بخش ۴۲
پس آگاه شد شنگل از کار شاه
ز دختر که شد شاه را پیشگاه
به دیدار ایران بدش آرزوی
بر دختر شاه آزادهخوی
فرستاد هندی فرستادهای
سخنگوی مردی و آزادهای
یکی عهد نو خواست از شهریار
که دارد به خان اندرون یادگار
به نوی جهاندار عهدی نوشت
چو خورشید تابان به باغ بهشت
یکی پهلوی نامه از خط شاه
فرستاده آورد و بنمود راه
فرستاده چون نزد شنگل رسید
سپهدار قنوج خطش بدید
ز هندوستان ساز رفتن گرفت
ز خویشان چینی نهفتن گرفت
بیامد به درگاه او هفت شاه
که آیند با رای شنگل به راه
یکی شاه کابل دگر هند شاه
دگر شاه سندل بشد با سپاه
دگر شاه مندل که بد نامدار
همان نیز جندل که بد کامگار
ابا ژنده پیلان و زنگ و درای
یکی چتر هندی به سر بر به پای
همه نامجوی و همه نامدار
همه پاک با طوق و با گوشوار
همه ویژه با گوهر و سیم و زر
یکی چتر هندی ز طاوس نر
به دیبا بیاراسته پشت پیل
همی تافت آن لشکر از چند میل
ابا هدیهٔ شاه و چندان نثار
که دینار شد خوار بر شهریار
همی راند منزل به منزل سپاه
چو زان آگهی یافت بهرامشاه
بزرگان ز هر شهر برخاستند
پذیره شدن را بیاراستند
بیامد شهنشاه تا نهروان
خردمند و بیدار و روشنروان
دو شاه گرانمایه و نیکساز
رسیدند پس یک به دیگر فراز
به نزدیک اندر فرود آمدند
که با پوزش و با درود آمدند
گرفتند مر یکدگر را به بر
دو شاه سرافراز با تاج و فر
پیاده شده لشکر از هر دو روی
جهانی سراسر پر از گفتوگوی
دو شاه و دو لشکر رسیده بهم
همی رفت هرگونه از بیش و کم
به زین بر نشستند هر دو سوار
همان پرهنر لشکر نامدار
به ایوانها تخت زرین نهاد
برو جامهٔ خسرو آیین نهاد
به ره بر بره مرغ بریان نهاد
به یک تیر پرتاب بر خوان نهاد
می آورد و برخواند رامشگران
همه جام پر از کران تا کران
چو نان خورده شد مجلس شاهوار
بیاراست پر بوی و رنگ و نگار
پرستندگان ایستاده به پای
بهشتی شده کاخ و گاه و سرای
همه آلت می سراسر بلور
طبقهای زرین ز مشک و بخور
ز زر افسری بر سر میگسار
به پای اندرون کفش گوهرنگار
فروماند زان کاخ شنگل شگفت
به می خوردن اندیشه اندر گرفت
که تا این بهشتست یا بوستان
همی بوی مشک آید از دوستان
چنین گفت با شاه ایران به راز
که با دخترم راه دیدار ساز
بفرمود تا خادمان سپاه
پدر را گذراند نزدیک ماه
همی رفت با خادمان نامدار
سرای دگر دید چون نوبهار
چو دخترش را دید بر تخت عاج
نشسته به آرام با فر و تاج
بیامد پدر بر سرش بوسه داد
رخان را به رخسار او برنهاد
پدر زار بگریست از مهر اوی
همان بر پدر دختر ماهروی
همی دست بر سود شنگل به دست
ازان کاخ و ایوان و جای نشست
سپینود را گفت اینت بهشت
برستی ز کاخ بتآرای زشت
همان هدیهها را که آورده بود
اگر بدره و تاج و گر برده بود
بدو داد با هدیهٔ شهریار
شد آن خرم ایوان چو باغ بهار
وزان جایگه شد به نزدیک شاه
همی کرد مرد اندر ایوان نگاه
بزرگان چو خرم شدند از نبید
پرستار او خوابگاهی گزید
سوی خوابگه رفتن آراستند
ز هرگونهای جامهها خواستند
چو پیدا شد این چادر مشکرنگ
ستاره بروبر چو پشت پلنگ
بکردند میخوارگان خواب خوش
همه ناز را دست کرده بکش
چنین تا پدید آمد آن زرد جام
که خورشید خوانی مر او را به نام
بینداخت آن چادر لاژورد
بگسترد بر دشت یاقوت زرد
به نخچیر شد شاه بهرام گرد
شهنشاه هندوستان را ببرد
چو از دشت نخچیر باز آمدند
خجسته پی و بزمساز آمدند
چنین هم بگوی و به نخچیر و سور
زمانی نبودی ز بهرام دور
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پس آگاه شد شنگل از کار شاه
ز دختر که شد شاه را پیشگاه
هوش مصنوعی: شنگل از ماجراهای شاه و دخترش آگاه شد و متوجه شد که شاه به خاطر دخترش به او توجه کرده است.
به دیدار ایران بدش آرزوی
بر دختر شاه آزادهخوی
هوش مصنوعی: از دیدن ایران، دلش به حال دختری که از نسل شاهان است و حرمت و خوبی در وجودش دارد، میسوزد.
فرستاد هندی فرستادهای
سخنگوی مردی و آزادهای
هوش مصنوعی: یک مرد آزاد و سخنگو به عنوان نمایندهای از هند فرستاده شده است.
یکی عهد نو خواست از شهریار
که دارد به خان اندرون یادگار
هوش مصنوعی: یک نفر از پادشاه خواست که چیزی تازه و نو به او بدهد که در خانۀ او یادگاری از آن باشد.
به نوی جهاندار عهدی نوشت
چو خورشید تابان به باغ بهشت
هوش مصنوعی: جهاندار در عهدی جدید مانند خورشید درخشان در باغ بهشت است.
یکی پهلوی نامه از خط شاه
فرستاده آورد و بنمود راه
هوش مصنوعی: یک نفر نامهای که از طرف شاه نوشته شده بود را آورد و راه را نشان داد.
فرستاده چون نزد شنگل رسید
سپهدار قنوج خطش بدید
هوش مصنوعی: وقتی فرستاده به شنگل (که فرمانده قنوج بود) رسید، او نامهاش را مشاهده کرد.
ز هندوستان ساز رفتن گرفت
ز خویشان چینی نهفتن گرفت
هوش مصنوعی: از هندوستان ساز شروع به نواختن کرد و از خویشان چینی هم پنهانکاری را برگزید.
بیامد به درگاه او هفت شاه
که آیند با رای شنگل به راه
هوش مصنوعی: هفت شاه به درگاه او آمدند تا با مشورت شنگل به راه و مسیر درست بروند.
یکی شاه کابل دگر هند شاه
دگر شاه سندل بشد با سپاه
هوش مصنوعی: یک پادشاه در کابل و دیگری در هند و پادشاه سومی در سند، با سپاه خود توانستند قدرتی را ایجاد کنند.
دگر شاه مندل که بد نامدار
همان نیز جندل که بد کامگار
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخصی دیگر، که همتراز با ویژگیهای خوب و بد است، کم و بیش همان تجربیات و نتایج را به همراه دارد. در واقع، اشاره به شباهتهای میان افراد دارد و اینکه حتی اگر نام و مقام آنها متفاوت باشد، در نهایت، سرنوشت و حالات آنها ممکن است مشابه باشد.
ابا ژنده پیلان و زنگ و درای
یکی چتر هندی به سر بر به پای
هوش مصنوعی: مردی با لباس پاره و در حالی که زنگ و وسایلی به همراه دارد، چتری هندی بر سر و پایش دارد.
همه نامجوی و همه نامدار
همه پاک با طوق و با گوشوار
هوش مصنوعی: تمام کسانی که به دنبال نام و آوازه هستند، همه افرادی با شهرت و مقام هستند و همگی با ظاهری آراسته و زیبا، مانند افرادی که طوق و گوشواره دارند، خود را آراستهاند.
همه ویژه با گوهر و سیم و زر
یکی چتر هندی ز طاوس نر
هوش مصنوعی: همه چیز با ارزش و گرانبها، مانند یک چتر هندی که به زیبایی طاووس میچرخد و خود را در زیبایی نشان میدهد.
به دیبا بیاراسته پشت پیل
همی تافت آن لشکر از چند میل
هوش مصنوعی: در پشت فیل، پارچهای زیبا و پرزرق و برق آراسته شده و آن لشکر از فاصلههای دور در خورشید میدرخشید.
ابا هدیهٔ شاه و چندان نثار
که دینار شد خوار بر شهریار
هوش مصنوعی: با کادو و هدایای شاه و نذری که به او داده شد، حتی دینارها رو به افول رفتند و ارزش خود را از دست دادند.
همی راند منزل به منزل سپاه
چو زان آگهی یافت بهرامشاه
هوش مصنوعی: بهرامشاه، زمانی که از حرکت سپاه آگاه شد، به سمت منزلگاههای مختلف هدایتشان کرد.
بزرگان ز هر شهر برخاستند
پذیره شدن را بیاراستند
هوش مصنوعی: افراد بزرگ و مهم از هر شهر به گردهمایی آمدند و خود را برای پذیرایی آماده کردند.
بیامد شهنشاه تا نهروان
خردمند و بیدار و روشنروان
هوش مصنوعی: فرستادهای از طرف پادشاه به نهروان آمد، کسی که باهوش و روشنفکر بود.
دو شاه گرانمایه و نیکساز
رسیدند پس یک به دیگر فراز
هوش مصنوعی: دو پادشاه با ارزش و نیکوکار به هم رسیدند و با یکدیگر صحبت کردند.
به نزدیک اندر فرود آمدند
که با پوزش و با درود آمدند
هوش مصنوعی: آنها به نزدیکی رسیدند و به همراه عذرخواهی و سلام، فرود آمدند.
گرفتند مر یکدگر را به بر
دو شاه سرافراز با تاج و فر
هوش مصنوعی: دو شاه سرافراز با تاج و فر یکدیگر را در آغوش گرفتهاند.
پیاده شده لشکر از هر دو روی
جهانی سراسر پر از گفتوگوی
هوش مصنوعی: لشکری از هر دو طرف دنیا پیاده شدهاند و تمامی فضا پر است از گفتگوها و سخنها.
دو شاه و دو لشکر رسیده بهم
همی رفت هرگونه از بیش و کم
هوش مصنوعی: دو پادشاه و دو ارتش به هم نزدیک شدند و هر کدام در تلاش بودند تا از نقاط قوت و ضعف یکدیگر بهرهبرداری کنند.
به زین بر نشستند هر دو سوار
همان پرهنر لشکر نامدار
هوش مصنوعی: هر دو سوار بر زین خود نشستهاند و آمادهی رفتن هستند، همانطور که جنگجویی با هنر و شجاعت در میان لشکری مشهور و نامی حضور دارد.
به ایوانها تخت زرین نهاد
برو جامهٔ خسرو آیین نهاد
هوش مصنوعی: در ایوانها تخت طلا قرار داده شد و لباس فاخر پادشاهانه بر تن کرد.
به ره بر بره مرغ بریان نهاد
به یک تیر پرتاب بر خوان نهاد
هوش مصنوعی: در راه، برهای را که کباب کرده بودند، گذاشت و با یک تیر آن را به سفره پرتاب کرد.
می آورد و برخواند رامشگران
همه جام پر از کران تا کران
هوش مصنوعی: میآورد و میخواند، نوازندگان همه جامی پر از نوشیدنی از یک سمت تا سمت دیگر.
چو نان خورده شد مجلس شاهوار
بیاراست پر بوی و رنگ و نگار
هوش مصنوعی: وقتی نان خورده شد، جلسه مانند مجالس شاهانه آراسته شد و پر از عطر و رنگ و زیبایی گردید.
پرستندگان ایستاده به پای
بهشتی شده کاخ و گاه و سرای
هوش مصنوعی: پرستندگان در حال ایستادن هستند و به تماشا نشستهاند، در جایی که بهشت به شکل کاخ و منزل و مکانهای زیبا درآمده است.
همه آلت می سراسر بلور
طبقهای زرین ز مشک و بخور
هوش مصنوعی: همه چیز در اینجا با زیبایی و جلال خاصی به نمایش درآمده است؛ اشیاء و ظروف شفاف از بلور و زیبا ساخته شدهاند و بر روی آنها عطر خوش مشک و بخور به مشام میرسد.
ز زر افسری بر سر میگسار
به پای اندرون کفش گوهرنگار
هوش مصنوعی: یک تاج طلایی بر سر شرابخوار است و در زیر پاهایش کفشهای زیبا و گرانبهایی قرار دارد.
فروماند زان کاخ شنگل شگفت
به می خوردن اندیشه اندر گرفت
هوش مصنوعی: به خاطر نوشیدن می و دلباختگی به آن، از آن کاخ زیبا و شگفتآور غافل مانده و در تفکر و خیال غرق شده است.
که تا این بهشتست یا بوستان
همی بوی مشک آید از دوستان
هوش مصنوعی: تا زمانی که این بهشت و باغ وجود دارد، بوی خوش مشک از طرف دوستان به مشام میرسد.
چنین گفت با شاه ایران به راز
که با دخترم راه دیدار ساز
هوش مصنوعی: به شاه ایران گفت که با دخترم دیدار و ارتباط برقرار کن.
بفرمود تا خادمان سپاه
پدر را گذراند نزدیک ماه
هوش مصنوعی: فرمان داد تا خدمتگزاران سپاه پدر به نزد او بروند.
همی رفت با خادمان نامدار
سرای دگر دید چون نوبهار
هوش مصنوعی: او با خدمتگزاران معروف به سفر رفت و به خانهای دیگر رسید که مانند بهار تازه و زیبا بود.
چو دخترش را دید بر تخت عاج
نشسته به آرام با فر و تاج
هوش مصنوعی: وقتی دخترش را دید که بر تخت سفید نشسته و با آرامش و زیبایی، تاجی بر سر دارد.
بیامد پدر بر سرش بوسه داد
رخان را به رخسار او برنهاد
هوش مصنوعی: پدر آمد و بر روی فرزندش بوسهای گذاشت و نوازش کرد.
پدر زار بگریست از مهر اوی
همان بر پدر دختر ماهروی
هوش مصنوعی: پدر به خاطر محبت دختر زیبایش به شدت گریه کرد.
همی دست بر سود شنگل به دست
ازان کاخ و ایوان و جای نشست
هوش مصنوعی: با نیت خوب و دلسوزی به دنبال بهرهبرداری از موقعیتهای خوب و زیباییهای زندگی هستیم، همانطور که در کاخ و ایوانها حس آرامش و آسایش را احساس میکنیم.
سپینود را گفت اینت بهشت
برستی ز کاخ بتآرای زشت
هوش مصنوعی: سپینود به کسی میگوید: آیا اینجا بهشتی نیست که تو در کاخی زشت و زیبا ساخته از بتها زندگی میکنی؟
همان هدیهها را که آورده بود
اگر بدره و تاج و گر برده بود
هوش مصنوعی: اگر همان هدیههایی را که با خود آورده بود، به جای بدره و تاج، از دست میبرد.
بدو داد با هدیهٔ شهریار
شد آن خرم ایوان چو باغ بهار
هوش مصنوعی: با هدیهٔ پادشاه، آن ایوان زیبا و خوشحال مانند باغی در بهار شد.
وزان جایگه شد به نزدیک شاه
همی کرد مرد اندر ایوان نگاه
هوش مصنوعی: از آن مکان، به نزد شاه رفت و مردی در ایوان به تماشا ایستاده بود.
بزرگان چو خرم شدند از نبید
پرستار او خوابگاهی گزید
هوش مصنوعی: وقتی که بزرگترها از نوشیدن شراب شاداب شدند، پرستار آنها مکانی برای استراحت انتخاب کرد.
سوی خوابگه رفتن آراستند
ز هرگونهای جامهها خواستند
هوش مصنوعی: به سوی محل خواب حرکت کردند و هرگونه لباسی را آماده کردند.
چو پیدا شد این چادر مشکرنگ
ستاره بروبر چو پشت پلنگ
هوش مصنوعی: وقتی این چادر مشکمانند و زیبا نمایان شد، همچون ستارهای در آسمان درخشان، جلوهگری کرد و مانند پوست پلنگ با شکوه و جذاب به نظر رسید.
بکردند میخوارگان خواب خوش
همه ناز را دست کرده بکش
هوش مصنوعی: میخوارگان به خواب شیرین رفتند و همه ناز و نعمتها را کنار گذاشتند.
چنین تا پدید آمد آن زرد جام
که خورشید خوانی مر او را به نام
هوش مصنوعی: وقتی آن جام زرد رنگ پدیدار شد، تو را به یاد خورشید میاندازد و آن را به نام خورشید میخوانی.
بینداخت آن چادر لاژورد
بگسترد بر دشت یاقوت زرد
هوش مصنوعی: آن چادر آبی رنگ را به زمین گسترانید که بر روی دشت زرد رنگ میدرخشید.
به نخچیر شد شاه بهرام گرد
شهنشاه هندوستان را ببرد
هوش مصنوعی: شاه بهرام برای شکار به میدان رفت و پادشاه هند را با خود برد.
چو از دشت نخچیر باز آمدند
خجسته پی و بزمساز آمدند
هوش مصنوعی: زمانی که شکارچیان از دشت بازگشتند، با خوشحالی و شادی وارد شدند و جشن و سروری برپا کردند.
چنین هم بگوی و به نخچیر و سور
زمانی نبودی ز بهرام دور
هوش مصنوعی: به این صورت میتوان گفت که اگر اینگونه بگویید، وقتی به شکار و مهمانی مشغول بودید، زمانی نبود که از بهرام دور باشید.