بخش ۱۲ - ستایش سلطان محمود
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
بخش ۱۲ - ستایش سلطان محمود به خوانش فرید حامد
بخش ۱۲ - ستایش سلطان محمود به خوانش سهراب سیفی
بخش ۱۲ - ستایش سلطان محمود به خوانش فرشید ربانی
بخش ۱۲ - ستایش سلطان محمود به خوانش عندلیب
بخش ۱۲ - ستایش سلطان محمود به خوانش فرهاد بشیریان
بخش ۱۲ - ستایش سلطان محمود به خوانش حمیدرضا محمدی
حاشیه ها
در فرهنگ جهانگیری امده است که امین ومعتمد مردم را استوار گویند
فرش را به فارسی گستردنی و نهالین و شادورد می گویند شادورد در شاهنامه امده است و نهالین را لرها امروزه به کار می برند ولی نهالی می گویند نازک را تنک و ضخیم را هنگفت می گفته اند
سه پسر فریدون یکی سلم است که سیریم و یا سیروم و هروم نام داشت که بعد ها همان رومیان خوانده شدند
وزن این بیت با سایر بیتها نمی خواند! :
بر آن شهریار آفرین خواندم
نبودم درم جان برافشاندم
بر آن شهریار ، آفرین خوانده ام
نبودم درم ، جان برافشانده ام
بر آن شهریار آفرین خواندم
نبودم درم جان برافشاندم
وزن این بیت کاملاً درست است و اگر سکتهای در آن وجود دارد به دلیل قرار گرفتنِ نونِ ساکن پس از هجای بلندِ «ا» است. خوانندگان آوازهای سنتی و افراد آشنا به وزن در این مواقع، برای سهولتِ تلفظ، کسرهٔ خفیفی به حرف نون میدهند و آن را بهصورت «خوانِدم» میخوانند.
منظور از ابوالقاسم کیه؟
خود حکیم فردوسی؟
یعنی فردوسی پول خوبی از سلطان گرفته بوده که چنین توصیفی کرده.
همچنان "ایران" نام افغانستان کنون است و در شعر فردوسی نمایان است.
نه کند آوری گیرد از باج و گنج
در تصحیح خالقی مطلق به جای واژه باج، کلمه تاج آمدهه است.
سلام
گفته دوستمون درسته
همین که :
مرتضی قاسمی نوشته:
بر آن شهریار آفرین خواندم
نبودم درم جان برافشاندم
وزن این بیت کاملاً درست است و اگر سکتهای در آن وجود دارد به دلیل قرار گرفتنِ نونِ ساکن پس از هجای بلندِ «ا» است. خوانندگان آوازهای سنتی و افراد آشنا به وزن در این مواقع، برای سهولتِ تلفظ، کسرهٔ خفیفی به حرف نون میدهند و آن را بهصورت «خوانِدم» میخوانند.
در خصوص گفته مستور که گفته مستور نوشته:
یعنی فردوسی پول خوبی از سلطان گرفته بوده که چنین توصیفی کرده.
شما حق قضاوت نداری به این دلیل که شرایط فردوسی و رسوم و ترس های احتمالی او را نمیدونی
هدفم این نیست متعصبانه از حکیم دفاع کنم در این خصوص نباید گمانه زنی گرد.
با درود، بیت پانزدهم به این شکل خوانده می شود:
«یکی پاک دستوَر پیشش به پای
به داد و به دین شاه را رهنمای»
بنده اطلاعی از شکل نگارش در نسخ اصل ندارم و شیوه نگارش بالا را لزوماً نادرست نمی دانم. صرفاً جهت کمک به دوستانی که هنگام خوانش ممکن است دچار شبهه شوند عرض کردم.
با سلام
کسانی که گمان می کنند فردوسی بخاطر پول و خوشایند سلطان محمود غزنوی, شاهنامه را سروده و پولِ خوبی گرفته است, سخت در اشتباه هستند.
فردوسی در ۴۰ سالگی که فردی متمول و باتجربه بود شروع به سرودن شاهنامه کرد و نزدیک به ۳۰ سال از عمرِ خود و همچنین تمام دارایی خود را بر سرِ شاهنامه صرف نمود. فقر و تنگدستی فردوسی در ابتدای داستان اسفندیار کاملا مشهود است در صورتیکه هنوز به اواسط شاهنامه هم نرسیده بود!
دِرم دارد و نُقل و جامِ نبید/ سرِ گوسفندی تواند بُرید
مَرا نیست! فَرّخ مرا آن را که است/ ببخشای بر مردم تنگدست
حال اگر به هزینه چاپِ تنها یک جلد شاهنامه در ۱۰۰۰ سال پیش توجه شود که نیاز به تعدادی بیشمار پوستِ گاو و گوسفند و هزینه یِ کتابت و رونویسی توسط کاتبان نیز بوده است درمی یابیم که تنها راهی که فردوسی برای حفظِ شاهنامه که در واقع حفظ فرهنگ, زبان, تاریخ, ریشه, آداب و رسومات و... بوده, پناه بردن به یک پیشتیبانِ مالی (اسپانسر) بوده که در آن زمان و حتی در همین زمان حال هم , حکومت ها می باشند.
کاش آماری از تعداد نسخه هایی که شاهنامه توسط دربار و دیوانِ سلطان محمودِ غزنوی تکثیر شده است می بود تا دانست چه میزان دینار طلا صرفِ آن شده است.
قطعا سلطان محمود غزنوی که یک فرمانده نظامی بوده از شاهنامه که سرشار از سلحشوری فرماندهان و پهلوانان بوده است, حظ وافر برده و خواستار حفظ آنها و در واقع یک نوع هم ذات پنداری! با آنها داشته است.
درود بر شما خانم صادقلو. آنچه گفتید دقیقا در کتاب نامور نامه استاد زرین کوب هم گفته شده و دقیقا فردوسی قبل از اینکه محمود غزنوی به سلطنت برسد سرودن شاهنامه را آغاز کرده و بعدها برای اینکه کار سترگ و عظیمش باقی بماند باید در تعداد زیاد نوشته و تکثیر میشده و نیاز به اسپانسر مالی داشته که تنها راهش دربار سلطان عصر بوده.
این ابیات از فردوسی در مدح سلطان محمود غزنوی است که در بخشی از «شاهنامه» آمده است. فردوسی در این اشعار از بزرگی و عظمت سلطان محمود سخن میگوید و او را به عنوان پادشاهی دادگر و فاتح معرفی میکند. در ادامه، به تفسیر و معنای ابیات میپردازیم:
جهان آفرین تا جهان آفرید
چون او مرزبانی نیامد پدید
از زمانی که خداوند جهان را آفریده است،
هیچ مرزبانی (پادشاهی) مانند او (سلطان محمود) به وجود نیامده است.
چو خورشید بر چرخ بنمود تاج
زمین شد به کردار تابنده عاج
هنگامی که خورشید تاج خود را بر آسمان نمایان کرد،
زمین همچون عاجی درخشان و نورانی شد.
چه گویم که خورشید تابان که بود
کز او در جهان روشنایی فزود
چه بگویم که آن خورشید تابان که بود،
از او در جهان روشنایی بیشتری افزوده شد؟
ابوالقاسم آن شاه پیروز بخت
نهاد از بر تاج خورشید تخت
ابوالقاسم (سلطان محمود)، آن شاه پیروز و بختیار،
تاج خورشید را بر سر تخت خود قرار داد.
ز خاور بیاراست تا باختر
پدید آمد از فرّ او کان زر
از شرق تا غرب جهان را آراست،
و از فروغ و شکوه او معدنهای زر نمایان شدند.
مرا اختر خفته بیدار گشت
به مغز اندر اندیشه بسیار گشت
ستاره بخت خفته من بیدار شد،
و اندیشههای زیادی در مغزم پدید آمد.
بدانستم آمد زمان سخن
کنون نو شود روزگار کهن
فهمیدم که زمان گفتن (سخن سرایی) فرا رسیده است،
و اکنون روزگار کهن، دوباره نو و تازه میشود.
بر اندیشهٔ شهریار زمین
بخفتم شبی لب پر از آفرین
شبی بر اندیشه و یاد شهریار جهان،
به خواب رفتم و لبم پر از ستایش و آفرین بود.
دل من چو نور اندر آن تیره شب
نخفته گشاده دل و بسته لب
در آن شب تاریک، دل من مانند نور روشن بود،
اگرچه بیدار نبودم، اما دل گشاده و لب بسته داشتم.
چنان دید روشن روانم به خواب
که رخشنده شمعی بر آمد ز آب
روح روشن من در خواب دید،
که شمعی درخشان از آب برآمد.
همه روی گیتی شب لاژورد
از آن شمع گشتی چو یاقوت زرد
همه زمین که مانند شب لاجوردی (آبی تیره) بود،
از آن شمع درخشان به یاقوت زرد تبدیل شد.
در و دشت بر سان دیبا شدی
یکی تخت پیروزه پیدا شدی
در و دشت (کوهها و صحراها) مانند پارچه دیبای نرم و لطیف شدند،
و یک تخت پیروزهای (سبزرنگ) پدیدار شد.
نشسته بر او شهریاری چو ماه
یکی تاج بر سر به جای کلاه
بر روی آن تخت، شهریاری چون ماه نشسته بود،
که تاجی بر سر داشت به جای کلاه.
رده بر کشیده سپاهش دو میل
به دست چپش هفتصد ژنده پیل
سپاهش به طول دو میل رده کشیده بودند،
و در سمت چپ او، هفتصد فیل بزرگ جنگی بودند.
یکی پاک دستور پیشش به پای
بداد و بدین شاه را رهنمای
یکی وزیر پاک و دانا در برابرش ایستاده بود،
و به عدالت و درستی شاه را راهنمایی میکرد.
مرا خیره گشتی سر از فرّ شاه
و زان ژنده پیلان و چندان سپاه
من از شکوه و جلال شاه و آن فیلان بزرگ و سپاه عظیم،
مات و مبهوت شدم.
چو آن چهرهٔ خسروی دیدمی
از آن نامداران بپرسیدمی
وقتی چهره شاهانه او را دیدم،
از نامداران آنجا پرسیدم.
که این چرخ و ماه است یا تاج و گاه
ستاره است پیش اندرش یا سپاه
که آیا این چرخ و ماه است یا تاج و تخت شاه؟
آیا ستارهها در پیش روی او هستند یا سپاه؟
یکی گفت کاین شاه روم است و هند
ز قنّوج تا پیش دریای سند
یکی پاسخ داد: این شاه روم و هند است،
که از شهر قنّوج تا دریای سند را تحت فرمان دارد.
به ایران و توران ورا بندهاند
به رای و به فرمان او زندهاند
ایران و توران بندگان او هستند،
و به فرمان و تدبیر او زندگی میکنند.
بیاراست روی زمین را به داد
بپردخت از آن تاج بر سر نهاد
او زمین را با عدالت آراسته است،
و تاج پادشاهی را بر سر نهاده است.
جهاندار محمود شاه بزرگ
به آبشخور آرد همی میش و گرگ
سلطان محمود، پادشاه بزرگ،
چنان قدرتمند است که گوسفند و گرگ را با هم به آبشخور میآورد.
ز کشمیر تا پیش دریای چین
بر او شهریاران کنند آفرین
از کشمیر تا دریای چین،
همه شاهان او را ستایش میکنند.
چو کودک لب از شیر مادر بشست
ز گهواره محمود گوید نخست
حتی کودکی که تازه از شیر مادر جدا شده،
نخستین نامی که بر زبان میآورد، محمود است.
نپیچد کسی سر ز فرمان اوی
نیارد گذشتن ز پیمان اوی
هیچکس از فرمان او سرپیچی نمیکند،
و هیچکس جرأت ندارد از پیمان او بگذرد.
تو نیز آفرین کن که گویندهای
بدو نام جاوید جویندهای
تو نیز او را ستایش کن، چون تو سخنگو هستی،
و نام جاویدان را از او میجویی.
شرح کلی:
فردوسی در این ابیات سلطان محمود غزنوی را به عنوان پادشاهی نیرومند و عادل معرفی میکند که قدرتش از شرق تا غرب جهان گسترده است. او در رؤیای خود شکوه و جلال پادشاهی محمود را مشاهده میکند و از بیداری بخت و قدرت او سخن میگوید. این ابیات تصویری از عدالت، بزرگی و قدرت سلطان محمود است و فردوسی او را به عنوان پادشاهی که مردم از او یاد میکنند و در سایه عدل او زندگی میکنند، ستایش میکند.