گنجور

بخش ۸

وزان پس غم و شادی یزدگرد
چنان گشت بر پور چون باد ارد
برین نیز چندی زمان برگذشت
به ایران پدر پور فرخ به دشت
ز شاهی پراندیشه شد یزدگرد
ز هر کشوری موبدان کرد گرد
به اخترشناسان بفرمود شاه
که تا کردهر یک به اختر نگاه
که تا کی بود در جهان مرگ اوی
کجا تیره گردد سر و ترگ اوی
چه باشد کجا باشد آن روزگار
که پژمرده گردد گل شهریار
ستاره‌شمر گفت کاین خود مباد
که شاه جهان گیرد از مرگ یاد
چو بخت شهنشاه بدرو شود
از ایدر سوی چشمهٔ سو شود
فراز آورد لشکر و بوق و کوس
به شادی نظاره شود سوی طوس
بر آن جایگه بر بود هوش اوی
چو این راز بگذشت بر گوش اوی
ازین دانش ار یادگیری به دست
که این راز در پردهٔ ایزدست
چو بشنید زو شاه سوگند خورد
به خراد برزین و خورشید زرد
که من چشمهٔ سو نبینم به چشم
نه هنگام شادی نه هنگام خشم
برین نیز برگشت گردون سه ماه
زمانه به جوش آمد از خون شاه
چو بیدادگر شد شبان با رمه
بدو بازگردد بدیها همه
ز بینیش بگشاد یک روز خون
پزشک آمد از هر سوی رهنمون
به دارو چو یک هفته بستی پزشک
دگر هفته خون آمدی چون سرشک

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وزان پس غم و شادی یزدگرد
چنان گشت بر پور چون باد ارد
هوش مصنوعی: پس از آن، غم و شادی یزدگرد به گونه‌ای شد که بر روی فرزندش همچون باد می‌وزید.
برین نیز چندی زمان برگذشت
به ایران پدر پور فرخ به دشت
هوش مصنوعی: مدتی گذشت و در این مدت پدر پسر خوشبختی به دشت ایران رفت.
ز شاهی پراندیشه شد یزدگرد
ز هر کشوری موبدان کرد گرد
هوش مصنوعی: یزدگرد، شاهی اندیشمند، از تمام سرزمین‌ها موبدان را جمع کرد.
به اخترشناسان بفرمود شاه
که تا کردهر یک به اختر نگاه
هوش مصنوعی: شاه به اخترشناسان گفت که هر کدام به ستاره‌ها نگاه کنند.
که تا کی بود در جهان مرگ اوی
کجا تیره گردد سر و ترگ اوی
هوش مصنوعی: این جهان تا چه زمانی شاهد مرگ او خواهد بود و زمانی که عمر او به پایان برسد، آیا سرنوشتش تیره خواهد شد یا خیر؟
چه باشد کجا باشد آن روزگار
که پژمرده گردد گل شهریار
هوش مصنوعی: چه چیز باید رخ دهد و در کجا باید باشد که روزی برسد که گل شهریار پژمرده شود؟
ستاره‌شمر گفت کاین خود مباد
که شاه جهان گیرد از مرگ یاد
هوش مصنوعی: ستاره‌شمر گفت که این نه چیزی است که پادشاه هفت آسمان از مرگ و فنا آگاه شود.
چو بخت شهنشاه بدرو شود
از ایدر سوی چشمهٔ سو شود
هوش مصنوعی: وقتی سرنوشت پادشاه بر وفق مراد نباشد، باید از سرزمین خود به جایی دورتر برود تا بتواند آرامش و زندگی تازه‌ای پیدا کند.
فراز آورد لشکر و بوق و کوس
به شادی نظاره شود سوی طوس
هوش مصنوعی: ارتش با بوق و طبل به پیروزی رسید و با شادی به سمت شهر طوس نگاه می‌کند.
بر آن جایگه بر بود هوش اوی
چو این راز بگذشت بر گوش اوی
هوش مصنوعی: او در آن مکان از فهم و درک بالایی برخوردار بود، اما زمانی که این راز بیان شد، به راحتی از کنارش گذشت و متوجه نشد.
ازین دانش ار یادگیری به دست
که این راز در پردهٔ ایزدست
هوش مصنوعی: اگر از این علم و دانش چیزی بیاموزی، بدان که این راز تحت ارادهٔ خداوند قرار دارد.
چو بشنید زو شاه سوگند خورد
به خراد برزین و خورشید زرد
هوش مصنوعی: وقتی شاه از او شنید، سوگند یاد کرد که به خراد برزین و خورشید زرد توجه کند.
که من چشمهٔ سو نبینم به چشم
نه هنگام شادی نه هنگام خشم
هوش مصنوعی: هرگز نمی‌خواهم چشمانم به سوگواری و اندوه بیفتد، نه در زمان شادی و نه در زمان خشم.
برین نیز برگشت گردون سه ماه
زمانه به جوش آمد از خون شاه
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که گردونه یا چرخ زمان، پس از سه ماه، دوباره به حرکت درآمد و به خاطر خون شاه به شدت دگرگون و پرجنب و جوش شد.
چو بیدادگر شد شبان با رمه
بدو بازگردد بدیها همه
هوش مصنوعی: وقتی که شبان به ظلم و ستم روی آورد، تمام بدی‌ها به سمت او باز می‌گردد.
ز بینیش بگشاد یک روز خون
پزشک آمد از هر سوی رهنمون
هوش مصنوعی: روزی پزشک متوجه شد که خون از بین بینی کسی بیرون می‌آید و از همه طرف به او راهنمایی کردند.
به دارو چو یک هفته بستی پزشک
دگر هفته خون آمدی چون سرشک
هوش مصنوعی: وقتی که یک هفته درمان شدی و دارو نوشیدی، در هفته بعدی، خون از بدنت خارج می‌شود مانند اشک.

حاشیه ها

1403/07/16 21:10
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

چو بیدادگر شد شبان با رَمَه

بدو  بازگردد  بدیها  همه