گنجور

بخش ۳۰

وَزیر خردمند بر پای خاست
چُنین گفت کیخسرو داد و راست
جهان از بداَندیش بی بیم گشت
وَزین مرزهای رنج و سختی گذشت
مگر ناموَر شَنگُل از هندوان
که از داد پیچیده دارد روان
ز هندوستان تا در مرزِ چین
ز دزدانْ پرآشوب دارد زمین
به ایران همی دست یازَد به بد
بدین داستان کارسازی سِزَد
تو شاهی و شَنگُل نگهبانِ هند
چرا باژ خواهد ز چین و زِ سِند
بَراَندیش و تَدبیر آن بازجوی
نبایَد که ناخوبی آید بِروی
چو بشنید شاه آن پُراندیشه شد
جهان پیشِ او چون یکی بیشه شد
چنین گفت کاین کارِ من در نهان
بسازم نگویم به کس در جهان
به تنها ببینم سپاه وُرا
همان رسمِ شاهی و گاه وُرا
شَوَم پیشِ او چون فرستادگان
نگویم به ایران به آزادگان
بِشُد پاک دستورِ او با دبیر
جزُو هرکسی آنک بد ناگزیر
بگفتند هرگونه از بیش و کم
بِبُردَند قِرطاس و مُشک و قلم
یکی نامه بنوشت پر پند و رای
پر از دانش و آفرینِ۱ خدای
سَرِ نامه کرد از نخست آفرین
ز یزدان برآنکس که جست آفرین
خداوندِ هست و خداوندِ نیست
همه چیز جُفتَست و ایزد یکیست
ز چیزی کجا او دهد بنده را
پَرستنده و تاجِ دارنده را
فزون از خرد نیست اندر جهان
فروزنده کَهتران و مُهان
هرآنکس که او شاد شد از خرد
جهان را به کردارِ بد نَسپُرَد
پشیمان نشد هر که نیکی گزید
که بد آب دانش نیارَد مَزید
رهانَد خرد مرد را از بلا
مبادا کسی در بلا مبتلا
نخستین نشانِ خرد آن بود
که از بد همه‌ساله ترسان بود
بداند تنِ خویش را در نهان
به چَشمِ خرد جُست رازِ جَهان
خرد افسرِ شهریاران بُوَد
همان زیورِ نامداران بُوَد
بداند بد و نیک مردِ خرد
بکوشد به داد و بپیچد ز بد
تو اندازهٔ خود ندانی همی
روان را به خون در نشانی همی
اگر تاجدارِ زمانه منم
به خوبی و زشتی بهانه منم
تو شاهی کنی کِی بُوَد راستی
پدید آید از هر سوی کاستی
نه آیینِ شاهان بُوَد تاختن
چُنین با بَداَندیشِگان ساختن
نیای تو ما را پَرَستَنده بود
پدر پیشِ شاهانِ ما بَنده بود
کس از ما نبودَند همداستان
که دیر آمدی باژِ هندوستان
نگه کن کنون روزِ خاقانِ چین
که از چین بیامد به ایران زمین
به تاراج داد آنکِ آورده بود
بپیچید زان بد که خود کرده بود
چُنین هم همی بینم آیینِ تو
همان بخشش و فَرِه دینِ تو
مرا سازِ جنگست و هم خواسته
همان لشکرِ یکدل آراسته
تُرا با دلیرانِ من پای نیست
به هند اندرون لشکر آرای نیست
تو اندر گمانی زِ نیروی خویش
همی پیشِ دریا بَری جویِ خویش
فرستادم اینک فرستاده‌ای
سخن‌گویِ با دانش آزاده‌ای
اگر باژ بفرست اگر جنگ را
به بی‌دانشی سخت کن تنگ را
ز ما باد بر جانِ آنکس دُرود
که داد و خرد باشدش تار و پود
چو خَط از نسیمِ هوا گشت خُشک
نوشتند و بَر وی پَراگَند مُشک
به عنوانَش بَر نامِ بهرام کرد
که دادَش سَرِ هَر بَدی رام کرد
که تاجِ کیان یافت از یزدگرد
به خرداد ماه اندرون روزِ اَرْد
سِپَهدارِ مَرز و نِگهدارِ بوم
ستانندهٔ باژِ سَقلاب و روم
به نزدیکِ شَنگُل نگهبانِ هند
ز دریای قَنوج تا مرزِ سِند

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وَزیر خردمند بر پای خاست
چُنین گفت کیخسرو داد و راست
هوش مصنوعی: وزیر با اندیشه و تدبیری که داشت، برخواست و چنین بیان کرد که ای شاه، انصاف و حق را باید رعایت کرد.
جهان از بداَندیش بی بیم گشت
وَزین مرزهای رنج و سختی گذشت
هوش مصنوعی: جهان به خاطر اندیشه‌های منفی و بدبینانه بی‌خطر شد و از این مرزها و مرزهای دیگر رنج و سختی عبور کرد.
مگر ناموَر شَنگُل از هندوان
که از داد پیچیده دارد روان
هوش مصنوعی: آیا کسی می‌تواند از هندوان به عنوان شخصی مشهور و شاداب یاد کند که در دلش نشانه‌های عدالت و صداقت جریان دارد؟
ز هندوستان تا در مرزِ چین
ز دزدانْ پرآشوب دارد زمین
هوش مصنوعی: از هند تا مرز چین، زمین سرشار از آشوب و دزدی است.
به ایران همی دست یازَد به بد
بدین داستان کارسازی سِزَد
هوش مصنوعی: این جمله به این اشاره دارد که ایران به دلیل ناپسندهایی که در این داستان وجود دارد، مستحق مشکلات است.
تو شاهی و شَنگُل نگهبانِ هند
چرا باژ خواهد ز چین و زِ سِند
هوش مصنوعی: تو پادشاه بزرگی و نگهبان هند، پس چرا باید مالیات از چین و سند بگیری؟
بَراَندیش و تَدبیر آن بازجوی
نبایَد که ناخوبی آید بِروی
هوش مصنوعی: بهتر است که درباره‌ی مسائل و مشکلات به دقت فکر کنی و تدبیر لازم را به کار ببندی، زیرا ممکن است بیدرنگ و بدون تفکر، مشکلاتی برای تو به وجود آید.
چو بشنید شاه آن پُراندیشه شد
جهان پیشِ او چون یکی بیشه شد
هوش مصنوعی: وقتی شاه این را شنید، تمام دنیا در نظر او مانند یک جنگل شد.
چنین گفت کاین کارِ من در نهان
بسازم نگویم به کس در جهان
هوش مصنوعی: او گفت که من این کار را در خفا انجام می‌دهم و به هیچ‌کس در دنیا نخواهم گفت.
به تنها ببینم سپاه وُرا
همان رسمِ شاهی و گاه وُرا
هوش مصنوعی: به تنهایی مشاهده می‌کنم که او دارای نیرو و قدرتی همانند شاهان است و به نوعی در جایگاه ویژه‌ای قرار دارد.
شَوَم پیشِ او چون فرستادگان
نگویم به ایران به آزادگان
هوش مصنوعی: من در حضور او مانند پیام‌آوران می‌شوم و به آزادگان ایران چیزی نمی‌گویم.
بِشُد پاک دستورِ او با دبیر
جزُو هرکسی آنک بد ناگزیر
هوش مصنوعی: او با دقت و اصول خاصی نوشته‌های خود را تنظیم می‌کند و هر شخصی که ناچار از این دستورات باشد، آن‌ها را رعایت می‌کند.
بگفتند هرگونه از بیش و کم
بِبُردَند قِرطاس و مُشک و قلم
هوش مصنوعی: گفتند که هر چیزی را که اضافی است، حذف کنید و کاغذ و عطر و قلم را بردارید.
یکی نامه بنوشت پر پند و رای
پر از دانش و آفرینِ۱ خدای
هوش مصنوعی: کسی نامه‌ای نوشت که پر از نکات آموزنده و مشاوره است و همچنین پر از دانش و ستایش خدای بزرگ.
سَرِ نامه کرد از نخست آفرین
ز یزدان برآنکس که جست آفرین
هوش مصنوعی: در آغاز نامه، از سوی خداوند بر کسی که شایسته ستایش است، آفرین و نیکوست و تحسین می‌شود.
خداوندِ هست و خداوندِ نیست
همه چیز جُفتَست و ایزد یکیست
هوش مصنوعی: خداوند وجود دارد و در عین حال نمی‌توان او را مشاهده کرد. همه چیز در این دنیا در جفت‌ها و دوگانگی‌ها حضور دارد، اما در نهایت، فقط یک حقیقت یگانه وجود دارد که همان خداوند است.
ز چیزی کجا او دهد بنده را
پَرستنده و تاجِ دارنده را
هوش مصنوعی: از چیزی که خداوند به بندگانش می‌دهد، یعنی نعمت‌هایی که به آن‌ها عطا کرده و مقام و اهمیت را به آن‌ها می‌بخشد.
فزون از خرد نیست اندر جهان
فروزنده کَهتران و مُهان
هوش مصنوعی: در جهان به هیچ وجه چیزی بزرگ‌تر از خرد وجود ندارد، و این را همگان، چه کوچک‌ترها و چه بزرگ‌ترها، می‌دانند.
هرآنکس که او شاد شد از خرد
جهان را به کردارِ بد نَسپُرَد
هوش مصنوعی: هر کسی که از درک و فهم خود خوشحال و راضی باشد، به وسیله رفتارهای ناپسند، دنیا را به بدی نمی‌سپارد.
پشیمان نشد هر که نیکی گزید
که بد آب دانش نیارَد مَزید
هوش مصنوعی: هر کس که کار نیکو را انتخاب کند، هرگز پشیمان نمی‌شود، زیرا علم و دانش به او افزوده می‌شود و در مسیر خوبی قرار می‌گیرد.
رهانَد خرد مرد را از بلا
مبادا کسی در بلا مبتلا
هوش مصنوعی: عقل و هوش انسان را از خطرات و مشکلات نجات می‌دهد، امیدوارم که هیچ‌کس در حالتی سخت و پرمشقت گیر نیفتد.
نخستین نشانِ خرد آن بود
که از بد همه‌ساله ترسان بود
هوش مصنوعی: نخستین نشانه‌ی خرد و عقل این است که انسان از بدی‌ها و خطرات همیشه هراس داشته باشد.
بداند تنِ خویش را در نهان
به چَشمِ خرد جُست رازِ جَهان
هوش مصنوعی: انسان باید به درون خود نگاهی عمیق بیندازد و با استفاده از خرد و فهم خود، اسرار هستی و جهان را کشف کند.
خرد افسرِ شهریاران بُوَد
همان زیورِ نامداران بُوَد
هوش مصنوعی: خرد و دانش مانند تاجی برای پادشاهان است و همچنین یک زینت برای شخصیت‌های بزرگ و نامدار محسوب می‌شود.
بداند بد و نیک مردِ خرد
بکوشد به داد و بپیچد ز بد
هوش مصنوعی: انسان خردمند باید به خوبی و بدی آگاه باشد و در تلاش باشد تا عدالت را برقرار کند و از کارهای نادرست دوری کند.
تو اندازهٔ خود ندانی همی
روان را به خون در نشانی همی
هوش مصنوعی: تو نمی‌دانی که چقدر توانایی داری و چگونه محیط را با احساسات و تجارب خود تحت تأثیر قرار می‌دهی.
اگر تاجدارِ زمانه منم
به خوبی و زشتی بهانه منم
هوش مصنوعی: اگر من در این دوران مقام و عزتی دارم، در واقع این مقام و عزت تنها به خاطر خوبی‌ها و بدی‌هایم است.
تو شاهی کنی کِی بُوَد راستی
پدید آید از هر سوی کاستی
هوش مصنوعی: تو از بزرگی و مقام خود، به دیگران کمک می‌کنی و به آنها در مواقع سختی یاری می‌رسانی. این حقایق باعث می‌شود که ضعف‌ها و کمبودها از هر سو برطرف شود.
نه آیینِ شاهان بُوَد تاختن
چُنین با بَداَندیشِگان ساختن
هوش مصنوعی: تاختن و جنگیدن با بداندیشان، نشانه‌ای از رفتارهای ناپسند است و این کار شایسته‌ی شاهان نیست.
نیای تو ما را پَرَستَنده بود
پدر پیشِ شاهانِ ما بَنده بود
هوش مصنوعی: پدر تو به ما یاد داده بود که پرستش کنیم و او در برابر شاهان ما، بنده و خدمتگزار بود.
کس از ما نبودَند همداستان
که دیر آمدی باژِ هندوستان
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از ما هم‌نظر نبود که تو برای آمدن دیر کردی، مانند باج هندوستان.
نگه کن کنون روزِ خاقانِ چین
که از چین بیامد به ایران زمین
هوش مصنوعی: نگاه کن به روزی که پادشاه چین به ایران آمده است.
به تاراج داد آنکِ آورده بود
بپیچید زان بد که خود کرده بود
هوش مصنوعی: کسی که چیزی را به دیگران داده بود، از آن کار ناپسند خود بسیار پشیمان شد و شاهد عواقب بد آن شد.
چُنین هم همی بینم آیینِ تو
همان بخشش و فَرِه دینِ تو
هوش مصنوعی: من همواره این را مشاهده می‌کنم که سرشت تو همان بخشش و بزرگواری دین توست.
مرا سازِ جنگست و هم خواسته
همان لشکرِ یکدل آراسته
هوش مصنوعی: من به جنگ آمده‌ام و خواسته‌ام این است که لشکری متحد و یک دل را به صف بیاورم.
تُرا با دلیرانِ من پای نیست
به هند اندرون لشکر آرای نیست
هوش مصنوعی: تو را با شجاعان ما در جنگ نمی‌توان مقایسه کرد، در هند هیچ نیرویی وجود ندارد که بتواند با تو مقابله کند.
تو اندر گمانی زِ نیروی خویش
همی پیشِ دریا بَری جویِ خویش
هوش مصنوعی: تو در فکر و خیال خود به قدرت و توانایی‌ات ایمان داری و در این امید هستی که بتوانی مثل یک جوی آب به دریا بروی.
فرستادم اینک فرستاده‌ای
سخن‌گویِ با دانش آزاده‌ای
هوش مصنوعی: به تازگی شخصی با دانش و آگاهی به سوی شما فرستاده‌ام تا پیامی را برایتان بگوید.
اگر باژ بفرست اگر جنگ را
به بی‌دانشی سخت کن تنگ را
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی جنگ را به جدال بی‌فایده و سختی تبدیل کنی، به فرستادن پیام و ارسال خبر اقدام کن.
ز ما باد بر جانِ آنکس دُرود
که داد و خرد باشدش تار و پود
هوش مصنوعی: به ما سلامتی و خوشی باد بر آن کسی که دانایی و اندیشه برایش جان و زندگی است.
چو خَط از نسیمِ هوا گشت خُشک
نوشتند و بَر وی پَراگَند مُشک
هوش مصنوعی: هوای ملایم باعث شد که خط روی کاغذ خشک شود و سپس بر روی آن عطر مشک پاشیدند.
به عنوانَش بَر نامِ بهرام کرد
که دادَش سَرِ هَر بَدی رام کرد
هوش مصنوعی: به خاطر نام بهرام، او را به بهترین شیوه تعریف کردند و باعث شدند که هر نوع بدی را تحت کنترل داشته باشد.
که تاجِ کیان یافت از یزدگرد
به خرداد ماه اندرون روزِ اَرْد
هوش مصنوعی: در این روز خاص از ماه خرداد، تاج پادشاهی که متعلق به کیان است، به دست یزدگرد رسید.
سِپَهدارِ مَرز و نِگهدارِ بوم
ستانندهٔ باژِ سَقلاب و روم
هوش مصنوعی: رئیس سپاه و محافظ سرزمین، نگهبان مرزها و مدافع سرزمین‌های سقلاب و روم است.
به نزدیکِ شَنگُل نگهبانِ هند
ز دریای قَنوج تا مرزِ سِند
هوش مصنوعی: در نزدیکی شنگل، نگهبان هندی از دریای قنوج تا مرز سند مشغول مراقبت و نگهبانی است.

حاشیه ها

1400/09/25 10:11
جهن یزداد

تو شاهی و شنگل نگهبان هند
هند  اینجا هند ایران است که انرا سند مینامیم و این بخش از کشور ایرانشهر بوده ابن بلخی میگوید از هند تا فرات شهر پارسیان است

1400/09/25 10:11
جهن یزداد

شنگل و خنگل گویه دیگر از خنجر است

1403/01/24 07:03
جهن یزداد

به اغاز بر نام بهرام کرد

1403/09/02 19:12
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

در ستایش خرد

 

فزون از خرد نیست اندر جهان

فروزنده یِ کهتران و مهان

 

هرانکس که او شاد شد از خرد

جهان را به کردارِ بد نسپرد

 

رهاند خرد مرد را از بلا

مبادا کسی در بلا مبتلا

 

نخستین نشان خرد آن بود

که از بد همه‌ساله ترسان بود

--- همه ساله: همیشه و پیوسته

 

بداند تنِ خویش را در نهان

به چشم خرد جست راز جهان

 

خرد افسر شهریاران بود

همان زیور نامداران بود

 

بداند بد و نیک مرد خرد

بکوشد به داد و بپیچد ز بد

 

ز ما باد بر جانِ آنکس درود

که داد و خرد باشدش تار و پود

1403/09/02 19:12
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

گرامی گنجوریان

 

بداند تنِ خویش را در نهان

به چشم خرد جست راز جهان

 

این بیت به چه ماناست?

1403/09/02 19:12
nabavar

گرامی فاطمه بانو

بداند تنِ خویش را در نهان

به چشم خرد جست راز جهان

خردمند باچشم خرد درپی یافتن راز جهان است. و بر آنچه در وجودش نهان دارد داناست.

1404/09/13 17:12
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

سپاسگزارم