گنجور

بخش ۱۱

پس آگاهی آمد به بهرام گور
که از چرخ شد تخت را آب شور
پدرت آن سرافراز شاهان بمرد
به مرد و همه نام شاهی ببرد
یکی مرد بر گاه بنشاندند
به شاهی همی خسروش خواندند
بخوردند سوگند یکسر سپاه
کزان تخمه هرگز نخواهیم شاه
که بهرام فرزند او همچو اوست
از آب پدر یافت او مغز و پوست
چو بشنید بهرام رخ را بکند
ز مرگ پدر شد دلش مستمند
برآمد دو هفته ز شهر یمن
خروشیدن کودک و مرد و زن
چو یک ماه بنشست با سوک شاه
سر ماه نو را بیاراست گاه
برفتند نعمان و منذر بهم
همه تازیان یمن بیش و کم
همه زار و با شاه گریان شدند
ابی آتش از درد بریان شدند
زبان برگشادند زان پس ز بند
که ای پرهنر شهریار بلند
همه در جهان خاک را آمدیم
نه جویای تریاک را آمدیم
بمیرد کسی کو ز مادر بزاد
زهش چون ستم بینم و مرگ داد
به منذر چنین گفت بهرام گور
که اکنون چو شد روز ما تار و تور
ازین تخمه گر نام شاهنشهی
گسسته شود بگسلد فرهی
ز دشت سواران برآرند خاک
شود جای بر تازیان بر مغاک
پراندیشه باشید و یاری کنید
به مرگ پدر سوگواری کنید
ز بهرام بشنید منذر سخن
به مردی یکی پاسخ افگند بن
چنین گفت کاین روزگار منست
برین دشت روز شکار منست
تو بر تخت بنشین و نظاره باش
همه ساله با تاج و با یاره باش
همه نامداران برین هم‌سخن
که نعمان و منذر فگندند بن
ز پیش جهانجوی برخاستند
همه تاختن را بیاراستند
بفرمود منذر به نعمان که رو
یکی لشکری ساز شیران نو
ز شیبان و از قیسیان ده هزار
فرازآر گرد از در کارزار
من ایرانیان را نمایم که شاه
کدامست با تاج و گنج و سپاه
بیاورد نعمان سپاهی گران
همه تیغ‌داران و نیزه‌وران
بفرمود تا تاختنها برند
همه روی کشور به پی بسپرند
ره شورستان تا در طیسفون
زمین خیره شد زیر نعل اندرون
زن و کودک و مرد بردند اسیر
کس آن رنجها را نبد دستگیر
پر از غارت و سوختن شد جهان
چو بیکار شد تخت شاهنشهان
پس آگاهی آمد به روم و به چین
به ترک و به هند و به مکران زمین
که شد تخت ایران ز خسرو تهی
کسی نیست زیبای شاهنشهی
همه تاختن را بیاراستند
به بیدادی از جای برخاستند
چو از تخم شاهنشهان کس نبود
که یارست تخت کیی را بسود
به ایران همی هرکسی دست آخت
به شاهنشهی تیز گردن فراخت

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پس آگاهی آمد به بهرام گور
که از چرخ شد تخت را آب شور
هوش مصنوعی: بهرام گور متوجه شد که از آسمان، آب شور بر روی تخت نشسته است.
پدرت آن سرافراز شاهان بمرد
به مرد و همه نام شاهی ببرد
هوش مصنوعی: پدرت که از بزرگ‌ترین و با افتخارترین شاهان بود، درگذشت و با مرگ او همه نام و یاد شاهی از بین رفت.
یکی مرد بر گاه بنشاندند
به شاهی همی خسروش خواندند
هوش مصنوعی: یک مردی را به مقام پادشاهی نشاندند و او را خسرو نامیدند.
بخوردند سوگند یکسر سپاه
کزان تخمه هرگز نخواهیم شاه
هوش مصنوعی: همه‌ی سربازان قسم خوردند که از نسل ما هیچ‌گاه شاهی نخواهد داشت.
که بهرام فرزند او همچو اوست
از آب پدر یافت او مغز و پوست
هوش مصنوعی: بهرام، فرزند او، شباهتی به پدرش دارد و از آب پدر به او ویژگی‌های روحی و جسمی رسیده است.
چو بشنید بهرام رخ را بکند
ز مرگ پدر شد دلش مستمند
هوش مصنوعی: وقتی بهرام خبر مرگ پدرش را شنید، دلش به شدت غمگین شد و احساس نیاز و فقر عاطفی کرد.
برآمد دو هفته ز شهر یمن
خروشیدن کودک و مرد و زن
هوش مصنوعی: دو هفته از شهر یمن گذشت و در این مدت صدای فریاد و شادمانی همگان، از کودک تا پیر و زن به گوش رسید.
چو یک ماه بنشست با سوک شاه
سر ماه نو را بیاراست گاه
هوش مصنوعی: وقتی که یک ماه در کنار شاه نشسته، زمان مناسب برای آغاز ماه نو را زیبا و دل‌انگیز می‌کند.
برفتند نعمان و منذر بهم
همه تازیان یمن بیش و کم
هوش مصنوعی: نعمان و منذر به همراه تمامی عرب‌های یمن، هر یک به میزان خود، از اینجا رفتند.
همه زار و با شاه گریان شدند
ابی آتش از درد بریان شدند
هوش مصنوعی: همه با حالتی غمگین و گریه‌کنان در برابر شاه حاضر شدند و از شدت درد، مانند آتش بر خود می‌سوزند.
زبان برگشادند زان پس ز بند
که ای پرهنر شهریار بلند
هوش مصنوعی: پس از آنکه زبان‌ها از بند رهایی یافتند، درباره‌ی شاه بزرگوار و پرهنر صحبت کردند.
همه در جهان خاک را آمدیم
نه جویای تریاک را آمدیم
هوش مصنوعی: همه ما در این دنیا به خاطر چیزهای دنیوی و مادی نیامده‌ایم، بلکه هدف‌مان فراتر از جستجو برای لذت‌های زودگذر است.
بمیرد کسی کو ز مادر بزاد
زهش چون ستم بینم و مرگ داد
هوش مصنوعی: کسی که از مادر به دنیا آمده و در زندگی‌اش ظلم و ستم می‌بیند، بهتر است که بمیرد.
به منذر چنین گفت بهرام گور
که اکنون چو شد روز ما تار و تور
هوش مصنوعی: بهرام گور به منذر گفت که حالا که روز ما به پایان رسیده و همه چیز به هم ریخته است.
ازین تخمه گر نام شاهنشهی
گسسته شود بگسلد فرهی
هوش مصنوعی: اگر از نسل یک شاهنشاه جدا شود، آن وقت ارجمندی و فضیلت نیز از بین خواهد رفت.
ز دشت سواران برآرند خاک
شود جای بر تازیان بر مغاک
هوش مصنوعی: از دشت سواران گرد و غبار بلند می‌شود و جای سواران عرب در گودال‌ها می‌افتد.
پراندیشه باشید و یاری کنید
به مرگ پدر سوگواری کنید
هوش مصنوعی: با فکر و اندیشه باشید و در زمان مرگ پدر، به دیگران کمک و همدردی کنید.
ز بهرام بشنید منذر سخن
به مردی یکی پاسخ افگند بن
هوش مصنوعی: بهرام از شخصی به نام منذر شنید که درباره مردی صحبت می‌کند و پاسخی را برای او بیان کرد.
چنین گفت کاین روزگار منست
برین دشت روز شکار منست
هوش مصنوعی: این روزها برای من به مانند یک دشت وسیع است که زمان شکار و به دست آوردن چیزهای ارزشمند را فراهم می‌کند.
تو بر تخت بنشین و نظاره باش
همه ساله با تاج و با یاره باش
هوش مصنوعی: بر روی تخت بنشین و به تماشا بپرداز، هر سال با تاج و همراهانت باش.
همه نامداران برین هم‌سخن
که نعمان و منذر فگندند بن
هوش مصنوعی: همه‌ی شخصیت‌های معروف و بزرگ درباره‌ی این موضوع هم‌نظر و هم‌نظر هستند که نعمان و منذر این موضوع را مطرح کردند و بیان کردند.
ز پیش جهانجوی برخاستند
همه تاختن را بیاراستند
هوش مصنوعی: همه به سمت جهانجو حرکت کردند و خود را برای نبرد آماده کردند.
بفرمود منذر به نعمان که رو
یکی لشکری ساز شیران نو
هوش مصنوعی: منذر به نعمان دستور داد که برو و یک لشکر از شیران تازه نفس تشکیل بده.
ز شیبان و از قیسیان ده هزار
فرازآر گرد از در کارزار
هوش مصنوعی: از دل شب‌های دور و از سرزمین‌های مختلف، با پشتکار و تلاش بسیار، هزاران نکته و یادگیری را گردآوری کن و وارد میدان مبارزه شو.
من ایرانیان را نمایم که شاه
کدامست با تاج و گنج و سپاه
هوش مصنوعی: من به ایرانیان نشان می‌دهم که فرمانروایی که با تاج، ثروت و سپاه باشد، کیست.
بیاورد نعمان سپاهی گران
همه تیغ‌داران و نیزه‌وران
هوش مصنوعی: نعمان سپاهی بزرگ و توانمند را با خود به همراه آورد، شامل جنگجویان ماهر‌ در استفاده از شمشیر و نیزه.
بفرمود تا تاختنها برند
همه روی کشور به پی بسپرند
هوش مصنوعی: فرمان داد تا گروه‌ها به حرکت درآیند و همه جا را زیر نظر بگیرند و پیش بروند.
ره شورستان تا در طیسفون
زمین خیره شد زیر نعل اندرون
هوش مصنوعی: راهی که به شهر شورستان منتهی می‌شود، به طوری عمیق و پررمز و راز است که زمین زیر اثر نعل اسب در آن، به طور جدی و مشهود متوجه می‌شود.
زن و کودک و مرد بردند اسیر
کس آن رنجها را نبد دستگیر
هوش مصنوعی: زن و کودک و مرد را اسیر کردند، کسی نبود که کمک کند و به آن‌ها نجات بخشد.
پر از غارت و سوختن شد جهان
چو بیکار شد تخت شاهنشهان
هوش مصنوعی: جهان از غارت و آتش‌سوزی پر شد، هنگامی که تخت شاهان رها و بی‌کار ماند.
پس آگاهی آمد به روم و به چین
به ترک و به هند و به مکران زمین
هوش مصنوعی: پس دانش و آگاهی به سرزمین‌های مختلفی همچون روم، چین، ترک، هند و مکران رسید و در آنجا گسترش پیدا کرد.
که شد تخت ایران ز خسرو تهی
کسی نیست زیبای شاهنشهی
هوش مصنوعی: تخت و تاج ایران از خسرو خالی شده و دیگر کسی وجود ندارد که بتواند زیبایی و شکوه شاهان را به نمایش بگذارد.
همه تاختن را بیاراستند
به بیدادی از جای برخاستند
هوش مصنوعی: همه به سرعت و با هیجان شروع به حرکت کردند، به علت بی‌عدالتی از جاهای خود برخاستند.
چو از تخم شاهنشهان کس نبود
که یارست تخت کیی را بسود
هوش مصنوعی: وقتی کسی از نسل پادشاهان به دنیا نیامده باشد، هیچ کس نخواهد توانست به تخت پادشاهی دست یابد.
به ایران همی هرکسی دست آخت
به شاهنشهی تیز گردن فراخت
هوش مصنوعی: هر کسی که به ایران می‌آید، به دنبال سلطانی بزرگ و باافتخار است و برای رسیدن به مقام بلند مرتبه و والایی تلاش می‌کند.

حاشیه ها

1396/03/21 13:06
دکتر امین لو

پدرت آن سرافراز شاهان بمرد به مرد و همه نام شاهی ببرد
در مصرع دوم کلمه "به مرد" صحیح نیست و باید به صورت "بمُرد" اصلاح شود
-------------------------------------------------
بمیرد کسی کو ز مادر بزاد زهش چون ستم بینم و مرگ داد
زهش یعنی متولد شدن
مفهوم مصرع دوم این است انسان با متولد شدن دچار عذاب می شود و مرگ هم یک امر حق است.