گنجور

بخش ۱۴

چنین گفت بهرام کای مهتران
جهاندیده و سالخورده سران
پدر بر پدر پادشاهی مراست
چرا بخشش اکنون برای شماست
به آواز گفتند ایرانیان
که ما را شکیبا مکن بر زیان
نخواهیم یکسر به شاهی ترا
بر و بوم ما را سپاهی ترا
کزین تخمه پرداغ و دودیم و درد
شب و روز با پیچش و باد سرد
چنین گفت بهرام کری رواست
هوا بر دل هرکسی پادشاست
مرا گر نخواهید بی‌رای من
چرا کس نشانید بر جای من
چنین گفت موبد که از راه داد
نه خسرو گریزد نه کهتر نژاد
تو از ما یکی باش و شاهی گزین
که خوانند هرکس برو آفرین
سه روز اندران کار شد روزگار
که جویند ز ایران یکی شهریار
نوشتند پس نام صد نامور
فروزندهٔ تاج و تخت و کمر
ازان صد یکی نام بهرام بود
که در پادشاهی دلارام بود
ازین صد به پنجاه بازآمدند
پر از چاره و پرنیاز آمدند
ز پنجاه بهرام بود از نخست
اگر جست پای پدر گر نجست
ز پنجاه بازآوریدند سی
ز ایرانی و رومی و پارسی
ز سی نیز بهرام بد پیش رو
که هم تاجور بود و هم شیر نو
ز سی کرد داننده موبد چهار
وزین چار بهرام بد شهریار
چو تنگ اندرآمد ز شاهی سخن
ز ایرانیان هرک او بد کهن
نخواهیم گفتند بهرام را
دلیر و سبکسار و خودکام را
خروشی برآمد میان سران
دل هرکسی تیز گشت اندران
چنین گفت منذر به ایرانیان
که خواهم که دانم به سود و زیان
کزین سال ناخورده شاه جوان
چرایید پر درد و تیره‌روان
بزرگان به پاسخ بیاراستند
بسی خسته دل پارسی خواستند
ز ایران کرا خسته بد یزدگرد
یکایک بران دشت کردند گرد
بریده یکی را دو دست و دو پای
یکی مانده بر جای و جانش به جای
یکی را دو دست و دو گوش و زبان
بریده شده چون تن بی‌روان
یکی را ز تن دور کرده دو کفت
ازان مردمان ماند منذر شگفت
یکی را به مسمار کنده دو چشم
چو منذر بدید آن برآورد خشم
غمی گشت زان کار بهرام سخت
به خاک پدر گفت کای شوربخت
اگر چشم شادیت بر دوختی
روان را به آتش چرا سوختی
جهانجوی منذر به بهرام گفت
که این بد بریشان نباید نهفت
سخنها شنیدی تو پاسخ‌گزار
که تندی نه خوب آید از شهریار

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چنین گفت بهرام کای مهتران
جهاندیده و سالخورده سران
هوش مصنوعی: بهرام به بزرگان و با تجربه‌های جهان گفت:
پدر بر پدر پادشاهی مراست
چرا بخشش اکنون برای شماست
هوش مصنوعی: پدرم بر پدر پادشاهی است، پس چرا الان این بخشش برای شماست؟
به آواز گفتند ایرانیان
که ما را شکیبا مکن بر زیان
هوش مصنوعی: ایرانیان با صدای بلند اعلام کردند که ما را در برابر ضرر و زیان شکیبا و صبور نکنید.
نخواهیم یکسر به شاهی ترا
بر و بوم ما را سپاهی ترا
هوش مصنوعی: ما به طور کامل نمی‌خواهیم که تو برای ما پادشاهی کنی و بر سرزمین ما فرمانروایی داشته باشی.
کزین تخمه پرداغ و دودیم و درد
شب و روز با پیچش و باد سرد
هوش مصنوعی: از این تخم که پر از درد و رنج است، ما در شب و روز با پیچ و تاب و باد سرد دست و پنجه نرم می‌کنیم.
چنین گفت بهرام کری رواست
هوا بر دل هرکسی پادشاست
هوش مصنوعی: بهرام کری می‌گوید که هر کس بر اساس وضعیت و حال خود، احساسات و افکارش را دارد و برای هر شخص، آنچه در دلش می‌گذرد، به نوعی حکم رانی می‌کند.
مرا گر نخواهید بی‌رای من
چرا کس نشانید بر جای من
هوش مصنوعی: اگر مرا نخواهید و به من توجهی نکنید، چرا کسی را به جای من قرار می‌دهید؟
چنین گفت موبد که از راه داد
نه خسرو گریزد نه کهتر نژاد
هوش مصنوعی: موبد بیان کرد که در مسیر عدالت، نه هیچ پادشاهی می‌تواند فرار کند و نه هیچ فرد پست‌تری.
تو از ما یکی باش و شاهی گزین
که خوانند هرکس برو آفرین
هوش مصنوعی: تو هم مانند ما باش و برتری را انتخاب کن، که هر کسی به خاطر تو ستایش خواهد کرد.
سه روز اندران کار شد روزگار
که جویند ز ایران یکی شهریار
هوش مصنوعی: سه روز در این ماجرا گذشت و زمان سپری شد، در حالی که مردم به دنبال یک فرمانروای شایسته از ایران بودند.
نوشتند پس نام صد نامور
فروزندهٔ تاج و تخت و کمر
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از نوشتن نام افراد برجسته و نام‌آور است که در جهت روشنایی و عظمت پادشاهی و اقتدار نقش دارند.
ازان صد یکی نام بهرام بود
که در پادشاهی دلارام بود
هوش مصنوعی: از بین آن صد نفر، یکی به نام بهرام وجود داشت که در حکومتش، آرامش و شادی برقرار بود.
ازین صد به پنجاه بازآمدند
پر از چاره و پرنیاز آمدند
هوش مصنوعی: از صد نفر، پنجاه نفر برگشتند، پر از راه‌حل‌ها و نیازها.
ز پنجاه بهرام بود از نخست
اگر جست پای پدر گر نجست
هوش مصنوعی: اگر از آغاز زندگی، نسبت به هوی و هوس پدر پایبند نمی‌شد و به دنبال خواسته‌های خود می‌رفت، از سن پنجاه سالگی مثل بهرام برمی‌خاست و به موفقیت‌های بزرگی دست می‌یافت.
ز پنجاه بازآوریدند سی
ز ایرانی و رومی و پارسی
هوش مصنوعی: از پنجاه نفر، سی نفر را که از ایرانی، رومی و پارسی بوده‌اند، بازگرداندند.
ز سی نیز بهرام بد پیش رو
که هم تاجور بود و هم شیر نو
هوش مصنوعی: بهرام، که در میان مارها و خطرها قرار دارد، هم مقتدر و هم شجاع است.
ز سی کرد داننده موبد چهار
وزین چار بهرام بد شهریار
هوش مصنوعی: از سی، دانای موبدی می‌گوید که چهار نفر از بهرام، پادشاهی بزرگ و قدرتمند، سخن گفته‌اند.
چو تنگ اندرآمد ز شاهی سخن
ز ایرانیان هرک او بد کهن
هوش مصنوعی: زمانی که سخن از شاهی و سلطنت به تنگنا برسد، هر فرد ایرانی که از گذشته آگاه باشد، باید به حقایق و اصول کهن توجه کند.
نخواهیم گفتند بهرام را
دلیر و سبکسار و خودکام را
هوش مصنوعی: نخواهیم گفت که بهرام، دلیر و بی‌پروا و خودکامه است.
خروشی برآمد میان سران
دل هرکسی تیز گشت اندران
هوش مصنوعی: هیاهویی آغاز شد که دل‌های همه را تیز و خشمگین کرد.
چنین گفت منذر به ایرانیان
که خواهم که دانم به سود و زیان
هوش مصنوعی: منذر به ایرانیان گفت که می‌خواهم بدانم چه چیزی به نفع شماست و چه چیزی به ضررتان.
کزین سال ناخورده شاه جوان
چرایید پر درد و تیره‌روان
هوش مصنوعی: از وقتی که شاه جوان، بی‌توجه به قاعده‌ها و قوانین حاکم بر زندگی، بی‌دلی و درد در دل دارد و با اندوه و تیرگی در روانش دست و پنجه نرم می‌کند، دچار مشکل شده است.
بزرگان به پاسخ بیاراستند
بسی خسته دل پارسی خواستند
هوش مصنوعی: بزرگان با دقت و زیبایی به سوالات پاسخ دادند و ایرانیان دلشکسته و خسته، خواستار این پاسخ‌ها بودند.
ز ایران کرا خسته بد یزدگرد
یکایک بران دشت کردند گرد
هوش مصنوعی: از ایران کسی خسته و ناامید نشد، بلکه همه به میدان رفتند و دراز دشت‌ها را پر کردند.
بریده یکی را دو دست و دو پای
یکی مانده بر جای و جانش به جای
هوش مصنوعی: یکی از آدم‌ها دست‌ها و پاهایش قطع شده، اما هنوز یکی از پاهایش سالم مانده و جانش به حال خود باقی است.
یکی را دو دست و دو گوش و زبان
بریده شده چون تن بی‌روان
هوش مصنوعی: شخصی که دارای دو دست و دو گوش و زبان است، اما به مانند جسمی بی‌روح می‌باشد.
یکی را ز تن دور کرده دو کفت
ازان مردمان ماند منذر شگفت
هوش مصنوعی: یکی از مردم را از بدنش جدا کرده‌اند، و دو نفر از آن کسانی که کنار او بودند، به شگفتی مانده‌اند.
یکی را به مسمار کنده دو چشم
چو منذر بدید آن برآورد خشم
هوش مصنوعی: یک نفر که به همراه مسماری در دست دارد، هنگامی که دو چشم را به شکل هشدار دهنده می‌بیند، خشمگین می‌شود و واکنش نشان می‌دهد.
غمی گشت زان کار بهرام سخت
به خاک پدر گفت کای شوربخت
هوش مصنوعی: به خاطر آنچه که بهرام انجام داد، دلش به شدت غمگین شد و به پدرش گفت: ای بدبخت!
اگر چشم شادیت بر دوختی
روان را به آتش چرا سوختی
هوش مصنوعی: اگر چشمانت را به شادی می‌بستی، پس چرا دلت را به درد کشیدی و آتش زدی؟
جهانجوی منذر به بهرام گفت
که این بد بریشان نباید نهفت
هوش مصنوعی: منذر، که فردی جستجوگر و ماجراجو است، به بهرام می‌گوید که نباید این خبر بد را از دیگران پنهان کرد.
سخنها شنیدی تو پاسخ‌گزار
که تندی نه خوب آید از شهریار
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش که تو به سوالات پاسخ می‌دهی و تندی و تیزخویی در گفتار از پادشاه مناسب نیست.

حاشیه ها

1397/08/21 16:11
حمید

فارس بخش کوچکی از ایران و بخش زیادی از افعستان و بخشی از پاکستان می باشد. ایران قدیم بخش زیادی از ایران هست که انتخاب نام ایران درست می باشد.

1397/09/23 04:11
بابک چندم

"ز ایرانی و رومی و پارسی"...
پیشتر آورده:
"چنین گفت (موبد) که از راه داد"...
و پس از آن:
"ز سی کرد داننده (موبد) چهار"...
و در بخش بعد:
"به ایران رد و (موبدان) هرک بود"...
در اینجا منظور از پارسی می باید "پارسا" یا دانای دین (همان موبد و موبدان) باشد و نه افرادی از پارس...
"کرتیر" یا "کردیر" موبد موبدان نقش اصلی در انتخاب سه یا چهار شاه ساسانی را داشت...

1403/01/05 15:04
Najibullah Hakimy

موبدان قشر کوچکی از جامعه بود، در حالیکه ایرانی، رومی و پارسی هویت قومی و جغرافیایی است. پس این یک تعبیر اشتباه است. قبول آن شاید برای بعضی ها مشکل باشد، اما ایرانی های باستان با ایرانی های کنونی یکی نیست. ایرانی های کنونی از اولاده ترک‌ها، ایرانی های باستان و اعراب است. چنان که شاعر می‌فرماید:

از ایران و ترکان و تازیان نژادی پدید آمد اندر میان

نه دهقان و نه ترک و تازی بود

1403/02/25 05:04
بابک چندم

@ najibullah Hakimy

در این صورت همان مشکلی پیش میاید که در آغاز این حاشیه آقا/خانوم alipur بدان اشاره کرد:

پارسها جدای از ایرانیانند!!!

( جهت اطلاع داریوش در کتیبه بیستون آورده: آدام پارسا پارساهیا آریا آریاچیتسا -> "من پارسیم، پارسی زاده ام، آریاییم، از تیره آریاییم...و ایران هم لغتی از زبان و زمان پارسی میانه/ساسانی است که اِر (ēr) و اِران (ērān) تبدیل شده از آریا در زبان پارسی کهن داریوش است...)

مگر اینکه به گزینه دیگر در نسخه موسکو اتکا کنیم:

"از ایران و رومی و پارسی"

شاید که حکیم برای نشان دادن اوضاع آشفته آنزمان داستان را اینگونه آورده که موبد موبدان از روی استیصال و ناچاری دست بدامن رومیان در ایران!!! شده... که اینهم نه بعید که از محالات است چراکه موبدان ساسانی به اندازه ای خشکه مذهب بودند که اولاً به همین یزدگرد از بابت ملایمت با مسیحیان  و اصلاحات در میان فئودالها انگ بَزَکار (گناهکار) بودن زدنند و دوم اینکه اگر هم رومیانی در ایرانزمین بودند احتمالاً یا مسیحی و یا پیرو آیین کهنتر رومیان می بودند و اگر هم که زرتشتی شده بودند باز هم واجد شرایط شاهنشاه ساسانی شدن که از لزوماتش زرتشتی (بِهدین/وَهدین) و از خاندان ساسان بودن

بوده را دارا نبودند...

باری

در مورد اینکه فرمودی:

"...اما ایرانی های باستان با ایرانی های کنونی یکی نیست. ایرانی های کنونی از اولاده ترک‌ها، ایرانی های باستان و اعراب است..."

خوب که چی؟ مگر ایرانیان استثنایند؟!

مگر یونایان امروز همان یونانیان کهنند؟ از خود زبان یونانی کهن هویداست که با مردمانی کهنتر و زبانی کهنتر (minoan) ادغام شده، بعد هم با مقدونیان، در چند قرن اخیر هم زیر سلطه عثمانیان بودند... در همان دوران کهن هم در ترکیه کنونی که آنزمان هِلنیست/یونانی شده بود مردمانی بسیار کهنتر از یونانیان بودند از جمله هیتیها، هوریها، اورارتوییان و و و...

مگر رُمیان با دیگران ادغام نشدند؟ در همان روزگار امپراطوری رُم از اقصی نقاط سرزمینهایشان مردمان مختلف از گال و بریتانیا و اسپانیا گرفته تا رومانی و بلغارستان و بالکان و شمال آفریقا و و و... با یکدیگر ادغام شدند، در آخر هم که به آتیلا و هونها قافیه را باختند...روم شرقی/بیزانس هم همینطور که در آخر هم عثمانیان سرنگونشان کردند...

مصریان کهن چطور؟ حتی ۹ قرن پیش از هخامنشیان پادشاه هیتی/هیتایت دخترش را عروس فرعون کرد، بعد هم هخامنشیان، و یونانیان از جمله خانواده کلئوپاترا یونانی، بعد رُمیان، بعدها هم که اعراب (مصریان که امروزه از اعراب به حساب میایند هیچگاه عرب نبودند)...

بریتانیاییان چطور؟ آنهاهم از رُمیان گرفته تا نُرمنها و سَکسونها و بعد وایکینگها که به سرزمینشان یورش بردند دست نخورده نماندند...

چین هم که از مغولها و بعد مَنچوها شکست خورد و تحت سلطه آنان درآمد..

زبان هند کهن هم که نشان می دهد مردمانی با چندین زبان مختلف از جمله موندا، دراویدی، آریایی، نپالی/تبتی و و و ... با یکدیگر ادغام شده اند

از نام شما هم حدس میزنم افغان باشی؟ اگر که این حدس درست است مگر مردم افغانستان امروزی همان مردمان عهد کهنند؟

از قوم کامبُجای کهن که هم خانواده دیگر ایرانیان بودند و ساکنان کهن افغانستان کنونی، و بعد یونانیان، مائوریان هند، کوشانهاو بعد چندین گروه از هونهای سفید که از آسیای مرکزی به افغانستان آمدند تا هیاطله و بعد هم ترکها و مغولان و ازبکها ووو ... مردمان آن سرزمین هم همان مردمان دوران کهن نیستند...

در آخر دوباره همان پرسش اول: خوب که چی؟

1398/02/10 14:05
گمنام-۱

می فرماید:
از ایران و ترکان و از تازیان. نژادی پدید آید اندر میان
نه دهقان نه ترک و نه تازی بود
سخن ها به کردار بازی بود
شما نمونه درخشان این نژادید.

1398/03/03 05:06
یک ایرانی

دوست عزیز اینکه "ایران" را نامی هشتادساله و فکر بکر رضاشاه میدانید فقط از ناآگاهی شما خبر میده. اسم ایران به عنوان نام این سرزمین در ادبیات پیش از اسلام و پس از اسلام بارها و بارها آمده. چشم و گوشتان را باز کنید.برای-مثال-اوستا