گنجور

بخش ۱

چو بهمن به تخت نیا بر نشست
کمر با میان بست و بگشاد دست
سپه را درم داد و دینار داد
همان کشور و مرز بسیار داد
یکی انجمن ساخت از بخردان
بزرگان و کار آزموده ردان
چنین گفت کز کار اسفندیار
ز نیک و بد گردش روزگار
همه یاد دارید پیر و جوان
هرانکس که هستید روشن‌روان
که رستم گه زندگانی چه کرد
همان زال افسونگر آن پیرمرد
فرامرز جز کین ما در جهان
نجوید همی آشکار و نهان
سرم پر ز دردست و دل پر ز خون
جز از کین ندارم به مغز اندرون
دو جنگی چو نوش‌آذر و مهرنوش
که از درد ایشان برآمد خروش
چو اسفندیاری که اندر جهان
بدو تازه بد روزگار مهان
به زابلستان زان نشان کشته شد
ز دردش دد و دام سرگشته شد
همانا که بر خون اسفندیار
به زاری بگرید به ایوان نگار
هم از خون آن نامداران ما
جوانان و جنگی سواران ما
هر آنکس که او باشد از آب پاک
نیارد سر گوهر اندر مغاک
به کردار شاه آفریدون بود
چو خونین بباشد همایون بود
که ضحاک را از پی خون جم
ز نام‌آوران جهان کرد کم
منوچهر با سلم و تور سترگ
بیاورد ز آمل سپاهی بزرگ
به چین رفت و کین نیا بازخواست
مرا همچنان داستانست راست
چو کیخسرو آمد از افراسیاب
ز خون کرد گیتی چو دریای آب
پدرم آمد و کین لهراسپ خواست
ز کشته زمین کرد با کوه راست
فرامرز کز بهر خون پدر
به خورشید تابان برآورد سر
به کابل شد و کین رستم بخواست
همه بوم و بر کرد با خاک راست
زمین را ز خون بازنشناختند
همی باره بر کشتگان تاختند
به کینه سزاوارتر کس منم
که بر شیر درنده اسپ افگنم
اگر بشمری در جهان نامدار
سواری نبینی چو اسفندیار
چه بیند و این را چه پاسخ دهید
بکوشید تا رای فرخ نهید
چو بشنید گفتار بهمن سپاه
هرانکس که بد شاه را نیکخواه
به آواز گفتند ما بنده‌ایم
همه دل به مهر تو آگنده‌ایم
ز کار گذشته تو داناتری
ز مردان جنگی تواناتری
به گیتی همان کن که کام آیدت
وگر زان سخن فر و نام آیدت
نپیچد کسی سر ز فرمان تو
که یارد گذشتن ز پیمان تو
چو پاسخ چنین یافت از لشکرش
به کین اندرون تیزتر شد سرش
همه سیستان را بیاراستند
برین بر نهادند و برخاستند
به شبگیر برخاست آوای کوس
شد از گرد لشکر سپهر آبنوس
همی رفت زان لشکر نامدار
سواران شمشیرزن صد هزار

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو بهمن به تخت نیا بر نشست
کمر با میان بست و بگشاد دست
هوش مصنوعی: زمانی که بهمن بر تخت سلطنت نشسته، کمربند را بر کمر خود بست و دستانش را به نشانه قدرت گشود.
سپه را درم داد و دینار داد
همان کشور و مرز بسیار داد
هوش مصنوعی: او به سپاه خود پول و دینار داد و همچنین کشور و سرزمین‌های فراوانی را به آنها اختصاص داد.
یکی انجمن ساخت از بخردان
بزرگان و کار آزموده ردان
هوش مصنوعی: یک جمعی از انسان‌های باسواد و با تجربه تشکیل داد که همگی از افراد مهم و بزرگ بودند.
چنین گفت کز کار اسفندیار
ز نیک و بد گردش روزگار
هوش مصنوعی: او می‌گوید که از زندگی و سرنوشت اسفندیار، هم خوبی‌ها و هم بدی‌ها را می‌توان دید و باید به تأثیر زمان بر این امور توجه کرد.
همه یاد دارید پیر و جوان
هرانکس که هستید روشن‌روان
هوش مصنوعی: همه شما، چه پیر باشید و چه جوان، به خوبی به یاد دارید که هر کسی که هستید، دارای روحی روشن و آگاه است.
که رستم گه زندگانی چه کرد
همان زال افسونگر آن پیرمرد
هوش مصنوعی: رستم در زندگی چه کار کرد، همان زال افسونگر، آن مرد سالخورده.
فرامرز جز کین ما در جهان
نجوید همی آشکار و نهان
هوش مصنوعی: فرامرز به جز انتقام ما در دنیا به دنبال چیزی نمی‌گردد، نه در ظاهر و نه در باطن.
سرم پر ز دردست و دل پر ز خون
جز از کین ندارم به مغز اندرون
هوش مصنوعی: سرم پر از درد است و دلم پر از خون؛ جز از کینه چیزی در عمیق وجودم نمی‌باشد.
دو جنگی چو نوش‌آذر و مهرنوش
که از درد ایشان برآمد خروش
هوش مصنوعی: دو جنگجوی شجاع و دلیر مانند نوش‌آذر و مهرنوش که از شدت درد و رنجشان فریاد به آسمان برمی‌دارند.
چو اسفندیاری که اندر جهان
بدو تازه بد روزگار مهان
هوش مصنوعی: مانند اسفندیار، که در دنیای پرآشفتگی به خاطر روزگار سخت و تغییرات ناگهانی، دچار تازه‌نکته‌ها و چالش‌ها شده است.
به زابلستان زان نشان کشته شد
ز دردش دد و دام سرگشته شد
هوش مصنوعی: در سرزمین زابلستان، به خاطر آن درد، جان خود را از دست داد و به همین دلیل، دد و دام گیج و سرگردان شدند.
همانا که بر خون اسفندیار
به زاری بگرید به ایوان نگار
هوش مصنوعی: مطمئناً بر سر مرگ اسفندیار در ایوان نگار، گریان و غمگین خواهند شد.
هم از خون آن نامداران ما
جوانان و جنگی سواران ما
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که ما هم از خون جوانان و جنگاوران نامدار خود، که فداکاری و جانفشانی کرده‌اند، تشکیل شده‌ایم.
هر آنکس که او باشد از آب پاک
نیارد سر گوهر اندر مغاک
هوش مصنوعی: هر فردی که در وجودش پاکی و صداقت باشد، نمی‌تواند حقیقت و ارزش‌های گرانبها را در شرایط بد و اوضاع ناگوار پنهان کند.
به کردار شاه آفریدون بود
چو خونین بباشد همایون بود
هوش مصنوعی: کسی که مانند شاه آفریدون رفتار کند، حتی اگر در شرایط سخت و خونین قرار بگیرد، باز هم با عزت و ارجمندی باقی خواهد ماند.
که ضحاک را از پی خون جم
ز نام‌آوران جهان کرد کم
هوش مصنوعی: ضحاک به دنبال خون جم افتاد و به همین دلیل نام‌آوران جهان را کمتر شمرد.
منوچهر با سلم و تور سترگ
بیاورد ز آمل سپاهی بزرگ
هوش مصنوعی: منوچهر فرمانروای ایران، سپاهی بزرگ را از آمل به همراه سلم و تور به میدان آورد.
به چین رفت و کین نیا بازخواست
مرا همچنان داستانست راست
هوش مصنوعی: به چین رفت و انتقام من را نگرفت، داستان هنوز به قوت خود باقی است.
چو کیخسرو آمد از افراسیاب
ز خون کرد گیتی چو دریای آب
هوش مصنوعی: زمانی که کیخسرو از دست افراسیاب برمی‌خیزد، دنیای از خون و ظلم را مانند دریایی پر از آب می‌سازد.
پدرم آمد و کین لهراسپ خواست
ز کشته زمین کرد با کوه راست
هوش مصنوعی: پدرم آمد و خواست انتقام لهراسپ را بگیرد؛ او کشته‌ای را که روی زمین افتاده بود با کوه مقایسه کرد و عزمش را جزم کرد.
فرامرز کز بهر خون پدر
به خورشید تابان برآورد سر
هوش مصنوعی: فرامرز به خاطر خون پدرش، سرش را به سوی خورشید تابان بلند کرد.
به کابل شد و کین رستم بخواست
همه بوم و بر کرد با خاک راست
هوش مصنوعی: به کابل رفت و به دنبال انتقام رستم، تمام سرزمین و مردم را با خاک یکسان کرد.
زمین را ز خون بازنشناختند
همی باره بر کشتگان تاختند
هوش مصنوعی: زمین به دلیل خون‌هایی که بر آن ریخته شده، نتوانست صدای مرگ و نابودی‌ها را بشنود و همچنان بر پیکرهای بی‌جان حمله‌ور شدند.
به کینه سزاوارتر کس منم
که بر شیر درنده اسپ افگنم
هوش مصنوعی: من از همه بیشتر بر دشمنی سزاوارم، چون که بر یک شیر وحشی سوار می‌شوم.
اگر بشمری در جهان نامدار
سواری نبینی چو اسفندیار
هوش مصنوعی: اگر در دنیا کسانی را بشماری که مشهور و قابل توجه باشند، هیچ سواری مانند اسفندیار نخواهی یافت.
چه بیند و این را چه پاسخ دهید
بکوشید تا رای فرخ نهید
هوش مصنوعی: ببینید او چه چیزی را می‌بیند و شما چگونه می‌خواهید به آن پاسخ بدهید. تلاش کنید تا نظر خوشایندی داشته باشید.
چو بشنید گفتار بهمن سپاه
هرانکس که بد شاه را نیکخواه
هوش مصنوعی: وقتی سخنان بهمن را شنید، هر کسی که دوستدار شاه بود، به او پیوست.
به آواز گفتند ما بنده‌ایم
همه دل به مهر تو آگنده‌ایم
هوش مصنوعی: گفتند ما بندگان تو هستیم و تمام دل‌هایمان پر از محبت توست.
ز کار گذشته تو داناتری
ز مردان جنگی تواناتری
هوش مصنوعی: تو از کارهایی که انجام داده‌ای، بیشتر می‌دانی و از مردان جنگی نیز نیرومندتری.
به گیتی همان کن که کام آیدت
وگر زان سخن فر و نام آیدت
هوش مصنوعی: در زندگی آنچه که به نفع توست انجام بده و اگر نتوانی، حداقل برای خودت شهرت و نامی به دست آور.
نپیچد کسی سر ز فرمان تو
که یارد گذشتن ز پیمان تو
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از دستور تو سرپیچی نمی‌کند، زیرا کسی نمی‌تواند از پیمان و عهد تو عبور کند.
چو پاسخ چنین یافت از لشکرش
به کین اندرون تیزتر شد سرش
هوش مصنوعی: وقتی او پاسخ اینچنانی از سپاهش دریافت کرد، در دلش برای انتقام بیشتر از پیش تحریک شد.
همه سیستان را بیاراستند
برین بر نهادند و برخاستند
هوش مصنوعی: تمام سیستان را به زیبایی تزئین کردند و بر روی آن، ترتیبی دادند و سپس آماده حرکت شدند.
به شبگیر برخاست آوای کوس
شد از گرد لشکر سپهر آبنوس
هوش مصنوعی: در دل شب صدای طبل به گوش می‌رسد و از دور، سپاه آسمانی به مانند گورخرهای سیاه و سفید ظاهر می‌شود.
همی رفت زان لشکر نامدار
سواران شمشیرزن صد هزار
هوش مصنوعی: سوارانی از لشکر مشهور و بی‌نظیر در حال حرکت هستند که به همراه خود شمار زیادی شمشیرزن دارند.

حاشیه ها

1396/03/12 11:06
دکتر امین لو

چو بهمن به تخت نیا بر نشست کمر با میان بست و بگشاد دست
در مصرع دوم بیت فوق "بر میان" مناسبتر می باشد.

1398/11/30 23:01
کوروش شفیعی

آقای حسن امین لو، تو نسخه مسکو نوشته کمر با میان بست و بگشاد دست.