گنجور

بخش ۴

گرامی پشوتن که دستور بود
ز کشتن دلش سخت رنجور بود
به پیش جهاندار بر پای خاست
چنین گفت کای خسرو داد و راست
اگر کینه بودت به دل خواستی
پدید آمد از کاستی راستی
کنون غارت و کشتن و جنگ و جوش
مفرمای و مپسند چندین خروش
ز یزدان بترس و ز ما شرم‌دار
نگه کن بدین گردش روزگار
یکی را برآرد به ابر بلند
یکی زو شود زار و خوار و نژند
پدرت آن جهانگیر لشکر فروز
نه تابوت را شد سوی نیمروز
نه رستم به کابل به نخچیرگاه
بدان شد که تا نیست گردد به چاه
تو تا باشی ای خسرو پاک و راد
مرنجان کسی را که دارد نژاد
چو فرزند سام نریمان ز بند
بنالد به پروردگار بلند
بپیچی ازان گرچه نیک‌اختری
چو با کردگار افگند داوری
چو رستم نگهدار تخت کیان
همی بر در رنج بستی میان
تو این تاج ازو یافتی یادگار
نه از راه گشتاسپ و اسفندیار
ز هنگامهٔ کی قباد اندرآی
چنین تا به کیخسرو پاک‌رای
بزرگی به شمشیر او داشتند
مهان را همه زیر او داشتند
ازو بند بردار گر بخردی
دلت بازگردان ز راه بدی
چو بشنید شاه از پشوتن سخن
پشیمان شد از درد و کین کهن
خروشی برآمد ز پرده‌سرای
که ای پهلوانان با داد و رای
بسیچیدن بازگشتن کنید
مبادا که تاراج و کشتن کنید
بفرمود تا پای دستان ز بند
گشادند و دادند بسیار پند
تن کشته را دخمه کردند جای
به گفتار دستور پاکیزه‌رای
ز زندان به ایوان گذر کرد زال
برو زار بگریست فرخ همال
که زارا دلیرا گوا رستما
نبیرهٔ گو نامور نیرما
تو تا زنده‌بودی که آگاه بود
که گشتاسپ اندر جهان شاه بود
کنون گنج تاراج و دستان اسیر
پسر زار کشته به پیکان تیر
مبیناد چشم کس این روزگار
زمین باد بی‌تخم اسفندیار
ازان آگهی سوی بهمن رسید
به نزدیک فرخ پشوتن رسید
پشوتن ز رودابه پردرد شد
ازان شیون او رخش زرد شد
به بهمن چنین گفت کای شاه نو
چو بر نیمهٔ آسمان ماه نو
به شبگیر ازین مرز لشکر بران
که این کار دشوار گشت و گران
ز تاج تو چشم بدان دور باد
همه روزگاران تو سور باد
بدین خانهٔ زال سام دلیر
سزد گر نماند شهنشاه دیر
چو شد کوه بر گونهٔ سندروس
ز درگاه برخاست آوای کوس
بفرمود پس بهمن کینه‌خواه
کزانجا برانند یکسر سپاه
هم‌انگه برآمد ز پرده‌سرای
تبیره ابا بوق و هندی درای
از آنجا به ایران نهادند روی
به گفتار دستور آزاده‌خوی
سپه را ز زابل به ایران کشید
به نزدیک شهر دلیران کشید
برآسود و بر تخت بنشست شاد
جهان را همی داشت با رسم و داد
به درویش بخشید چندی درم
ازو چند شادان و چندی دژم
جهانا چه خواهی ز پروردگان
چه پروردگان داغ دل بردگان

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گرامی پشوتن که دستور بود
ز کشتن دلش سخت رنجور بود
هوش مصنوعی: پشوتن عزیز، که فرمانده‌ای بزرگ بود، به خاطر کشتن دلش بسیار زخم خورده و رنجور شده بود.
به پیش جهاندار بر پای خاست
چنین گفت کای خسرو داد و راست
هوش مصنوعی: در برابر پادشاه بزرگ، ایستادم و اینگونه گفتم: ای فرمانروای دادگر و راست‌قام،
اگر کینه بودت به دل خواستی
پدید آمد از کاستی راستی
هوش مصنوعی: اگر در دل تو کینه‌ای وجود داشته باشد، این کینه به خاطر کمبود صداقت و راستی ایجاد می‌شود.
کنون غارت و کشتن و جنگ و جوش
مفرمای و مپسند چندین خروش
هوش مصنوعی: حال دیگر وقت غارت و کشتن و جنگ و ناآرامی نیست، پس این همه هیاهو را نکن و نپسند.
ز یزدان بترس و ز ما شرم‌دار
نگه کن بدین گردش روزگار
هوش مصنوعی: از خدا بترس و از ما شرم کن، در این دنیای پر از تغییر و تحولات، مراقب باش.
یکی را برآرد به ابر بلند
یکی زو شود زار و خوار و نژند
هوش مصنوعی: یکی از افراد به مقام و جایگاه بلندی دست می‌یابد، در حالی که دیگری به خاطر او در وضعیت نزار و ذلتی قرار می‌گیرد.
پدرت آن جهانگیر لشکر فروز
نه تابوت را شد سوی نیمروز
هوش مصنوعی: پدرت، که مانند فرمانده‌ای بزرگ و پیروز بوده، نه اینکه به سادگی به سمت غروب برود، بلکه همچنان در اوج قدرت و شکوه باقی مانده و به سوی روز جدیدی حرکت کرده است.
نه رستم به کابل به نخچیرگاه
بدان شد که تا نیست گردد به چاه
هوش مصنوعی: نه رستم، قهرمان افسانه‌ای، به شهر کابل نرفت تا در تیراندازی به جانوران رنج بَرَد، بلکه از آن روی بود که در چاه گرفتار نشود.
تو تا باشی ای خسرو پاک و راد
مرنجان کسی را که دارد نژاد
هوش مصنوعی: ای خسرو نیکوکار و نجیب، تا زمانی که تو هستی، دیگران را که دارای نژاد و اصالت هستند، ناراحت نکن.
چو فرزند سام نریمان ز بند
بنالد به پروردگار بلند
هوش مصنوعی: وقتی فرزند سام نریمان از بند و اسارت شکایت کند و به خداوند بزرگ دعا کند.
بپیچی ازان گرچه نیک‌اختری
چو با کردگار افگند داوری
هوش مصنوعی: اگرچه در زندگی خود می‌توانی از چیزهای خوبی فرار کنی و به دور باشی، اما باید بدان که سرنوشت تو به دست خداوند است و او در نهایت تصمیم‌گیرنده است.
چو رستم نگهدار تخت کیان
همی بر در رنج بستی میان
هوش مصنوعی: رستم، نگهبان تخت کیان، با تمام قدرتش، در برابر مشکلات ایستاده و از جایگاه سلطنت دفاع می‌کند.
تو این تاج ازو یافتی یادگار
نه از راه گشتاسپ و اسفندیار
هوش مصنوعی: تو این تاج را از او به ارث بردی، نه به واسطهٔ سفر به سرزمین‌ها یا نبردهای بزرگ.
ز هنگامهٔ کی قباد اندرآی
چنین تا به کیخسرو پاک‌رای
هوش مصنوعی: آیا می‌دانید که قباد کیست و چه زمانی به اینجا خواهد آمد؟ تا چه زمانی باید انتظار کیخسرو پارسا را بکشیم؟
بزرگی به شمشیر او داشتند
مهان را همه زیر او داشتند
هوش مصنوعی: بزرگان و قدرت‌مندان به خاطر شمشیر او به او ارادت داشتند و همه زیر سلطه او بودند.
ازو بند بردار گر بخردی
دلت بازگردان ز راه بدی
هوش مصنوعی: اگر عقل و درایت داری، از او (وسوسه‌ها و موانع) آزاد شو و دل خود را از مسیرهای نادرست برگردان.
چو بشنید شاه از پشوتن سخن
پشیمان شد از درد و کین کهن
هوش مصنوعی: وقتی شاه از سخنان پشوتن آگاه شد، از حس درد و کینه‌ قدیمی خود پشیمان شد.
خروشی برآمد ز پرده‌سرای
که ای پهلوانان با داد و رای
هوش مصنوعی: صدا و ندا از درون قصر بلند شد که ای پهلوانان، با انصاف و دقت به این موضوع توجه کنید.
بسیچیدن بازگشتن کنید
مبادا که تاراج و کشتن کنید
هوش مصنوعی: به جمع‌آوری و برگشتن توجه کنید، که مبادا باعث ویرانی و کشتار شوید.
بفرمود تا پای دستان ز بند
گشادند و دادند بسیار پند
هوش مصنوعی: حضرت فرمان دادند که دستان آنها را از قید و بند آزاد کردند و نصیحت‌های فراوانی به آنها دادند.
تن کشته را دخمه کردند جای
به گفتار دستور پاکیزه‌رای
هوش مصنوعی: تن مرده را در گور گذاشتند و جای آن را با حرف‌های نیک و مایه‌ی طیبتی پر کردند.
ز زندان به ایوان گذر کرد زال
برو زار بگریست فرخ همال
هوش مصنوعی: زال از زندان به محل بازدید رفت و فرخ، که همدم او بود، به شدت گریست.
که زارا دلیرا گوا رستما
نبیرهٔ گو نامور نیرما
هوش مصنوعی: برای شخصی دلیر و شجاع که نامی از نیاکانش را به ارث برده است.
تو تا زنده‌بودی که آگاه بود
که گشتاسپ اندر جهان شاه بود
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو زنده بودی، همه می‌دانستند که گشتاسپ در دنیا پادشاه است.
کنون گنج تاراج و دستان اسیر
پسر زار کشته به پیکان تیر
هوش مصنوعی: اکنون گنجینه‌ای از دارایی‌ها و ثروت‌های غارت شده در دستان پسر بی‌رمق و بی‌جان قرار دارد که به وسیله تیر و کمان مورد آسیب قرار گرفته است.
مبیناد چشم کس این روزگار
زمین باد بی‌تخم اسفندیار
هوش مصنوعی: این روزگار به گونه‌ای است که هیچ کس نمی‌تواند آن را ببیند، مانند زمینی که بدون دانه اسفندیار است.
ازان آگهی سوی بهمن رسید
به نزدیک فرخ پشوتن رسید
هوش مصنوعی: از آن خبر به بهمن رسید و به نزد فرخ پشوتن آمد.
پشوتن ز رودابه پردرد شد
ازان شیون او رخش زرد شد
هوش مصنوعی: پشوتن که به خاطر فریادهای دردناک رودابه ناراحت شده، حالتی از پریشانی و اندوه به خود گرفته و رنگ رخش زرد شده است.
به بهمن چنین گفت کای شاه نو
چو بر نیمهٔ آسمان ماه نو
هوش مصنوعی: به بهمن گفت: ای پادشاه جدید، مانند ماه نو که در نیمهٔ آسمان می‌درخشد، درخشش تو نیز تازگی و زیبایی خاصی دارد.
به شبگیر ازین مرز لشکر بران
که این کار دشوار گشت و گران
هوش مصنوعی: در پایان شب بر این محدوده، سپاه را حرکت بده چون این کار دشوار و سنگین شد.
ز تاج تو چشم بدان دور باد
همه روزگاران تو سور باد
هوش مصنوعی: از تاج تو، چشم‌های بد دور باد و همه روزهای تو جشن و سرور باشد.
بدین خانهٔ زال سام دلیر
سزد گر نماند شهنشاه دیر
هوش مصنوعی: این شعر به معنای این است که اگر شاه قدیمی در این مکان بزرگ و محترم نباشد، سزاوار است که دلیر و شجاعی همچون زال در آنجا وجود داشته باشد.
چو شد کوه بر گونهٔ سندروس
ز درگاه برخاست آوای کوس
هوش مصنوعی: وقتی کوه بر چهره‌ی درخت سندروس نمایان شد، صدای طبل از درگاه بلند شد.
بفرمود پس بهمن کینه‌خواه
کزانجا برانند یکسر سپاه
هوش مصنوعی: بهمن دستور داد تا تمام سپاه دشمن را از آنجا بیرون کنند.
هم‌انگه برآمد ز پرده‌سرای
تبیره ابا بوق و هندی درای
هوش مصنوعی: در آن لحظه، از پشت پرده‌ی خانه‌ای که در آن زندگی می‌کند، صدای بوق و نواهای هندی به گوش می‌رسد.
از آنجا به ایران نهادند روی
به گفتار دستور آزاده‌خوی
هوش مصنوعی: از آنجا به سوی ایران رفتند و به صحبت با فردی آزادمنش پرداختند.
سپه را ز زابل به ایران کشید
به نزدیک شهر دلیران کشید
هوش مصنوعی: سربازان را از زابل به ایران آورد و به نزدیکی شهر شجاعان برد.
برآسود و بر تخت بنشست شاد
جهان را همی داشت با رسم و داد
هوش مصنوعی: او آرام گرفت و بر تخت نشسته و با شادی به جهان توجه داشت و امور را با عدل و انصاف اداره می‌کرد.
به درویش بخشید چندی درم
ازو چند شادان و چندی دژم
هوش مصنوعی: درویش مقداری پول به دیگران می‌دهد، که برخی از آنها شاد و برخی دیگر ناراحت می‌شوند.
جهانا چه خواهی ز پروردگان
چه پروردگان داغ دل بردگان
هوش مصنوعی: دنیا چه انتظاری می‌توانی از کسانی داشته باشی که خود را پرورش داده‌اند، در حالی که دل‌های آن‌ها پر از غم و درد بیدردگان است؟

حاشیه ها

1396/03/12 11:06
دکتر امین لو

گامی پشوتن که دستور بود ز کشتن دلش سخت رنجور بود
بیت فوق به صورت زیر اصلاح شود.
گرامی پشوتن که دستور بود ز کشتن دلش سخت رنجور بود

1398/11/31 22:01
کوروش شفیعی

بیت یکی مانده به آخر در نسخه مسکو آمده ازو چشند شادان و چندی دژم.
ولی به نظر میاد همین چند که در اینجا ذکر شده صحیح باشد.

1400/12/18 18:03
جهن یزداد

که زورا دلیرا گوا رستما
 زورا چون دانا زورا و زوراک  زورمند را گویند