بخش ۴۶
برین سان همی خورد شست و سه سال
کس اندر زمانه نبودش همال
سر سال در پیش او شد دبیر
خردمند موبد که بودش وزیر
که شد گنج شاه بزرگان تهی
کنون آمدم تا چه فرمان دهی
هرانکس که دارد روانش خرد
به مال کسان از بنه ننگرد
چنین پاسخ آورد این خود مساز
که هستیم زین ساختن بینیاز
جهان را بدان باز هل کافرید
سر گردش آفرینش بدید
همی بگذرد چرخ و یزدان به جای
به نیکی ترا و مرا رهنمای
بخفت آن شب و بامداد پگاه
بیامد به درگاه بیمر سپاه
گروهی که بایست کردند گرد
بر شاه شد پور او یزدگرد
به پیش بزرگان بدو داد تاج
همان طوق با افسر و تخت عاج
پرستیدن ایزد آمدش رای
بینداخت تاج و بپردخت جای
گرفتش ز کردار گیتی شتاب
چو شب تیره شد کرد آهنگ خواب
چو بنمود دست آفتاب از نشیب
دل موبد شاه شد پر نهیب
که شاه جهان برنخیرد همی
مگر از کرانی گریزد همی
بیامد به نزد پدر یزدگرد
چو دیدش کف اندر دهانش فسرد
ورا دید پژمرده رنگ رخان
به دیبای زربفت بر داده جان
چنین بود تا بود و این بود روز
تو دل را به آز و فزونی مسوز
بترسد دل سنگ و آهن ز مرگ
هم ایدر ترا ساختن نیست برگ
بیآزاری و مردمی بایدت
گذشته چو خواهی که نگزایدت
همی نو کنم بخشش و داد اوی
مبادا که گیرد به بد یاد اوی
ورا دخمهای ساختند شاهوار
ابا مرگ او خلق شد سوکوار
کنون پرسخن مغزم اندیشه کرد
بگویم جهان جستن یزدگرد
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
برین سان همی خورد شست و سه سال
کس اندر زمانه نبودش همال
هوش مصنوعی: این جمله به این معنا است که شخصی به مدت سی و سه سال با کسی همسان و همدم نبوده و در طول این مدت، همتای او در دنیا وجود نداشته است.
سر سال در پیش او شد دبیر
خردمند موبد که بودش وزیر
هوش مصنوعی: در پایان سال، دبیر خردمند و وزیر بزرگ در برابر او قرار گرفتند.
که شد گنج شاه بزرگان تهی
کنون آمدم تا چه فرمان دهی
هوش مصنوعی: شاه بزرگان خالی از گنج شده است، من آمدهام تا ببینم چه دستوری میدهی.
هرانکس که دارد روانش خرد
به مال کسان از بنه ننگرد
هوش مصنوعی: هر کس که دارای فهم و دانایی است، به ثروت و دارایی دیگران نگاه نمیکند و به آن رغبت ندارد.
چنین پاسخ آورد این خود مساز
که هستیم زین ساختن بینیاز
هوش مصنوعی: او پاسخ میدهد که نیازی به ساختن وجود خود نداریم، زیرا ما به همین شکل که هستیم، هستیم.
جهان را بدان باز هل کافرید
سر گردش آفرینش بدید
هوش مصنوعی: جهان را به یاد بیاور که چگونه خداوند سرآغاز آفرینش را مشاهده کرد.
همی بگذرد چرخ و یزدان به جای
به نیکی ترا و مرا رهنمای
هوش مصنوعی: چرخ زمانه به پیش میرود و خداوند بهترین راه را برای تو و من نشان میدهد.
بخفت آن شب و بامداد پگاه
بیامد به درگاه بیمر سپاه
هوش مصنوعی: آن شب خوابش برد و صبح زود به درگاه سپاه بیمر رسید.
گروهی که بایست کردند گرد
بر شاه شد پور او یزدگرد
هوش مصنوعی: گروهی که دور شاه ایستادهاند، پسر او یزدگرد است.
به پیش بزرگان بدو داد تاج
همان طوق با افسر و تخت عاج
هوش مصنوعی: به پیش بزرگترها، تاجی به او داده شد که همانند گردنبند است و با تاج و تخت عاجی همراه بود.
پرستیدن ایزد آمدش رای
بینداخت تاج و بپردخت جای
هوش مصنوعی: پرستش خداوند باعث شد که او فکر کند و تاج را بر زمین بیندازد و به سراغ تغییر مکان برود.
گرفتش ز کردار گیتی شتاب
چو شب تیره شد کرد آهنگ خواب
هوش مصنوعی: او با مشاهده رفتار و کردار دنیا به سرعت به خواب رفت، مانند شب تاریکی که میآید و بر همهچیز سایه میافکَنَد.
چو بنمود دست آفتاب از نشیب
دل موبد شاه شد پر نهیب
هوش مصنوعی: وقتی که دست آفتاب از افق پایین نمایان شد، دل موبد پر از هیجان و تحرک گردید و شاه نیز تحت تأثیر قرار گرفت.
که شاه جهان برنخیرد همی
مگر از کرانی گریزد همی
هوش مصنوعی: شاه جهان هرگز به عقب برنمیگردد، مگر اینکه از بلندهای ناکام فرار کند.
بیامد به نزد پدر یزدگرد
چو دیدش کف اندر دهانش فسرد
هوش مصنوعی: یزدگرد به نزد پدرش آمد و زمانی که پدرش را دید، دچار ناراحتی و افسردگی شد.
ورا دید پژمرده رنگ رخان
به دیبای زربفت بر داده جان
هوش مصنوعی: او را دیدم که رنگ چهرهاش پژمرده است و در حالی که پارچهای زربفت به تن دارد، روحش را به بمیراند.
چنین بود تا بود و این بود روز
تو دل را به آز و فزونی مسوز
هوش مصنوعی: اینگونه بود تا زمانی که بود و این حال تو بود؛ دل خود را به خاطر زحمت و افزایش آزار نده.
بترسد دل سنگ و آهن ز مرگ
هم ایدر ترا ساختن نیست برگ
هوش مصنوعی: دل سنگ و آهن هم باید از مرگ بترسد، چون ساختن تو به این راحتی امکانپذیر نیست.
بیآزاری و مردمی بایدت
گذشته چو خواهی که نگزایدت
هوش مصنوعی: اگر میخواهی که دیگران به تو آسیبی نرسانند، باید بیآزار و مهربان باشی و با مردم خوب رفتار کنی.
همی نو کنم بخشش و داد اوی
مبادا که گیرد به بد یاد اوی
هوش مصنوعی: من همواره تلاش میکنم که نیکی و بخشندگیام را تازه کنم، تا مبادا از او یاد بدی در ذهنم باقی بماند.
ورا دخمهای ساختند شاهوار
ابا مرگ او خلق شد سوکوار
هوش مصنوعی: آنها برای او یک دخمه مانند یک شاه ساختند، چون مردم بعد از مرگ او در اندوه و غم فرو رفتند.
کنون پرسخن مغزم اندیشه کرد
بگویم جهان جستن یزدگرد
هوش مصنوعی: حالا که در حال گفتگو هستم، فکر میکنم و میخواهم بگویم که باید به دنبال دنیای یزدگرد باشیم.