برگردان به زبان ساده
چو بهرام و خسرو به هامون شدند
بر شیر با دل پر از خون شدند
هوش مصنوعی: زمانی که بهرام و خسرو به دشت هامون رفتند، با دلی پر از غم و اندوه، بر شیر شجاع و قوی حمله کردند.
چو خسرو بدید آن دو شیر ژیان
نهاده یکی افسر اندر میان
هوش مصنوعی: وقتی خسرو آن دو شیر نر را دید که یکی از آنها تاجی بر سر دارد و در وسط ایستاده است، متوجه شکوه و عظمت آنها شد.
بدان موبدان گفت تاج از نخست
مر آن را سزاتر که شاهی بجست
هوش مصنوعی: بدان موبدان گفت: از ابتدا تاج را بپوش، چون این نشان، بیشتر از هر چیزی شایستهی شاهی است.
و دیگر که من پیرم و او جوان
به چنگال شیر ژیان ناتوان
هوش مصنوعی: این بیت به تضاد سنی و ناتوانی در برابر قدرت جوانی اشاره دارد. راوی احساس میکند که در سن پیری به سر میبرد و در مقابل جوانی قرار دارد که سرشار از نیروی زندگی است. او خود را همچون یک شیر ناتوان تصور میکند که در چنگ جوانی گرفتار شده و نمیتواند به راحتی با او مقابله کند. این بیان نشاندهنده خشکی و محدودیتهای سن در برابر طراوت و انرژی جوانی است.
بران بد که او پیشدستی کند
به برنایی و تندرستی کند
هوش مصنوعی: نباید اجازه داد که او با فریب و نیرنگ، پیشی بگیرد و به سلامت و شادی خود آسیب بزند.
بدو گفت بهرام کری رواست
نهانی نداریم گفتار راست
هوش مصنوعی: بهرام به او گفت: آیا درست است که در پنهانی صحبت کنیم؟ ما چیزی برای پوشاندن نداریم و باید با صداقت حرف بزنیم.
یکی گُرزه گاوسر برگرفت
جهانی بدو مانده اندر شگفت
هوش مصنوعی: یک کسی مانند گرگ به سرعت نزدیکی مانده، جهانی را برداشت و همه را در تعجب و حیرت قرار داد.
بدو گفت موبد که ای پادشا
خردمند و بادانش و پارسا
هوش مصنوعی: موبد به پادشاه گفت: ای پادشاهی که خرد و دانش و پارسایی داری.
همی جنگ شیران که فرمایدت
جز از تاج شاهی چه افزایدت
هوش مصنوعی: شما در جنگ و درگیریهای بزرگ نباید از قدرت و جایگاه خود فراتر بروید، زیرا تنها چیزی که به شما افزوده خواهد شد، تاج و مقام پادشاهی است.
تو جان از پی پادشاهی مده
خورش بیبهانه به ماهی مده
هوش مصنوعی: به خاطر رسیدن به قدرت، جان خود را نده و به خاطر یک خورش بیدلیل، محبت خود را از دیگران دریغ نکن.
همه بیگناهیم و این کار تست
جهان را همه دل به بازار تست
هوش مصنوعی: همه ما بیگناهیم و این دنیا مانند آزمایشگاهی است که هر کس در آن امتحان میشود و همه ما به این تجربه راغب هستیم.
بدو گفت بهرام کای دینپژوه
تو زین بیگناهی و دیگر گروه
هوش مصنوعی: بهرام به او گفت: ای پژوهشگر دین، تو از این بیگناهی و دیگران جدا هستی.
همآورد این نره شیران منم
خریدار جنگ دلیران منم
هوش مصنوعی: من به دنبال چالش و مبارزه با قهرمانان هستم و آمادهام که در میدان جنگ حضور داشته باشم.
بدو گفت موبد به یزدان پناه
چو رفتی دلت را بشوی از گناه
هوش مصنوعی: موبد به یزدان گفت: وقتی به او پناه میبری، دل خود را از گناه پاک کن و رها کن.
چنان کرد کو گفت بهرامشاه
دلش پاک شد توبه کرد از گناه
هوش مصنوعی: بهرامشاه با دل پاک و خالصش، تصمیم به توبه و ترک گناه گرفت.
همی رفت با گُرزهٔ گاوروی
چو دیدند شیران پرخاشجوی
هوش مصنوعی: در حالتی که میرفت با چنگال گاوروی، هنگامی که شیران جنگجو را مشاهده کردند.
یکی زود زنجیر بگسست و بند
بیامد بر شهریار بلند
هوش مصنوعی: یک نفر به سرعت زنجیر را پاره کرد و بر سر انسان بزرگ و سرشناس، آزاد شد.
بزد بر سرش گُرز بهرام گُرد
ز چشمش همی روشنایی ببرد
هوش مصنوعی: بهرام گُرد با ضربهای که به سرش زد، نور را از چشمانش گرفت.
بر دیگر آمد بزد بر سرش
فرو ریخت از دیده خون از برش
هوش مصنوعی: او به سمت دیگری رفت و در نتیجه بر او حادثهای افتاد که از چشمانش اشکها به شکل خون فرو ریخت.
جهاندار بنشست بر تخت عاج
به سر بر نهاد آن دلفروز تاج
هوش مصنوعی: پادشاه بر روی تختی از عاج نشسته است و تاجی زیبا و دلانگیز بر سر گذارده است.
به یزدان پناهید کو بد پناه
نمایندهٔ راه گم کرده راه
هوش مصنوعی: به خدا پناه ببرید، زیرا او پناهی است که به نابودی و گمراهی کمک میکند.
بشد خسرو و برد پیشش نماز
چنین گفت کای شاه گردنفراز
هوش مصنوعی: خسرو به سمت او رفت و به او احترام گذاشت و گفت: ای شاه با ریشه و بلندمرتبه.
نشست تو بر گاه فرخنده باد
یلان جهان پیش تو بنده باد
هوش مصنوعی: نشستن تو بر جایگاه خوش یمن، باعث شادمانی است و در مقابل تو، بزرگترهای جهان به خاک افتادهاند و از تو فرمانبرداری میکنند.
تو شاهی و ما بندگان توایم
به خوبی فزایندگان توایم
هوش مصنوعی: تو پادشاهی و ما خدمتگزاران تو هستیم، و روز به روز در خوبی و نیکی بیشتر میشویم.
بزرگان برو گوهر افشاندند
بران تاج نو آفرین خواندند
هوش مصنوعی: بزرگان و انسانهای بزرگ با سخنان و اعمال خود ارزش و گوهر را منتشر کردند و بر آن تاج، که نماد افتخار و مقام است، نامی نو و تازه نهادهاند.
ز گیتی برآمد سراسر خروش
در آذر بد این جشن روز سروش
هوش مصنوعی: از تمام دنیا صدایی بلند و پرشور برمیخیزد، در این روز جشن بزرگ سروش در فصل آتش.
برآمد یکی ابر و شد تیرهماه
همی تیر بارید ز ابر سیاه
هوش مصنوعی: ابر سیاه برآمد و ماه را تاریک کرد و از آن ابر تیر، بارانی شدید بارید.
نه دریا پدید و نه دشت و نه راغ
نبینم همی در هوا پر زاغ
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به تصویری از وضعیت محیط اطراف خود اشاره میکند که هیچ چیز از جمله دریا، دشت یا باغ وجود ندارد و تنها در آسمان تعداد زیادی کلاغ را میبیند. این بیان حس ناامیدی و یأس را در زمینهایی خالی و خستهکننده به تصویر میکشد.
حواصل فشاند هوا هر زمان
چه سازد همی زین بلند آسمان
هوش مصنوعی: هر زمان که نسیم وزیده میشود، میوههای دلانگیزی را به زمین میریزد، چه کار میکند این آسمان بلند!
نماندم نمکسود و هیزم نه جو
نه چیزی پدیدست تا جودرو
هوش مصنوعی: من در این حالتی که هستم چیزی ندارم؛ نه نمک دارم، نه هیزم، نه آب و نه هیچ چیز دیگری که بتواند به من امیدی بدهد.
بدین تیرگی روز و بیم خراج
زمین گشته از برف چون کوه عاج
هوش مصنوعی: به خاطر تیرگی روز و ترس از مالیات، زمین مثل برف، سفید و سخت شده است و مانند کوه عاج به نظر میرسد.
همه کارها را سراندر نشیب
مگر دست گیرد حسین قتیب
هوش مصنوعی: همه کارها در زندگی به فراز و نشیب میافتد، مگر اینکه حسین قتیب دستی به کار بگیرد و آنها را به سامان برساند.
کنون داستانی بگویم شگفت
کزان برتر اندازه نتوان گرفت
هوش مصنوعی: اکنون میخواهم داستانی جالب و عجیب برایتان بگویم که فراتر از آنچه که میتوان اندازهگیری یا تصور کرد، است.