوش داده بفرمان تو
نگردم بهرسان ز پیمان تو
دل و جان نهاده بسوی کلاه
بران ره روم کم بفرمود شاه
و نیز از پی گیو اگر بر سرم
هوا بارد آتش بدو ننگرم
رسیده بمژگانم اندر سنان
ز فرمان خسرو نتابم عنان
برآرم ببخت تو این کار کرد
سپهبد نخواهم نه مردان مرد
کلید چنین بند باشد فریب
نه هنگام گرزست و روز نهیب
چو رستم چنین گفت گودرز و گیو
فریبرز و فرهاد و شاپور نیو
بزرگان لشکر برو آفرین
همی خواندند از جهان آفرین
بمی دست بردند با شهریار
گشاده بشادی در نوبهار

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو آمد بر شاه کهترنواز
نوان پیش او رفت و بردش نماز
هوش مصنوعی: وقتی که دختر جوان به نزد شاه آمد، او را با احترام و ارادت به پیشگاه او برد.
ستایش کنان پیش خسرو دوید
که مهر و ستایش مر او را سزید
هوش مصنوعی: همراه با تحسین و ستایش به سوی پادشاه دوید، زیرا محبت و احترام شایسته او بود.
برآورد سر آفرین کرد و گفت
مبادت جز از بخت پیروز جفت
هوش مصنوعی: خداوند سرنوشت را بالا برد و گفت: امیدوارم جز با بختی پیروز و خوش‌اقبال همراه نشوی.
چو هرمزد بادت بدین پایگاه
چو بهمن نگهبان فرخ کلاه
هوش مصنوعی: زمانی که خدای بزرگ، هرمزد، بر این مقام حکمرانی باد، همچون بهمن که نگهبان کلاهی با برکت و شاداب است.
همه ساله اردیبهشت هژیر
نگهبان تو با هش و رای پیر
هوش مصنوعی: هر سال در ماه اردیبهشت، هژیر که نگهبان توست، با دانایی و مشورت بزرگ‌ترها به تو کمک می‌کند.
چو شهریورت باد پیروزگر
بنام بزرگی و فر و هنر
هوش مصنوعی: وقتی که همسرت با پیروزی و برتری در نام و مقام و هنر به تو نزدیک می‌شود.
سفندارمذ پاسبان تو باد
خرد جان روشن روان تو باد
هوش مصنوعی: سفندارمذ نگهبان تو باشد و خرد تو برای روشن‌تر شدن جانت به کار آید.
چو خردادت از یاوران بر دهاد
ز مرداد باش از بر و بوم شاد
هوش مصنوعی: وقتی که عقل و درایت تو از دوستان و یارانت پشتیبانی کند، از فصل تابستان بهره‌مند شو و از زمین و آسمان شاد باش.
دی و اورمزدت خجسته بواد
در هر بدی بر تو بسته بواد
هوش مصنوعی: که نیکی و فرخندگی در زندگی‌ات برقرار باشد و هر بدی از تو دور و دور نگه داشته شود.
دیت آذر افروز و فرخنده روز
تو شادان و تاج تو گیتی فروز
هوش مصنوعی: روز تولد تو، که همچون آتش زاد و مبارک است، برای تو شادی و خوشحالی به ارمغان آورد و تاجی که بر سر داری، دنیا را درخشان نموده است.
چو این آفرین کرد رستم بپای
بپرسید و کردش بر خویش جای
هوش مصنوعی: پس از آنکه رستم این کار عظیم را انجام داد، او ایستاد و از دیگران پرسید که چه چیزی باید بکند و جا خود را در دل مردم محکم کرد.
بدو گفت خسرو درست آمدی
که از جان تو دور بادا بدی
هوش مصنوعی: خسرو به او گفت: خوب آمدی، زیرا که بدی از جان تو دور باشد.
توی پهلوان کیان جهان
نهان آشکار آشکارت نهان
هوش مصنوعی: در دل قهرمانان، رازها و دانش‌های بزرگ نهفته است، که در عین آشکار بودن، دلیلی برای پنهانی بودن نیز دارد.
گزین کیانی و پشت سپاه
نگهدار ایران و لشکر پناه
هوش مصنوعی: انتخاب کن رهبری را که حافظ قدرت و نیروهای ایران باشد و در دفاع از سرزمین و ارتش همواره آماده باشد.
مرا شاد کردی بدیدار خویش
بدین پر هنر جان بیدار خویش
هوش مصنوعی: با دیدار خود باعث خوشحالی من شدی و زندگی‌ام را پر از هنر و نشاط کردی.
زواره فرامرز و دستان سام
درستند ازیشان چه داری پیام
هوش مصنوعی: فرامرز و دستان سام، زواری درست کردند. از آن‌ها چه پیامی داری؟
فرو بود رستم ببوسید تخت
که ای نامور خسرو نیکبخت
هوش مصنوعی: رستم به تخت شاه نیکبخت نزدیک شد و آن را بوسید و به او احترام گذاشت.
ببخت تو هر سه درستند و شاد
انوشه کسی کش کند شاه یاد
هوش مصنوعی: بخت تو هر سه خوب است و کسی که یاد شاه را بر زبان می‌آورد، بسیار شاد و خوشبخت است.
بسالار نوبت بفرمود شاه
که گودرز و طوس و گوان را بخواه
هوش مصنوعی: سال‌ها بعد، شاه فرمان داد که گودرز و طوس و گوان را بخواهند.
در باغ بگشاد سالار بار
نشستنگهی بود بس شاهوار
هوش مصنوعی: در باغ، فرمانده‌ای نشسته بود که با وقار و شکوه مانند یک پادشاه به نظر می‌رسید.
بفرمود تا تاج زرین و تخت
نهادند زیر گلفشان درخت
هوش مصنوعی: توجه کرد که تاج طلایی و تختی برای نشستن زیر درختی که گل‌ها می‌ریزد، آماده کردند.
همه دیبهٔ خسروانی بباغ
بگسترد و شد گلستان چون چراغ
هوش مصنوعی: تمامی پرده‌های زیبا و رنگین در باغ گسترده شده و باغ به زیبایی گلستان مانند شده است، همانند نوری که همه جا را روشن می‌کند.
درختی زدند از بر گاه شاه
کجا سایه گسترد بر تاج و گاه
هوش مصنوعی: درختی را در کنار شاه کاشته‌اند که سایه‌اش بر سر و تاج او افکنده است.
تنش سیم و شاخش ز یاقوت و زر
برو گونه‌گون خوشه‌های گهر
هوش مصنوعی: تنه درخت از جنس سیم و شاخه‌هایش از یاقوت و طلا است و خوشه‌های دانه‌های قیمتی به صورت رنگارنگ بر روی آن قرار دارد.
عقیق و زمرد همه برگ و بار
فروهشته از تاج چون گوشوار
هوش مصنوعی: گوهرهایی چون عقیق و زمرد، با ارزش و زیبا هستند، اما وقتی از جذبه و شکوه دور می‌شوند، تنها به مانند زینت‌هایی ساده و بی‌روح به نظر می‌رسند.
همه بار زرین ترنج و بهی
میان ترنج و بهیها تهی
هوش مصنوعی: تمام زیبایی و ارزش‌ها در میان گل‌ها و میوه‌های خوش‌رنگ خالی از محتوا هستند.
بدو اندرون مشک سوده بمی
همه پیکرش سفته برسان نی
هوش مصنوعی: براستی در دل او مشک معطر پنهان است و تمام وجودش سرشار از عطر و زیبایی است.
کرا شاه بر گاه بنشاندی
برو باد ازو مشک بفشاندی
هوش مصنوعی: کسی که شاه را بر تخت نشاندی، باید از او بویی خوش و خوش‌نامی به مشام دیگران برساند.
همه میگساران بیپش اندرا
همه بر سران افسر از گوهرا
هوش مصنوعی: همه میگساران بی‌پیش هستند و تمامی سلاطین از جوهره و اصالت خود نشأت می‌گیرند.
ز دیبای زربفت چینی قبای
همه پیش گاه سپهبد بپای
هوش مصنوعی: از پارچه‌های زربفت چینی، همه در حضور فرمانده، لباس زیبایی به تن دارند.
همه طوق بربسته و گوشوار
بریشان همه جامه گوهرنگار
هوش مصنوعی: همه به زیور و زینت آراسته‌اند و لباس‌هایی شگفت‌انگیز و زیبا بر تن دارند.
همه رخ چو دیبای رومی برنگ
فروزنده عود و خروشنده چنگ
هوش مصنوعی: همه چهره‌اش مانند پارچه‌ای رومی است که رنگی درخشان دارد و بوی عود را پخش می‌کند و صدای چنگ به گوش می‌رسد.
همه دل پر از شادی و می بدست
رخان ارغوانی و نابوده مست
هوش مصنوعی: همه دل‌ها پر از شادمانی و نوشیدن شراب است، در حالی که لبان سرخ و زیبا به شدت مست هستند.
بفرمود تا رستم آمد بتخت
نشست از بر گاه زیر درخت
هوش مصنوعی: رستم را فراخواندند و او به سمت تخت سلطنت رفت و بر روی آن نشسته، از زیر درخت نظر به اطراف کرده است.
برستم چنین گفت پس شهریار
که ای نیک پیوند و به روزگار
هوش مصنوعی: این جمله از زبان رستم بیان شده که شهریار را خطاب قرار می‌دهد و او را به خاطر اتصال نیکویی که با روزگار دارد، مورد ستایش قرار می‌دهد. به طور کلی، رستم به وضعیت مثبت و مناسب شهریار اشاره می‌کند و او را فردی نیک نفس و شایسته در زمانه خود می‌داند.
ز هر بد توی پیش ایران سپر
همیشه چو سیمرغ گسترده پر
هوش مصنوعی: از هر بدی تو، ایران را محافظت می‌کنی، مانند سیمرغ که همیشه بال‌های خود را گشوده است.
چه درگاه ایران چه پیش کیان
همه بر در رنج بندی میان
هوش مصنوعی: در هر دو حالت، چه در درگاه ایران و چه پیش از پادشاهان، همواره میان رنج و دشواری‌ها سر و کار داریم.
شناسی تو کردار گودرزیان
به آسانی و رنج و سود و زیان
هوش مصنوعی: تو به راحتی می‌توانی رفتار و کردار کسانی را که مانند گودرز هستند بشناسی، حتی اگر این شناخت همراه با سختی‌ها و سود و زیان‌هایی باشد.
میان بسته دارند پیشم بپای
همیشه بنیکی مرا رهنمای
هوش مصنوعی: در میان افرادی که دلم را به آنها سپرده‌ام، همیشه افرادی هستند که به من نیکوئی را یادآوری می‌کنند و راهنمایی‌ام می‌کنند.
بتنها تن گیو کز انجمن
ز هر بد سپر بود در پیش من
هوش مصنوعی: گلی که در تنهایی خود، از هر بدی به عنوان حفاظی در برابر من عمل می‌کند، در جمع دیگران نیز شکوه دارد.
چنین غم بدین دوده نامد بنیز
غم و درد فرزند برتر ز چیز
هوش مصنوعی: این درد و غم به این خانواده نمی‌رسد، چرا که غم و درد فرزند بالاتر از هر چیزی است.
بدین کار گر تو ببندی میان
پذیره نیایدت شیر ژیان
هوش مصنوعی: اگر تو در این کار خود را محدود کنی، هرگز موفقیت بزرگ را نخواهی دید.
کنون چارهٔ کار بیژن بجوی
که او را ز توران بد آمد بروی
هوش مصنوعی: اکنون برای حل مشکل بیژن تلاش کن، زیرا او از سوی توران به سختی افتاده است.
ز گردان و اسبان و شمشیر و گنج
ببر هرچ باید مدار این برنج
هوش مصنوعی: از کسانی که سوار بر اسب هستند و با شمشیر و ثروت می‌جنگند، هر چه نیاز داری به دست بیاور، اما نباید برنج را فراموش کنی.
چو رستم ز کیخسرو ایدون شنید
زمین را ببوسید و دم درکشید
هوش مصنوعی: وقتی رستم خبر کیخسرو را این‌چنین شنید، زمین را بوسید و نفس عمیقی کشید.
برو آفرین کرد کای نیک نام
چو خورشید هر جای گسترده کام
هوش مصنوعی: برو و ستایش کن آن کسی را که نام نیک او همچون خورشید در هر جا درخشان و گسترده است.
ز تو دور بادا دو چشم نیاز
دل بدسگالت بگرم و گداز
هوش مصنوعی: از تو دور باد دو چشمم که به شدت بر اساس نیازم به تو می‌نگرد. قلبم که مشتاقانه به تو گرمی و ذوب شدن را با آرزوی تو دارد.
توی بر جهان شاه و سالار و کی
کیان جهان مر ترا خاک پی
هوش مصنوعی: در میان مردم، تو مانند پادشاه و سرور هستی و برای این دنیا، خاک پای تو ارزشمند است.
که چون تو ندیدست یک شاه گاه
نه تابنده خروشید و گردنده ماه
هوش مصنوعی: زیبایی و شکوه تو مانند ستاره‌ای درخشان است که هیچ‌کس مانند تو را ندیده است؛ مثل ماهی که در آسمان می‌چرخد و خود را نشان می‌دهد.
بدان را ز نیکان تو کردی جدا
تو داری بافسون و بند اژدها
هوش مصنوعی: بدان که تو، نیکان را از بدی‌ها جدا کرده‌ای و اکنون با نیروی خود قادر به غلبه بر مشکلات و دشواری‌ها هستی.
بکندم دل دیو مازندران
بفر کیانی و گرز گران
هوش مصنوعی: دل دیو مازندران را چون کمرنگی می‌کنم و با قدرت و عظمت کیانی، به جنگ می‌روم.
مرامادر از بهر رنج تو زاد
تو باید که باشی بآرام و شاد
هوش مصنوعی: مادر تو برای تحمل رنج و سختی، تو را به دنیا آورده است. پس باید همیشه سعی کنی آرام و شاد زندگی کنی.
منم گوش داده بفرمان تو
نگردم بهرسان ز پیمان تو
هوش مصنوعی: من به دستورات تو گوش می‌دهم و هیچگاه از پیمان و عهد تو سرپیچی نخواهم کرد.
دل و جان نهاده بسوی کلاه
بران ره روم کم بفرمود شاه
هوش مصنوعی: دل و جانم را برای رسیدن به کلاه بران که نماد بزرگی و مقام است، به راه روم گذاشته‌ام. شاه در این مسیر کم به من توجه کرده است.
و نیز از پی گیو اگر بر سرم
هوا بارد آتش بدو ننگرم
هوش مصنوعی: اگر در پی گیو (قهرمان) بر من بلا و آتش بیفتد، هرگز به او نگاه نمی‌کنم.
رسیده بمژگانم اندر سنان
ز فرمان خسرو نتابم عنان
هوش مصنوعی: چشمانم به دندانه‌های آن شمشیر رسیده و از فرمان پادشاه نمی‌توانم خود را مهار کنم.
برآرم ببخت تو این کار کرد
سپهبد نخواهم نه مردان مرد
هوش مصنوعی: خوشبختی تو را به دست می‌آورم، اما این کار را سپهبد انجام نمی‌دهد و نیازی به مردان قوی نیست.
کلید چنین بند باشد فریب
نه هنگام گرزست و روز نهیب
هوش مصنوعی: کلید این مشکل در فریب نهفته است و نه در زمان ضربه و روز تهدید.
چو رستم چنین گفت گودرز و گیو
فریبرز و فرهاد و شاپور نیو
هوش مصنوعی: رستم چنین سخن گفت با گودرز و گیو، فریبرز، فرهاد و شاپور نیو.
بزرگان لشکر برو آفرین
همی خواندند از جهان آفرین
هوش مصنوعی: سران لشکر به ستایش و تمجید از برتری و عظمت جهان آفرین می‌پرداختند و از او به خوبی یاد می‌کردند.
بمی دست بردند با شهریار
گشاده بشادی در نوبهار
هوش مصنوعی: در این بیت اشاره شده که در زمانی که بهار فرا رسیده و شادی در دل‌ها جا گرفته، دست‌ها در گشودن باغ و زمین همکاری می‌کنند و با یکدیگر به شادابی و خوشحالی مشغول هستند. در واقع به نشانه سرسبزی و زندگی جدید در فصل بهار، همگان با خوشحالی و سرزندگی فعالیت می‌کنند.

حاشیه ها

1401/01/23 13:03
iamadelabbasi

سفندارمذ پاسبان تو باد

سپندارمذ به چم زمین و زن که هر دو نماد باروری اند و در ایران باستان، روز پنجم ماه را که اسپند نام داشت، در ماه اسپند، جشن می‌گرفتند و در آن روز، زن را گرامی می‌داشتند و پیشکش‌هایی بدو می‌بخشیدند. نام این جشن باستانی، "سپندارمذگان" بود. امید است دوباره زنده شود تا به گفته‌ی استاد کزازی، جوانان ما دل خویش را به ولنتاین خوش نکنند.

1403/03/10 23:06
جهن یزداد

 هرزه چه می لایی  چگونه سپندارمذ زمین  و زن است نکند ما مردم سرخپوستیم و پارسی ندان و نشنیده ایم
سپند را هرکه اندکی پارسی پهلوی داند  بداند که سپند بچم مقدس و معصوم و پاک است و آنرا در نام گوسپند نیز میبینیم به بچم جانْور پاک است و
سپندآرمذ، سپندا آرمذ است بچم سپندا آرمد /سپندآرمیدن/آرامش سپند و پاک

1401/04/10 12:07
محمود کویر

با درود. خسته نباشید. چرا فردوسی هنگام نام بردن از ماه ها و جشن ها  بدین ترتیب که در شعر آمده از آن ها یاد می کند؟

1403/03/10 23:06
جهن یزداد

بودن در پارسی به چم شدن است

فرو بود رستم ببوسید تخت
که ای نامور خسرو نیکبخت