گنجور

بخش ۱۶

گذشت آن شب و بامداد پگاه
بیامد نشست از بر گاه شاه
فرستاد و ایرانیان را بخواند
ز روز گذشته فراوان براند
به آواز گفتند پس موبدان
که هستی تو داناتر از بخردان
به شاهنشهی در چه پیش آوری
چو گیری بلندی و کنداوری
چه پیش آری از داد و از راستی
کزان گم شود کژی و کاستی
چنین داد پاسخ به فرزانگان
بدان نامداران و مردانگان
که بخشش بیفزایم از گفت‌وگوی
بکاهم ز بیدادی و جست و جوی
کسی را کجا پادشاهی سزاست
زمین را بدیشان ببخشیم راست
جهان را بدارم به رای و به داد
چو ایمنی کنم باشم از داد شاد
کسی را که درویش باشد به نیز
ز گنج نهاده ببخشیم چیز
گنه کرده را پند پیش آوریم
چو دیگر کند بند پیش آوریم
سپه را به هنگام روزی دهیم
خردمند را دلفروزی دهیم
همان راست داریم دل با زبان
ز کژی و تاری بپیچم روان
کسی کو بمیرد نباشدش خویش
وزو چیز ماند ز اندازه بیش
به دوریش بخشم نیارم به گنج
نبندم دل اندر سرای سپنج
همه رای با کاردانان زنیم
به تدبیر پشت هوا بشکنیم
ز دستور پرسیم یکسر سخن
چو کاری نو افگند خواهم ز بن
کسی کو همی داد خواهد ز من
نجویم پراگندن انجمن
دهم داد آنکس که او داد خواست
به چیزی نرانم سخن جز به راست
مکافات سازم بدان را به بد
چنان کز ره شهریاران سزد
برین پاک یزدان گوای منست
خرد بر زبان رهنمای منست
همان موبد و موبد موبدان
پسندیده و کاردیده ردان
برین کار یک سال گر بگذرد
نپیچم ز گفتار جان و خرد
ز میراث بیزارم و تاج و تخت
ازان پس نشینم بر شوربخت
چو پاسخ شنیدند آن بخردان
بزرگان و بیداردل موبدان
ز گفت گذشته پشیمان شدند
گنه کارگان سوی درمان شدند
به آواز گفتند یک با دگر
که شاهی بود زین سزاوارتر
به مردی و گفتار و رای و نژاد
ازین پاک‌تر در جهان کس نزاد
ز داد آفریدست ایزد ورا
مبادا که کاری رسد بد ورا
به گفتار اگر هیچ تاب آوریم
خرد را همی سر به خواب آوریم
همه نیکویها بیابیم ازوی
به خورد و به داد اندر آریم روی
بدین برز بالا و این شاخ و یال
به گیتی کسی نیست او را همال
پس پشت او لشکر تازیان
چو منذرش یاور به سود و زیان
اگر خود بگیرد سر گاه خویش
به گیتی که باشد ز بهرام بیش
ازان پس ز ایرانیانش چه باک
چه ما پیش او در چه یک مشت خاک
به بهرام گفتند کای فرمند
به شاهی توی جان ما را پسند
ندانست کس در هنرهای تو
به پاکی تن و دانش و رای تو
چو خسرو که بود از نژاد پشین
به شاهی برو خواندند آفرین
همه زیر سوگند و بند وییم
که گوید که اندر گزند وییم
گرو زین سپس شاه ایران بود
همه مرز در چنگ شیران بود
گروهی به بهرام باشند شاد
ز خسرو دگر پاره گیرند یاد
ز داد آن چنان به که پیمان تست
ازان پس جهان زیر فرمان تست
بهانه همان شیر جنگیست و بس
ازین پس بزرگی نجویند کس
بدان گشت بهرام همداستان
که آورد او پیش ازین داستان
چنین بود آیین شاهان داد
که چون نو بدی شاه فرخ‌نژاد
بر او شدی موبد موبدان
ببردی سه بینادل از بخردان
همو شاه بر گاه بنشاندی
بدان تاج بر آفرین خواندی
نهادی به نام کیان بر سرش
بسودی به شادی دو رخ بر برش
ازان پس هرانکس که بردی نثار
به خواهنده دادی همی شهریار
به موبد سپردند پس تاج و تخت
به هامون شد از شهر بیداربخت
دو شیر ژیان داشت گستهم گرد
به زنجیر بسته به موبد سپرد
ببردند شیران جنگی کشان
کشنده شد از بیم چون بیهشان
ببستند بر پایهٔ تخت عاج
نهادند بر گوشهٔ عاج تاج
جهانی نظاره بران تاج و تخت
که تا چون بود کار آن نیک‌بخت
که گر شاه پیروز گردد برین
برو شهریاران کنند آفرین

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گذشت آن شب و بامداد پگاه
بیامد نشست از بر گاه شاه
هوش مصنوعی: شب سپری شد و صبح زود فرا رسید؛ صبحی که بر تخت شاه نشسته است.
فرستاد و ایرانیان را بخواند
ز روز گذشته فراوان براند
هوش مصنوعی: او دستور داد که ایرانیان را جمع کنند و از روزهای گذشته از آنها یادآوری‌هایی داشته باشد.
به آواز گفتند پس موبدان
که هستی تو داناتر از بخردان
هوش مصنوعی: موبدان گفتند که تو داناتر از افراد خردمند هستی.
به شاهنشهی در چه پیش آوری
چو گیری بلندی و کنداوری
هوش مصنوعی: اگر به مقام و سلطنت بالایی دست یابی، دیگر چه نیازی به پیشکش و هدیه آوردن داری؟
چه پیش آری از داد و از راستی
کزان گم شود کژی و کاستی
هوش مصنوعی: اگر از عدالت و صداقت سخن به میان آوری، بدان که این صفات از بین نمی‌روند و هر گونه ناعدالتی و کاستی ناپدید می‌شود.
چنین داد پاسخ به فرزانگان
بدان نامداران و مردانگان
هوش مصنوعی: او به مردان بافرهنگ و نامدار پاسخ داد.
که بخشش بیفزایم از گفت‌وگوی
بکاهم ز بیدادی و جست و جوی
هوش مصنوعی: من می‌خواهم که با گفتگو و صحبت، بخشش و گذشت را افزایش دهم و از بی‌عدالتی‌ها و دردهایی که می‌بینم، ناله کنم و بررسی کنم.
کسی را کجا پادشاهی سزاست
زمین را بدیشان ببخشیم راست
هوش مصنوعی: کسی که شایسته‌ی پادشاهی است، باید زمینی را که در آن زندگی می‌کند به او بدهیم.
جهان را بدارم به رای و به داد
چو ایمنی کنم باشم از داد شاد
هوش مصنوعی: اگر جهان را با عقل و انصاف اداره کنم، وقتی که ایمنی به دست آورم، از عدالت و خوشحالی برخوردار خواهم بود.
کسی را که درویش باشد به نیز
ز گنج نهاده ببخشیم چیز
هوش مصنوعی: اگر کسی درویش و بی‌نیاز باشد، باید از گنج و ثروتی که داریم، چیزی به او ببخشیم.
گنه کرده را پند پیش آوریم
چو دیگر کند بند پیش آوریم
هوش مصنوعی: اگر کسی خطا یا اشتباهی کرده باشد، باید به او نصیحت کنیم و راه درست را نشان دهیم، و اگر دوباره همان خطا را مرتکب شود، باید او را به عواقب کارش آگاه کنیم.
سپه را به هنگام روزی دهیم
خردمند را دلفروزی دهیم
هوش مصنوعی: در زمان سختی‌ها، به انسان‌های با درایت و خرد، شادی و خوشی عطا می‌کنیم.
همان راست داریم دل با زبان
ز کژی و تاری بپیچم روان
هوش مصنوعی: در دل خود حقیقت را داریم، اما زبان ما گاهی به داستان‌های کج و معوج می‌پردازد و این باعث می‌شود که افکار و احساساتمان پیچیده و گیج‌کننده شوند.
کسی کو بمیرد نباشدش خویش
وزو چیز ماند ز اندازه بیش
هوش مصنوعی: کسی که بمیرد دیگر وابسته به خویشاوندانش نیست و از او تنها چیزهایی فراتر از اندازه و انتظار باقی می‌ماند.
به دوریش بخشم نیارم به گنج
نبندم دل اندر سرای سپنج
هوش مصنوعی: من برای دوری او دل را نمی‌سازم و احساس نداشته و آن را در جایی کم‌ارزش نمی‌گذارم.
همه رای با کاردانان زنیم
به تدبیر پشت هوا بشکنیم
هوش مصنوعی: همه نظرات و تصمیمات خود را با افراد متخصص و باتجربه هماهنگ می‌کنیم تا به وسیله تدبیر و هوشمندی، مشکلات را حل کنیم و موانع را از سر راه برداریم.
ز دستور پرسیم یکسر سخن
چو کاری نو افگند خواهم ز بن
هوش مصنوعی: اگر موضوع جدیدی پیش بیاید، می‌خواهم از ابتدا بپرسم و صحبت کنم.
کسی کو همی داد خواهد ز من
نجویم پراگندن انجمن
هوش مصنوعی: کسی که از من داد و کمک می‌خواهد، در جمع و اجتماع من نخواهد بود.
دهم داد آنکس که او داد خواست
به چیزی نرانم سخن جز به راست
هوش مصنوعی: کسی که درخواست داد و ستد کرده، حقش را می‌گیرد و من هیچ سخنی نمی‌گویم جز اینکه راست و درست باشد.
مکافات سازم بدان را به بد
چنان کز ره شهریاران سزد
هوش مصنوعی: من برای بدی او، کیفر دینی را در نظر می‌گیرم که شایسته‌ی بزرگان و سرآمدان است.
برین پاک یزدان گوای منست
خرد بر زبان رهنمای منست
هوش مصنوعی: خداوند پاک و بی‌نقص شاهد و گواه من است و عقل من، راهنمای من است.
همان موبد و موبد موبدان
پسندیده و کاردیده ردان
هوش مصنوعی: همان‌طور که پیشوایان دینی و بزرگان محبوب و مورد احترام هستند، افرادی که در کارها و اعمال خود با تدبیر و مهارت عمل می‌کنند نیز مورد توجه و پسند هستند.
برین کار یک سال گر بگذرد
نپیچم ز گفتار جان و خرد
هوش مصنوعی: اگر یک سال در این موضوع بگذرد، از کلام عقل و روح خود منحرف نخواهم شد.
ز میراث بیزارم و تاج و تخت
ازان پس نشینم بر شوربخت
هوش مصنوعی: من از ارث و میراث بیزارم و از تاج و تخت فاصله می‌گیرم، زیرا دیگر نمی‌خواهم بر روی ناآرامی‌ها و بدبختی‌ها بنشینم.
چو پاسخ شنیدند آن بخردان
بزرگان و بیداردل موبدان
هوش مصنوعی: وقتی بزرگان و دانایان باهوش و آگاه به پاسخ رسیدند،
ز گفت گذشته پشیمان شدند
گنه کارگان سوی درمان شدند
هوش مصنوعی: گنهکاران از انجام کارهای نادرست خود پشیمان شدند و به سوی درمان و اصلاح کیفی خود گام برداشتند.
به آواز گفتند یک با دگر
که شاهی بود زین سزاوارتر
هوش مصنوعی: گفتند که باید با هم سخن بگویند درباره‌ی کسی که لایق‌تر از این نبوده که شاه شود.
به مردی و گفتار و رای و نژاد
ازین پاک‌تر در جهان کس نزاد
هوش مصنوعی: در جهان هیچ‌کس به‌اندازه او از نظر ویژگی‌های انسانی، گفتار، فکر و اصل و نسب پاک و خالص نیست.
ز داد آفریدست ایزد ورا
مبادا که کاری رسد بد ورا
هوش مصنوعی: خداوند او را از عدل و داد آفریده و نیک است که برای او کاری بد و زشت پیش نیاید.
به گفتار اگر هیچ تاب آوریم
خرد را همی سر به خواب آوریم
هوش مصنوعی: اگر در سخن گفتن دقت نکنیم و کنترل نداشته باشیم، حتی عقل و فهممان هم به خواب می‌رود و قضاوت‌مان درست نخواهد بود.
همه نیکویها بیابیم ازوی
به خورد و به داد اندر آریم روی
هوش مصنوعی: همه خوبی‌ها را از او می‌گیریم و در زندگی‌مان به کار می‌گیریم و به هم دیگر کمک می‌کنیم.
بدین برز بالا و این شاخ و یال
به گیتی کسی نیست او را همال
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف موجودی می‌پردازد که در میان دیگر موجودات بی‌همتاست و ویژگی‌های برجسته‌ای دارد. این موجود به خاطر قامت بلند و شاخ و یال زیبا و خاصش به راحتی از بقیه متمایز می‌شود و هیچ‌کس در جهان نمی‌تواند با او برابری کند.
پس پشت او لشکر تازیان
چو منذرش یاور به سود و زیان
هوش مصنوعی: پس از آن، پشت او ارتش عرب مانند کسی است که در زمان سختی و راحتی به او کمک می‌کند.
اگر خود بگیرد سر گاه خویش
به گیتی که باشد ز بهرام بیش
هوش مصنوعی: اگر کسی در زندگی خود به مقام و موقعیتی دست یابد، در دنیا چه جایگاهی بالاتر از بهرام خواهد داشت؟
ازان پس ز ایرانیانش چه باک
چه ما پیش او در چه یک مشت خاک
هوش مصنوعی: از آن پس برای ایرانیان چه اهمیتی دارد، وقتی که ما پیش او فقط یک مشت خاک هستیم.
به بهرام گفتند کای فرمند
به شاهی توی جان ما را پسند
هوش مصنوعی: به بهرام گفتند: ای فرهیخته و نیکو، تو که شایستهٔ سلطنت هستی، ما جان خود را به تو می‌سپاریم.
ندانست کس در هنرهای تو
به پاکی تن و دانش و رای تو
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در هنرهای تو به پاکی جسم و علم و اندیشه‌ات آگاهی ندارد.
چو خسرو که بود از نژاد پشین
به شاهی برو خواندند آفرین
هوش مصنوعی: مانند خسرو که از نسل پشین است، به او در مقام شاهی تبریک گفتند.
همه زیر سوگند و بند وییم
که گوید که اندر گزند وییم
هوش مصنوعی: همه ما به خاطر او تحت تأثیر و محدودیت هستیم و به او می‌گوییم که ما در دشواری‌ها و مشکلات هستیم.
گرو زین سپس شاه ایران بود
همه مرز در چنگ شیران بود
هوش مصنوعی: پس از این، شاه ایران بود و همه مرزها در دست شیران بود.
گروهی به بهرام باشند شاد
ز خسرو دگر پاره گیرند یاد
هوش مصنوعی: گروهی از مردم به بهرام خوشحال هستند و از یاد خسرو دیگر دیدگاه‌هایی را اتخاذ می‌کنند.
ز داد آن چنان به که پیمان تست
ازان پس جهان زیر فرمان تست
هوش مصنوعی: به خاطر عدالت و راستی، آنچه به تو مربوط می‌شود، از آن پس دنیا تحت کنترل تو خواهد بود.
بهانه همان شیر جنگیست و بس
ازین پس بزرگی نجویند کس
هوش مصنوعی: بهانه تنها بهانه‌ای است که به مانند شیر جنگی می‌باشد و از این پس هیچ‌کس به دنبال بزرگی و عظمت نیست.
بدان گشت بهرام همداستان
که آورد او پیش ازین داستان
هوش مصنوعی: بهرام به توافق و هماهنگی رسید و داستانی را که پیش‌تر به آن پرداخته بود، دوباره به میان آورد.
چنین بود آیین شاهان داد
که چون نو بدی شاه فرخ‌نژاد
هوش مصنوعی: آیین و سنت پادشاهان اینگونه بود که وقتی فرزند ما درخشان و خوش‌یمن به دنیا می‌آمد، باید عدالت و شایستگی را رعایت کرد.
بر او شدی موبد موبدان
ببردی سه بینادل از بخردان
هوش مصنوعی: موبد موبدان بر او مسلط شد و سه نفر از دانایان را به همراه برد.
همو شاه بر گاه بنشاندی
بدان تاج بر آفرین خواندی
هوش مصنوعی: او همان پادشاه را بر تخت نشاند و بر سرش تاج گذاشت و برایش دعا و ستایش کرد.
نهادی به نام کیان بر سرش
بسودی به شادی دو رخ بر برش
هوش مصنوعی: در این بیت، به وجود یک جایگاه یا مقام به نام کیان اشاره شده است که بر روی آن نماد یا نشانه‌ای قرار دارد. این نماد باعث شادی و سرور دو چهره‌ای شده که در کنار هم هستند و به ابراز خوشحالی پرداخته‌اند.
ازان پس هرانکس که بردی نثار
به خواهنده دادی همی شهریار
هوش مصنوعی: بعد از آن، هر کسی که از تو بخواهد، تو به او احترام می‌گذاری و به خواسته‌اش توجه می‌کنی، ای پادشاه.
به موبد سپردند پس تاج و تخت
به هامون شد از شهر بیداربخت
هوش مصنوعی: پس تاج و تخت را به موبد سپردند و این سبب شد که به هامون، که نماد بی‌خبری و خواب‌آلودگی است، تبدیل شود و از شهری که بیدار و آگاه بود، فاصله گرفتند.
دو شیر ژیان داشت گستهم گرد
به زنجیر بسته به موبد سپرد
هوش مصنوعی: دو شیر نر قوی و بزرگ داشت که گرداگردشان بسته بودند و به دست موبد سپرده شده بودند.
ببردند شیران جنگی کشان
کشنده شد از بیم چون بیهشان
هوش مصنوعی: شیران جنگی را به اسارت بردند و از ترس مانند وحشی‌ها کشته شدند.
ببستند بر پایهٔ تخت عاج
نهادند بر گوشهٔ عاج تاج
هوش مصنوعی: آنها بر پایهٔ تختی از عاج بستند و تاجی از عاج را در گوشهٔ آن قرار دادند.
جهانی نظاره بران تاج و تخت
که تا چون بود کار آن نیک‌بخت
هوش مصنوعی: دنیا به تماشا نشسته بر تاج و تخت، تا ببیند سرنوشت آن خوش‌اقبال چگونه رقم خواهد خورد.
که گر شاه پیروز گردد برین
برو شهریاران کنند آفرین
هوش مصنوعی: اگر شاه پیروز شود، بر این اساس، بزرگان شهر او را ستایش خواهند کرد.

حاشیه ها

1399/10/04 07:01
آرش

لطفن، دوریش در مصرع زیر اصلاح شود به درویش :
به دوریش بخشم نیارم به گنج