گنجور

بخش ۱۰

چو در دخمه شد شهریار جهان
ز ایران برفتند گریان مهان
کنارنگ با موبد و پهلوان
هشیوار دستور روشن‌روان
همه پاک در پارس گرد آمدند
بر دخمه یزدگرد آمدند
چو گستهم کو پیل کشتی بر اسپ
دگر قارن گرد پور گشسپ
چو میلاد و چون پارس مرزبان
چو پیروز اسپ‌افگن از گرزبان
دگر هرک بودند ز ایران مهان
بزرگان و کنداوران جهان
کجا خوارشان داشتی یزدگرد
همه آمدند اندران شهرگرد
چنین گفت گویا گشسپ دبیر
که ای نامداران برنا و پیر
جهاندارمان تا جهان آفرید
کسی زین نشان شهریاری ندید
که جز کشتن و خواری و درد و رنج
بیاگندن از چیز درویش گنج
ازین شاه ناپاک‌تر کس ندید
نه از نامداران پیشین شنید
نخواهیم بر تخت زین تخمه‌کس
ز خاکش به یزدان پناهیم و بس
سرافراز بهرام فرزند اوست
ز مغز و دل و رای پیوند اوست
ز منذر گشاید سخن سربسر
نخواهیم بر تخت بیدادگر
بخوردند سوگندهای گران
هرانکس که بودند ایرانیان
کزین تخمه کس را به شاهنشهی
نخواهیم با تاج و تخت مهی
برین برنهادند و برخاستند
همی شهریاری دگر خواستند
چو آگاهی مرگ شاه جهان
پراگنده شد در میان مهان
الان شاه و چون پارس پهلوسپاه
چو بیورد و شگنان زرین کلاه
همی هریکی گفت شاهی مراست
هم از خاک تا برج ماهی مراست
جهانی پرآشوب شد سر به سر
چو از تخت گم شد سر تاجور
به ایران رد و موبد و پهلوان
هرانکس که بودند روشن‌روان
بدین کار در پارس گرد آمدند
بسی زین نشان داستانها زدند
که این تاج شاهی سزاوار کیست
ببینید تا از در کار کیست
بجویید بخشنده‌ای دادگر
که بندد برین تخت زرین کمر
که آشوب بنشاند از روزگار
جهان مرغزاریست بی‌شهریار
یکی مرد بد پیر خسرو به نام
جوانمرد و روشن‌دل و شادکام
هم از تخمه سرفرازان بد اوی
به مرز اندر از بی‌نیازان بد اوی
سپردند گردان بدو تاج و گاه
برو انجمن شد ز هر سو سپاه

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو در دخمه شد شهریار جهان
ز ایران برفتند گریان مهان
هوش مصنوعی: زمانی که پادشاه بزرگ در دخمه قرار گرفت، بزرگان و شخصیت‌های مهم به احترام و غم و اندوه از ایران خارج شدند.
کنارنگ با موبد و پهلوان
هشیوار دستور روشن‌روان
هوش مصنوعی: کنار رنگ با پیشوای مذهبی و پهلوان آگاه، دستوری بر ذهن روشن و هوشیار.
همه پاک در پارس گرد آمدند
بر دخمه یزدگرد آمدند
هوش مصنوعی: همه افراد نیکو و پاک‌نهاد در کنار مقبره یزدگرد جمع شدند.
چو گستهم کو پیل کشتی بر اسپ
دگر قارن گرد پور گشسپ
هوش مصنوعی: وقتی که من مانند پیشگامانی دیگر بر مرکب خویش سوار شدم، به طور شگفت‌انگیزی در میدان نبرد ظاهر شدم و توانستم بر دشواری‌ها غلبه کنم.
چو میلاد و چون پارس مرزبان
چو پیروز اسپ‌افگن از گرزبان
هوش مصنوعی: همانند زایش و مثل پارس، نگهبان و حافظ مرزها، مانند پیروز، سوارانی هستند که از قدرت و توانایی خود بهره می‌برند.
دگر هرک بودند ز ایران مهان
بزرگان و کنداوران جهان
هوش مصنوعی: در این ابیات به این نکته اشاره شده است که هر کسی در دنیا می‌تواند از برکت وجود بزرگانی که از ایران برخاسته‌اند، بهره‌مند شود و آن‌ها را ستایش کند. این بزرگ‌ها به عنوان نمونه‌هایی از عظمت و ارزش ایران شناخته می‌شوند.
کجا خوارشان داشتی یزدگرد
همه آمدند اندران شهرگرد
هوش مصنوعی: کجا بودی که این قدر به افرادی که در یزدگرد بودند، بی‌احترامی کردی؟ همه آن‌ها به شهر تو آمده بودند.
چنین گفت گویا گشسپ دبیر
که ای نامداران برنا و پیر
هوش مصنوعی: یک دبیر به نامداران، چه جوان و چه پیر، گفت:
جهاندارمان تا جهان آفرید
کسی زین نشان شهریاری ندید
هوش مصنوعی: تا زمانی که جهان را آفریدند، هیچ‌کس به نشانه‌ی پادشاهی به مانند او را ندیده است.
که جز کشتن و خواری و درد و رنج
بیاگندن از چیز درویش گنج
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که وقتی کسی در وضعیتی سخت و دشوار قرار دارد، تنها چیزی که می‌تواند از آن موقعیت به دست آورد، درد و رنج است و هیچ چیز با ارزش یا خوبی به دست نخواهد آورد. در واقع، زندگی در فقر و تنگدستی فقط شامل ناامیدی و مشکل است.
ازین شاه ناپاک‌تر کس ندید
نه از نامداران پیشین شنید
هوش مصنوعی: هیچ‌کس ناپاک‌تر از این پادشاه را ندیده و هیچ‌یک از نامداران گذشته هم چنین چیزی را نشنیده‌اند.
نخواهیم بر تخت زین تخمه‌کس
ز خاکش به یزدان پناهیم و بس
هوش مصنوعی: ما خواهان این نیستیم که بر بلندای مقام و قدرت باشیم، بلکه تنها به خداوند متعال پناه می‌بریم و بس.
سرافراز بهرام فرزند اوست
ز مغز و دل و رای پیوند اوست
هوش مصنوعی: بهرام، فرزند سرافراز اوست که از نظر روح و اندیشه با او ارتباط دارد.
ز منذر گشاید سخن سربسر
نخواهیم بر تخت بیدادگر
هوش مصنوعی: از منذر سخن می‌گوید، ما هرگز بر تخت ظالم نخواهیم نشست.
بخوردند سوگندهای گران
هرانکس که بودند ایرانیان
هوش مصنوعی: هر کسی که ایرانی بود، مبلغ‌های سنگینی از سوگندها را بر خود تحمیل کرد و به آنها عمل کرد.
کزین تخمه کس را به شاهنشهی
نخواهیم با تاج و تخت مهی
هوش مصنوعی: ما از این نسل کسی را به پادشاهی نمی‌خواهیم، حتی اگر با تاج و تخت و شکوه و جلال باشد.
برین برنهادند و برخاستند
همی شهریاری دگر خواستند
هوش مصنوعی: بر روی این تخت نشسته و سپس برخاسته‌اند، همین‌طور شهریاری دیگری را خواستار شدند.
چو آگاهی مرگ شاه جهان
پراگنده شد در میان مهان
هوش مصنوعی: وقتی خبر مرگ شاه جهان به گوش مردم رسید، تسلط و قدرت او در دل بزرگان و شخصیت‌های بزرگ کاهش یافت.
الان شاه و چون پارس پهلوسپاه
چو بیورد و شگنان زرین کلاه
هوش مصنوعی: الان شاه به مانند پارس، با نیرو و قدرت زیاد، با کلاهی زینتی و درخشان بر سر به میدان آمده است.
همی هریکی گفت شاهی مراست
هم از خاک تا برج ماهی مراست
هوش مصنوعی: هرکسی ادعا می‌کند که شاه و فرمانروایی از آنِ اوست و همه چیز از زمین تا آسمان به او تعلق دارد.
جهانی پرآشوب شد سر به سر
چو از تخت گم شد سر تاجور
هوش مصنوعی: هشتن دنیا به هم ریخته و نابسامان شده است، مانند زمانی که تاجدار سرش را گم کرده و از تختش پایین آمده است.
به ایران رد و موبد و پهلوان
هرانکس که بودند روشن‌روان
هوش مصنوعی: به ایران، هر کسی که درخشان و دانا بوده، چه موبد باشد و چه پهلوان، مورد احترام و یادآوری قرار می‌گیرد.
بدین کار در پارس گرد آمدند
بسی زین نشان داستانها زدند
هوش مصنوعی: در این کار، گروهی از پارسیان جمع شدند و به خاطر این نشانه، داستان‌های زیادی را روایت کردند.
که این تاج شاهی سزاوار کیست
ببینید تا از در کار کیست
هوش مصنوعی: این تاج سلطنتی به چه کسی باید تعلق بگیرد، بیایید بررسی کنیم که فرمانروایی از آن چه کسی است.
بجویید بخشنده‌ای دادگر
که بندد برین تخت زرین کمر
هوش مصنوعی: به دنبال کسی باشید که بخشنده و دادگر باشد و بر این تخت زرین حکومت کند.
که آشوب بنشاند از روزگار
جهان مرغزاریست بی‌شهریار
هوش مصنوعی: در این دنیا، دیوانه‌گری و هرج و مرج به وجود می‌آید، مانند دشت وسیعی که هیچ حاکمی بر آن حاکم نیست.
یکی مرد بد پیر خسرو به نام
جوانمرد و روشن‌دل و شادکام
هوش مصنوعی: یک مرد بد، به نام جوانمرد، که پیر و خوشدل و شاداب بود، به خسرو وابسته بود.
هم از تخمه سرفرازان بد اوی
به مرز اندر از بی‌نیازان بد اوی
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که افرادی که از نسل سرفرازان و برتر هستند، در مرز وجود خود به بی‌نیازی و خودکفایی می‌رسند. به عبارت دیگر، کسانی که در خانواده‌ای با افتخارات بزرگ به دنیا آمده‌اند، به شکلی نشان می‌دهند که از نیازهای مادی بی‌نیازند و به استقلال رسیده‌اند.
سپردند گردان بدو تاج و گاه
برو انجمن شد ز هر سو سپاه
هوش مصنوعی: تاج و هاله‌ای از عزت به او دادند و از هر سو جمعیتی حول او گرد آمد.

حاشیه ها

1401/10/12 12:01
جهن یزداد

چو پیروز و چون پارسه ی مرزبان

 

1402/05/05 03:08
جهن یزداد

چو میلاد و چون  پارسَی مرزبان
چو پیروز اسپ افکن از گرزبان
دگر هر که بودند از ایران مهان
 بزرگان  کنداوران جهان
کجا خوارشان داشتی یزدگرد
همه امدند اندران شهر گرد
که این تخت شاهی سزاوار کیست
ببینند تا از در کار کیست
چنین گفت گویا گشسپ دبیر
 که ای نامداران برنا و پیر
.....
 الان شاه و چون پارس پهلو سپاه
 چو بیورد و شگنان زرین کلاه
همی هر یکی گفت شاهی مراست
در گاو تا پشت ماهی مراست